eitaa logo
نگاه ِ نـو
134 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
566 ویدیو
14 فایل
متون زیبا ؛ ادبی ، تربیتی ، روان شناسی ، مذهبی #حکایات_و_خاطرات...
مشاهده در ایتا
دانلود
اوقاتتون خوش ، حالتون خوب💝 ایمان داشته باش خدا در جاهایی دور از انتظار به دست افرادی دور از انتظار در مواقعی تصور ناپذیر معجزات خود رو به شما نشون می ده!🌱 امروزتون پر از معجزات دور از انتظار ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
✨﷽✨ ✍یکی از دوستان شیخ رجبعلی خیاط ، سـیدی بود که همسرش او را بسیار آزار می داد . همسرش مُـرد. هنگام دفن‌ او شیخ حضور داشت. گفت: این زن وقتی می‌مرد گفت: چیزی نشده و اتفاق خاصی نمی‌افتد. زمان دفنش دید اعمالش به شکل سگ سیاه درنده‌ای در‌آمده‌ و می‌خواهد با او وارد قبر شده و همراه او بماند و کنار او دفن شود. پس به تمنا و خواهش و التماس عجیبی افتاد. شیخ با چشم برزخی این صحنه را دید و از سـید خواست او را ببخشد و چون سـید بخشید ، سگ درنده از او دور شد. شایسته است بدانیم عذاب‌های برزخی که برای پاک کردن گناهان است، مانند عذاب جهنمی نیست که بعد از قیامت ایجاد می‌شود ، عذاب های جهمنی آتش است اما عذاب های برزخی از آن سبک‌تر است. مانند عذاب‌هایی چون حبس در انفرادی و تاریکی و هم‌نشینی با سگ درنده. 💥اگر بخواهیم حالت و درد آن زن در قبر را تصور کنیم، بدانیم اگر در خواب سگ درندهٔ سـیاهی را ببینیم چه اندازه می‌ترسیم و بعد از بیداری هم می‌ترسیم؟!! بدانیم بعد از مرگ دیگر بیداری مانند دنیا و رها شدن از دست آن سگ سیاه نیست. ‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بخشی از شعرخوانی میثم مطیعی در مراسم ۲۲ بهمن ما صفوف محکم عشقیم، عمّاریم ما از صف اول نشینان، پرسشی داریم ما رونق تولید و شوق کاردانی‌ها چه شد؟ وعده ی پی‌درپی رفع گرانی‌ها چه شد؟ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چراغ توری پترومکس یا چراغ زنبوری بخشی از خاطرات کودکی ما در روستاست که نفت را به نور و گرما تبدیل می کرد. یادش بخیر🌺👋 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
‹✌️☘›راه‌حل صحیح موفقیت این است که اشتیاق شما به پیروزی بیشتر از ترسِ شما از شکست باشد... سـلام👋 دوشـنبه روزتون بخیر عافیت به امید موفقیت های پی در پی در زندگی یا قاضی الحاجات💯 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
✍حاج اسماعیل دولابی: 🌸هیچ عبادتی مانند صلوات نیست.هیچ عبادتی را خداوند نفرموده من انجام می دهم پس شما هم انجام دهید در مورد نماز،روزه و هیچ عبادت دیگری چنین نفرمود.اما در مورد صلوات فرمود: خدا و ملائکه اش بر پیامبر صلوات می فرستند پس ای مؤمنان شما هم بر او صلوات بفرستید. ان‌شاءالله وقتی صلوات می فرستی متوجه شوی که خدا دارد بر حبیبش صلوات می فرستد و حس کنی که بر تو هم که صلوات می فرستی دارد صلوات می فرستد! 📚عرفان در کلام اولیای ربّانی،ص۶۲_۶۷ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
✍گاهی پاره ای از چیزها می شوند بعضی وقت ها نوبت تن پوش ها می شود ، لباس و شلوار و کلاه و پاپوش و این جور چیزها... گاهی به وسیلهٔ نقلیه و خانه و دکوراسیون منزل کشیده می شود و گاهی از همه ناجورتر مسألهٔ به افکار و باورها هم رسوخ می کند ! می بینی روشنفکری و تجدد می شود : این گونه حرف زدن و آن گونه ژست گرفتن...