eitaa logo
«آیه‌جان»
426 دنبال‌کننده
111 عکس
76 ویدیو
9 فایل
🔹مجله قرآنی آیه‌جان ❤️ 🔹اینجا دربارهٔ آیه‌های امیدبخش خدا می‌خوانید و می‌شنوید. 🔹 آیه‌جان در سایر شبکه‌های اجتماعی: https://yek.link/Ayehjaan
مشاهده در ایتا
دانلود
«آیه‌جان»
«به فلان‌جا روندگانِ ناامید» ✍ نویسنده: ✏️ گرافیک: به خودش که ندارد ولی رحم و شفقتش بر آدم، بیشتر از هرکسی است قسم، که هربار من در این کره‌ی خاکی شکست، خیلی زود جبران کرد، خیلی‌زود. اوستا به همه‌ی وعده‌هایش عمل کرده نه فقط همین یکی که گفته باشد: "به دل‌های شکسته نزدیک‌ترم". من توی حالت‌هایی شبیه و پلاسیدگی بودم که شب‌های قدر رسید، به آن بالایی گفتم: «یه‌کاری کن برم سرکار» و جور کرد. کاری که بی‌اندازه دوستش داشتم؛ اصل و هدف و محیط و همکاران و همه‌چیزش را. اما خب نشد دیگر، سر جزئیاتی که اصل‌ونسبش می‌رسید به پدرسوخته و اختلاف‌طبقاتی و تبعیض‌های اجتماعی و این قبیل مادیات، از کار محبوبم استعفا دادم. روی تخت، چشم به سقف، زیر پنجره یکی‌دوهفته فقط کردم؛ اشتها صفر، راندمان زیر بیست. سحرها بیدار می‌شدم و می‌دیدم هدفی باقی نمانده، جایی نیست که به قدر کافی در آن احساس مفید بودن کنم و نقشی که در آن بدرخشم؛ پس گریه می‌کردم و بر پهنای باند غصه‌هایم می‌افزودم. دقیقا در همین‌حالت تخت، سقف، پنجره و گریه بودم که کسی از منتهاالیه مغز تاریکم به دست پیش آمد و فرمود: «چرا خودت دست به کار نمی‌شی؟» و رفت و چراغش را نبرد تا همه‌ی گوشه‌وکنار ذهنم را آتش بزند. نشستم و طرحی نوشتم برای یکی از کتابفروشی‌های بزرگ و و و دعای مادر و پدر و مادربزرگ‌ها را ضمیمه‌اش کردم، با مسئول مربوطه قرار گذاشتم و آن موقع که داشتم از در خانه چادر به سر، بیرون می‌رفتم، به‌دلم شد از زیر رد کنم خودم را. بعد گفتم چطور است قرآن را باز هم بکنم و ببینم نظر واقعی چیست؟ ولی گذاشتمش روی میز. ترسیدم خدا موافق نباشد، بردارد «آیه‌های قعر جهنم» و «خداوند به فلان‌جاروندگان را دوست ندارد» و «به‌زودی روز حسرت برای آنان فرا می‌رسد» را ردیف کند و من همین دم در بشکنم. قرآن را دوباره برداشتم و گفتم: «حتی اگر بد بیاید، به‌هرحال من را آفریده و دوتاپیرهن بیشتر پاره کرده و صلاحم را بهتر می‌داند»، پس باز کردم و ابتدای صفحه‌ی سمت راست این آیه‌ها را خواندم؛ «إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ إِنَّا مِنْكُمْ وَجِلُونَ...» (آیات 52 تا 56 سوره حجر، صفحه‌ی 265). خدا را نشناخته بودم. یادم رفته بود اگر بی‌عدالتی و ، از آنتن پشت‌بام تا لوله‌های زیرزمینی فاضلاب تک‌تک خانه‌های دنیا را ببلعد، ساحت ملکوتی‌اش اپسیلونی آلوده نمی‌شود. او، یک‌بار دیگر خدایی‌اش را ثابت کرد و معجزه‌ی زنده‌ی آیاتش را؛ نه چون شش ماه است طرحم اجرا می‌شود و بازخوردهای خوب گرفته از آدم‌ها، چون بعد هزاران سال کتابی از رسولی امی باز می‌کنی و چهره در چهره‌ی خدا، جوابش را مثل آب زلال، روشن و گوارا می‌شنوی. نوش جان امیدواران. إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ إِنّا مِنْکُمْ وَجِلُونَ هنگامى که بر او وارد شدند و سلام کردند; (ابراهیم) گفت: «ما از شما بیمناکیم»! قالُوا لاتَوْجَلْ إِنّا نُبَشِّرُکَ بِغُلام عَلِیم گفتند: «نترس، ما تو را به پسرى دانا بشارت مى دهیم»! قالَ أَ بَشَّرْتُمُونِی عَلى أَنْ مَسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ گفت: «آیا به من (چنین) بشارت مى دهید با این که پیر شده ام؟! به چه چیز بشارت مى دهید»؟! قالُوا بَشَّرْناکَ بِالْحَقِّ فَلا تَکُنْ مِنَ الْقانِطِینَ گفتند: «تو را به حق بشارت دادیم; از مأیوسان مباش». قالَ وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضّالُّونَ گفت: «جز گمراهان، چه کسى از رحمت پروردگارش مأیوس مى شود»؟! 🌺 آیه‌جان: آیه‌هایی که به جان نشسته‌اند. @ayehjaan
