#پسرک_فلافل_فروش
قسمت۵۰
خبر شهادت
مادر و برادر شهيد
سه شنبه بود🗓. من به جلسه ي #قرآن رفته بودم. در جلسه ي قرآن بودم که به من
#زنگ📱 زدند. پرسيدند خانه اي🏡؟ گفتم: نه.
بعد گفتند: برويد #خانه کارتان داريم.
فهميدم از دوستان #هادي هستند صحبتشان دربارهي #هادي است، اما نگفتند چه کاري دارند.
من سريع برگشتم. چند نفر از بچه هاي #مسجد🕌 آمدند و گفتند هادي #مجروح
شده.
من اول حرفشان را باور کردم. گفتم: حضرت ابوالفضل علیه السلام و امام حسين
علیه السلام کمک ميکنند، عيبي ندارد. اما رفته رفته حرف عوض شد. بعد از دو سه
ساعت #همسايه_ها آمدند و مادر دو تن از #شهداي❤️ محل مرا در #آغوش گرفتند
وگفتند: هادي به #شهادت💔 رسيده.
٭٭٭ ٭٭٭
ً موبايل 📱را استفاده نميکنم. اين را بيشتر فاميل و در محل کار معمولا
#دوستانم ميدانند.
آن روز چند ساعتي توي محوطه بودم. #عصر وقتي برگشتم به دفتر، گوشي 📱
خودم را از توي #کمد برداشتم. با تعجب ديدم که هفده تا تماس بي پاسخ داشتم!
تماسها از سوي يکي دو تا از بچه هاي #مسجد🕌 و دوست #هادي بود. سريع
#زنگ_زدم و گفتم: سلام، چي شده؟
گفت: هيچي، #هادي #مجروح شده، اگه ميتوني سريع بيا ميدان #آيت_الله_سعيدي باهات کار داريم.
#گوشي📱 قطع شد. سريع با #موتور حرکت کردم. توي راه کمي فکر کردم.
شک نداشتم که هادي #شهيد شده؛ چون به خاطر #مجروحيت هفده بار زنگ نميزدند؟ در ثاني کار عجله اي فقط براي #شهادت ميتواند باشد و...
به محض اينکه به ميدان #آيت_الله_سعيدي رسيدم، آقا صادق و چند نفر از بچه هاي #مسجد🕌 را ديدم. #موتور را پارک کردم و رفتم به سمت آنها.
بعد از سلام و احوالپرسي، خيلي بي مقدمه گفتند: ميخواستيم بگيم هادي #شهيد💔 شده و...
ديگه چيزي از حرفهاي آنها يادم نيست! انگار همه ي دنيا🌎 روي سرم من خراب شد. با اينکه اين سالها زياد او را نميديدم اما تازه داشتم طعم #برادر بودن را حس ميکردم.
يکدفعه از آنها جدا شدم و آرام آرام دور #ميدان قدم زدم. ميخواستم به
حال عادي برگردم.
نيم #ساعت بعد دوباره با #دوستان صحبت کرديم و به #مادرم خبر داديم. روز
بعد هم مقدمات سفر فراهم شد و راهي #نجف شديم.
#هادي در سفر آخري که داشت خيلي #تلاش کرد تا #مادرمان را به نجف
ببرد، رفت از #پدرمان رضايتنامه گرفت و #گذرنامه را تهيه کرد، اما سفر به
نجف فراهم نشد. حالا قسمت اينطور بود که #شهادت💔 هادي ما را به #نجف برساند.
#ما در مراسم تشييع و تدفين هادي حضور داشتيم. همه ميگفتند که اين #شهيد همه چيزش خاص است. از #شهادت تا #تشييع و #تدفين و...
#پسرک_فلافل_فروش
پارت آخر(قسمت پایانی)
تشييع وتدفين
#خبر پيدا شدن پيكر #هادي درست زماني پخش شد كه قرار بود #شب_جمعه،
يعني شب اول #ايام_فاطميه در #مسجد🕌 موسي ابن جعفر علیه السلام #تهران براي او مراسم برگزار شود.
همزمان با مراسم اعلام شد كه #امروز پنجشنبه، براي #شهيد_هادي_ذوالفقاري❤️
چهار مراسم #تشييع برگزار شده!
هادي وصيت کرده بود پيکرش را #سامرا، #کاظمين، #کربلا و #نجف طواف دهند. اين وصيت بعيد بود اجرا شود؛ زيرا #عراقيها🇮🇶 #شهداي خود را فقط به يکي از #حرمين🕌 ميبرند و بعد دفن ميكنند.
اما درباره ي #هادي باز هم شرايط تغيير کرد، 💯♨️ابتدا پيكر او را به #سامرا و بعد
به #کاظمين بردند. سپس در #کربلا و #بين_ الحرمين پيکر او #تشييع شد. بعد هم به
#نجف🕌 بردند و مراسم اصلي برگزار شد.
در همه ي #حرمها نيز برايش #نماز خواندند! #پرچم🇮🇷 زيباي #ايران نيز بر روي
پيكر اين #شهيد، حرفهاي زيادي با خود داشت. اينكه مردم ما، برادران #شيعه
خود را رها نميكنند.
تشييع #هادي در #نجف بسيار با #شكوه بود. چنين جمعيتي حتي در تشييع #علما
و #فرماندهان ديده نشده بود.
مرحوم آيت الله آصفي نماينده ي #مقام_معظم_رهبري هم در #نجف بر پيکر هادي #نماز خواند. در آخر هم همه ي #جمعيتي که براي #تشييع پيکر هادي آمده
بودند براي #تدفين به سمت #وادي_السلام رفتند.
ميگويند #عراقيها🇮🇶 در نجف براي #شهداي خودشان تشييع خوبي در حرمها
راه م ياندازند، ولي بعد از آنکه ميخواهند شهيد را #دفن کنند، همه ميروند و فقط چند نفر ميمانند.
ولي در #تشييع پيکر هادي همه چيز فرق کرد. #صدها 💯نفر وارد #وادي السلام
شدند. خود #عراقيها🇮🇶 هم از شرکت چنين #جمعيتي در مراسم تدفين شهيد
#تعجب کرده بودند و ميگفتند اين #شهيد #استثنايي♨️ است.
پایان