وقتی خوب بررسی می کنی و با تعداد زیادی ارتباط می گیری متوجه می شوی که همهٔ این ها آبشخورشان یکی است و از فلان جا و یا فلان کس منشأ می گیرد . ✓خیلی وقت ها صرف مخالفت و بحث و مجادله می شود . دوستی بود که رویهٔ خاصی داشت ، شدیداً علاقه مند بود ؛ بحث و مجادله کند ! هرگاه شخصی طرفدار بود او از دفاع می کرد ! و هر وقت فردی از این جریان حمایت می کرد او آن جریان را علم می کرد و با دفاع و بحث و مجادله ، طرف را منکوب می کرد ؛ خودش در خلوت به دوستان می گفت : این کار را دوست دارم... درطول این چند دههٔ عمر مرتب دیده ام که می آیند و می روند ولی آن چه به نظرم زیباست و ماندگار و بعضی آدم هاست که همیشه مثل خودشان بوده اند و مثل خودشان زیسته اند و خاطره آمیز روزگار را طی کرده اند و عده ای هم به همین منوال به دیار باقی رفته اند🕯 ✓روزگارتان به نکویی بگردد یاحق ح.ا.م ↶【به ما بپیوندید 】↷ ─┅═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇💝࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌ @atre_dousti
✅ﺍﺯ بزرگی ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ، ﻭﺿﻌﯿﺖ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺍﻟﺰﻣﺎﻥ چگونه خواهد بود ؟ تمثیل رسایی بیان فرمودند: ﻣَﺜﻞ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺍﻟﺰﻣﺎﻥ، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﭘﺪﺭﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﭘﺴﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﻣﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻗﯽ ﺣﺒﺲ می کند و می گوﯾﺪ: ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﺎﺷﯿﺪ، ﻣﻦ می رﻭﻡ ﻭ ﺑﺮمی گردﻡ. 🍃ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺩ ﭘﺸﺖ ﭘﺮﺩﻩ می رود ﻭ ﺑﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﻧﮕﺎﻩ می کند. 🔻ﭘﺴﺮﺍﻭﻝ؛ ﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩ ﭘﺪﺭ ﺳﻮﺀﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ می کند و اتاق را به هم می ریزد ! 🔻ﭘﺴﺮﺩﻭﻡ؛ ﮐﻪ می بیند ﭘﺴﺮ ﺍﻭﻝ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ می رﯾﺰﺩ ﻭ خرابکاری می کند ، می نشیند ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ می کند ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﯿﺎ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﯿﺎ ! 🔻ﭘﺴﺮﺳﻮﻡ؛ ﮐﻪ ﺍﺻﻼً ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ می کند ﻭ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺳﺮﮔﺮﻡ می شود! 🔻ﭘﺴﺮ ﭼﻬﺎﺭﻡ؛ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻩ ﭘﺪﺭ ﭘﺸﺖ ﭘﺮﺩﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ می کند، ﺷﺮﻭﻉ می کند ﺑﻪ ﻣﺮﺗﺐ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﺗﺎﻕ ﻭ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﯿﺎﻣﺪﻥ ﭘﺪﺭ ﻧﯿﺴﺖ؛ 🔸ﺍﻭ می دﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﺍﻭ ﺭﺍ می بیند ، ﭘﺲ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ می گوﯾﺪ: ﻫﺮ ﭼﻪ ﻫﻢ ﺩﯾﺮﺗﺮ ﺑﯿﺎﯾﺪ، ﻣﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ می کنم ﻭ ﭘﺪﺭ ﻫﻢ ﻣﺮﺍ می بیند، ﺩﺭ ﻋﯿﻦ ﺣﺎﻝ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺁﻣﺪن ﭘﺪﺭ ﻧﯿﺰ ﻫﺴﺖ. ﺁﺭﯼ؛ ﺍﯾﻦ تمثیل ﺩﻗﯿﻘﺎً حکایت ﻣﺎ است . 🔹ﻋﺪهﺍﯼ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺭﺍ به هم می رﯾﺰﯾﻢ... ﻋﺪﻩﺍﯼ ﺍﺻﻼً ﺁﻗﺎ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ می کنیم ﻭ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻣﺸﻐﻮﻟﯿﻢ... ﻋﺪﻩﺍﯼ ﻫﻢ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺑﺴﺖ می نشنیم ﮐﻪ ﺑﯿﺎ ﺁﻗﺎ ﺑﯿﺎ... عده‌ای هم از هیچ کاری برای رضایت ولی امرشان دریغ نمی کنند... ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