«آیه‌جان»
✍ نویسنده: می‌گفت نمی‌دانم چرا هرچه می‌کنم خدا دعایم را مستجاب که نمی‌کند هیچ، به جای خیری که از او خواسته‌ام، شرش دامنم را می‌گیرد؟ گاهی در آنچه از خدا خواسته‌ایم زیانی نهفته است، یا است که به تأخیر بیفتد؛ ولی با زاری و از خداوند می‌خواهیم حاجت‌مان را بدهد. عده‌ای نزد (ص) آمدند و گفتند خدا را چگونه صدا بزنیم؟ آیا به ما نزدیک است كه او را آهسته بخوانيم و يا دوراست كه فریاد بزنیم؟ آیه‌ی ۱۸۶ بقره در پاسخ به آنان نازل شد و خدا گفت من نزدیکم و در قلب شما هستم. «فَإِنِّي قَرِيبٌ». خداوند در این آیه آداب دعا کردن را بیان کرده و گفته که هنگام دعا فقط «من» ‌را بخوانید «اذا دعان». نه غیر من ‌را، تا شما را اجابت کنم. «فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي» او آنقدر بنده‌اش را دوست دارد که در اين آيه، هفت مرتبه تعبير «خودم» را برای لطف به او به‌کار برده است. البته هر دعای خیری مستجاب می‌شود، مگر اینکه در آن شری نهفته باشد و خودِ دعاکننده نداند. یا از خداوند درخواستی داشته‌باشد، ولی به غیر‌خدا امیدوار باشد. که در این‌صورت شرط اصلی دعا که ایمان قلبی و اخلاص می‌باشد را رعایت نکرده. «وَ لْيُؤْمِنُوا بِي». که اگر رعایت می‌کرد سبب رشد و هدایتش هم می‌شد. «لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ» 🌺 آیه‌جان: آیه‌هایی که به جان نشسته‌اند. @ayehjaan
7.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«جی‌پی‌اس را سفت بچسب» ✍ نویسنده: 📷 عکاس: 🔗 شناسه‌ی ایتا: @battran 🎙 گوینده: 🎚تنظیم صدا: 🌺 آیه‌جان: آیه‌هایی که به جان نشسته‌اند. @ayehjaan
«آیه‌جان»
‌«جی‌پی‌اس را سفت بچسب» ✍ نویسنده: ✏️ گرافیک: مدرسه‌ای که من درس می‌خواندم فول امکانات بود! برای از راه به در شدن، سر می‌چرخاندی، هر مدل دوستی که می‌خواستی پیدا می‌شد؛ بهایی، هم‌جنس‌باز، سیگاری، بد دهن، با سابقه‌ی . دوست‌پسر که حق طبیعی هر دختری بود. فصلی یک‌بار هم خبر جنین سقط شده در سرویس بهداشتی بین دانش آموزان می‌پیچید. اما من در جیب مانتو‌ی خاکستری یک «جی‌پی‌اس» داشتم که نمی‌گذاشت بین آن همه انتخاب، گم شوم. «جی‌پی‌اس»اَم به خط «عثمان ‌طه» بود، قطع جیبی، بدون ترجمه، کاغذ کاهی سبک، زیپی. همه‌ی شروط چاپ خوب برای حفظ. چه کسی این جی‌پی‌اس را در جیب من گذاشت؟ خانم «پ». معلم حفظ قرآنم. من آن‌موقع از ترس اینکه کج نروم، سفت این جی‌پی‌اس را می‌چسبیدم. ساعت‌های تعطیلی یا در می‌آوردمش با دخترعمویم مباحثه می‌کردیم. آیات زوج من، آیات فرد او، آیات انتهای صفحه و آیات ابتدای صفحه و... من می‌گفتم، او می‌گفت. مثل یک بازی هیجان‌انگیز. خانم «پ» این روش را به ما یاد داده بود تا مسلط شویم. ما بچه مدرسه‌ای و او طلبه. اولین بار چادر لبنانی را سر او دیدم. توی کلاس بلند رنگ روشن می‌پوشید و با گیره می‌بست. تمیز و معطر. قبل از او معلم قرآنم پیرزن بود