از کرخه تا شام
#لالههای_آسمونے
محمـد آقا با برادرم دوست بود و با هم #هیئت میرفتند
خانواده ایشون چند باری منو دیده بودن
خیلےتمایل داشتند #وصلتے صورت بگیره😌
اما چون فاصله سنےمن و محمد آقا زیاد بود قبول نمےکردم .
من متولد مرداد ۶۷ و محمد آقا شهریور۵۶ 📆
محمد آقا تو سفرے که به کربلا داشته در حرم #حضرت_عباس(ع) #متوسل به این بزرگوار شده و از ایشون همسر #مؤمن و محب اهلبیت(ع) را میخواد...
️ همزمان با این موضوع بـرادرم یک بار دیگه این موضوع رو به من گفت و خواست بیشتر فکر کنم...
نمیدونم چیشد که موافقت کردم که بیاد😐
از امام حسین(ع) هم خواستم هرچی خیر و صلاحه پیش روم بذاره ؛ وقتے محمد آقا به خواستگاریم اومد تازه از #کربلا برگشته بود💐 .
اول صحبتهامون یه روایت برام گفت:
« نجات و رستگاری در راستگویی است.»
تا این حرف رو شنیدم
یه کم دلهره ای رو هم که داشتم برطرف شد...
گفت من خواب دیدم که خدا به من ۲دختر دوقلو میبخشه😍👭
و همسری خوب و مهربان دارم،
ولےهمه این چیزها رو میگذارمو #شهادت در راه خدا رو انتخاب میکنم. خوابهای محمد آقا همیشه رؤیای صادقه بود....
#طلبهشهید_محمد_پورهنگ🌷
#سالروز_ولادت
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#رسم_خوبان
🔹زمستان بود. جایی که بودند هوا به شدت سرد بود و برف زیادی می بارید. خیلی سرمایی بود. کلی لباس گرم با خودش برد. از کلاه و شال گرفته تا جوراب و کاپشن.
🔸اما توی تمام عکس هایی که برایم می فرستاد، لباس درست و حسابی تنش نبود. می پرسیدم: چرا خوب لباس نمی پوشی؟ خدای نکرده سرما می خوری. جواب می داد: می پوشم. حواسم هست.
🔹مرخصی که آمد، گفت برایم لباس گرم بگذار. هر چقدر که می توانی. پرسیدم: پس آن لباس هایی که با خودت بردی چه؟
🔸گفت: بچه هایی رو دیدم که پدرانشون رو در جنگ از دست داده بودند و توی برف و سرما کار می کردند آن هم بدون لباس گرم.
🔹همه لباس های گرمم را به آن ها دادم. دلم طاقت نیاورد من احساس سرما نکنم ولی اون ها از سرما بلرزند...
📎 ترور بیولوژیڪ
#طلبهشهید_محمد_پورهنگ🌷
#سالروز_شهادت
@azkarkhetasham