آیا هیچ وقت با آدم‌هایی برخورد کرده‌اید که به نظر می‌رسد از روی تصادف نیست که بر سر راه شما قرار گرفته‌اند، بلکه نوعی حکمت بسیار دردناک در آن هست که زندگی‌تان را ناگهان از این رو به آن رو می‌کنند ؟! سفر یعنی تصویرهایی که تصویرهای دیگر را می‌پوشاند. سفر یعنی کیمیای پنهان. سفر یعنی اعماق عکسی که آنجا سایه‌هامان حقیقی‌تر از خودمان به نظر می‌رسند. پس مشکل‌ترین چیز فقط این است که مجبور باشی از جایت بلند شوی، بدون اینکه جایی برای رفتن باشد ...! 📕 کاناپه قرمز ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
 یک سخنران معروف در مجلسی که دویست نفر در آن حضور داشتند، یک صد دلاری را از جیبش بیرون آورد و پرسید: چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ دست همه حاضرین بالا رفت. سخنران گفت: بسیار خوب، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن می خواهم کاری بکنم. و سپس در برابر نگاه های متعجب، اسکناس را مچاله کرد و پرسید: چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ و باز هم دست های حاضرین بالا رفت. این بار مرد، اسکناس مچاله شده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگد مال کرد و با کفش خود آن را روی زمین کشید. بعد اسکناس را برداشت و پرسید: خوب، حالا چه کسی حاضر است صاحب این اسکناس شود؟ و باز دست همه بالا رفت. سخنران گفت: دوستان، با این بلاهایی که من سر اسکناس در آوردم، از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و همه شما خواهان آن هستید.   و ادامه داد: در زندگی واقعی هم همین طور است، ما در بسیاری موارد با تصمـیمـاتی که می گیریم یا با مشکلاتی که روبرو می شویم، خم می شویم، مچالـه می شویم، خاک آلود می شویم و احساس می کنیم که دیگر پشـیزی ارزش نداریم، ولی این گونه نیست و صرف نظر از این که چه بلایی سرمان آمده است هرگز ارزش خود را از دست نمی دهیم و هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند، آدم با ارزشی هستیم. ↶【به ما بپیوندید 】↷ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐من فاطمه 🎊بر اهل کسا نور دو عینم 💐من مــادر 🎉شاهـنشه بین الحـرمینم 💐از شهر مدینه 🎊بدهم مژده به عُشاق 💐یک روز فقط 🎉مانده به میلاد حسینم.. 💐پیشاپیش 🎊میلاد امام حسین (ع) و روز پاسـدار مبارک 💐 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
فرصت‌ها ، مانند بیسکویتی هستند که با چای خیسش می‌کنیم،کافیست کمی تعلل کنیم، از دست‌شان خواهیم داد ! سـلام👋 سه شـنبه روزتون بخیر و خوشی به امید داشتن اوقاتی خوش و بهره گیریِ درست از فرصت های زندگی یا ارحم الرّاحمین💯 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
🔴 زشتی را میان مردم منتشر نکنید. ♻️ مردی خدمت امام موسی کاظم علیه‌السلام آمد و عرضه داشت : «فدایت شوم، از یکی از برادران دینی کاری نقل کردند که ناپسند بود ، از خودش پرسیدم انکار کرد در حالی که جمعی از افراد موثق و قابل اعتماد این مطلب را از او نقل کردند!» حضرت امام موسی کاظم علیه‌السلام فرمود : «گوش و چشم خود را در مقابل برادر مسلمانت تکذیب کن ..حتی اگر پنجاه نفر قسم خوردند که او کاری کرده و او بگوید نکرده ام از او قبول کن و از آنها نپذیر! هرگز چیزی که مایهٔ عیب و ننگ اوست و شخصیتش را از بین می‌برد در جامعه منتشر نکن که از آنها خواهی بود که خدا در موردشان فرموده : کسانی که دوست دارند زشتی‌ها در میان مؤمنان پخش شود عذاب دردناکی در دنیا و آخرت دارند.» 📚 منابع : 🔻 کافی ج ۸ ص۱۴۷ بحار ج ۷۲ ص ۳۶۵، ح۷۷ کافی ج ۴ ص ۸۰ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