که هر دفعه از مراحل کفن و دفن اموات و تنهایی شب اول قبر به ما می‌گفت! اما سر کلاس خانم پ هر جلسه سوژه‌ای برای خنده داشتیم. صدایش قشنگ و بود. فراز و فرودهایش، کش و قوس کلمات ، محزون و بانشاط خواندن آیات را مو‌به‌مو مثل پرهیزکار رعایت می‌کرد. بعضی وقت‌ها خودش انگار از آیه‌ای که خوانده دلش ضعف می‌رفت، لپش صورتی می‌شد، لب‌هایش کش می‌آمد. ما که ترجمه و عربی نمی‌فهمیدیم او بین آیات مکث می‌کرد معنی آیه را می‌گفت و حظش را با ما شریک می‌شد. روزی که رسید به «وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ» اول تکه‌تکه عربی‌اش را خواند، ما هم تکرار کردیم. نفهمیدیم چه خواندیم. بعد کل آیه را یکپارچه خواند، چانه‌اش لرزید، دور سفیدی چشمانش اشک حلقه انداخت‌ و ترجمه کرد، فهمیدیم. جی‌پی‌اس روشن شد تکانم داد. «فَإِنِّي قَرِيبٌ» را مزه مزه کردم. جیب مانتوی خاکستری مدرسه یادم آمد، من در امان قرب با جی‌پی‌اس بودم وگرنه معلوم نبود به سمت کدام دره میل می‌کردم! وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ چون بندگان من درباره من از تو بپرسند، بگو كه من نزديكم و به نداى كسى كه مرا بخواند پاسخ مى‌دهم. پس به نداى من پاسخ دهند و به من ايمان آورند تا راه راست يابند. 🌺 آیه‌جان: آیه‌هایی که به جان نشسته‌اند. @ayehjaan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«آیه‌جان»
‌ ✍ نویسنده: خداوند در تذکر داده که آنچه در است همه زینت دنیوی است و برای شما فقط مایه‌ی امتحان است. بعد خداوند قصه‌ی دو برادر را برای‌مان می‌کند که یکی از آن دو ثروتمند بود و ملک و اولاد و باغ داشت، ولی نداشت؛ و دیگری تهیدست و بود ولی دلی لبریز از ایمان داشت. مرد ثروتمند، به دیگری فخر می‌فروخت و مال و و اهل و عیال خودش را به رخ او می‌کشید. او به خیال خام و خیره‌سری خود، فکر می‌کرد همه‌ی دنیا به کامش می‌چرخد و کم‌کم آشکارا منکر معاد و شد. او تصور می‌کرد اگر قیامتی هم باشد، در نیز مثل دنیا شخصیتی فاخر دارد. خداوند بر آن خیره‏سر خودخواه غضب کرد، در یک شب طوفانی با صاعقه‌ای مرگبار، تمام دارایی و باغ و کشتزار و درخت‌های او را فرو ریخت و همه را سوزاند. به دنبال این سرگذشت عبرت‌آموز، خداوند در آیه‌ی ۴۶ سوره‌ی کهف تذکر می‌دهد که مال و –که آن فرد مغرور بدان فخرفروشی می‌کرد– زینت زندگی دنیاست که گذران و ناپایدار است. البته خداوند نگفته و نداشته باشید. نگفته داشتنش همه ضرر و زیان است. بلکه خواسته به این زینت‌های دنیوی دل نبندید و با پيدا كردن امكانات مادی، مـغـرور نشوید که آنچه شما داريد اگر خداوند اراده كند با يک «كن فيكن » نیست و نابود خواهد شد. زنـدگـي دنـيـا چه راه طبيعی خود را طی كند و چه نكند، دير يا زود فنا می‌شود، ولی این است که “باقیات صالحات” می‌شود. (ع) می‌فرماید: «مال و فرزندان حرث و نتیجه کوشش دنیوی است و اعمال نیک و شایسته هم حرث و کشت اخروی؛ و گاهی ممکن است خداوند به گروهی هر دو را عنایت فرماید.» 🌺 آیه‌جان: آیه‌هایی که به جان نشسته‌اند. @ayehjaan
10.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«دل به زینت دنیا نبند» ✍ نویسنده: 📷 عکاس: 🎙 گوینده: 🎚تنظیم صدا: 🌺 آیه‌جان: آیه‌هایی که به جان نشسته‌اند. @ayehjaan
«آیه‌جان»
