eitaa logo
از کرخه تا شام
158 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
57 ویدیو
1 فایل
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. (امام خامنه ای) کپی برداری از مطالب با ذکر صلوات بلا مانع است. منتظر نظرات-پیشنهادات و مطالب شما هستیم. ارتباط با خادم کانال @abozeynab0
مشاهده در ایتا
دانلود
مراسم جشن #عروسی اکبر به نوع خودش خیلی خاص بود☺️ چون بعضی اطرافیان انتظار داشتند او هم مثل بقیه بچه های فامیل عروسی بگیرد💥اما اکبر برایش فقط این مهم بود که عروسیش مورد نظر #عنایت_امام_زمان (عج) باشد.👌 یک عروسی بدون گناه🔞 که البته به همه هم خیلی خوش گذشت. هنگام #نماز هم خودش مثل بقیه کت دامادیش را روی دوشش انداخت و #وضو گرفت و برای نماز جماعت به نمازخانه رفت. #شهیدمدافع_حرم #شهید_اکبر_شهریار
#انس_فاطمی 🔷 تا وارد اتاقش شدم از خواب پرید. رو پیشونیش عرق نشسته بود گفتم : چی شده داداش؟ گفت: یه ساعت بود با حضرت #زهرا (س) حرف میزدم ادامه داد: فقط از #خدا میخوام که روز #شهادت بی بی شهید شم . روز شهادت حضرت زهرا (س) بود. تو قنوت #نماز صبح بود که #ترکش خورد به پهلوش … #شهید_علیرضا_هاشم_نژاد @azkarkhetasham ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
از کرخه تا شام
در تمام طول مسیر از #مولایش اذن خواست و دعای حضور و افتخار سربازی✌️ #قنوت هایش در گوش هفت آسمان می
📜 🌹به نام خدای مدافعان حرم🌹 🔸ما را آفریده‌‌اند              🔸اصلاً برای آفریده‌‌اند 🔰عازم سفری هستم🚌.ج به رسم چند خطی را در کمال صحت جسمی و روانی👌 از خود به می‌‌گذارم. 📝خیلی وقت بود که تو این هوا برایم سخت شده بود😪 هوایی پر از ✘ریا، ✘دروغ، ✘نفاق و ✘دورویی. برای کمال و رسیدن به راهی جز رفتن نیست🚫 و عبور کردن از تن و نفس... که اگر بمانی نفس می‌‌شوی. 📝خسته شده‌‌ام از ، از کسالت، از خمودی و از یک‌‌نواختی. از این‌‌که بنشینم و هر روز خبر دوستان و هم‌‌لباس‌‌هایم👥 را بشنوم😔 تا این‌‌که این مجال . 📝از همه کسانی که در طول این سال و شش ماه و پانزده روز 🗓برایم زحمت کشیدند ممنونم و از همه آنان همین‌‌جا می‌‌طلبم🙏 📝از دوست و رفیق و نارفیق و... می‌‌طلبم. از حلالیت می‌‌خواهم که فرزند خلفی برایش نبودم😔 ازش می‌‌خواهم خانم حضرت زینب(س)را و اسوۀ خودش قرار دهد. 📝امیدوارم (س) عنایتی کنند تا من به هدفی🎯 که از ورود به داشته‌‌ام و آن هم تنها خواستن شهادت🌷 از خداوند بود، نایل آیم. 📝کوچک‌‌تر از آن هستم که کسی را کنم اما همه را به صداقت، محبت و دعوت می‌‌کنم و از آنان می‌‌خواهم فریب مال دنیا را نخورند❌ که این مال فناپذیراست. به قول اگر دوست داشتند نفری یک روز و یک برایم بخوانید. «از همه حلالیت می‌‌خواهم.» 1394/08/15 @azkarkhetasham
از کرخه تا شام
