eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
166.9هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_پنجاهو_نه با مشت کوبیدم روی میز و گفتم به درک .. واسه اون مرتیکه ی عوضی اینجور ماتم گرفتی؟ ی
تا غروب فکرم درگیر بود .. این که با مردن یعقوب ، راه ازدواج دوباره ی صنم باز شده بود لرزه به اندامم انداخته بود.. سعی میکردم با کار فکرم رو مشغول کنم ولی نمیشد .. دفتر حساب و کتاب رو بستم ... نمیتونستم تمرکز کنم و یک حساب ساده رو بارها و بارها تکرار میکردم .. رفتم پایین پیش کارگرا.. شروع کردم به جابه جایی اجناس حجره.. محمود دستم رو گرفت و گفت چیکار میکنید آقا یوسف؟ این کارها برازنده ی شما نیستند .. اگر کار ما ایراد داره همین جا بشینید و بگید ما دقیقا چیکار کنیم .. دستم رو عقب کشیدم و گفتم ولم کن محمود.. کاری به کارم نداشته باش... محمود از لحنم فهمید اوضاع داغونه.. چشم زیر لبی گفت و کارش رو انجام داد .. غروب دست و صورتم رو آب زدم و از حجره خارج شدم .. یاد مرضیه و بچه ی تو شکمش افتادم و حرفی که قابله گفته بود ... بین راه کلی میوه و آجیل و جگر گوسفند خریدم .. باید مرضیه تقویت میشد.. توی مسیر ، نزدیک خونه ، یه کوچه خلوتی بود که رفت و آمد خیلی کم بود .. وسطهای کوچه ماشین پنچر شد .. با ناراحتی پیاده شدم و نگاهی انداختم .. توی لاستیک جلو یه میخ بزرگ رفته بود.. اطراف لاستیک چهار پنج تا میخ دیگه بود.. همشون رو جمع کردم و لاستیک ماشین رو با زاپاس عوض کردم .. همین که کمرم رو راست کردم دستی از پشت گردنم رو گرفت و تیزی چاقویی رو زیر گلوم حس کردم .. گفتم تو کی هستی ، ولم کن لعنتی .. هر چی میخواهی از جیبم بردار و برو ... مرد هولم داد سمت در ماشین و گفت بتمرگ پشت رل و اون جایی که بهت میگم برو ... با شنیدن صدای صمد به سمتش برگشتم و باتعجب گفتم تو... صمد چیکار میکنی؟ چاقو رو دوباره زیر گلوم آورد و گفت حرف نزن کاری رو بکن که بهت گفتم ... دستهام رو بردم بالا و گفتم چشم .. چشم .. آروم باش.. سوار ماشین شدم و صمد هم کنارم نشست .. چاقو رو نزدیک گردنم گرفته بود .. سعی کردم آروم باشم .. گفتم نیازی به چاقو نیست بزار کنار.. هر جا میگی میریم .. صمد پوزخندی زد و گفت این چاقو قراره امشب جونت رو بگیره .. تو هم بکشم از تمام عذابهایی که این مدت کشیدم خلاص میشم بقیه اش چی میشه و چه بلایی سرم میاد واسم مهم نیست.. +صنم چی؟ سر صنم چه بلایی میاد هم برات مهم نیست ؟ با دسته چاقو ضربه ی محکمی به شکمم زد و داد زد صدات رو ببر و دیگه اسم خواهرم رو به اون دهنت نیار .... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ سلام خانمی که کار در منزل بسته بندی زرشک گرفتن میشه من رو هم معرفی کنید خیلی به کار نیاز دارم امکان بیرون رفتن برای کار و هم ندارم شوهرم اجازه نمی‌دهد اما وضع مالی مون اصلأ خوب نیست سه تا بچه کلی بدهی ،تودیوار و شیپور آگهی گذاشتم اما دریغ از یک کار همه میگن کار مون بیرون از خونه ست مثلا کارگاه مغازه نمی دونم چه کار کنم دارم از ناراحتی دیوونه میشم تورو خدا کمکم کنید🙏🙏 ❤️❤️❤️❤️❤️ با سلام خدمت شما و تشکر از کانال خوبتون،میشه لطف کنید سوال من را هم در کانال قرار بدهید تا دوستان راهنمایی بکنند دوستانی که کار شمع سازی می کنند چطور شمعهای خود را بفروش می رسانند؟