«دل به زینت دنیا نبند» ✍ نویسنده: ✏️ گرافیک: "خبری نیست؟" معمولا این سوال در فضای ارتباطی اطراف من از هر تازه عروسی پرسیده می‌شود. دقیقا بعد از و احوالپرسی اولیه. با نیم‌نگاهی به مختصات شکم. انقضای این سوال تا مشهود شدن اولین علایم بارداری سر می‌رسد. آن وقت است که احساس می‌کنی انگار زن‌های اطرافت به یک رسیده‌اند. انگار شبیه ساختمان نیمه‌کاره‌ای بوده‌ای دیوار به دیوار خانه‌ی مجللشان. طوری که هر روز با خودشان فکر کرده‌اند صاحب این خانه کی سر می‌آید و رنگ و لعابی به و محله می‌دهد. پنج سال بعد از هر سلام و احوالپرسی در میهمانی‌ها منتظر جمله‌ی پرسشی «خبری نیست؟» بوده‌ام. هر بار بهانه‌ای تراشیده‌‌ام. یک‌بار و تحصیل، بار دیگر کم سن و سال بودنم و بار دیگر بی‌حوصلگی و عدم علاقه‌ی خودم و همسرم به ! البته هیچ بار بهانه‌هایم برای کسی قانع کننده نبوده‌اند. یکی دوسال اول محکوم به و بی‌اعتقادی به وعده‌ی الهی می‌شدم. اما از سال سوم بی‌اعتنا به بهانه‌ها لیست پزشک‌های حاذق و پنجه طلای و مدرن به سمتم روانه می‌شد. یک‌بار زنی بعد از شنیدن بهانه هایم ابرو بالا انداخت و با صدای بلند گفت: «خیلی امیدوار نباش. بعد از پنج سال دیگه رحم سرد می‌ شه...». یادم هست که دیگر روی پاهایم نمی‌توانستم بند شوم. نه برای اینکه توی کلماتش، امیدم را نشانه گرفته بود. به‌خاطر سنگینی نگاه آدم‌های اطرافم. آدم‌هایی که نازایی یک نقص بزرگ برایشان به حساب می‌آمد. زن‌هایی که به جز زاییدن شأنیت دیگری برای زنی مثل خودشان قائل نبودند. بعد از پسرم سعی کردم با این نگاه بجنگم. هر جا زنی را دیده‌ام که گونه‌اش به خاطر مادر نشدن غیر ارادی سرخ شده از او دفاع کردم. تا جایی که توانسته‌ام پای درد و دل زن‌های نابارور نشسته‌ام. زن‌هایی که نمی‌خواهند ازشان پرسیده شود «خبری نیست؟». زن‌هایی که گاهی تنها دلیل مادری‌شان ، بستن دهان این و آن می‌شود. میان تمام زن‌های با این ، فاطمه رفیق قدیمی‌ام برایم زنی عجیب بود. رفیقی که شش سال از ازدواجش می‌گذشت و من از نزدیک شاهد هزینه‌های گزاف و درمان‌های طاقت فرسایش بودم. اما هر بار جواب «خبری نیست؟» را با إن‌شاءالله و می‌داد. هیچ‌وقت منزوی نشد. هیچ‌وقت خودش را از تک‌و‌تا نینداخت. اما پنج سال زندگی با درد ناقص بودن از نگاه اطرافیان، شامه‌ام را تیز کرده است. می‌توانم اتمسفر نگاه ترحم‌آمیز را بشناسم. از او پرسیدم چه‌طور می‌تواند چنین نگاه‌‌هایی را تحمل کند؟ چه‌جوری هنوز انگیزه دارد توی چنین جمع‌هایی حضور داشته باشد؟ اشک توی چشم‌های میشی‌اش حلقه زد. سرش را آورد کنار گوشم و گفت: «از قرآن کمک گرفتم. راستش خدا خیلی قشنگ باهام حرف زد». سرم را عقب کشیدم و گفتم: «منظورت کدوم آیه‌ست؟» گفت: «الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ...» با شنیدن آیه و آرامش فاطمه به لحظاتی از زندگی‌ام کردم که به خاطر نگاه آدم‌ها اشکی شده بودم. لحظاتی از جوانی‌ام که می توانستند خیلی قشنگ‌تر باشند. انگار تمام آن دقیقه‌ها بخار شدند و رفتند هوا. احساس‌کردم به روحم چیزی بدهکارم. جای خالی زمان‌های نزیسته‌ام خالی شد. زمان‌هایی که می‌شد به باقیات‌ُالصالحات فکر کرد تا نگاه‌های خیره به زینت حیات دنیایم! الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ أَمَلً مال و فرزند، زینت زندگی دنیاست؛ و باقیات صالحات [= ارزشهای پایدار و شایسته‌] ثوابش نزد پروردگارت بهتر و امیدبخش‌تر است! 🌺 آیه‌جان: آیه‌هایی که به جان نشسته‌اند. @ayehjaan