💠اهمیت به نماز🌸 🌷روزی برای تحویل امانتی به شهر "تبنین" رفته بودیم.در راه برگشت صدای آمد گفت"کجا نگه می داری تا بخوانیم؟" گفتم "۲۰دقیقه ی دیگر به شهر می رسیم وهمانجا نماز می خوانیم" 🌷از حرفم خوشش نیامد و نگاه معنا داری به من کرد و گفت "من مطمئن نیستم تا ۲۰ دقیقه ی دیگر زنده باشم! و نمی خواهم خدا را در حالی ملاقات کنم که دارم دوست دارم نمازم با نماز (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و در همان وقت به سوی خدا برود"❤️ 🗣راوی:علی مرعی (دوست شهید) 🌷 📚ملاقات در ملکوت @azkarkhetasham
از کرخه تا شام
✍ راوی: مشغول بودم، آشوب عجیبی در دلم افتاد، مهمان داشتم، به گفتم: شما آشپزی کنید من الان بر می گردم. رفتم نشستم برای ابراهیم خواندم، دعا کردم، گریه کردم که سالم بماند، یک بار دیگر بیاید ببینمش. ابراهیم که آمد به او گفتم که چی شد و چه کار کردم. رنگش شد و سکوت کرد گفتم: چه شده مگر❓ گفت: درست در همان لحظه می‌خواستیم از جاده‌ای رد شویم که شده بود. اگر یک دسته از نیروهای خودشان از آنجا رد نشده بودند، می دانی چی می شد❓ خندیدم باخنده گفت: تو نمی‌گذاری من بشوم، تو سدّ راه شهادت من شده‌ای؟ بگذر از من! 🌷 @azkarkhetasham
#رسـم_خـوبان شهید کریمی نسبت به #رعایت اصول و قواعد #دین مبین اسلام بسیار مقید بود👌 و برپایی نماز اول وقت و حضور در #نماز جمعه را از وظایف خود می دانست.💯 پایبندی به روابط #خانوادگی و سعی و تلاش❗️ در تربیت و پرورش اسلامی و انسانی فرزندان 👨👧👦نیز از جمله #اعتقادات راسخ شهید احمد کریمی به حساب می آمد.☺️ 📎پیشمرگ روح الله #شهید_احمد_کریمی🌷 #سالروز_شهادت 💠 @azkarkhetasham
از کرخه تا شام
📎شهیدی که مقام معظم رهبری شالش را به عنوان تبرک نگه داشت. #شهید_سیدجمال_قریشی🌷 #سالروز_شهادت @azk
🔷 قبل از یکی از ها، بچه های گردان👥 حضرت علی اکبر (ع) می روند پیش رئیس جمهور وقت (مقام معظم رهبری) تا هم دیداری داشته باشند و هم ای بگیرند. در آن مراسم سید جمال که هم مسئول تبلیغات گردان بوده است و هم مداح 🎙اهل بیت(ع)، برنامه اجرا می کند و جلوی حضرت آقا مرثیه سرایی اهل بیت را می کند، که ایشان هم خیلی او را مورد و توجه قرار می دهد.👌 🔶موقع وقتی حضرت آقا می خواهند نماز را شروع کنند، سید جمال که قرار بود مکبر📣 نماز باشد، شال سبزش را می اندازد روی دوش آقا و می گوید این را گذاشتم تا بشود و بعدا می برم تا ان شا الله در جبهه به آرزویم برسم و شهید بشوم😍.نماز که تمام می شود، سید می رود شالش را بگیرد که آقا می فرمایند:شما و اگر مشکلی ندارد این به عنوان تبرک پیش من بماند که سید جمال قبول می کند.😇 🔷 بعدا هم به برخی از دوستان در لشگر می سپارند تا بیشتر هوای💯 سید جمال را داشته باشند و اجازه ندهند که خط برود چون حضورش برای بقیه رزمنده ها باعث دلگرمی و قوت قلب💞 است.اتفاقا در عملیات هم تقریبا مواظب بودند که سید خط نرود و در عقبه بماند. ولی در درگیری ها سید جلو می رود و به آرزوی دیرینه اش یعنی شهادت می رسد.تعریف می کنند بعدها که مجددا گردان می رود حضرت آقا و کسی دیگر بلند می شود 🔶 و می کند که آقا جویای احوال سید جمال می شود که به ایشان می گویند که سید شهید شده است »😔شهید سید جمال قریشی متولد روستای برغان از توابع می باشد که در تیر☀️ ۱۳۶۵ و عملیات یک به شهادت رسیدغیر از خودش سه برادرش و عمو و پسر عمویش هم به شهادت رسیده اند👌یعنی خاندان معظم قریشی شهید تقدیم انقلاب اسلامی کرده اند... 🌷 @azkarkhetasham
