eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
170.9هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
📢 هر روز بخوانیم 🔹 امروز؛ صفحه صد و سی و چهار قرآن کریم سوره مبارکه الأنعام ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: هر روز حتماً قرآن بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
Quran-page-134.mp3
2.38M
📢 هر روز بخوانیم 🔹 صفحه صد و سی و چهار قرآن کریم، سوره مبارکه الأنعام با صدای آقای شهریار پرهیزگار بشنوید. ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: هر روز حتماً یک صفحه قرآن بخوانید
🌱 ✅اگر کسی آیات ۱۰۳و ۱۰۴ سوره آل عمران را نوشته و با خود داشته باشد او در همه اثر تمام خواهد داشت آیات ۱۰۳ و ۱۰۴ سوره آل عمران :🍃🌸 وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ  إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ﴿۱۰۳﴾ وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿۱۰۴﴾ 🌿🌺🌿 هفت مرتبه این دعا را تا 70 روز بخوانند که بسیار مجرب است يَا مَنْ يَكْفِي مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ لاَ يَكْفِي مِنْهُ شَيْ فِی السَّمَوَاتِ و الاَرَضِينَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و اقْضِ عَنّی دَیْنی 📓 منبع : کتاب دو هزار دستور العمل مجرب ص 219 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ ✺≽ ⊱━━━⊱ 🗓 ۲۹ شهریور | سنبله ۱۴۰۳ 🗓 ۱۵ ربیع الاول ۱۴۴۶ 🗓 19 سپتامبر 2024 🌹 متعلق است به: 🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام 📆 روزشمار: ▪️2 روز تا ولادت پیامبر و امام صادق علیهما السلام ▪️19 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام ▪️23 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️25 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ▪️49 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها ❇️ روز ۱۰۰ مرتبه: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ المَلِک الحقّ المُبین نیست خدایی جز الله فرمانروای حق و آشکار ❇️ روز به اسم امام حسن عسکری (ع) است روایت شده در این روز زیارت امام حسن عسکری (ع) خوانده شود. روز می‌شود. ❇️  (یا ) ۳۰۸ مرتبه بعد از نماز صبح موجب می‌شود. 📚 شب : طبق آیه ی ۱۶ سوره می‌باشد. ✅ برای و دادن روز مناسبی است. ✅ برای و روز مناسبی است. ✅ برای گرفتن روز مناسبی است. ✅ برای روز مناسبی است‌. ✅ برای و روز مناسبی است. ✅ برای و روز مناسبی است‌‌‌. ✅ امشب برای خوب نیست. ✅ برای رفتن روز مناسبی است. 🔰 زمان :از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر. 🔹امروز روز بسیار مناسبی است. 🔹امروز برای شروع کارها مناسب است.  🔹دید وبازدید با دوستان و خویشاوندان خوب است. 🔹کسی که در این روز بیمار شود زود بهبود یابد. 🔸کسی که امروز گم شود، خیلی زود پیدا میشود.ان شاء الله. 🔸قرض دادن و قرض گرفتن بسیار پسندیده است.  🔸کشاورزی و باغبانی وآبیاری و خرید و فروش محصولات زراعی خوب است. 🔸خرید و فروش و تجارت بخصوص وسایل منزل، موجب سود است. 🔹میانجیگیری برای اصلاح ذات البین و رفع اختلافات دوستان و خویشاوندان خوب است. 🔹رسیدگی به ایتام  ونیازمندان و بیچارگان خوب و موجب عزت است. 🔸رَک اَرقنوع یا به اصطلاح ماه ترکی، قوت روح، امروز در « نخـاع » است.👈🏻باید مراقب بود که امروز به آن آسیبی نرسد. 🔸مسیر رجال الغیب ،سمت جنوب میباشد.بهتر است هنگام حرکت به سمت محل کار یا در مکانی که حاجتی دارید رو به این سمت نهاده و از ایشان یاری بطلبید.چون کسی در نزد شروع در شغلی و سفری روی خود را به طرف ایشان کند و همت از ایشان طلبد، بدین نهج (صورت): بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رِجالُ الغَیبِ. اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیَّتُهاَ الاَرواحُ المُقَدَّسَةِ. اَغیثُونی بِغَوثِهِ و اُنظُروُا اِلَیَّ بِنَظرَةٍ یا رُقَبا یا نُقَبا یا نُجَبا یا اَبدالَ یا اَوتادَ یا غَوث َیا قُطُب👈🏼و به هر زبانی که خواهد، مطلب خواهد و شروع در مدعا کند، البته به مقصود رسد.   ☜ صبح 04:26 اذان ظهر 11:58 ☜ مغرب 18:24 طلوع آفتاب 05:50 ☜ آفتاب 18:05 نیمه شب 00:16 🌸   🌸 روايت شده كه مردى خدمت حضرت اميرالمومنين عليه السلام شكايت كرد از دير شدن جواب دعايش فرمود چرا نمى خواهى دعا سريع الاجابه را پرسيد كه آن كدام دعا است فرمود بگو: اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِاسْمِكَ الْعَظيمِ الاَْعْظَمِ الاَْجَلِّ الاَْكْرَمِ الْمَخْزوُنِ الْمَكْنُونِ النُّورِ الْحَقِّ الْبُرْهانِ الْمُبينَ الَّذى هُوَ نُورٌ مَعَ نُورٍ وَ نُورٌ مِنْ نُورٍ وَ نُورٌ فى نُورٍ وَ نُورٌ عَلى كُلِّ نُورٍ وَ نُورٌ فَوْقَ كُلِّ نُورٍ وَ نُورٌ تُضيئُ بِهِ كُلُّ ظُلْمَةٍ وَ يُكْسَرُ بِهِ كُلُّ شِدَّةٍ وَ كُلُّ شَيْطانٍ مَريدٍ وَ كُلُّ جَبارٍ عَنيدٍ لا تَقِرُّبِهِ اَرْضٌ وَلايَقُومُ بِهِ سَمآءٌ وَ يَاْمَنُ بِهِ كُلُّ خآئِفٍ وَ يَبْطُلُ بِهِ سِحْرُ كُلِّ ساحِرٍ وَ بَغْىُ كُلِّ باغٍ وَ حَسَدُ كُلِّ حاسِدٍ وَ يَتَصَدَّعُ لِعَظَمَتِهِ الْبَرُّ وَالْبَحْرُ وَ يَسْتَقِلُّ بِهِ الْفُلْكُ حينَ يَتَكَلَّمُ بِهِ الْمَلَكُ فَلا يَكُونُ لِلْمَوْجِ عَلَيْهِ سَبيلٌ وَ هُوَ اسْمُكَ الاَْعْظَمُ الاَعْظَمُ الاَجَلُّ الاَْجَلُّ النُّورُ الاَْكْبَرُ الَّذى سَمَّيْتَ بِهِ نَفْسَكَ وَاسْتَوَيْتَ بِهِ عَلى عَرْشِكَ وَ اَتَوَجَّهُ اِلَيْكَ بِمُحَمَّدٍ وَ اَهْلِ بَيْتِهِ وَاَسْئَلُكَ بِكَ وَ بِهِمْ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تَفْعَلَ بى كَذا وَ كَذا به جاى كذا و كذا حاجت بخواهد. 🗓 مخصوص روز است‌‌. ⏰ ذات الکرسی عمود ۱۵:۲۰ 🤲 دعا خواندن در زمان ذات الکرسی میشود. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞آیا میدونید میشه پول رو وقف کرد؟ 💳با هر مبلغی میتونیم به راحتی واقف بشیم ✅هفته وقف گرامی باد 🔰30 شهریور الی 5 مهر 1403 💠معاونت فرهنگی اجتماعی سازمان اوقاف و امور خیریه💠 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 اما داستان آشنایی من و زیباترین و مهربون ترین فرشته ای که وارد زندگیم شد یه روز صبح توی زمستون بود که از خونه خارج شدم که برم سر کار. برف هم که اساسی اومده بود و شب به خاطر سردی هوا یکم سطح کوچه ها یخ بسته بود. منم که دیرم شده بود بدو بدو داشتم میرفتم که برسم سر خیابون و تاکسی بگیرم. انقدر عجله داشتم که یهو نفهمیدم چی شد خوردم به یه دختر و چون زمین لغزنده بود خیلی بد زمین خورد و مچ پاش و ساق پاش آسیب دید(بعدا فهمیدم). شکه شده بودم و نمیدونستم چیکار کنم که مثل احمقا پرسیدم چیزیت نشده خانم...؟؟ شانس آوردم که آسیب دیده بود و درد داشت وگرنه همچین با کیف میزد تو سرم که چشام میرفتن آلبالو گیلاس بچینن. خلاصه چون درد داشت کمکش کردم بلند بشه و چون بیمارستان تقریبا نزدیک بود و ما هم نزدیک خیابون بودیم یه ماشین گرفتم و رفتیم بیمارستان. یه خانم دکتر اومد سراغش و یه چیزی بهش تزریق کرد که یکم دردش کمتر بشه و یه سری عکس و از اینجور چیزا نوشت. اینکارا انجام شد و بعدش که جواب رو گرفت و نگاه کرد گفت که مچ پای خانومتون آسیب دیده رگ های ساق پاش هم کشیده شده و تا مدتی نمیتونه درست راه بره. اومدم بگم که ایشون خانم من نیست که گفت سعی کنین یکم بیشتر حواستون بهش باشه و بیشتر بهش محبت کنین تا زودتر خوب بشه و بعدش رفت.  رفتم کنار تختش و کلی ازش معذرت خواهی کردم و ازش دلجویی کردم گفتم که عجله داشتم و همشم تقصیر منه. حالا که یکم دردش کمتر شده بود گفت که تقصیر اونم هست و به جلوش نگاه نکرده. میگفت که منم قرار نبود اون موقع صبح اونجا باشم و دیرتر سرکار میرفتم اما امروز خواستم یکم قدم بزنم و واسه همین زودتر اومدم بیرون که این اتفاق افتاد.  گفتم بابت حرف پرستار هم معذرت میخوام خب بنده خدا فکر کرده بود ما زنو شوهر هستیم. سارا هم گفت(اسم خانومم) که اشکالی نداره اگه متاهل بودم باید بهم برمیخورد اما الان که مجردم مشکلی ندارم. اون موقع 24 سالش بود(از کارت شناساییش متوجه شدم)  اون روز از بیمارستان مرخص شد و تاکسی گرفتم و رسوندمش خونه. شانس آوردم هم خودش و هم خونوادش بسیار آدمای بافرهنگی بودن وگرنه باید یه دل سیر ازشون کتک میخوردم. چندبار بهش سر میزدم و حالش رو میپرسیدم تا اینکه احساس کردم یه حسی بهش دارم. بعد از حدود دوماه که تقریبا میتونست دیگه راحت راه بره یه بار بیرون دیدمش و با هم صحبت کردیم. بهم گفت شما آدم خوب و مهربونی هستی پس خوش به حال اون کسی که بهش علاقه دارین و باهاش ازدواج میکنین.  منم گفتم ممنون شما لطف دارین و این خوبی شما رو میرسونه ولی به هر حال من باعث شدم این بلا سرتون بیاد و باید مطمعن میشدم که حتما حالتون خوب میشه.  