از کرخه تا شام
#رسم_خوبان
🔹زغال ها گل 💥انداختہ بود؛
#جوجہ ها توی آبلیمو و پیاز و زعفران حسابی قوام گرفتہ بود.😋
🔸تا آمدم #سیخ ها را بگذارم روی منقل، سروڪله اش پیدا شد؛ من زودتر #نماز خوانده بودم ڪه نهار رو روبہ راه ڪنم.
پرسید: داری #چیڪار میڪنی ؟
گفتم: میبینی ڪه می خواهم برای نهار جوجہ بزنیم! 😇
🔹گفت: با این #دود و دمی ڪه راه می اندازی اگہ یہ بچہ دلش❣ خواست چی؟اگه یہ زن #حاملہ هوس ڪرد چی ؟!♂
🔸مجبورمان ڪرد با #دل گرسنہ بند و بساط را جمع ڪنیم و برویم جای خلوط تر .😑یڪ پارڪ #جنگلی پیدا ڪردیم، تڪ و توڪ گوشه ڪنار فرش انداختہ بودند برای استراحت.🏕
🔹ڪسب #تڪلیف ڪردیم ڪه (آقا محسن اینجا مورد تأییده ؟) 😍با #اجازه اش همان جا اتراق ڪردیم دور از چشم 👀بقیہ
✍ به روایت رفیق شهید
#شهید_محسن_حججی🌷
#سالروز_شهادت
از کرخه تا شام
#خاطرات_شهدا
#سال ۹۴که توی گردان پیچید ما داریم اعزام🚌 می شویم #سوریه، خیلی پکر شد😞 مدام با گردن کج توی اتاقمان پیدایش می شد. گفتم چیه⁉️ چی میخوای هی میای اینجا؟با #حسرت گفت: "چقدر خوب میشد #منم می اومدم!"😔
📖همکارمان اقای قادری پیچید توی دست و پایش: دو روز اومدی تو #لشکر کجا میخوای بری❓ هنوز باید پا بکوبی پاشو برو #عرقت خشک بشه بعد. همه را هم که #حاجی صدا میزد. گفت:(نه حجی. این همه نیروی جدید👥 دارن میان ماهم می اومدیم چی میشد؟😢)
📖خبردار شدم برای یکی از بچه ها مشکلی پیدا شده و دنبال #جایگزین میگردد. #قادری گفت اگه حرف بزنی خودت میدونی! کجا آدم صفر کیلومتر👤 راه بندازیم دنبال خودمون؟!
📖حال نزارش را که دیدم دلمـ💗 نیومد این موضوع را پنهان کنم. کشیدمش کنار که بروپیش #فرمانده گردان ۳ بگو اومدی برای #جایگزینی فلانی. با سرعت موشک دوید. نزدیک اذان ظهر بود دیدم یکی ازپشت چارچنگولی پرید روی گرده ام. برگشتم ببینم👀 چه کسی است. از فرط #خوشحالی مرا رگبار بوسید😘 و گفت که برای من هم #جور_شد.
📖به قادری کارد می زدی خونش در نمی اومد😁 که آخر کار خودت را کردی! بعد #خندید: بذار برسیم اونجا دودستی تحویلت می دم به #داعش😄 رفتیم تهران. از صد و بیست نفر فقط پاسپورت📓 محدودی اماده شد. عدل #محسن هم افتاد جزو آنها. هی جلوی ما رژه می رفت و چشم و ابرو می آمد.
📖با قادری توی نماز خانه📿 خفتش کردیم. ریختیم روی سرش😅 التماس می کرد:#حجی غلط کردم! با دو روز🗓 تاخیر به جمعشان ملحق شدیم. به بهانه های پست و گشت زنی #بیدار نگهمان می داشت که کارمان ختم شود به #نماز_شب.
📖سر به سرم می گذاشت: بالاخره برات باقیات و صالحاتی می مونه؛ #شهید هم که شدی می گن به #برکت نماز شباش بوده😉 به این واسطه کم کم نماز شب خوان شدم ولی نشد🚫 یک شب زودتر از او #بیدار شوم.
📖یک شب از اتاق🚪زدم بیرون. محسن را ندیدم. توی دلم گفتم: آخ جون امشب #زودتر از محسن بیدار شدم😍 نماز رو خواندم و رفتم #بخوابم. از بچه ها پرسیدم: از محسن خبری نیست! گفتند: رفته تو سوله وسط اون اتاق خرابه!