از کرخه تا شام
اولین باری که از رفتن و مدافع حرم ✌️شدنش به میان آمد بسیار نگران شدم. زمانی بود که جنگ در به تازگی آغاز شده بود، ایشان برای رفتن به این مأموریت بسیار عجله داشت.😰 آن زمان من محدثه را بودم. ابتدا با رفتنش مخالفت کردم🚫 و گفتم این مدت که من باردار هستم فکر نمی‌کنم ضرورتی داشته باشد که شما به برون‌مرزی بروید. اما علیرضا با حرف‌ها و دلایلی که برایم آورد توانست من را برای رفتن راضی کند🙂 و اینطور بود که اولین مأموریتش رقم خورد. علیرضا دو بار به منطقه شد. مرتبه دوم صحبت‌هایش رنگ جهادی بیشتری داشت.😇 جنس حرف‌هایش با همیشه فرق داشت. برای مراقبت از بسیار سفارش کرد. از من هم خواست که صبور باشم و مشکلات و سختی‌ها را تحمل کنم💯. همسرم دفاع از حرم را بسیار می‌دانست و می‌گفت ما در این زمان اهل بیت (ع) را تنها نخواهیم گذاشت.👊 علیرضا ما را بسیار به اول وقت سفارش می‌کرد و به پشتیبانی از آرمان‌های انقلاب و به خصوص ولایت فقیه😍 توجه ویژه داشت. آخرین مرتبه‌ای که ایشان به عراق اعزام شد، ما نتوانستیم همدیگر را ببینیم ❌و خداحافظی کنیم. او از محل کار شد و فرصتی برای بدرقه و خداحافظی 👋پیش نیامد... ✍ به روایت همسر بزرگوار شهید 🌷
از کرخه تا شام
🔷دوره ما در آمریکا تمام شده بود💯، اما به خاطر گزارشاتی که در پرونده خدمتم درج شده بود، روشن نبود و به من گواهینامه🔖 نمی‌دادند، تا این که روزی به دفتر مسئول دانشکده🏪، که یک آمریکایی بود، احضار شدم. به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم. او از من خواست که# بنشینم. پرونده من در جلو او، روی میز بود📚، ژنرال آخرین فردی بود که می‌بایستی نسبت به قبول 👌و یا رد شدنم اظهار نظر می‌کرد. او پرسش‌هایی کرد که من پاسخش را دادم. از های ژنرال بر می‌آمد که نظر خوشی نسبت به من ندارد.😬 🔶 این ارتباط مستقیمی با آبرو و حیثیت من داشت،💟 زیرا احساس می‌کردم که دو سال دوری از خانواده و شوق برنامه‌هایی که برای زندگی آینده‌ام در دل ❣داشتم، همه در یک لحظه در حال محو و است و باید دست خالی و بدون دریافت گواهینامه خلبانی✈️ به ایران برگردم. در همین فکر بودم که در اتاق به در آمد و شخصی اجازه👆 خواست تا داخل شود. او ضمن احترام، از خواست تا برای کار مهمی به خارج از اتاق برود با رفتن ژنرال،👨‍✈️👨‍✈️ من لحظاتی را در اتاق ماندم. 🔷به ساعتم⌚️ نگاه کردم، وقت ظهر بود. با خود گفتم، کاش در اینجا نبودم و می‌توانستم نماز را اول وقت بخوانم😍. انتظارم برای آمدن ژنرال شد. گفتم که هیچ کار مهمی بالاتر از نماز نیست،❌ همین جا نماز را می‌خوانم. ان‌شاءالله تا تمام شود، او نخواهد آمد. به گوشه‌ای از اتاق رفتم و روزنامه‌ای📰 را که همراه داشتم به زمین انداختم و مشغول نماز شدم. در حال خواندن نماز بودم که متوجه شدم ژنرال وارد اتاق🚪 شده است. با خود گفتم چه کنم؟ را ادامه بدهم یا بشکنم؟⁉️ 🔶بالاخره گفتم، را ادامه می‌دهم، هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد. 😰سرانجام نماز را تمام کردم و در حالی که بر روی صندلی از ژنرال معذرت‌خواهی کردم😑.ژنرال پس از چند لحظه سکوت نگاه به من کرد و گفت: چه می‌کردی؟ گفتم: عبادت می‌کردم.😍 گفت: بیشتر توضیح بده. گفتم: در دین ما دستور بر این است که در معین از شبانه روز 🌗باید با خداوند به نیایش بپردازیم و در این ساعات زمان آن فرا رسیده بود، من هم از شما در اتاق استفاده کردم و این واجب دینی💯 را انجام دادم. 🔷 ژنرال با من سری تکان داد و گفت: همه این مطالبی که در پرونده📔 تو آمده مثل این که راجع به همین کارهاست. این نیست؟ پاسخ دادم: آری همین‌طور است. او لبخندی ☺️زد. از نوع نگاهش پیدا بود که از صداقت و پای‌بندی من به سنت و فرهنگ و رنگ نباختنم⚠️ در برابر تجدد جامعه خوشش آمده است. با چهره‌ای بشاش خود نویس✒️ را از جیبش بیرون آورد و پرونده‌ام را کرد. 🔶سپس با حالتی احترام‌آمیز 😍از جا برخاست و دستش را به سوی من دراز کرد و گفت: به شما تبریک می‌گویم. شما شدید. برای شما آرزوی موفقیت دارم. من هم متقابلاً از او تشکر کردم💞. احترام گذاشتم و از اتاق خارج شدم. آن روز به محل خلوتی که رسیدم به پاس این نعمت بزرگی که خداوند❣ به من عطا کرده بود، دو نماز شکر خواندم».😇 🌷 @azkarkhetasham
از کرخه تا شام
🔹زغال ها گل 💥انداختہ بود؛ ها توی آبلیمو و پیاز و زعفران حسابی قوام گرفتہ بود.😋 🔸تا آمدم ها را بگذارم روی منقل، سروڪله اش پیدا شد؛ من زودتر خوانده بودم ڪه نهار رو روبہ راه ڪنم. پرسید: داری میڪنی ؟ گفتم: میبینی ڪه می خواهم برای نهار جوجہ بزنیم! 😇 🔹گفت: با این و دمی ڪه راه می اندازی اگہ یہ بچہ دلش❣ خواست چی؟اگه یہ زن هوس ڪرد چی ؟!♂ 🔸مجبورمان ڪرد با گرسنہ بند و بساط را جمع ڪنیم و برویم جای خلوط تر .😑یڪ پارڪ پیدا ڪردیم، تڪ و توڪ گوشه ڪنار فرش انداختہ بودند برای استراحت.🏕 🔹ڪسب ڪردیم ڪه (آقا محسن اینجا مورد تأییده ؟)‌ 😍با اش همان جا اتراق ڪردیم دور از چشم 👀بقیہ ✍ به روایت رفیق شهید 🌷
#رسـم_خـوبان عملیات تا سه #صبح طول کشید، خیلی خسته بودیم؛ رفتیم کمی استراحت کنیم اما صدای شلیک تانک‌ها هر از گاهی #بیدارمان می‌کرد، وقتی بیدار شدم، ساعت هشت و نیم صبح شده بود. بچه‌ها را بیدار کردم تا صبحانه بخوریم، وقتی فرهاد را بیدار کردم گفتم: عجب #عملیاتی بود پسر، با کمترین تلفات شهر را آزاد کردیم. با حسرت گفت: چه فایده وقتی #نماز صبحمون قضا شد. ✍ به روایت همرزم شهید #شهید_فرهاد_خوشه‌بر🌷
می‌گفت بعد از #نماز وقتی سرتون رو به سجده می‌گذارید و بدنتون آروم میشه.اونجا با خودتون خلوت کنید.چون بهترین وقت همون موقع‌ست که چیزی حواستون رو پرت نمی‌کنه.یه مرور داشته باشید روی همه کارهایی که از صبح تا شب کردید.ببینید کارهاتون برای رضای #خدا بوده یا نه. خیلی‌ها این توصیه #حاج_ابراهیم را شنیده بودند.عمل کرده و نتیجه‌اش را هم دیده بودند. #شھید‌محمدابراهیم‌همت @azkarkhetasham