بعدشم گفتم مطعنم اون کسی که همسر من میشه لیاقتش خیلی بیشتر از این حرفاست و شاید من نتونم جوابگوی خوبیاش باشم. من الانم به یکی علاقه دارم ولی نمیدونم چجوری برم بهش بگم و یا اینکه اگه گفتم نمیدونم چه برخوردی داشته باشه. یه مکث کوتاهی کرد و گفت: اگه دختر فهمیده و عاقلی باشه حتی اگه جوابش منفی باشه خیلی مودبانه میگه نه. در ضمن باید یکم جرات داشته باشین و بهش بگین. نمیدونم حضوری باشه یا اگه روتون نمیشه بهش زنگ بزنین و بگین که همچین موضوعی هست. من گفتم باشه و گوشیمو درآوردم(دوتا سیم کارت میخوره) و زنگ زدم به طرف: من --> الو سلام خوب هستین...؟؟ (در همین حین گوشی سارا هم زنگ خورد انگار شماره ناشناس بود جواب داد و گفت بفرمایین؟) من --> من به شما علاقه دارم...!! خیلی شوکه شد و چند ثانیه هیچی نگفت اصلا انتظارش رو نداشت منم نمیدونم چی شد که انقدر دل و جرات پیدا کرده بودم اما بالاخره دلو به دریا زده بودم. سارا نمیدونست چی بگه چون کاملا همه چی یهویی شده بود و از اونجایی که خیلی با شخصیت و خانم بود گفت بذارین لطفا من یکم فکر کنم یه خورده خودمو جمع و جور کنم تا بتونم تصمیم درستی بگیرم. گفتم از اینکه اینجوری ابراز علاقه کردم ناراحت شدین...؟؟ گفتش که نه مشکلی نداره فقط خیلی جا خوردم. و بعدشم که دیگه جواب بله رو گرفتم. اینم قصه آشنایی من و همسرم سارا که خیلی برامون خاطره انگیزه، خب یه لحظه صبر کنید......................................از اتاق فرمان دارن اشاره میکنن که تو که اصلا زن نداری باز دوباره شرو ور گفتی...!! خب یکی نیست بگه به شما چه مگه فضولین اه اصن دیگه من هیچی نمیگم...!!(انواع و اقسام شکلک های محزون، عصبانیت و امثالهم لطفا)😂😂🙈😳😁😭😭😝😝😱😱😒😒 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🥒 👆🏿 اگر 1 حلقه خیار را روی پیشانی بمالید سر درد رفع میشود، و اگر دور چشم بمالید سیاهی دور چشم نابود میشود ! خیار دهان را خوشبو میکند و کمخونی و کمبودفولیک اسید را از بین میبرد👌 ‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام ..من مشکل چاقی داشتم میخاستم بپرسم اون خانمی که گفته بودن با خاکشیر ودانه چ
پاسخ اعضا 🌙🌸 سلام به همه دوستان عزیز! اسمم خزان چون زندگیم از وقتی چشم به دنیا بازکردم همیشه پاییز بود هیچ وقت بهاری درزندگی نداشتم از اوایل کودکی تا حالا با سختی و مشقت فراوانی بزرگ شدم مشکل بنده اینه که ازنظر شخصیت وشان اجتماعی مشکلی ندارم یک خانم شاغل که نزدیک چهل سالمه خاستگاران زیادی دارم میگن میایم برا خاستگاری ولی سراغی ازشون نمیشه یا اگر بیان میرن و برنمیگردن پدر بنده بسیار بدهن هستن عصبی حتی چند بار خاستگار آمد منزل اصلا در جلسه خاستگاری تشریف نیاوردن که خوش آمد بگن مادر هم ندارم همه زندگی یک دختر مادرشه خیلی سخته بشکنی و نتونی فریاد بزنی😭 شاغلم تحصیلکرده کارشناسی ارشد یک خاستگار داشتم کارمند اوایل آشنایی اخلاق پدرم درباره خانواده ام با تمام صداقت حرف زدم رفت خیلی راحت رفت حتی منی که در شرف آشنایی بودم در فضای مجازی بلاکم کردند به نظر شما گناه من و امثال من چیه که باید به پای اخلاق پدر یا خانواده بسوزیم و سنمون بره بالا از زندگی لذت نبریم و فرسنگها از ازدواج و تشکیل خانواده فاصله بگیریم نمی‌دانم آقایون محترم گروه تا حالا همچین تجربه ای داشتن با خانمی که مشکل منو داشتن یا امثال من باهاشون ماندن فقط به خاطر دختر خانم که مهم بوده براشون بمونن و با خانوادش کاری نداشته باشن یا آنها هم مثل طرف مقابلم رهاشون کردند و رفتن ممنون میشم راهنمایی بفرمایند دوستان عزیز !خزان. 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 سلام برای دخترم می‌نویسم که ۲۱ سال داره و دانشجو است و به رشته اش و شغل معلمی علاقه ای نداره منم دقیقا یک پسر ۲۱ ساله دارم که یکی از رشته های فنی قبول شده بود،همه گفتند رشته جدید و خوبیه دو ترم خوند یکروز برای من نوشت مامان من به این رشته ام اصلا علاقه ندارم ،می‌خوام بیام مجدد کنکور بدم با وجودی که من وپدرش این همت و توانایی را در پسرم نمی‌دیدیم که بتونه مجدد کنکور بده و با وجود مخالفت های ما آنقدر صحبت کرد تا ما را راضی کرد باباش میگفت نهایت مجبور میشیم بفرستیم دانشگاه آزاد(آخه غم و غصه های منو می‌دید) بالاخره رضایت دادیم اومد در عرض ۶ ماه مجبور شد تمام کتاب های ریاضی فیزیک را بخونه و مجدد دیپلم ریاضی بگیره و هم برای کنکور بخونه دخترم فرزند من خیلی به خودش فشار آورد حتی تو این مدت بیست سی تا از موهای سرش سفید شد،کلی بی خوابی کشید تا خودشو به ما ثابت کنه،الحمدلله تو دانشگاه دولتی قبول شد شما هم اگر تحمل این شرایط را داری شروع کن ،اما از نظر من رشته پرستاری که دوست داری سختی های خودشو داره،حالا تصمیم با خودته منم برات دعا میکنم ،الهی که آینده خوبی داشته باشی عزیزم 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 با سلام خدمت دوستان گلم دختر خانمی ۲۱ ساله که فرهنگیان قبول شده عزیزم ان‌شاءالله که هر چی خیر باشه همون باشه عزیزم معلمی شغل خیلی خوبی است می‌تونید در تربیت بچه‌ها که آینده سازان این کشور هستند نقش مهمی داشته باشی البته علاقه هم مهم است اما اگه علاقه نداشتی چرا اول تو رشته تحصیلی تربیت معلم را زدید به قول شما خیلی آرزو دارند تربیت معلم قبول بشند همین دختر خودم امسال فرهنگیان برا دعوت به مصاحبه هم دعوت شد اما متاسفانه قبول نشده الان داره افسردگی میگیره همه چیز را در فرهنگیان خلاصه کرده بود عزیزم سعی و تلاشت را بکن تا به هدفت برسی اما کاری نکن که چند سال دیگه پشیمون باشی که چرا این رشته تحصیلی را آوردم ادامه ندادم توکلت به خدا باشه ان‌شاءالله که هر چیزی خیر و صلاح در اون باشه همین اتفاق بیوفته موفق باشی ان‌شاالله 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 سلام خدمت مادر دوقلو ها که شوهرشون کبوتر دارن وخیلی هزینه میکنن عزیزم شما سوره زلزال روزی یکبار بخون تا موقعی که کبوترا شوهرتون بفروشن 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 سلام خانمی که توخواب دستت دردمیگیره ودوتا سیب زمینی نمیتونی دست بگیری مامان منم همینجور بود دکتر گفت رگای دستش گرفتگی داره باید عمل کنی ᯽────❁────᯽ @azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
📣📣📣 👈آیا میدانید 1/3کل بیماریهای بدن مال ؟؟ و عامل آن هم مصرف و است. 🍂 سودا باعث ، ، ،(اعم از فکری و عملی) ، و.... می شود. 👈 چون قند وشکر از گرفته می شود و چغندر قند و لبو . هر محصولی که در غالب قند و شکر و شیرینی ها باشه . از شیرینی ها میتوانیم به خوشمزه تعبیر کنیم.😱😱 بجای آن میتوانیم قند و شکری را مصرف کنیم که از تولید می شود. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
💜🍃 سها مامان سرش پایین بود ،حرفی نداشت بزنه دوباره داد زد یه بار دیدی بیاد طرف این دختر ، دو کلمه باهاش حرف بزنه ،اصلا این ادم میدونه زن داره یا هنوز تو توهمات مجردیشه بابا سرخ شده بود از عصبانیت، رفتم یه لیوان اب اوردم براش و اروم گفتم بابا امشب برای کارش عصبی بود وگرنه همیشه اینطوری نیست ،با نگاهی که بهم کرد گفت خر خودتی ،معلوم بود باور نکرده همون موقع سهیل اومد تو ..گفت چی شده ؟ مامان با چشم و ابرو بهش اشاره کرد که هیچی نگو ..شب بدی بود ،تا صبح خوابای بد دیدم و ده بارم بیدار شدم دو سه روز گذشت ،نه سینا ازم خبری گرفت و نه من بهش زنگ زدم پنجشنبه عصر بود که رسیدم خونه ،سهیل گفت قراره با بچه ها فردا صبح بریم دربند ،تعجب کردم اخه از این برنامه ها نداشتیم تو فامیل گفتم کی پیشنهادشو داده ؟ گفت سیاوش ،میای؟ قبول کردم ، بعد روزای مزخرفی که گذروندم بهش احتیاج داشتم...دلم میخواست بپرسم سینا هم میاد یا نه ؟ ولی به زور جلوی خودمو گرفتم صبح زود سهیل صدام کرد پتو رو کشیدم رو سرم و داد زدم خوابم میاد نمیاد یکم گذشت و دیدم دیگه خبری نیست ازش که یهو پتو رو از روم کشید ،با چشمای بسته جیغ زدم سهیلللل ،صدای خنده‌ش حرصمو دراورد ،چشمامو باز کرد و با دیدن سیاوش بالای سرم از جام پریدم ، غش کرده بود از خنده ،پتومو کشیدم رو سرمو گفتم خیلی بیشعوری ،ادم بی اجازه میاد تو اتاق یه دختر؟ گفت پاشو انقدر حرف نزن ،پاشو یه نگاه به خودت بکن ببین شبیه هرچی هستی جز دختر ...گفتم برو بیرون تا بابامو صدا نکردم ..خندید و گفت یادمه نُنُر خانم، تو اون موقع‌ها هم میرفتی با عمو میومدی ،بالشتمو از بغلم برداشتم و پرت کردم طرفش ،قبل اینکه بخوره بهش با خنده از اتاق پرید بیرونبلند شدم و اماده شدم ،خوابم پریده بود..ما سه تا باهم رفتیم ،بقیه زودتر رسیده بودن ، هرجا چشم چرخوندم سینا رو ندیدم صدای سیاوش اومد، خسته بود نتونست بیاد ،گفت ازت معذرت خواهی کنم ،برگشتم طرفش و نگاش کردم ،گفتم واقعا ؟ خندید و گفت بدو عقب افتادیم از بقیه ..دلم میخواست برگردم خونه، واقعا تو دلم امید داشتم که بیاد ، گفتم من همینجا میشینم تا برگردین سهیل مچ دستمو گرفت و منو دنبال خودش کشید و گفت ،اون همه انرژی هدر ندادم که الان بگی نمیام ، برگشتنه میبرمت شوهر جونتو ببینی اون روز انقدر سیاوش گفت و خندیدم که تقریبا فراموش کردم که از نبودن سینا ناراحتم یه هفته تاریخی که برای عقدمون مشخص کردن مونده بود که سارا برگشت خونه ،باورم نمیشد یه روزی سارا حرف طلاق بزنه ...