✍پندی از هزاران : پیر خردمندی در دشتی پوشیده از برف قدم می زد که به زن گریانی رسید. پرسید: چرا می گریی؟ گفت : به زندگی ام می اندیشم, به جوانی ام, به زیبایی ای که در آینه می دیدم, و به مردی که دوستش داشتم. خداوند بی رحم است که قدرت حافظه را به انسان بخشیده است. می دانست که من بهار عمرم را به یاد می آورم و می گریم. خردمند در میان دشت پُر برف ایستاد, به نقطه ای خیره شد و به فکر فرو رفت. زن از گریستن دست کشید و پرسید: در آن دور دست چه می بینی؟ خردمند پاسخ داد: دشتی از گل سرخ. خداوند, آن گاه که قدرت حافظه را به من می بخشید, بسیار سخاوتمند بود. می دانست در زمستان, همواره می توانم بهار را یه یاد آورم و لبخند بزنم. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
آورده اند روزی مرد بازرگانی خری را به زور می کشيد، تا به دانايی رسيد، دانا پرسيد : چه بر دوش خَر داری که سنگين است و راه نمی رود؟ مرد بازرگان پاسخ داد: يک طرف گندم و طرف ديگر ماسه! دانا پرسيد: به جايی که می روی ماسه کمياب است؟ بازرگان پاسخ داد: خير، به منظور حفظ تعادل طرف ديگر ماسه ريختم!! دانا ماسه را خالی کرد و گندم را به دوقسمت تقسيم نمود و به بازرگان گفت ؛ حال ، خود نيز سوار شو و به سلامت برو... بازرگان وقتی چند قدمی به راحتی با خَر خود رفت، برگشت و از دانا پرسيد با اين همه دانش چقدر ثروت داری؟ دانا گفت : هيچ!!! بازرگان شرايط را به شکل اول باز گرداند و گفت : من با نادانی خيلی بيشتر از تو دارم، پس علم تو مال خودت و شروع به کشيدن خَر کرد و رفت ... ↶【به ما بپیوندید 】↷ ─┅═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇💝࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌ @atre_dousti
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍️چشماتو ببند و تصور کن، از مدرسه خسته و گرسنه تو راه خونه‌ای، تو کوچه بوی کتلت پیچیده، خدا خدا می کنی این بو از خونه خودتون باشه. می رسی خونه و بله! مامان لبخند می زنه و میگه تا دست و روتو بشوری غذا آماده میشه. طاقت نمیاری و میری کنار گاز شاید یه تیکه کتلت کوچیک نصیبت بشه. مامان صبورانه کتلت ها رو با دستش شکل میده. با خودت فکر می کنی شاید هیچ وقت نتونی کتلت درست کنی چون امکان نداره بتونی تا این حد دستت رو به روغن داغ نزدیک کنی. اون تیکه کوچیکه رو که مخصوص خودته از مامان می گیری و میگی: راستی مامان معلممون گفت از شنبه به جای با مشقاتونو بنویسین📖! ‌ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ─┅═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇💝࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌ @atre_dousti
من بی تو دمی قرار نتوانم کرد احســـان تــرا شمار نتـوانم کرد گر بر تن من زبان شود ، هـر مـویی یک شکـر تـو از هـزار نتوانم کرد سلام👋 چهارشنبه تون بخیر و خوشی یا حَیُّ یا قَیّوم💯 چهارم شعبان ، میلاد ابوالفضل العباس مبارک باد🌺 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای زیبای عنایت حضرت عباس (ع) به شخص خیّر یزدی👆 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