لطفا راهنمایی کنید متشکرم ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام خسته نباشید ممنون از کانال بسیار خوبتون بنده از اعضای محترم کانال درخواستی دارم میشه دو نوع غذایی ک خیلی خوشمزه و ومجلسی هم باشه برا بنده بگن خیلی احتیاج دارم تو اینترنت و کانال ها زیاد موادشون جدید و گرونه یه چیزی ک خودشون تو خونشون درست میکنن و خوشمزه باشه و تجربشو کرده باشن ممنون از لطف بی دریغتون😍 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام خوبی لطفا سوال منم بزارید گروه به اون خانمی که گفتن کار در منزل بسته بندی زرشک لطف منم راهنمایی کنید اگه بتونم این کار در منزل انجام بدم از فقر بی پولی نجات پیدا میکنم لطفا بنده هم راهنمایی کنید ❤️❤️❤️❤️ سلام دوستان وضع مالیم خرابه میخوام کار انجام بدم مجازی باشه بهتره ساکن شهرکردم کسی کاری چیزی سراغ داره بهم معرفی کنین ممنون از همتون بازاریابی نمی خوام چون شوهرم مخالفه ❤️❤️❤️❤️ خانمی که گفتین تیشرت می اوردین اتومیزدین میشه بگین کدوم شهرین من بروجردم ازکجاوچه کارگایی می اوردین.وکجابود ضمنا خانمامن دنبال کاردرمنزل میگردم ولی پیدانمیکنم شماکاری دارین دربروجرد که درمنزل انجام بدم؟؟ ❤️❤️❤️❤️ من بچم پاش کجه شدید به یه شغل کار در منزل احتیاج دارم قرار 6 ماه دیگه هم عملش کنن دکتر ش گفته که هزینش 40 میلیون میشه ندارم : دوستان عزیزم به دلیل تعداد زیاد سوالات ما دوتا کانال دیگم داریم که تعدادی از سوالات رو اونجا قرار میدیم ،بعضی از اعضا فقط در همین کانال منتظر ارسال مشکلشون هستن و ما باید مدام اینو توضیح بدیم❌🌹 لطفااااا در هر سه کانال عضو بشید👇🏻👇🏻 @eshgbato @ranjkeshideha @hezarrahenarafte ایدی ادمین 👇🏻🌹 @habibam1399
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_هشتم رفتم تو اتاقم و مدارکمو برداشتم و چند دست لباس انداختم تو کوله پشتی و از اتاق بیرون اومدم
شیرین کمی سکوت کرد و رفت تو فکر، بعد از چند دقیقه سکوتو شکوند و گفت باشه پس فردا بریم دنبال کارای عقد و عروسی.. من هم با خوشحالی که نمیدونستم چه جهنمی در انتظارم نشسته گفتم چشممم عشقم هرچی تو بگی.. از فرداش من و شیرین کارای عقد و عروسی رو انجام دادیم. روز عقد من لباس تنم کردم و رفتم خونه بابام قبل از اینکه در بزنم دلشوره گرفتم، دستمو گذاشتم رو قلبم و آروم گفتم میلاد انقدر استرس نداشته باش.. یا باهات میان یا اینکه دنبال خوشبختیت میری و همه به خوشبختی تو و شیرین حسادت میکنن.. یه لبخندی از رضایت زدم و با اعتماد به نفس، محکم به در کوبیدم. چند دقیقه بعد پدرم درو باز کرد، منو که دید گفت چرا انقدر محکم به در میکوبی؟ چه خبرته؟ بابام با دیدن من با لباس دامادی و ماشین گل کاری شده، شمرده شمرده گفت این چیه؟ سرمو انداختم پایین و گفتم تا الان در حقم پدری کردین.. بعد از این هم در حقم پدری کن... امروز عروسی تک پسرته.. توروخدا تنهام نزار... پدرم با عصبانیت گفت کدوم پسر؟.. من پسری که من و مادرشو بخاطر خودش و یه دختر که خدا میدونه ذات و خانوادش چیه میفروشه، ندارم... میلاد فقط تو میدونی اون شب بعد از رفتنت تا به امروز مادرت مریض و زمان گیر شده... خنده تلخی کرد و ادامه داد و گفت ولی بزار من جوابتو بدم.. نه تو خبری از مادرت که تورو با پر قو بزرگ کرده نداری چون پای یه زن درمیون اومده و مادرت و خانوادتو بخاطر اون زن فروختی و حالا اومدی که آبروت جلوی دوست و آشنای زنت نره... گمشو از خونم برو بیرون... بابام از خونه بیرونم کرد و درو بست، پشت در ایستادم و با صدای بلند گفتم بابا هیچ کدوم از شما چشم دیدن خوشبختی منو ندارید.. اگه خوشبختی من براتون مهم بود پشتم وایمیستادین و شاهد اوج خوشبختیم میشدین.. ولی متاسفانه شما هنوز که هنوزه دوست دارین برام تصمیم بگیرین... نمیخواین بفهمین که من بزرگ شدم و خودم باید شریک زندگیمو انتخاب کنم.... پدرم درو باز کرد و دستشو اورد بالا و محکم زد تو صورتم... من انقدر مغرور شده بودم که تو صورت بابام وایسادم و صدامو براش بالا بردم گفتم: این سری زدی چیزی نگفتم... ولی بار دیگه بزنی بد میبینی.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام خانمی که کار در منزل بسته بندی زرشک گرفتن میشه من رو هم معرفی کنید خیلی به کار ن