هرچقدر مامان ازش پرسید چی شده جواب نداد ،فقط میگفت طلاق میخوام ..بابا که اومد زنگ زد به محمد ولی جواب نداد...اعصابشون سر من خورد بود و حالا سارا هم اضافه شده بود ،دست سارا رو گرفتم که ببرمش تو اتاق که بابا شروع کرد منگفتم این پسره به درد نمیخوره ،نگفتم این دوست پسر بازیا عاقبت نداره ،بیا تحویل بگیر معلوم نیست چه گندی زده که این دختر این شکلیه..من نمیدونم چه گناهی به درگاه خدا کردم که حالو روزم اینه یه عمر عقلمو سپردم دست بقیه ،این شد و حالم..داد زد ،مثل ادم بیا بشین اینجا بگو این مرتیکه چیکار کرده ،سارا با ترس و لرز رفت جلو و نشست گفت کاری نکرده بابا ،ما فقط به درد هم نمیخوریم بابا گفت رو پیشونی من نوشته خر ؟ مامان فوری گفت دور از جون ،نگاه بابا بهش دیدنی بود ...تو اون شرایط نمیدونم چرا خنده‌م گرفته بود گفت راستشو بگو وگرنه همین الان پا میشم میرم دم خونه باباش ...صورت سارا خیس بود ، با صدای لرزونش گفت ،اون شب که میخواستم اینجا بمونم بعد پشیمون شدم و برگشتم خونه ...همه ساکت بودن،دلم نمیخواست اونی که تو ذهنمه رو بشنوم ..بابا گفت خب ،سارا گفت ،رفتم تو خونه ،محمد و مرجان تو خونه بودن ...گفتم کدوم مرجان ؟ سارا نگام کرد و گفت دخترم عموی سینا ...مامان طفلک رنگش پرید ،جدیدا همه مشکلاتمون برمیگشت طرف خانواده سینا ..بابا بلند شد و چند بار اتاقو بالا پایین کرد و یهو گلدون روی میزو کوبید به دیوار هممون سه متر پریدیم هوا ،داد زد بی شرففففف ...بعدم از خونه رفت بیرون سارا تو بغل مامان زار میزد ،رفتم تو اتاق و شماره سهیلو گرفتم اما جواب نداد ،خواستم به سینا زنگ بزنم اما بیخیال شدم ،سیاوش رو بوق اول جواب داد ...تند تند تعریف کردم براشو و گفتم یه کاری کن ،بابام بره جلوی خونه مرجان ابرو ریزی میشه ..سیاوش قول داد نذاره اتفاقی بیفته...حال و هوای خونه بد بود ..سارا یه گوشه ماتم گرفته بود ،سهیل فقط یه پیام داده بود که رفته شمال و بابا هنوز برنگشته بود مامان ولی همچنان بیخیال روزمرگی نمیشد و داشت شام میپخت زنگو که زدن همه دودیم طرف در ..سیاوش و بابا بودن ...بابا ارومتر بود انگار ..فردای همون روز بابا و سارا رفتن دادگاه ، از محمد و خانواده‌ش هم خبری نبود ..بعد از ماجرای سارا منم تصمیم گرفتم تکلیفمو روشن کنم ... ❤️❤️❤️❤️❤️❤️
🍎 🔴 انواع ورزش‌ها ♻️ ورزش‌ها دو نوعند: ۱_ : ورزشی که همه‌ی‌ اعضای بدن را درگیر می‌کند و اثر ورزش به همه اعضا می‌رسد. مثل پیاده‌روی، دویدن، کشتی‌گیری و اسب‌دوانی. ۲_ در هر عضو: ورزشی که در آن هر عضو از اعضای بدن یا هر قوه از قوای بدن، ورزش مخصوص به خود را دارد و هرچه آن ورزش بیشتر باشد آن عضو قوی‌تر می‌گردد. 🔹۱_ورزش قوه‌ی حافظه: حفظ کردن شعر یا آیه قرآن، حل جدول و تمرین تندخوانی. 🔹۲_ورزش قوه‌ی‌ تفکر و تخیل: درگیری فکر و خیال با مسائل فکری و استدلالی. 🔹۳_ورزش سینه: آواز خواندن و قرائت مفید، که باعث پاکسازی مغز از فضولات نیز می‌شود. از صدای پایین شروع شده و به‌ تدریج اوج بگیرد تا به ریه آسیب نرسد. 🔹۴_ورزش گوش: شنیدن نغمه‌های لذت بخش، شنیدن صدای حرف‌زدن معشوق. 🔹۵_ورزش چشم: هر چند وقت یکبار خط‌های ریز را ببیند(لنز چشم کوچک و بزرگ شود)، نگاه به اشیا و مناظر زیبا 🔹۶_ورزش دست: کشیدن کمان‌های سخت، برداشتن سنگ‌های سنگین، بازی‌چوگان. 🔹۷_ورزش پا: پیاده‌روی، دویدن، پاکوبیدن 🔹، که ورزش همه اعضای بدن است، برای ناقحین بسیار مناسب است، زیرا باقیمانده‌ اخلاط را دفع می‌کند. 🔹مسابقه‌ی‌ اسب‌سواری و ورزشی برای بدن و نفس است بخاطر فرح و فزع قلب از پیروزی یا باخت. 🔹ورزش ، بدلیل تحرک قایق به بالا و پایین، اخلاط بالا و پایین و تنظیم می‌شوند و با قی‌کردن، که در قایق‌سواری ممکن است رخ دهد، معده می‌شود. 🔹، می‌تواند جایگزین ورزش‌های خاص شود 🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎 🔴 پوست من را دور نیاندازید! ♻️ پوست لیموهای به رنگ سبز و زرد را دور نریزید. 🍋 لیمو ترش، تازه‌اش سرشار از ریزمغذی‌های است و وقتی آب آن را گرفتید و نوش جان کردید، پوست‌های به جا مانده از فرآیند آب‌گیری را نیز نگهدارید که خواص آن و مهربانی بی‌نظیرش با بدن ما، همچنان ادامه دارد. 🍋 بعد از اینکه این پوست‌های پر خاصیت بعد فرآیند آبگیری، خوب خوب خشک شد، آسیاب کنید (نیمه درشت باشد) 🍋 این پودر لیمو طلایی رنگ، با عطر و طعم بی نظیرش بلد است مقوی هضم و باشد. 🍋 از تولید و مزاحم با تقویت هضم جلوگیری می‌کند، می‌کند. 🍋 پس در بیماران ، ، و عالی اثر می‌کند. 🍋 توصیه می‌شود قبل و بعد غذا در حد یک ق. چایخوری میل کنید. به تجربه ثابت شده در کمتر از سه ماه که باعث درمان تمام خواهد شد.. 🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎 کاچی خوراک بسیار عالی برای خانم‌ها و ضد افسردگی است. ♦️مواد لازم: 🔺روغن حيواني 3 قاشق غذاخوري 🔺آرد سبوس‌دار يک ليوان 🔺شيره انگور 4 قاشق غذاخوري 🔺نبات نصف استكان 🔺گلاب نصف استكان 🔺زعفران نصف قاشق چايخوري 🔺گل گاو زبان چهار قاشق غذاخوري 🔺گردو سه عدد 🔺فندق سه عدد 🔺پسته 14 عدد 🔺بادام 21 عدد 🔺پودر زيره سبز يک قاشق مرباخوري 🔺پودر تخم رازيانه يك قاشق مرباخوري 🔺پودر تخم گشنيز يك قاشق مرباخوري 🔺پودر دارچين يك سوم قاشق مرباخوري 🔴طرز تهیه کاچی: ابتدا 3 ق غذاخوری روغن کرمانشاهی را در قابلمه‌ای میذاریم روی شعله کم تا آب شه و آرام آرام به آن آرد اضافه می‌کنیم، تا آرد‌ها گوله گوله نشن اندازه یک لیوان. درست شبیه حلوا سپس قابلمه ی دیگری برمیداریم و میگذاریم روی شعله کم و در آن 3 ق غذاخوری شیره انگور و نصف استکان نبات و 1 لیوان آب داخلش میریزیم تا حدی که نبات آب شه نه بیشتر بعد از آب شدن نبات به آن زعفران و نصف استکان گلاب اضافه میکنیم. و در ظرف دیگری 1 لیوان آب را جوش میاوریم، سپس در لیوان 4ق غذاخوری گل گاو زبان میریزیم و میذاریم تا دم بکشه. بعد قابلمه اولی که آرد داشت را می‌گذاریم روی شعله کم و در آن محتویات قابلمه دوم رو آروم آروم بهش اضافه می‌کنیم و حین اضافه کردن هم می‌زنیم تا آرد گوله گوله نشود. و محتویات لیوان را هم در آن می‌ریزیم، آرام آرام و در آن حال هم می‌زنیم. 🔴 کاچی شبیه یک حلوای شل است. سپس 3 عدد گردو 3 عدد فندق و 14 عدد پسته و21 عدد بادام درختی را آسیاب می‌کنیم و داخل کاچی می‌ریزیم. 1ق مربا خوری زیره +1ق مرباخوری رازیانه+1ق مربا خوره تخم گشنیز+1/3ق مرباخوری دارچین، همگی به صورت پودر در ظرف کاچی می‌ریزیم. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام ..من مشکل چاقی داشتم میخاستم بپرسم اون خانمی که گفته بودن با خاکشیر ودانه چ
پاسخ اعضا 🌙🌸 ‌ سلام برا پسر ۳ ساله ای که آب دهنش همیشه می ریزه شبه که خواب است ملاج بچه رو روغن بنفشه پایه کنجد بزن یه شب هم روغن سیاه دانه یک شب در میان یه شب کنجد یه شب سیاه دانه. وقتی بچه خوابید چه روز چه شب یه کلاه پارچه ای سرش کن اگه هوا سرد تر شد کلاه ضخیم تر در عرض چندین روز خوب میشه ولی باید تا یکماه مرتب بزنی شبها .شبها حتما تا صبح کلاه سرش باشه .تا مغزش گرم بشه و خوب بشه مامان دو قلوهانگه داشتن کبوتر در خانه در اسلام خوب هست مانع ورود اجنه به خانه می‌شوند و به افراد خانه آسیب نمی زنند.البته نه کفتر بازی داشتن یکی دوتا 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام به دخترای عزیزی که پیام نوشتید خواستگار می اد و چند جلسه می ان و می رن و در نهایت بدون هیچ دلیلی تموم می شه این موضوع علت های زیادی داره ولی خیلی از اینهایی که تو کوچه ها می افتن دنبال دختر می گردن واقعا قصد ازدواج ندارن.... چند سال پیش من داخل اتوبوس های خطی داخل شهر بودم یه خانمی وسط اتوبوس معرکه گرفته بود یه پسر دارم مهندس ال و بل و دو تا جا رفتیم براش خواستگاری هر دو تا خانواده اومدن تحقیق کردن حالا هم زنگ می زنند و پی گیر هستند که سریعتر عقد کنیم و ولی پسرم هنوز نمی دونه که می خواد ازدواج کنه یا نه.....و یا بعصی هاشون ممکنه به خاطر یه جمله یا یه حرف یا یه رفتار فکر کردن این انتخاب درست نیست.... مثلا همسر من تعریف می کرد به من دختری معرفی کردند که خیلی این خانم مورد پسند من بودند فقط زمانی که رفتیم صحبت کنیم خانم گفتند که برا من طلا می خری، طلا واس خانم خیلی خوبه و حتما باید داشته باشه.... و فقط به خاطر این جمله کلا منصرف شدم .... 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام ب همه واسه خانمی ک دخترشون دوس داره بره شهرغریب ماتجربه شو داریم عزیز من جاریم غریب هست بردارشوهرم واسه کار اومد تو ی هر دیگه جاریمودید وبلاخرع باهم ازدواج کردن الان زندگیشون خوبع اما جاریم همش استرس داره ک یروزی باید برع ب غریبی وبرادرشوهرمم استرس اینو داره ک یوقت خانمش بزنه زیره همه چی ونیاد زندگیشون خراب بشه بنظرمن بادخترت حرف بزن من پیشنهاد میکنم ب پسره بگید ما تحمل دوری دخترمن رو نداریم اگ دوسش داری باید توشهرخودمون براش خونه بگیری شرط ازدواجمون اینه اگ واقعا دوسش داشته باشه میاد 😄😊 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام ب همه دوستان و حبیبه خانم خسته نباشید🌹خدمت برادری که خانمتون ام اس گرفته انشاالله هرچه زودتر داخل گروه خبر سلامتیشو بزارید.خواهر من هم چون با مادرشوهرش زندگی میکرد همین مشکل واسش پیش اومد همش از اضطراب و اعصاب خوردی بود دکتر هم میرفت آمپول زیر پوستی واسش تزریق میکردن روزای خیلی بدی بود.ازتون خواهش میکنم جو منزل را آرام کنید از منزل ببرینش بیرون با کسایی که بهش آرامش میدن.گرمیجات مثل دارچین.زعفران و هل دم کنید با نبات بخوره ماست و هندوانه.خیار و سس.فست فود و نوشابه نخوره.گلاب ب صورتش بزنه. چای زنجبیل بهش بدید.قند و شیرینی مثل کیک آبمیوه صنعتی نخوره.به لطف و کرم خدا امیدوار باشید و خواهش میکنم خودتون هواشو داشته باشید نزارید کسی ناراحتش کنه بخاطر مشکلش مادرشوهر خواهر من میگفت خونه بابات این مشکل را داشتی و با حرفاشون خیلی خواهرمو اذیت کردن.شما هم نزارید مادرتون ناراحتش کنه ببخشید طولانی شد.چون فامیلهامون عضو گروه هستن میشناسن منم باشم غریب آشنا ᯽────❁────᯽ @azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دستور تهیه ماسک مو خانگی برای مقابله با ریزش موها ‌ ✅در این ویدیو با حضور دکتر ایرانزاد اصل در مورد دستور تهیه ماسک مو خانگی با مواد اولیه ساده مانند ترکیبی از حنا، نخود خام، سدر، قرص کمر و.... که باید تمام موارد پودر شود و برای تقویت و جلوگیری از ریزش مو بسیار موثر است صحبت می کنیم . این پست رو با عزیزانتون به اشتراک بذارین ❤️ ‌ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️ شهید رضا قنبری 💜
زندگینامه شهید رضا قنبری🪴🪴🪴 شهيد رضا قنبري در سال 1346 در خانواده اي مذهبي در روستاي اكبرآباد کوار متولد شد. ايشان در كودكي پسري بسيار شيرين زبان بود،و از آنجا كه اين شهيد فرزند ارشد خانواده بود مورد علاقه شديد پدر و مادر و همچنين اعضاي فاميل بود. اين شهيد عزيز در دوران نوجواني فردي مومن و متعهد به احكام اسلامي بود و بسيار پر تلاش و دوست داشتني بود. ايشان خرج دوران مدرسه را در ايام تعطيلات تابستان به دست مي آورد و حتي كارهاي شخصي خود را به تنهايي انجام مي داد و در كارهاي خانه هم به مادر خود كمك مي كرد و هميشه با پدر و مادر و خانواده بسيار مهربان بود و با سن كمي كه داشت وجودش لبريز از معرفت بود و همشه سفارش مي كرد كه حسن وار و زينب گونه زندگي كنيد و به پدر و مادر نيكي كنيد و حجاب اسلامي را رعايت كنيد. ايشان علاقه خاصي به ابا عبدالله الحسين (ع) داشتند و در مراسم عزاداري و سوگواري مرتب شركت مي كردند و نماز و روزه ايشان هرگز قطع نمي شد. ميزان تحصيلات ايشان سوم راهنمائي بود و دوران مدرسه را در مدرسه كمال الملك اکبرآباد گذراند. رضا فردي دلسوز و مهربان بوده و هم براي خانواده و براي اطرافيان هر كاري كه از دستش بر مي آمد انجام مي داد و براي بزرگترها احترام خاصي قائل بود و پسر متين و سر به زير و مومن و با حيائي بود. ايشان در اوائل جنگ هنگامي كه هنوز به سن 18 سالگي نرسيده بود هواي جبهه و جنگ مي كند ولي به خاطر كمي سن و كوتاهي قدش او را رد ميكنند و بالاخره با گريه و زاري و سماجت و اصرار زيادش عازم جبهه هاي حق عليه باطل مي شود و در اسكله اي در بوشهر مشغول به خدمت مي شود. از قرار معلوم شهيد رضا به همراه مرحوم رزاق افراسيابي روي ناوچه كار مي كردند و به مدت يك سال و دو ماه درجبهه حضور داشتند و در عمليات فاو بر روي ناوچه تيربارچي بودند و مدتي هم در پادگان تيپ المهدي كوار خدمت مي كردند. و در پايان هم در شلمچه در عمليات كربلاي 5 در تاريخ ۱۹/10/۶۵ در هنگامي كه تيربارچي بود،به خاطر اصابت تيري به قلبشان در دم به شهادت مي رسند و برادر كوچكترش كه به جبهه رفته بود از شهادت ايشان مطلع مي شود و به خانه بر مي گردد و چيزي نمي گويد تا اينكه جنازه ايشان را به شيراز منتقل مي كنند و در روستاي اكبرآباد به خاك مي سپارند. وصیت نامه شهید رضا قنبری🌻🍃 ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون. آنها را كه در را خدا شهيد مي شوند مرده نپنداريد بلكه آنها زنده اند و نزد خدايشان روزي مي خورند. بنام الله پاسدارحرمت خون شهيدان و ياري دهنده مستضعفان و درهم كوبنده ستمگران،با سلام و درود فراوان بر حجت ابن الحسن عسكري مهدي موعود (عج) و نايب بر حقش خميني كبير و با سلام و درود بر رزمندگان اسلام و سلام و درود بر شهيدان راه خدا كه آگاهانه و مخلصانه به سوي معبودشان شتافتند. با سلام بر اسيران كه الان در گوشه زندانهاي بغداد شكنجه مي بينند و منتظر حمله بزرگ رزمندگان اسلام هستند. با سلام و درود بر تمامي مردم ايران زمين و با سلام و درود فراوان بر امت هميشه در صحنه كوار كه با شور و شوق فراوان جوانان خود را تقديم اسلام مي نمايند و سلام و درود فراوان بر مردم شهيد پرور روستاي اكبرآباد كه با دادن خون جوانان خود درخت اسلام را آبياري كرده اند و من هم افتخار مي كنم كه بزرگ شده اين خطه شهيد پرور هستم. اگر تكه تكه هم بشوم دست از دين اسلام بر نمي دارم. دين اسلام دين كاملي است كه توسط خداوند حكيم به رسولش وحي شده و يك كتاب عظيم به نام قرآن بوجود آمده است. مگر اين چه ديني است كه بعد از 14 قرن ما برايش اينقدر جنگ و جدال مي كنيم .كمي درباره اين جمله فكر كنيد كه آيا اسلام دين خون بر شمشير و ديني نيست كه در همه مراحل پيروز بوده. پس چرا شما به دنياي فاني،كه فاني و نابود شدن آن حتمي است چسبيده وآن را كه شامل خانه و زن و فرزند است رها نمي كنيد و به طرف جبهه ها نمي آييد تا دين خدا را ياري دهيد. بخدا قسم از من حقير بشنويد مال اين دنيا هيچ ارزشي ندارد و هيچ بهانه و دليلي براي شركت نكردن در جنگ را نداريد. ولي حب دنيا و سستي ايمان نميگذارد شما بسوي خداي خود بشتابيد. بترسيد از اينكه هر هفته نامه اعمال ما دو مرتبه پيش امام زمان باز مي شود. نكند خداي ناكرده امام زمان از دست ما ناراحت و شرمنده شود. مگر خون شما از خون امام حسين (ع) و يارانش رنگين تر است و يا از آ نان معصوم تريد. در راه اسلام شهيد شدند تا اين آزادي را براي شما بدست آورند. بياييد لااقل اگر ايمان نداريد آزاد مرد باشيد. نگذاريد كه دشمن به خاك و ناموس شما تجاوز كند. قرآن مي فرمايد:هر كس خود را شناخت خداي خود را شناخته است. بياييد فكر كنيد و ببينيد كه هستيد،از كجا آمده ايد و به كجا خواهيد رفت. والسلام... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌
🌻🍃 میخواستم از خودم بگم براتون زندگی من یجورایی متفاوت تر از بقیه بود  پدرم سرطان خون گرفت و ما هم پول و پله  نداشتیم یعنی قبل از بیماری ایشون  ما همینجوری زندگی متوسط رو به سقوطی داشتیم دیگه حالا حساب کن چی شدیم  هیچی نداشتیم عملا فقط خدا رو داشتیم همین  مامان خان هم بنده خدا با چند تا بچه ای قد و نیم چه کار می تونست بکنه هاان   ،همه خانواده با بدبختی پول آمپول های مش پدر  رو جور می کردیم خدایی هم گرون بودن و هر جایی می رفتیم واسه کمک،جواب نمی گرفتیماز بد حادثه همون موقع خیر قحط اومده بود   نه منبع درآمد و نه کسی و کاری البته اقوام دل سوزی داشتیم که به ازای هر کمکی ،خشکی از خجالت شون  در می اومدیم حالا یا پول می گرفتند و یا اسباب هامون می بردند  تو این همه مدت فقط خدا میدونه چی به ما گذشت  با وجود اون همه خرج ،اما  اوضاع خیلی بیخ پیدا کرد و ما هم خودمون رو  واسه یتیم شدن آماده می کردیم  اما اینجاش مهمه معجزه رخ داد و  یهو پا شد خلاصه اینم اولین معجزه زندگی ینده ،هیچ کس انتظار نداشت  البته از حق نگذریم مغزم استخوونمون هم آب شدااااااا همین جوری آبکی هم نبودا و معجزه هایی اینچنینی زیاد داشتم  بازم دم خدا گرم ته قصه رو خوب تموم کرد مرام گذاشت  هر چند با سختی قد کشیدیم ولی حالا خیلی خوشبختم  چون فقر و نداری و مریضی سخت رو درک می کنیم  چون بی ادعا و یواشکی کمک می کنیم و واسه اون بدبختی که دچار مشکل شده آبرو می ذاریم  هر چند کمک هامون کم باشه ولی دریغ نمی کنیم  کلا  هوای فقیر جماعت رو  بیشتر داریم دچارعارضه خود برتر بینی نمی شیم  تلاش خودمون می کنیم بقیش رو می سپاریم به اون بالا سری تو بدبختایی خیلی ها کمک حال بودیم تماشاچی نبودیم  واسه کسی نمی زنیم القصه حسابی آدم شدیم :))))) مشکلات این چنینی هر چند سختی های خودش داشت امااااا نتیجه هم داد  خانواده ما دریافتند  فهمیدیم چیزی داریم به نام خدا  یا همون پناه بی پناهان  به معجزه اعتقادی نداشتم اما خدا بخواد رخ میده  و به فلسفه این نیز بگذرد هم شدیدا  ایمان آوردم  🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 سلام به همگی یه خاطره بگم بحندید روحیتون عوض بشه 😂 خاطره من مربوط ب شب عروسیمونه..اون شب تا لباسامو عوض کردم و آرایشمو پاک کردم و دوش گرفتم خوابم برد..تو خواب دیدم ک از تالار ز زدن و گفتن قابلمه های غذارو ک بردین بیارین واسه جشن فردا لازم داریم منم تو همون حالت خواب و بیداری شوهرمو تکون دتدم و گفتم حسین پاشو از تالار ز زدن گفتن قابلمه هارو بیارین اونم تو همون حالت خواب و بیداری گفت زری جونم خواب دیدی عزیزم بگیر بخواب..ولی من دوباره صداش کردم و خیلی هم مصر بودم ک از تالار ز زدن و اونم هی میگفت زری جونم خواب دیدی بخواب عزیزم..تا آخر دیگه با همون حالت خواب آلود عصبی شدم و گفتم باشه اصن بگیر بخواب خودم پا میشم ز میزنم ب داداشم با اون میبرم قابلمه هارو..شوهرم ک دید من عصبی شدم پاشد و هم گوشی خودش و هم گوشی من رو نشونم داد ک از تالار ب هیچ کدوممون ز نزدن...حالا از شانس بد من تو خواب دیده بودم ک ب تلفن خونه ز زدن و انقد خسته و تو هپروت بودم فرق توهم و واقعیت و تشخیص نمیدادم..وقتی گفتم ب تلفن خونه ز زدن شوهرمم ب شک افتاد ک شاید واقعا دارم راست میگم چون اونموقع دیگه چشامم کامل باز بود و نشسته بودم..واسه همین پاشد رفت از تلفن خونه ز زد ب تالار ک مطمعن شه..حالا ساعت چنده؟!ساعت پنج و نیم صبح..!خلاصه بعد چندبار ز زدن یکی از  خدمه تالا جواب داد و کلی بهمون خندید و گفت ک از تالار ز نزدن!!!!!!منم ک تا اونموقع قیافه حق ب جانبی ب خودم گرفته بودم و با شوهرم مثل ی آدم بی مسعولیت رفتار میکردم تو اون لحظه خودم از کار خودم انقدر خندیدم ک نگو...هنوز ک هنوزه شوهرم هرجا میشینه خاطره اون شبو تعریف میکنه و سوژه کل فامیل شدم...جالب اینجاست روز بعدش با گندی ک زده بودیم رومون نمیشد بریم قابلمه های تالارو بدیم!!! 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
❌❌مهم حتما بخونید لطفا❌❌❌ سلام خدمت دوستان عزیز و اعضای بزرگوار کانال ایام به کام دوستان گلم به دلیل حجم بالای پاسخ اعضا و محدودیت در ارسال روزانه یه تصمیمی گرفتیم 👇 پاسخ هایی که شما به سوالات میدین ممکنه چند روز طول بکشه که در کانال ارسال بشه چون باید به جز پاسخ اعضا مطالب دیگه ای هم در کانال بزاریم و به این خاطر که اعضای محترممون زودتر به پاسخشون برسن تصمیم گرفتیم یه کانال دیگه اختصاص بدیم به این قضیه یعنی اونجا فقط مختص پاسخ اعضا باشه پاسخ هایی که توی کانال اصلیمون جا نداریم بزاریم رو اونجا قرار میدیم یعنی یه بخشیش در همین کانال و تعدادی دیگه ش در کانال دیگه ای قرار میگیره فقط دقت کنید عزیزان هردو کانال رو چک کنید حتما ❌❌❌👆👆چون در هر دوکانال پاسخها تکراری نیستند ممنون میشم همگی اون کانال هم عضو باشید برای دسترسی بهتر به پاسخها✅✅✅👇👇👇👇 در ضمن اینجا مخزن میشه برای دسترسی بهتر به مطالبی که میخواید بعدا پیداشون کنید😍✅ https://eitaa.com/joinchat/3518169438Cd5294f4139 عضو بشید همگی🙏👆 کانال خصوصیه دوستان و مختص اعضای خودمونه🌸 🙏🌸
میدونستین اکثر پادردهای ما خانمها بخاطر عفونت زنانه س؟ خیلی از ماخانمها ، وقتی عفونت میگیریم و میریم دکتر،بعد از چند وقت دوباره علائممون برمیگرده🤦‍♀️ این عفونتها بجای اینکه با قرص خشک کننده،سرکوب بشه باااااااید از بدن خارج بشه مگه رحم سطل آشغاله که عفونتها رو توش خشک میکنند😤😤😤 اما اگر شما هم درگیر هستین 👇👇👇👇👇 من توی گروه پایین یاد گرفتم چطور عفونتم رو کنترل کنم، بدون معطلی وارد گروهش بشین ـhttps://eitaa.com/joinchat/228852473C363fac38a1 ۵
🔴 داستان زیبای توبه 🔴 سلام من به زور و اصرار بابام تو سن کم ازدواج کردم ،همسرم ده سال ازم بزرگتر بود .موهاش جا به جا ریخته بود و با اینکه سنی نداشت ولی قیافش مثل مردای چهل ساله شده بود.منم به خاطر این چیزا ازش بدم میومد و حسرت به دل بودم. کم کم از سر بچگی و حماقت با یه پسری توی کوچمون اشنا شدم بدجوری عاشق و شیفته اش بودم ولی یه مدت که گذشت خواسته های عجیب غریبش شروع شد ،من از خدا و از شوهرم میترسیدم هر روزم شده بود گریه و التماس ولی اون بدتر اذیتم میکرد‌.یه روز بهم گفت یا فردا هر چی میگم گوش میکنی یا میام به شوهرت همه چیو میگم...منم محکم گفتم نه...نمیدونم تو قلبم چی احساس کردم فقط گفتم خدایا خودت نجاتم بده 😭،اخرش یه شب اومد در خونه و یه پاکت نامه رو انداخت توی حیاط و فرار کرد.شوهرم رفت بیرون و پاکت به دست اومد و نامه رو خوند ،منم مثل گوسفند قربونی نشسته بودم و نگاش میکردم .بعدشم بدون اینکه چیزی بگه با عجله رفت بیرون.میتونستم تو این فاصله در برم ولی پاهام انگار خشک شده بود .هنوز نیم ساعت نگذشته بود که یهو دیدم چند نفر با لگد دارن میکوبن به در...👇⛔️ https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf ماجرای زندگی این خانم دلتونو میلرزونه😭
❤️🍃 پرسش سوال من درباره وضعیتی هست که باهاش روبرو هستم و امیدوارم اگر دوستانی بودند که تجربه ی مشابهی داشتند لطف کنند تجربه شون رو با من در میون بذارند. من یک دختر سی ساله هستم که به خاطر تحصیل در مقطع دکترا، بین شهرستان و تهران در رفت و آمد هستم و به همین دلیل ارتباطم با برخی دوستان و اقوام ساکن تهران بیشتر شده. بین آشنایان ما در تهران آقایی بود که مدت ها دورادور همدیگه رو می شناختیم و حتی ایشون نسبت به ازدواج ابراز تمایل کرده بودند و من هم در همون حدی که ایشون رو می شناختم بی میل به این امر نبودم. ولی بودن من در تهران و ارتباط پیدا کردنمون به خاطر برخی مسائل (رشته ی تحصیلی و شرکت در دوره های مشترک) این آشنایی رو بیشتر کرد. از حدود یک سال پیش که ماجرا جدی تر شد و رفت و آمدهایی در این خصوص داشتیم هم ما دو نفر به تصمیم قطعی رسیدیم و هم خانواده ی ایشون استقبال کردند. خانواده ی من ولی به خاطر این که من مجبور میشدم صدها کیلومتر ازشون دورتر بشم و به خاطر این که خواستگارهایی داشتم که از نظر موقعیت مالی شرایط  بسیار بهتری داشتند و یا شناخت بیشتری نسبت بهشون داشتیم، خیلی موافق این مساله نبودند برای همین کمی طول کشید تا رضایت بدند و با این که این آقا رو از لحاظ اخلاق و رفتار بسیار تایید می کنند . اما هنوز هم به خاطر مسائلی مثل دوری همیشگی من از محل زندگیم کمی دلواپس هستند و صددرصد موافق این ازدواج نیستند و خصوصا مادرم گاهی با مسائلی نظیر این که چرا کرج خونه خریده و چرا تهران خونه نخریده یا چرا ادامه ی تحصیل نمیده کمی غرغر می کنه. از طرف دیگه بین خود ما توافقات اساسی در مورد موضوعات مهم زندگی آینده مون حاصل شده. نوع کار، تفریح، برنامه ی زندگی و غیره. به لحاظ اخلاقی و اعتقادی و علائق هم خیلی به هم نزدیک هستیم. چیزی که اخیرا توی صحبت های ما منو دلواپس کرده اینه که این آقا با مراسمی مثل خواستگاری و بله برون و عروسی مشکل جدی داره و خیلی وقت ها توی عروسی های بستگان نزدیکش هم شرکت نمی کنه و توی جلسه ی خواستگاری برادرش هم حتی نرفته بوده. ما تا به الان تمام جلساتمون به شکل غیر رسمی و بیرون بوده و خانواده م انتظار دارن که یک جلسه ی فرمالیته به اسم خواستگاری تشکیل بشه و این آقا با خونواده به شکل رسمی و سنتی بیان شهر ما و منو از پدر و مادرم خواستگاری کنن. فرمالیته، چون تمام این صحبت ها به هر حال انجام شده ولی جهت رعایت سنت و حضور ریش سفیدان فامیل دوست دارن خواستگاری و بله برون طبق روال برگزار بشه. ولی این آقا همیشه گفته که با همچین جلساتی که توش میشینن و برای سرنوشت دو نفر تصمیمی می گیرن و ماشین حساب میذارن و چرتکه میندازن و سکه و عدد و رقم تعیین می کنن مخالفه. از طرف دیگه خانواده من به خاطر این که من تک دخترم دوست دارند حتما جشن و مراسم عروسی داشته باشم که این آقا باز هم با عروسی گرفتن مخالفه و معتقده یک مهمانی کوچک با حضور صمیمی ترین آشنایان در حد چهل پنجاه نفر کافی هست. من خودم با مهمونی های پرخرج مخالفم حتی خانواده ام هم بارها از شرکت توی مراسم تجملاتی فامیل خودداری کردند ولی دوست داریم که یک عروسی معمولی با حضور اقوام و دوستان برگزار کنیم. به اضافه ی این که خانواده ی من نه اهل چونه زدن و قیمت گذاشتن و سکه بالا پایین هستن نه در فامیل چیزی به اسم شیربها داریم. جهیزیه رو هم به طور کامل خانواده ی دختر تقبل می کنند. منظورم اینه که محتوای جلسه ی بله برون هم چیز روشنی هست، تعیین تاریخ انجام مراسم اولیه و تعیین یک چیزی به عنوان مهریه که اون هم معمولا قبلا در موردش صحبت و توافق میشه و توی جلسه ی بله برون صرفا اعلام میشه. با همه ی این اوصاف تا به الان من نتونستم نظر این آقا رو نسبت به شرکت توی این مراسم یا گرفتن یک عروسی کوچیک جلب کنم. این مخالفتش هیچ ربطی به خساست نداره چون در تمام طول آشنایی مون بارها بهم ثابت شده که اتفاقا بسیار آدم بلند نظری هست و با وجود این که کارمنده خیلی بیشتر از خواستگارهای ثروتمندی که داشتم دست به جیب بوده. بارها شده که جایی انعامی داده، هر بار که همدیگه رو دیدیم چیزی برای من هدیه گرفته، وقتی حس کرده یا فهمیده که چیزی نظرم رو جلب کرده بوده حتما برام خریده، یا من به اصرار و با گفتن این که چیزی لازم ندارم از مغازه بیرون کشیدمش و نذاشتم کفش یا لباس یا هر چیزی که برای من پسند کرده بوده رو بخره. مخالفتش با اساس برگزاری این نوع مراسم هاست. هر بار که صحبت ما به این جا می رسه با گفتن این که نگران نباش اداره اش می کنیم سر و ته صحبت رو هم آورده ولی اشاره ای نکرده که چطور. اگر من بخوام به دل اون جلو برم، مسلما ناراحتی و دلخوری خانواده م رو باعث خواهم شد و اگه اصرارم به برگزاری تک تک این مراسم و اعمال نظر خانواده م باشه، اون رو وادار به انجام کاری خلاف خواست و نظرش کردم.