🌿می گویند زن ها در موفقیت و پیشرفت شوهرانشان نقش بسزایی دارند. ساعد مراغه ای از نخست وزیران دوران پهلوی نقل کرده بود: زمانی که نایب کنسول شدم با خوشحالی پیش زنم آمدم و این خبر داغ را به اطلاع سرکار خانم رساندم... اما وی با بی اعتنایی تمام سری جنباند و گفت «خاک بر سرت کنند؛ فلانی کنسول است؛ تو نایب کنسولی؟!» گذشت و چندی بعد کنسول شدیم و رفتیم پیش خانم؛ آن هم با قیافه ای حق به جانب.. باز خانم ما را تحویل نگرفت و گفت «خاک بر سرت کنند؛ فلانی معاون وزارت امور خارجه است و تو کنسولی شدیم معاون وزارت امور خارجه؛ که خانم باز گفت «خاک بر سرت؛ فلانی وزیر امور خارجه است و تو... شدیم وزیر امور خارجه گفت «فلانی نخست وزیر است... خاک بر سرت کنند! القصه آنکه شدیم نخست وزیر و این بار با گام های مطمئن به خانه رفتم و منتظر بودم که خانم حسابی یکه بخورد و به عذر خواهی بیفتد. تا این خبر را دادم به من نگاهی کرد؛ سری جنباند و آهی کشید و گفت: «خاک بر سر ملتی که تو نخست وزیرش باشی ! ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
فرزند دلیر حیدر آمد💜 عباس امیر لشکر آمد💚 می‌خواست نشان دهد ادب را💙 یک روز پس از برادر آمد❤ صبحتون بخیر عزیزان👋🌺 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
💢تصویرگری زیبای حسن روح‌الامین به مناسب میلاد حضرت عباس(ع) ↶【به ما بپیوندید 】↷ ─┅═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇💝࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌ @atre_dousti
پدر سه نقطه دارد ، پسر سه نقطه دارد ، دختر هم سه نقطه دارد ، اما مادر هیچ نقطه ای ندارد ! چون که نقطه نقطه ی وجودش را وقف خانواده اش کرده است . سـلام👋 پنجشـنبه روزتون بخیر و خوشی لا اِلهَ اِلا اللهُ المَلِکُ الحَقِّ المُبینِ💯 نثار پدران و مادران آسمانی و همهٔ خفتگان خاک ، ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 دنیا آشفته بازار است! اما تا وقتی دستم در دستان توست ، ترسی به دل ندارم... سلام امام زمانم👋 پنجم شعبان میلاد امام سجاد بر شما و همهٔ دوستداران اهل بیت مبارک باد 🌺 روز پر برکتی داشـته باشـید ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
📚مردی کنار بیراهه ای ایستاده بود. ابلیس را دید که با انواع طناب ها به دوش درگذر است. کنجکاو شد و پرسید: ای ابلیس ، این طناب ها برای چیست؟ جواب داد: برای اسارت آدمیزاد. طناب های نازک برای افراد ضعیف النفس و سست ایمان ، طناب های کلفت هم برای آنانی که دیر وسوسه می شوند. سپس از کیسه ای طناب های پاره شده را بیرون ریخت و گفت: این ها را هم انسان های با ایمان که راضی به رضای خدایند و اعتماد به نفس داشتند، پاره کرده اند و اسارت را نپذیرفتند. مرد گفت طناب من کدام است ؟ ابلیس گفت : اگر کمکم کنی که این ریسمان های پاره را گره زنم، خطای تو را به حساب دیگران می گذارم ... مرد قبول کرد . ابلیس خنده کنان گفت : عجب ، با این ریسمان های پاره هم می شود انسان هایی چون تو را به بندگی گرفت...! ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
روزی مرحوم به من گفت : هر وقت توانستی برای عمویم نماز بخوان چون بی اولاد بود و کسی از او به جای نماند ...اجدادش را چند بار نام برد ، کم سعادتی ازمن بود یادداشت نکردم ... پدرش که استاد محمد بود ، مُهمد ، جانکی و علی نقی را هم به خاطر دارم ، به هم خیلی ارادت داشت و (بو حیولا) را _که بنده هم درکش کردم_بسیار دوست داشت به این دو نفر بزرگوار با پیشوند نام می برد ، شاید عمو زاده اش بودند یا عمویش ...توفیق پرسش حاصل نشد در لهجهٔ به گفته می شده است که الآن فقط در خاطره ها مانده است . خلاصه خیلی از روزها _به ویژه پنجشنبه ها_ به نحوی از انحاء یاد رفتگان می کنم و دستکم دو رکعتی نماز و فاتحه و صلوات نثارشان می کنم... 🕯مطمئنم شما عزیزان هم ، رفتگان عالم باقی را مد نظر دارید و بهترین وجه و به از حقیر ، ایشان را مسرور می کنید ، خدایتان پاداش دهد روحشان شاد ، برزخشان آباد🤲 یا حق ح.ا.م ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti