از کرخه تا شام
#سیره_عملی_شهید
🔶کار ترکه... اصلِ اصل🔶
:کار ترکه... اصلِ اصل...
همین یک جمله ،کافی بود تا
زحمت آن همه گشتن مان توی
بازار به هدر برود. رو کردم به
فروشنده و گفتم:
آقا چرا گفتید؟ الان همسرم
دیگه نمی خره...
سعید برگشت توی اتاق پرو
ولباس بدست آمد وگفت:
خوشم اومد ازش ، ولی چون
ترکه نمی خرم...
فروشنده یک آن از حرفی که
زده بود پشیمان شد.
دست سعید را گرفت و گفت:
شوخی کردم تولید خودمونه،
منتها بعضی از مشتری ها تا
اسم ایرانُ می شنوند، میرن،...
نخواستم بری...
رفت توی کوچه، کارگاه شان
را که دید، رضایت داد و گفت:
اگه مطمئن نمی شدم،...
نمی خریدم...جنس ایرانی
چهشه که می گید ترکه؟
🌹شهید سعید سامانلو
@azkatkhetasham
خدایا من به جبهه نبرد حق علیه باطل آمده ام تا جان خود را بفروشم. امیدوارم خریدار جهان من تو باشی، نه کس دگر....
دلم می خواهد که در آخرین لحظه های زندگی ام، بدنم و جسمم آغشته به خون در راه تو باشد، نه راه دیگر...
سلام بر امت شهیدپرور و نمونه که با حضور همیشگی خود در همه صحنه های حق علیه باطل، اسلام و امام را یاری کرده و قدرت نفس کشیدن و خواب راحت را از دشمن سلب کرده است.
#شهید_حسن_شفیع_زاده
از کرخه تا شام
🍃🌹 🍂 #برگـــی_از_خاطرات #فرمانـــدهای_گمنــــام_که_سومیـــن_شهیــــد_مدافـــع_حــــرم_شـد 🔻به او
#خاطرات_شھــدا
💠فرماندهای گمنام که سومین شهید مدافع حرم شد
🔰به او میگفتم اینقدر دعا کردم📿 که خدا تو را از بین ما نمیبرد/ مي گفت خدا راحت #وصل ميکند ما هستيم که سيممان گير دارد😔
🔰به هر شکلي متوسل مي شد #شهادت قسمتش شود. در نيمه هاي شب 🌙خيلي زود براي نماز شب بيدار مي شد.من ساعت⏰ را کوک مي کردم. قبل از آن يکي دو ساعت زودتر بيدار مي شد.😇
🔰مي گفتم چه خبر است😱 بخواب که فردا مي خواهي بروي سرکار، خسته اي.😢 مي گفت: خدا #گدا می خواهد و من باید گیرهایم را برطرف کنم❌ . تا خداوند توفیق خدمت خالصانه و رزق شهادت را نصیب من کند.💯 گاهی اوقات با صداي گريه😭 ايشان بيدار مي شدم.😢
✍راوی؛همسـر شـهید
#شهید_سید_حمید_طباطبایی_مهر
@azkarkhetasham
تلنـگــــــــر 🔔🔔
♦️رفتند تا بمانیم!
اینکه استاد پناهیان گفتند:
شاید بزرگترین اثری که #شهید برای ما
دارد،این است که ما را به #فکر وا می دارند!
فکر...
فکر...
فکر...
فکر اینکه قربانی کردند #خودشان را!
و #خدا قربانی کرد آن ها را...
این که شهیدی آلبوم عکس های خود را از بین میبرد که نکند حالا #بعدشهادت،اسمش بر سر زبان ها بیفتد و دیده شود😔...
و یا شهیدی #پلاکش را پرت کند در کانال #پرورش_ماهی!که در فکرش تشییع با شکوهی برای خودش متصور شد!
#شهوت_شهادت_بخشکاند...
و #فرماندهان شهیدی که حاضر شدند!
در جمع سربازان سینه خیز بروند...
در #پوتین بسیجی ها آب بخورند...
و ...
درس #قربانی_کردن_خود است!
برای خدا شدن آسان نیست!
چون
نباید #هوای قدرت داشتن، داشت...
نباید #هوای دیده شدن داشت...
و برای ما سخت است قربانی کردن
#هوای_نفس
چون برای ما #لذت تقرب به خداوند
از لذت های کم ارزش دنیــا #کمتر است...
حالا ما چه کار ها که نکردیم
برای #دیده_شدن⁉️
و #شهدا از آن سو به ما بیچارگان میخندند😊!
و شاید اشک 😭میریزند؛که در #خودمان ماندیم!و لباس #هوای_نفس را از تن در
نیاوردیم...
در #خود ماندیم...
به قول #حاج_حسین_یکتا:
و هنوز گیر یه قرون و دو زار #شهوت این دنیاییم که یکی بیاد نگاهمون کنه...
شهدا #شهوت_شهادت میخشکوندند!
که یوسف زهرا نگاشون کرد...
جان به هر حال قرار است
که #قــربان بشود👌...
پس چه خوب است
که قربانـی #جانــان بشود...
@azkarkhetasham
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
🕊| وقتی که شهید شد، قمقمه اش پر از آب بود و لب های خشکش ما را به یاد تشنه لبان کربلا می انداخت😢
او لب به آب نزده بود تا بعد از شهادت از جام ساقی کربلا آب بنوشد😔
با شنیدن تشنه کامی مصطفی ناراحت شدم، اما وقتی فکر کردم که این آرزوی خودش بوده و به این آرزو نائل شده ، وقتی ساعت دقیق شهادتش را پرسیدم ، جواب دادند: ده دقیقه الی یک ربع قبل از اذان ظهر روز تاسوعا،📆 یعنی دقیقا همان روز و همان لحظه ای که 24 سال پیش او را نذر عمویم عباس (علیه السلام) کرده بودم😞
من نذرم را ادا کردم و برای این که نگویند مادر سنگدلی هستم، نمی گویم خوشحالم، می گویم خدا را شاکرم، ما را لایق ادای این نذر دانست و مصطفی را با قیمت خوب از من خرید😭
هر دوی ما به آرزوی خود رسیدیم
من فرزندم را فدای اهل بیت کردم و مصطفی به شهادت رسید. |🕊
#شهید_مصطفی_صدر_زاده
#راوی_مادر_شهید
@azkarkhetasham
#یوسف با حالت بغض گفت:
میدونی اون #شهیدی که موقع #شهادت تنش #پارهپاره میشه یعنی #خدا خیلی #عاشقشه 💕
#یوسف
شاه رگش #پاره شد...
دست چپش، #پهلوی چپش...
وقتِ #شهادت #یازهرایی گفت و رفت...
#شهید_یوسف_فدایینژاد
#یگان_ویژه_صابرین_سپاه
#شهادت ۱۳۹۰ ارتفاعات جاسوسان
در درگیری با گروهک تروریستی پژاک
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#همسر_شهید
🔸پنجشنبه 5 آذر #آخرین_شبی بود که با میثم حرف زدم. قرار بود جمعه جشن🎉 بگیریم و همه را دعوت کنیم💌 تا بیایند وسایل #نوزادمان را ببینند. اما از آنجا که #خبرشهادت میثم در فضای مجازی پیچیده بود و همه ی فامیل می دانستند، دعوت ما را قبول نمی کردند❌ و بهانه می آوردند‼️
⚡️ولی ما بی خبر بودیم
🔹خانه🏡 را مرتب کرده بودم و میوه آوردم و با #مادر آقا میثم ذوق لباس های بچه را می کردیم😍 زمان زیادی نگذشته بود که برادرم آمد دنبالمان و گفت: باید برویم خانه #مادرشوهرم مهمان داریم
🔸وقتی رسیدیم #امام_جمعه شهرمان و همراه با یک نفر دیگر👥 داخل خانه نشسته بودند
کسایی که می رفتن #سوریه حاج آقا به خانواده هاشون سر می زد. با خودم گفتم: دوماه #میثم رفته سوریه و حالا که داره بر می گرده اومدن سر بزنن😕
🔹رفتم و نشستم. حاج آقا احوال پرسی کردند و در مورد زمان #اعزام و از این دست سوال ها پرسیدند. بعد هم گفتند: شما از سوریه رفتن ایشون راضی بودین⁉️ گفتم: #بله
🔸آرام آرام سوال می پرسیدند و بعد از اینکه احساس کردند من #آمادگی پیدا کردم، گفتند: آقا میثم #مجروح شدن💔 آب دهانم را فرو بردم و با تعجب و حیرت به ایشان نگاه می کردم😥 نمی دانم چرا نتوانستم حرفی بزنم🚫 و همینطور ساکت بودم
🔹وقتی که دیدند هیچ #عکس_العملی نشون ندادم بلافاصله گفتند: خدا داده و #خداگرفته
و من تازه فهمیدم که علت این سوال و جواب ها اینه که #میثم_شهید_شده😭
#شهید_میثم_نجفی
@azkarkhetasham