📖دیدم #نمازش تمام شده و با تسبیح تربتش📿 ذکر میگوید رفتم نزدیک تر👤 که کپ شوم روی سرش. صورت پر از اشکش😭 را که دیدم #پاهایم جلو نرفت.
#محسن حججی
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
🌸🍃 #شهید_محمود_صارمی #شهید_خبرنگار #پوستر #سالروزآسمانےشدن
🌸🍃
📌زندگینامه اجمالی شهید محمود صارمی :
📝شهید " محمود صارمی" در خرداد ماه ١٣٤٧ در بروجرد متولد شد . او پس از پایان تحصیلات متوسطه برای ادامه تحصیل به تهران رفت . شهید "صارمی " بسیار پرکار ، پرتوان ، فعال ، خوش خلق و متواضع بود . او ورزشکاری پرتوان و دارای روحیه مردانگی بود و در رشته کاراته نیز مقام هایی در سطح شهرستان و استان کسب نمود و در دوران دفاع مقدس به مدت ١٧ ماه در میادین نبرد به عنوان بسیجی جنگید و همواره مدافع اسلام و اهل بیت بود . او تحصیلات خود را در رشته جغرافیا تا اخذ مدرک فوق لیسانس از دانشگاه شهید بهشتی ادامه داد و در سازمان خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران به عنوان نیروی رسمی آغاز بکار کرد .
در سال ١٣٧٥ به عنوان سرپرست خبرگزاری ایران در افغانستان انتخاب و به آن کشور عزیمت نمود .
تا اینکه در روز ١٧ مرداد ماه در مزار شریف به همراه ٨ نفر از همکاران ایرانی خود به اسارت طالبان در آمدند و روز ١٨ مرداد به پایگاه هوایی شینداد قندهار منتقل شدند - روز ١٨ شهریور ٧٧ خبرگزاری رویترز شهادت دیپلماتها و خبرنگاران را تأیید نمود.
📚موضوع مرتبط:
#شهید_محمد_انصاری_دماوندی
#شهید_دفاع_مقدس
#زندگینامه
#شهید_خبرنگار
#سالروزآسمانےشدن
@azkarkhetasham
♦سردار سلیمانی
🔹️خداوند بعضی وقتها برای تبلیغ یک چیزی، برای بزرگ نشان دادن عظمت یک موضوعی، یک حادثه را میآفریند.
#شهید_حججی برای عظمتبخشیدن به همهی عظمتهای #دفاع_از_حرم بود. به این دلیل باید بزرگ شود که آن بزرگهای مغفول مانده را همه متوجه بشوند.
#شهید_حججی
@azkarkhetasham
یک بار از من پرسید: چقدر منتظر دریافت حقوق ماهیانه ات میمانی؟
گفتم: از همان ابتدای زمانی که حقوقم را میگیرم؛ منتظرم که موعد بعدی پرداخت حقوق کی میرسه!
آهی از سر حسرت کشید و گفت: اگر مردم این انتظاری را که به خاطر مال دنیا و دنیا می کشند، کمی از آن را برای امام زمان(عج) می کشیدند ایشان تا حالا ظهور کرده بودند، امام منتظر ندارد...
#شهید_محمود_رادمهر🌷
@azkarkhetasham
#شهید_علی_چیتسازان
🌷برای #شهادت و برای #رفتن
تلاش نڪنید
برای #رضای_خدا ڪار ڪنید
بگویید #خداوندا
اگر تو مارا در #جهنمت بیندازی
ازما #راضی باشی برای ما ڪافیست.
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
شهید مدافع وطن حاج احمد مایلی در کنار شهید مدافع حرم قاسم غریب بر سر مزار سردارشهید مدافع وطن حاج محمد جعفرخانی
.
همسر شهید حاج احمد مایلی:
چند وقتی بود توی خودش بود و در خانه آرام و قرار نداشت. وقتی میآمد خانه دائم به او میگفتم چند روزی پیش من و بچهها بمان. میگفت میخواهم برگردم؛ بچهها آنجا به من نیاز دارند. کارمان ناتمام میماند. هدفش فقط این بود که به زاهدان برود. لحظهای از مسئولیتش غافل نمی شد
.
وصیت نامه شهید قاسم غریب:
مدتی است که توفیق نصیب بنده شده است که در صف مدافعان حرم قرار گرفتهام و از این بابت خداوند منان را شاکرم و از ام المصائب حضرت زینب (س) ممنونم که بنده حقیر را به عنوان سربازی کوچک در محضرش پذیرفته است
.
#سردارشهید_محمدجعفرخانی
#سردارشهید_حاج_احمد_مایلی
#شهید_قاسم_غریب
@azkarkhetasham