اهی فقط منتظرم که بگه مثلا به خاطر تو به این حدش رضایت میدم. فلان مراسم باشه ولی به این شکل یا فلان برنامه باشه و فلان مراسم نباشه. اما همیشه یک اشاره ی کلی کرده و عدم پذیرشش رو تلویحا اعلام کرده و زود از بحث رد شده. خانواده ش مشکلی با این قضایا ندارن ولی برای من قابل قبول نیست که مثلا جلسه ی خواستگاری برگزار بشه بدون حضور خواستگار. بله برون باشه و اون نباشه. خانواده ی من هم که با رضایت صد در صدی این ازدواج رو نپذیرفتن دیگه به هیچ وجه از این موارد نمی گذرند و قطعا مخالفت خواهند کرد. در تمام این مدتی که ما رفت و آمد داشتیم و فرصت کردیم همدیگه رو بشناسیم به شدت شیفته و دلبسته ی همدیگه شدیم و فاصله ی دیدارهامون کمتر و کمتر و مدتش طولانی و طولانی تر شده و از لحظه ی جدایی تا ملاقات بعدی مون دلتنگی آزاردهنده ای باهامون بوده. با وجود این همه محبت و دوست داشتنی که این بین هست، گاهی من میشینم به حساب و کتاب که خود این این هم باعث شرمساریم میشه. فکرهایی مثل این که مثلا من دارم می پذیرم از خونواده م دور بشم، کارم رو در دانشگاه های این جا از دست بدم و از رفاهی که توی خانواده ی خودم دارم چشم بپوشم و به یک زندگی ساده قانع باشم چرا اون حاضر نیست به خاطر من کمی نرمش به خرج بده و بذاره این مراسم مقدماتی به حد متعارفش برگزار بشه و بعدا که خودمون مستقل شدیم خودمون درباره ی شیوه ی زندگی مون تصمیم بگیریم. این چیزها باعث شده کم کم ناخودآگاه مقایسه اش کنم با فلان خواستگار که حاضر بود با من تا یک کشور دیگه بیاد یا بهمان آدم که خانواده ش با کلی احترام میومدن خواستگاری من. آدم های زیادی رو به خاطر شخصیتشون یا عدم نزدیکی دیدگاه ها و سبک و سلیقه ی زندگی مون رد کردم ولی با این آقا واقعا به جز این مورد مراسم هیچ جای دیگه ای مخالفت اساسی ای نداشتیم. واقعا نمی دونم چه کار باید بکنم و دارم کم کم به این جا می رسم که عذر بخوام و بگم دقیقا به همین دلیل منصرف بشیم از این ازدواج. چون نه ناراحتی اون برام قابل تحمل هست و نه ناراحتی خانواده م. این وسط قرار گرفتن باعث شده که حتی یادم بره که خودم دقیقا چه انتظاری دارم. همین که راهی پیدا بشه که هر دو طرف خوشحال باشن برام کافیه که البته خود این هم باعث تاسفه. از طرفی نمی تونم قبول کنم که مراسمی که هر کدوم نهایتا فقط یک روز طول می کشند باعث بشند که ما از خیر یک عمر زندگی بگذریم اما از طرف دیگه دوستانی هم داشتم که اختلافات و درگیری هاشون از همین برنامه ها شروع شد و بعد از عروسی به خاطر همین مراسم عروسی و برنامه های پیرامونش کارشون حتی به جدایی کشید. هر بار هم که کل پروسه رو براش توضیح میدم و سعی می کنم قانعش کنم که این مراسم جهت احترام به رسوم و کسب اجازه از بزرگترهاست و ساده برگزار می کنیم و با اون حالت های تجملاتی و مفصل و تصنعی و خودنمایانه ی توی ذهنش فرق خواهد داشت، فقط لبخند می زنه. ممنون میشم اگر کسی تجربه ای شبیه به این داشته بهم بگه که چطور ماجرا رو مدیریت کرده. آیا منصرف شدن من از این ازدواج تنها به همین دلیل منطقی هست ؟ 👇❤️ @adminam1400
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام ..من مشکل چاقی داشتم میخاستم بپرسم اون خانمی که گفته بودن با خاکشیر ودانه چ
پاسخ اعضا 🌙🌺 ‌ سلام. راهنمایی این دوست عزیزمون که جاری شون متوجه گناه این خانم شده باید بگم؛ از صددرصد یه چیزی اونطرف تر حق با جاریته،حتی همسرت باید سر از تنت جدا می کرد. ولی حالا گذشته خیلی زیاد نماز استغفار بخون. البته اون برادر شوهر...... همچین بیگناه نبوده و نصف تقصیرها گردن اونه. برای جاریت دعا کن تا بتونه این واقعه ی تلخ را فراموش کنه. شاید شش ماه شاید یکسال اما هرروز براش نماز بخون و از خدا بعد از طلب مغفرت بخواه که دل جاریت را آروم کنه. 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام وقت بخیر درجواب چالشتون باید بگم که قرار ازدواج که نبود بیشتر یه اتفاق بامزه بود اون هم زمان کودکی بنده که در فیلم های بچگیم دیدم البته درست یادم نیست ،دیدم یا برام تعریف کردن🙆‍♀🌹😂 ماجرا در سالهای 82الی83اتفاق افتاده که پسرعموی بنده که اون زمان اگه اشتباه نکنم ده یا یازده ساله بوده جلوی من زانو میزنه وبهم میگه تو حتما عروس من خواهی شد😄و منم طبق شواهد موجود یه لبخند زدم وبا ذوق پرسیدم راست میگی! اونم بهم قول داده که حتما بزرگ که شدم باهام عروسی میکنه😂 جالب اینجاست که واقعا دوست داشته من زنش بشم.(ناگفته نماند که من براش تو همون دوسالگی موندم) و سالهاست از اون روزا میگذره. به امیداینکه همه ی جوونا خوشبخت بشن🌹وهرچه به صلاح هست برای همه ما همون اتفاق بیوفته✨ 🌸منم باشم جونی🌸 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام وقت بخیر درجواب خانومی که میگن ازدواج کردن ولاغرهستن و برای عطاری حکاک پرسیده بودن برای مصرف کردنش بستگی به خودتون داره ینی اینکه شما اگه بیش از اندازه آدم استرسی وعصبی باشید خوردنش هیچ فایده ای نداره و اگه خوردین و مواردی که ذکر شده رو داشته بشید وزن تون کم میشه ول ن به اندازه قبل و اینکه ن عزیزم عوارضی نداره من برا دخترم که گرفتم استفاده کرد چون طبعش سودا بود اتفاقا باعث می شد دما بدنش از سردی رو به گرمی بره و اینکه دخترم دانشگاهی هست برا امتحاناتش خیلی استرس و دلشوره داشت این شد که وزنش خیلی که اومده بود پایین شد54کیلو که چون خودش خیلی ناراحت بود به روال سابق برنگرده دوباره براش سفارش دادم.شماهم بگیر واستفاده کن حتما اگه شرایطش رو داشتید در کنار خوردن این دارو باشگاه هم برید تا وزن تون ثابت بمونه و پایین نیاد ایشالا با همین نتیجه بگیرید🙏🌹 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام وقتتون بخیرونیکی برای خانمی ک گفتن بچشون خون دماغ میشه تخم خرفه دم کرده باکمی عسل یانبات همشومیل کنید روزی یک قاشق چایخوری تاسه روز عالیه و امتحان شدس برای حاجت منم ممنون میشم ۳تاصلوان بفرستین باشم بانوی مشهدی 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام وقت بخیر در جواب اون خانمی که گفتن بچه‌ها م خون دماغ میشن و دکتر میبرم فایده نداره پسر من نزدیک ۵سال خون دماغ داشت هر دکتری بردم فایده نداشت وخیلی ترسیدم که خدای ناکرده چیز بدی باشه تا اینکه بردمش پیش دکتر صدوق پماد زینگ و ویتامین آد براش تجویز کرد البته ویتامین آ د کمتر استفاده کردم چون قبلا دکترای دیگه هم براش تجویز کردن ولی پماد زینگ واقعا عالی بود حتما براش بگیر داخل بینی اش بزار ان شاالله جواب میده مارو هم دعا کنید 🌺 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام درجواب دخترخانومی که عاشق یکی کوچیکترازخودش شده حالافهمیده بایه نفردیگس،عزیزم واقعا فازماآدماچیه🤔 ازیه طرف دعامیکنیم خدا کمکمون کنه، ازیه طرف وقتی خدایه نشونه ای جلومون میزاره وطرفارسوامیکنه بازشاکی میشیم.واقعاچرامابه هیچی راضی نیستیم😟 گلم بروسرکارت زندگیتابکن.بعضیاهمچین میشینن برایه آدم بی مصرف شب تاصبح عزامیگیرن انگاردورازجون یه عزیزی راتوخانواده ازدست دادن.ازقدیم گفتن براکسی بمیرکه برات تب کنه🤕 اون داره توفضای مجازی عشق وحالشا میکنه توداری خودتاداغون میکنی مطمئن باش اگه اون دخترم بایه اکانت فیک بره دنبالش کنه مثل تو میبینه بایکی دیگه هم تورابطه ست واین چرخه همچنان ادامه داره چون این فرداینطور که معلومه هنوزاصلابه فکرازدواج نیست یاشایدم وقت ازدواجش نیست فعلاداره عروسک بازی میکنه.امیدوارم موفق باشی وبه حرفام بیشترفکرکنی.بانوی کویر❤️🙏 ᯽────❁────᯽ @azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی دوست دارم یه بار برم اینجا محل شهادت شهید رئیسی... از یاد نخواهی رفت پنجشنبه س، یادی کنیم از گذشتگان و شهدا با ذکر صلوات و حمد و سه تا سوره توحید ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🍎 ✅نسخه های مشکلات گوش: 🔶عفونت گوش: سه قطره روغن بنفشۀ طبّی در گوش بچکانید (ضدّ آب و عفونت گوش). 🔶گوش درد: 1ـ سه قطره روغن استبرق در گوش بچکانید، 2ـ سه قطره روغن سَداب در گوش بچکانید (قوی تر از روغن استبرق است) 🔶باد گرفتگی گوش‌ها: دهان خود را ببندید و بینی خود را بگیرید، سپس با فشار هوا را از ریه داخل بینی کنید. توجّه: اگر بیشتر در سرما این اتفاق می‌افتد: صبحانه: شیر عسل، شب قبل از خواب: مخلوط آب سیب با عسل 🔶درمان صدای گوش: سه قطره اسانس مرزنجوش در گوش بچکانید. 🔶وِز وِز گوش و سوت سَر: 1ـ برای همیشه، هر روز یک استکان دمکردۀ بِه لیمو مخلوط با عسل آویشن بخورید، 2ـ فقط سه شب، هر شب سه قطره روغن بِه در گوش بچکانید. 🔶درمان طنین صدای گوش و درمان درد گوش: شب قبل از خواب سه قطره روغن سَداب (که در پایۀ روغن زیتون درست شده) در گوش بچکانید 🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎 🔴 چگونگی ایجاد یا گره در تیروئید ♻ همانطورکه در طبیعت مشاهده میکنیم، با ریختن آب سرد روی باعث انعقاد آن می‌شویم. 🔹 در بدن نیز همین اتفاق رخ می‌دهد، هنگامیکه نوشیدنی‌های سرد و یخ و مصرف ‌کنیم در مرحله اول خون جاری در منعقد شده و تکرار آن موجب تشکیل گره در تیروئید می‌گردد و در مرحله بعد موجب و خواهد شد. 🔸 بنابراین جهت جلوگیری از و به دنبال آن پدید آمدن به طور جد از آب و هر چیز سرد و یخی پرهیز کنید. 🔹 : قابل توجه‌ است که بدون پرهیز و اصلاح سبک زندگی امکان درمان قطعی وجود ندارد. و نه جراحی و نه داروهای شیمیایی و نه گیاهی نمی‌توانند درمان کننده باشند. 🔴 چگونگی ایجاد یا گره در تیروئید ♻ همانطورکه در طبیعت مشاهده میکنیم، با ریختن آب سرد روی باعث انعقاد آن می‌شویم. 🔹 در بدن نیز همین اتفاق رخ می‌دهد، هنگامیکه نوشیدنی‌های سرد و یخ و مصرف ‌کنیم در مرحله اول خون جاری در منعقد شده و تکرار آن موجب تشکیل گره در تیروئید می‌گردد و در مرحله بعد موجب و خواهد شد. 🔸 بنابراین جهت جلوگیری از و به دنبال آن پدید آمدن به طور جد از آب و هر چیز سرد و یخی پرهیز کنید. 🔹 : قابل توجه‌ است که بدون پرهیز و اصلاح سبک زندگی امکان درمان قطعی وجود ندارد. و نه جراحی و نه داروهای شیمیایی و نه گیاهی نمی‌توانند درمان کننده باشند. 🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎 ✳️ یکی از قدیمی ترین بیماری هایی که همه ما از دوران بچگی مان آن را می شناسیم سردی معده است ▫️ترش کردن، نفخ معده، سوءهاضمه، بزرگی شکم و حالت تهوع همه ازنشانه‌های سردی معده است، این بیماری پنهان که اکثر افراد جامعه به آن مبتلا هستند به راحتی و با رعایت این نکات قابل درمان هستند. اما علت سردی معده چیست؟خوردن سريع خوراکي ها، نوشيدن آب همراه با غذا، مصرف غذاهاي دير هضم، انواع ادويه هاي تند همراه با غذا، مصرف خوراکي هاي سرد چون يخ و بستنی ❇️ راه های درمان سردی معده چیست؟ ▫️مصرف ادویه جاتی مانند: زیره، نعناع، دارچین و زنجبیل ..️از غذاهای سنگین و دیرهضم مانند گوشت گاو، کله پاچه، حلیم، تخم مرغ آب پز کامل، کوکو سیب زمینی، ماکارونی، الویه، اجتناب کنید. ▫️از غذاهای زودهضم بیشتر استفاده کنید. مثل گوشت بره، جوجه کباب، تخم مرغ عسلی . ▫️میوه های با مزاج سرد مانند: هندوانه، هلو، زردآلو، کیوی، خیار به ویژه بر روی غذا پرهیز نمایید. ▫️از ادویه جاتی مانند قرنفل (میخک)، هل و زعفران در طبخ غذا استفاده کنید. ▫️خوردن آب همراه غذا و تا 2 ساعت پس از آن اجتناب کنید. ▫️مصرف چای بابونه ▫️مصرف آویشن 🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎 🔴 توصیه های طب سنتی برای دوران ♻ در دوران بارداری به دلیل تغییرات سیستمی بدن، معده ضعیف شده و قدرت هضم کاهش می یابد، در نتیجه عوارضی همچون ، سوزش سر دل، ریفلاکس و تمایل به خوردن مواد غیر غذایی مانند خاک افزایش می‌یابد. 🔹در طب سنتی مصرف بعضی از خوراکی‌ها به مادران باردار از جمله مویز، به شیرین، سیب شیرین، گلابی، بادام، انار میخوش می‌شود. این مواد در عین داشتن هضم راحت،مقوی معده بوده و باعث برطرف شدن‌ ویار بارداری می شوند، همچنین حافظ جنین بوده و از سقط جلوگیری می کنند. 🔸مصرف غذاهایی با هضم راحت و سریع که در طب سنتی تحت عنوان غذاهای لطیف از آنها نام برده می شود همچون گوشت بره، بزغاله و پرندگان کوچک(مرغ،کبک و بلدرچین) توصیه می‌شود. 🔹مادران باردار باید از مصرف مواد خیلی سرد مانند آب یخ،برف و یخ همچنین مواد غذایی خیلی شیرین و چرب کنند و سرکه، لوبیا، باقالی، نخود، کنجد، کرفس، ترب، سیر و پیاز خام را از رژیم غذایی خود کنند.
