از کرخه تا شام
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
شب عمليات خيبر بود. داشتيم بچهها را براي رفتن به خط آماده ميكرديم. حاجي هم دور بچهها ميگشت و پا به پاي ما كار ميكرد.درگيري شروع شده بود. آتش عراقيها روي منطقه بود. هر چي ميگفتيم «حاجي! شما برگردين عقب يا حداقل برين توي سنگر.» مگر راضي ميشد؟ از آن طرف، شلوغي منطقه بود و از اين طرف، دلنگراني ما براي حاجي.
🌸
دور تا دورش حلقه زده بودند. اينجوري يك سنگر درست كرده بودند براي او. حالا خيال همه راحتتر بود. وقتي فهميد بچهها براي حفظ او چه نقشهاي كشيدهاند، بالاخره تسليم شد. چند متر آنطرفتر، چند تا نفربر بود. رفت پشت آنها.🌷
#شهیدحاج_محمدابراهیم_همت
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#گذریازخاطرات 🍃
.
ﺩﺭﻭﺍﻟﻔﺠﺮ۸↶
ﺍﺯﻧﺎﺣﯿﻪﺩﺳﺖوشکمﻣﺠﺮﻭﺡﺷﺪ
ﺍﻣﺎکسےنمےدانستکهاومجروحشدهاست
ﺍﮔﺮکسےﺩﺭﺑﺎﺭﻩﺣﻀﻮﺭﺵﺩﺭﺟﺒﻬﻪ
سوالمےکرد↶
ﻃﻔﺮﻩمےرفتﻭﭼﯿﺰےنمےگفت
یکدفعهﺩﺭﻣﻨﻄﻘﻪﺧﻮﺍﺳﺘﯿﻢ
ﺍﺯیکﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪﺭﺩﺷﻮﯾﻢ↶
ﺯﻣﺴﺘﺎﻥﺑﻮﺩﻭﻫﻮﺍﺑﻪشدتسرد
ﺷﻬﯿﺪپلارکﺭﻭﺑﻪﺑﻘﯿﻪکردوگفت:
ﺍﮔﺮیکنفرمریضبشود↶
ﺑﻬﺘﺮﺍﺯﺍﯾﻦﺍﺳﺖکهﻫﻤﻪﻣﺮﯾﺾشوند
یکےیکےبچههارا↜بهدوشکشید
ﻭﺑﻪﻃﺮﻑﺩﯾﮕﺮﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪﺑﺮد
ﺁﺧرکارﻣﺘﻮﺟﻪﺷﻠﻮﺍﺭﺍﻭﺷﺪﯾﻢکهﯾﺦﺯﺩﻩ وﭘﺎﻫﺎﯾﺶﺧﻮنےﺷﺪﻩبود...❄️
#شهید_سیداحمدپلارک♥️✨
@azkarkhetasham
#روایٺــ_عِـشق ✒️
همسرم این راه را خیلی دوست داشت ❤️و قبل از اینکه با من #ازدواج کند در جهاد افغانستان نیز شرکت کرده بود و در این مسیر 4 #انگشتش را در انفجار 💥یک ماشین از دست داده بود. یک هفته قبل از عزیمتش به #سوریه در مورد شهادت زیاد میگفت و از ما حلالیت میطلبید. به سوریه رفت و دو ماهی در آنجا ماند. وقتی تلفنی☎️ با او صحبت میکردم گفت که قصد دارد به #مرخصی بیاید من هم به او گفتم اگر ماه 🌙رمضان بیایی خیلی خوب است. او در پاسخ #قول داد اول ماه رمضان پیش ما باشد. همین هم شد😇 اول ماه رمضان سال 93 روز تشییع پیکر مطهر ایشان بود. #همسرم در یک عملیات در شهر حلب به شهادت رسید و شهادتش نیز با اصابت تیر تکتیرانداز #داعشی به قلبش رقم خورد.😔 انشاءالله بتوانم #راه او را ادامه بدهم.
✍ به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_مصطفی_جعفری🌷
#سالروز_شهادت
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
اين عكس 🖼متعلق به شهید #صادقی است كه يك بيت شعر هم با دست خطش✍ باقی مانده است:
"نرخ رفتن به #سوريه چند است؟
قدر دل💔 كندن از دو فرزند است"
آخرین نفر #پدرش با او روز سه شنبه صحبت کرده بود و مصطفی ساعت ⏰۴ صبح چهارشنبه شهید شده بود، خود من روز دوشنبه با مصطفی تلفنی📞 صحبت کردم، چون تقریبا سه ماه از رفتنش میگذشت خیلی #دلتنگش بودم، حرف که میزدیم گفتم: مصطفی جان! مواظب خودت باش 😢خیلی دلم برایت تنگ شده گفت: مادر! من را به حضرت #زینب (س) بسپار، دلت ❣آرام میشود، باور کنید الان هم با اینکه پسرم #شهید شده اما دل من آرام است چون پسرم را سپردم به خانم زینب (س)،😇 میدانم که این بهترین سرنوشت برایش بوده.💯
#شهید_سیدمصطفی_صادقی🌷
💠 @azkarkhetasham