🔸در طب سنتی غذاهای تند و تلخ همچون فلفل، دارفلفل، زیتون خام و سبزیجاتی مانند رازیانه، شنبلیله، کافشه، یونجه، گل ختمی، گل پنیرک می توانند عوارض جبران ناپذیری برای مادر و جنین به همراه داشته باشند. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا 💜🍃 سها مامان سرش پایین بود ،حرفی نداشت بزنه دوباره داد زد یه بار دیدی بیاد طرف
❤️🍃 سها ..بعد از ماجرای سارا منم تصمیم گرفتم تکلیفمو روشن کنم ،دو روز بعد شال و کلاه کردم و رفتم دم خونه شون ،از سیاوش پرسیده بودم و گفته بود خونه ست ..توپم پر پر بود ..تا خاله گفت سلام عروس خوشگلم ،منفجر شدم..گفتم تورو خدا خاله همین عروسم عروسم مارو به اینجا رسوند ...خاله چشماش درشت شد ،گفت چی شده سها ؟ گفتم از پسرتون بپرسین ؟ خاله سینا میدونه قراره با من ازدواج کنه ؟ خاله خندید و گفت این چه حرفیه؟ خودش خواست گفتم پس چرا اینطوریه؟ ازش بپرسین اخرین باری که با من حرف زده کی بوده ..سیاوش و سینا هم اومدن ..برگشتم طرفش ،بیخیال نگام میکرد ،خاله بهش گفت سها چی میگه ؟؟ گفت من چه میدونم با شما حرف زده ...خاله قاطی کرد و گفت این مدلی جواب منو نده ،چیکار کردی زنت انقدر دلخوره؟ گفت من کاری نکردم خاله گفت ،باشه عیبی نداره ، قرار شد به خاطر سارا عقب بندازیم عقدتونو ،ولی نمیندازیم ،فردا صبح میرین ازمایش سیاوش گفت ،مامان اروم باش ،بشینیم حرف بزنیم ..داد زد چه جوری اروم باشم ، اون روز باباش اومده الانم خودش ،حتما یه چیزی هست که اذیتشون کرده ،خودمم کور نیستم که میبینم این با یخ فرقی نمیکنه ...سینا یهو داد زد،بسه مامان بسه من غلط کردم ساکت موندم تا شما هرکاری دلتون خواست بکنیدبا چشمای پر از اشک نگاش کردم ،سیاوش گفت سینا داد زد چیه؟ بذار حرفمو بزنم ،خسته شدم از اینکه همه عمرم اسمم به یه اسم دیگه وصل بود خسته شدم از اینکه تو بچه‌گی بزرگ شدم ..بابا من ادمم ،حق انتخاب دارم ...چرا هنوزم مثل صد سال پیش رفتار میکنید ،کی میخواد این رسمای مسخره تموم شه بعدم صداشو اورد پایین تر و گفت ،من یکی دیگه رو دوست دارم ...صدای خورد شدن غرورم گوشمو کَر کردناخن هامو فرو کردم کف دستم که اشکم در نیاد یه لبخند مسخره زدم از اون جهنم اومدم بیرون زانو هام از ضعف میلرزید رسیدم تو کوچه و همونجا نشستم کنار دیوار ..غرورم ،شخصیتم ..همه چیم نابود شده بود سایه یه نفر افتاد روم ،میدونستم سیاوشه ،نشست کنارم...منتظر بودم حرف بزنه اما هیچی نگفت ...گفتم واسه یه اقای تحصیل کرده زشته تو کوچه رو زمین بشینه گفت اتفاقا واسه نشیمنگاه ادم لازمه ...با چشمای گشاد نگاش کردمو گفتم بیتربیت ..اونم با تعجب گفت چی گفتم مگه ؟ اسم مودبانه‌ش رو گفتم دیگه ،شما چیز دیگه ای صداش میکنید ؟ نمیخواستم اما نتونستم جلوی خندمو بگیرم با سیاوش پیاده برگشتیم خونه ،انقدر حرف زدیم که نفهمیدم چه جوری رسیدیم خونه..هرچقدر اصرار کردم نیومد تو همه خونه بودن و میتونستم همون موقع بگم موضوع رو ،ولی صورت پر از غم بابا اجازه نداد یه لبخند عمیق زدم و بلند سلام کردم ،همه با تعجب نگام کردن ،عمدا خودم شروع کردم ،سینا رسوند منو ولی هرچقدر اصرار کردم نیومد بالا ،کار داشت..خیلی بهتون سلام رسوندلبخند کوچیک مامان برام بس بود که بدونم کار درستی کردم رفتم تو اتاق و شماره سیاوشو گرفتم ،تا جواب داد گفت نمیدونستم انقدر جذابم که تند تند دلت تنگ میشه ،خندیدم و گفتم خودشیفته سیاوش من به مامانم اینا نگفتم یعنی الان موقعیتش نیست ،لطفا به خاله و ...بردن اسمش سخت بود ،به داداشت بگو فعلا چیزی نگن تا خودم بگم بهشون سه روز گذشت ،سخت بود جلوی بقیه خوشحال باشی وقتی قلبت داره تیکه تیکه میشه ساعت حدود ۸ بود که زنگو زدن ،خاله مریم و عمو مسعود و سیاوش بودن ..دلشوره گرفتم ،میدونستم یه چیزی شده که اینجوری بی خبر اومدن ..یکم حال و احوال کردن و بعد عمو مسعود گفت راستش ما اومدیم برای معذرت خواهی ،با ترس به سیاوش نگاه کردم ولی اون نگاش اروم بود ..بابا گفت این چه حرفیه معذرت خواهی برای چی؟ خاله مریم گفت برای بهم خوردن ازدواج سها و سینا ..قلبم ریخت ،جرات نداشتم به کسی نگاه کنم ،مامان گفت چی میگی مریم ؟ خاله مریم گفت تقصیر سها نیست ،اون چیزی نگفت تا شما اذیت نشین ...همه اینا تقصیر منه ،که از اول به خاطر دل خودم این دوتا اسیر کردم ، هرچی بگین حق دارین بابا بلند شد و رفت تو اتاق ...مامانم دنبالش رفت ،میترسید قلبش بگیره یهو...نیم ساعت و گذشت و وقتی نیومدن بیرون مهمونا بلند شدن و رفتن ،دم در سیاوش بهم گفت همه چی درست میشه غصه نخور ،طلبکار گفتم چرا گفتین بهشون ؟ نگاشو از نگام گرفت و با اخم گفت چون سینا میخواد بره خواستگاری ،اگه اونجوری میشنیدن بدتر بود‌به زور باهاش خداحافظی کردم و همونجا نشستم رو زمین و بلند بلند گریه کردم ،مامان و سارا هم بدتر از من ...خونمون شده بود مجلس ماتم سرا...بالاخره محمد راضی به طلاق شد اونم در مقابل بخشیدن مهریه ...سارا تو خونه همش ساکت بود و خودمم بدتر از اون بودم سینا خیلی بی سرو صدا عقد کرد و من اینو از سیاوش شنیدم ...شده بود مثل یه دوست برام که خیلی بهش وابسته شده بودم ، هردفعه که میپرسیدم برنامه‌ش چیه و میخواد با زنش اینجا زندگی کنه یا برگرده اونور ... ❤️❤️❤️🌱❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
☀️🍃 ضمان در صورت اختلال در دستگاه های پزشکی 🌸🍃 پرسش :در مواردى که به علل غیر مربوط به کار پزشک (مثل اختلال در دستگاهها و رفتن برق و...) به بیمار لطمهاى وارد شود ضامن کیست؟ پاسخ : در صورت عدم تقصیر و عدم سهل انگارى، طبیب ضامن نیست. در مورد مدیر بیمارستان و مسئول برق نیز همین گونه است. ضمان نقص عضو یا فوت به دلیل فقدان وسائل لازم یا خون در بیمارستان🌸🍃 پرسش :ضمان نقص عضو، یا فوت بیمار به دلیل فقدان وسائل لازم، یا نبودن خون در بیمارستان بر عهده کیست؟ پاسخ : چنانچه امکان تهیّه وجود داشته و اقدام نکردهاند، مسئولین آن بخش و مسئولین بیمارستان در برابر این حوادث ضامن خواهند بود. ملاک به خطر انداختن جان برای حفظ جان دیگری🌸🍃 پرسش :اینکه کسی برای حفظ جان دیگری جان خود را به خطر بیندازد صحیح است مثلا یکی می پرد تا بچه ای را از تصادف با ماشین نجات دهد و خود تصادف می کند، این کار چه حکمی دارد؟ پاسخ : به خطر انداختن جان خود یا دیگرى براى حفظ جان دیگران از نظر شرعی لازم نیست. مگر آنکه دلیل مهمی برای این کار وجود داشته باشد. و در مورد مذکور در سوال اگر احتمال فوت نجات دهنده قوی باشد نباید این کار را انجام دهد. کفایت حج پزشکان و پرستاران از حج واجب🌸🍃 پرسش :پزشکان و پرستارانى که به عنوان مأموریّت به حج مشرف مىشوند، آیا حج آنها کفایت از حج واجب (حجة الاسلام) مىکند؟ پاسخ :آرى کفایت مىکند. فروش ابزار کار طبابت و مستطیع شدن🌸🍃 پرسش :طبیبى ابزار کار اضافه بر نیاز دارد، که اگر اضافه را بفروشد مىتواند با بقیّه آن بدون زحمت امرار معاش کند، آیا چنین شخصى مستطیع است؟ پاسخ : در صورتى که فروختن آن مخالف شؤونات او نباشد، و سایر شرایط نیز جمع باشد، مستطیع است. تجویز داروی مضر به اصرار بیمار 🌸🍃 پرسش : اگر پزشک بنا به اصرار بیمار، دارویى تجویز نماید، یا سایر اقدامات درمانى مضرّ را انجام دهد، در صورت ایجاد عارضه، مسئول کیست؟ پاسخ :  اگر پزشک اثر زیان بخش دارو را اعلام کند مسئولیّتى در برابر عارضه ندارد; و اگر اعلام نکند، مسئول است. ولى در هر صورت پزشک باید مقاومت کرده، و داروى مضرّ را به بیمار معرّفى نکند. تجویز دارو بدون تست حساسیت در بیماران اورژانسی 🌸🍃 پرسش :با توجّه به اینکه ممکن است جان بیمار به طور اورژانسى (فورى) در خطر باشد، و زمانى جهت تعیین حساسیّت فرد به دارویى خاص وجود نداشته باشد، چنانچه با تجویز دارو، بیمار به آن حساسیّت پیدا کرده، و دچار عوارض شدید و یا مرگ شود، آیا پزشک معالج در قبال این عوارض مسئولیّتى خواهد داشت؟ پاسخ : باید از بیمار یا ولىّ او اجازه بگیرد. و اگر دسترسى به آنها نیست، ما به عنوان حاکم شرع در این گونه موارد ضرورى به اطبا اجازه مىدهیم و ضامن نیستند. (به شرط اینکه به مقدار کافى دقّت کنند). ایجاد عارضه دارویی به علت عدم امکان تعیین حساسیت دارو 🌸🍃 پرسش :با توجّه به علوم روز، چنانچه امکان تعیین حسّاسیّت یک دارو وجود نداشته باشد، آیا پزشک، در صورت ایجاد عارضه مسئول است؟ پاسخ : در صورتى که آن دارو منحصر به فرد نباشد، و بیمار جنبه اورژانسى نداشته باشد، استعمال آن دارو روى انسان جایز نیست; امّا اگر دارو منحصر به فرد است، و استعمال آن ضرورى به نظر مىرسد، و احتمال نجات بیشتر از احتمال خطر است، باید آن را در مورد بیمار به کار برد. منحصر بودن درمان به داروی مضر🌸🍃 پرسش :به طور کلّى با توجّه به علوم امروزى اگر بدانیم یا احتمال دهیم که نجات جان بیمار وابسته به مصرف داروهاى خاصّى مىباشد که مضر است، و این مضرّات به احتمال قوى براى همگان رخ خواهد داد، و با تجویز پزشک، شخص دچار یک یا چند مورد از این عوارض شود، آیا پزشک مسئول است؟ پاسخ : در صورتى که دارو منحصر به فرد باشد، و تأثیر آن از زیانهاى آن بیشتر است، و پزشک چگونگى آن را به بیمار اعلام کند، تجویز آن مانعى ندارد. تجویز داروهای مسکن دارای عوارض 🌸🍃 پرسش : اگر دارو یا داروهایى نه براى نجات جان بیمار، بلکه جهت تسکین و مداواى ناراحتیهایى که باعث آزار وى مىشود (همانند: تب، خارش، درد، زخم و مانند آن) تجویز گردد، و بدانیم یا احتمال دهیم که این داروها مؤثر است، ولى با توجّه به اینکه اکثر داروهاى موثر، در کوتاه مدّت یا دراز مدّت داراى عوارض زیادى مىباشد، در صورت تجویز پزشک و ایجاد عارضه، که گاه بدتر از بیمارى اوّلیه مىباشد، آیا چیزى بر عهده پزشک خواهد بود؟ پاسخ :  اگر ضرر مهمّى نداشته باشد اشکالى ندارد; زیرا داروها به هر حال عوارضى دارند، ولى اگر ضرر مهمّى داشته باشد تجویز آن جایز نیست، مگر در صورت ضرورت شدید، و با کسب رضایت بیمار یا ولىّ او. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
💜🍃 پرسش سلام  من یه خانوم ۲۳ ساله و متاهل هستم، ۳ ساله که ازدواج کردم خدا رو شکر مشکلی تو زندگیم ندارم ولی یه مسئله ای هست کمی ناراحتم میکنه، اونم اینه که من اساسا آدم احساسی هستم ولی همسرم اینطور نیست . مثلا وقتی میرم خونه مادرم چند روز بمونم بهم زنگ نمیزنه اگر هم بزنه خیلی کوتاه در حد چند کلمه اگه واقعا کار واجبی داشته باشه یه زنگ کوچیک بزنه یا اینکه براش مهم نیست یه هفته بمونم یا یه ماه ، میگه هر چقدر دوست داری بمون ولی من دوست دارم بگه دلم برات تنگ شده کی بیام دنبالت؟ منم باخودم گفتم بذار من باهاش ارتباط داشته باشم شاید علاقمند بشه مثلا وقتی میرفتم خونه پدرم بهش زنگ میزدم پیام میفرستادم محبت میکردم این طوری خودمم دوست داشتم ولی اون اصلا راغب نبود، کلا زیاد تمایل نشون نمیده . میگه این کارا مسخره بازیه من دوست ندارم ، من خودم خیلی اهل بحث و گفت و گو هستم اصلا خسته نمیشم خوشم میاد با هم خیلی صحبت کنیم یا اگه مسئله ای پیش میاد با حرف زدن همدیگه رو توجیح کنیم ولی همسرم از بحث کردن خوشش نمیاد . من زیاد هم پر حرف نیستم ولی تا میام دو جمله حرف بزنم زود میگه بسه دیگه حوصله ندارم غر نزن ، میگه زیاد حرف بزنم سرم درد میگیره، پس من چیکار کنم؟ چه طور نیازم رو برطرف کنم وقتی گوشی واسه شنیدن حرفم نیست، غصه میخورم فکر میکنم باخودم حرف میزنم من چیکار کنم ؟ 🌻❓🌻❓🌻❓🌻❓🌻❓ سلام  قبلاً یه سوالی پرسیدم و خیلی خوب منو راهنمایی کردین قضیه از این قرار بود که من دختری هستم که از یکی از همکارانم خوشم اومده بود امّا بعدش فهمیدم ایشون متاهله و از این احساسم خیلی شرمنده شدم امّا چه قبل از اینکه بدونم متاهل چه بعد از اون هیچ وقت رفتاری نکردم که جلب توجه کنم. بعد از مدتی در کمال ناباوری ایشون خیلی صمیمی باهام صحبت کردن و من خیلی ناراحت شدم و از همه جا بلاکش کردم و حتی همکاریم رو باهاش قطع کردم و بعدش حتی شماره ش رو پاک کردم و این قضیه تمام شد البته اون موقع خیلی بهشون فکر می‌کردم و این فکر کردن آزارم می‌داد که ازتون راهنمایی خواستم. حالا چند روز قبل یه شماره باهام تماس گرفتن و نمی دونم شماره قبلی بود یا عوض کرده چون من کلاً پاک کردم و دیگه بهش فکر نمی‌کنم و اول که نشناختم بعدش خودشون رو معرفی کردن و گفتن مایل به همکاری هستن منم سعی کردم خونسردی رو حفظ کنم و گفتم مایل به همکاری نیستم و خیلی رسمی بعدش قطع کردم. اون لحظه من حرم امام رضا بودم مسافرت رفته بودم بعدش انگار یه چیز سنگینی تو گلوم باشه بی اختیار نشستم گریه کردم بی هیچ دلیلی. تو این چند روز هر وقت به اون تماس فکر می‌کنم نمی دونم رفتارم درست بوده یا نه؟ باید پشت گوشی بهش بی احترامی می‌کردم یا نه؟ باید چی می گفتم و اصلاً چرا گریه کردم؟ من که خیلی کم پیش میاد خونسرد باشم،‌خودم رو درک نمی‌کنم اصلاً و ابدا . من که امکان نداره پشت تلفن حالش رو نگیرم چرا این‌طوری بودم، باید در مقابل تلفن همکارم چه جوابی می‌دادم؟ علت گریه هام چی بود؟ 🌻❓🌻❓🌻❓🌻❓🌻 سلام وقت بخیر من یه سال بود که با یه آقایی آشنا بودم ولی بین مون علاقه پیش اومد بدون هیچ تصمیم خاصی امّا به دلایلی نمی شد با هم باشیم . پس رابطه دوستان مون بواسطه عاشق شدن مون از بین رفت! دلتنگی بود و سخت بود فراموش کردن. ایشون می اومدن پیام می دادن پاک می کردن، تبریک بعضی روزهای خاص یا شماره شون رو گوشیم می افتاد.  ولی وقتی علت رو از ایشون جویا می شدم خودش رو به اون راه می زد. در زمانی که ما با هم دو تا آشنا یا دوست معمولی بودیم و بحثی از با هم بودن نبود خیلی رفتار گرم و صمیمی داشتن. ولی بعد با وجود این کارها و پیگیری من در فضای مجازی و حتی اینکه من یه بار غرورم رو خورد کردم اظهار دلتنگی کردم و گفتن ممنون رفتار سردی دارن!  برام جالبه این دوگانگی رفتاری! این که می دونم ایشون یه روز منو دوست داشت ولی این دوگانگی های رفتاری باعث شک من می شد که ایشون الآن واقعاً قصدش چیه؟! این پیگیری ها و از یه جهت سنگ رو یخ کردن ها! به هر حال دیشب با ایشون اتمام حجت کردم دیگه هیچ گونه پیام تبریک و غیره برای من نفرستن و کلی از احساساتی که داشتم سخت بودن این جدایی گفتم.  ولی با خونسردی تمام رفتار کردن و یه استیکر فرستادن بنده هم بلاک کردم! ولی وقتی کسی رو دوست داری متأسفانه حتی اشتباهاتش توجیه میکنی... نمی تونی ازش متنفر باشی! من خودم رو از این رابطه بیرون کشیدم امّا قلب و احساسم پا پس میکشن! به ذهنم اومد با فرد دیگه ای آشنا بشم امّا متأسفانه راغب نیستم.  دوست دارم زمانی که با فرد جدیدی آشنا میشم فقط برای اون باشه ذهن و قلبم. در کل ایشون دوست و احتمالا عشق دوران نوجوانی اوایل بیست سالگی من بودن و ما الآن بیست و یک ساله ایم. 
نمی خوام با روابط متعدد خودم رو بی خیال کنم. ولی با گذشت یک سال از جدایی و این رفت و برگشت ها و رفتار های متناقض این آقا برام سخت بود. واقعاً برام سوال شد آیا عشق برای مرد ها اهمیت داره؟ چرا ما آدم ها وقتی میفهمیم کسی بهمون علاقه داره حس می کنیم باید تا می تونیم بهش آزار برسونیم؟  نمی خوام جمع ببندم ولی اکثرا انگار این طوری شده مرد و زن های زیادی رو دیدم رفتارشون خوبه تا میبینن کسی براشون ارزش و تفاوت قائله تغییر می کنن و فکر می کنن می تونن هر کاری بکنن! جالبه! در کل بهتره متعادل باشیم. چنین تجربه ای داشتین؟ تو این شرایط چه کاری بهتره. ممنون 👇💜 @adminam1400 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