❤️ سلام دوستانی که دنبال کار در منزل هستن بنظرم اول یه حرفه رو یاد بگیرید و بعد دنبال کسب درآمد باشید بعنوان مثال من خودم ۱۶ سالمه و کار آموزی میرم حدود دو ماه دیگه هم استخدام میشم کار آموزیم هم در حوزه کامپیوتر و برنامه نویسی هست و تماما دور کاری اصفهان زندگی میکنم و رزومه ام تهران هم قبول شد ولی خانواده ام گفتن اصفهان باشه بهتره داخل سایت های کاریابی بگردید جابینجا ای استخدام کارلنسر من خودم داخل جابینجا کار گرفتم البته نباید انتظار داشته باشید کار از آسمون براتون نازل بشه من حداقل بیست تا سی بار رزومه دادم کار آموزی هم بسته ب کاری که دارید مدتش بین یک تا شش ماه هست بعد یه پروژه تست بهتون میدن و اگر پروژه رو در حد انتظار شرکت تحویل بدید استخدام میشید ❤️❤️❤️❤️ سلام خانمی که غذای مجلس خواستن آلبالوپلو این روشی که میگم از همه روشها خوشمزه تره مرغ را با یک پیاز ونمک می پزی و میگذاری آبش تموم بشه.برنج را چلوکش می کنی.وقتی دم کشید کمی خلال بادام وپسته و زرشک و زعفران را با کمی برنج مخلوط و برای روش کنار بگذار مرغها را کف دیس بچین یک لایه برنج یک لایه مربای آلبالو که زیاد شربت نداشته باشه.دوباره یک لایه برنج ودرآخر مخلوط زرشک و زعفران و خلال را روش می ریزین.بعضیها مربا ا با برنج دم میکنن که برنج را سیاه میکنه.روشی که من گفتم خیلی بهتر وخوشمزه تره. غذای دیگه هم میتونه شیرین پلو و یا قیمه نثار باشه باقالی پلو با مرغ هم خوبه.مادرشوهر من قیمه نثار را با گوشت قلقلی میپزه اینطوری به صرفه تر دمیاد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ سلام من بچه طلاق هستم و با مادرم زندگی میکردم چون پدرم یه آدم عیاش بود مادرم جدا شد و برای اینکه منو بگیره مهریشو بخشید و خواهر برادراش خیلی کم کمکش کردن که یه خونه تو زیر زمین اجاره کنه. مادرم تو خونه مردم نظافت میکرد بافتنی میبرد پارک میفروخت من هم بزرگ شدم و کمک حال مادرم شدم باهم زندگی جمع کردیم تونستیم از پس مشکلات بربیایم بماند که چقد تحقیر شدم بماند چقدر حسرت کشیدم من زندگی نکردم فقط کار میکردم که گشنه نمونیم تصمیم گرفتم درس بخونم و از زندگی بیشتر استفاده کنم میخواستم برای خودم کسی بشم انگار خدا تو دلم انداخت که درس بخون توی دانشگاه یه خانومی بود همیشه تنها کلا هیچ دوستی نداشت یه روز کاملا اتفاقی نشستم پیشش سلام کردم پرسیدم که چرا همیشه از همه فاصله میگیری که کلا جواب نداد پاشد رفت خیلی بهم برخورد گفتم انگار از دماغ فیل افتاده 😐 یکی از کلاس ها استاد شروع کرد به گروه بندی من و اون خانوم هم تو یه گروه بودیم که اصلا فعالیت نمیکرد کلا اهل این حرفا نبود بچه ها میخواستن دسته جمعی اعلام کنن که این هیچ کاری نمیکنه از گروه حذف کنن که الکی نمره نگیره که من گفتم هرکاری به عهده اونه من انجام میدم یکی از دخترا به گوشش رسوند منم دیدم داره میاد سراغ من خودمو گرفتم قیافه اومدم گفتم حرف بزنه تحویلش نمیگیرم که اومد نشست گفت مرسی 😐 گفتم همین بعد نمیدونم دلش سوخت چیشد گفت خب خیلی خیلی مرسی که از اونجا شروع شد بیرون میرفتیم منم اضافه کاری اینا میرفتم که اگه روزی رفتم خواستگاری ته جیبم یه چیزی باشه دو سال گذشت و ازش خواستم که اجازه بده برم خواستگاریش اما قبول نکرد کلی خواهش و التماس کردم که بهم گفت من اعتیاد دارم و دوست ندارم زندگیت تباه بشه اگرم میبینی با هرکسی نمیپرم بخاطر اینه که من یه آدم معتادم خیلی دلم شکست دیگه بهش پیام ندادم تا دو ماه بعد که خودم تصمیم گرفتم برم سراغش رفتم و ازش خواستم که برگرده که گفت من سخت بتونم ترک کنم خودشو باخته بود که گفتم قول میدم همه چی درست شه با اصرار من قبول کرد خانوادش کلی به من سرکوفت زدن بخاطر بعضی چیزای الکی با اینکه میدونستن دخترشون معتاده و فکر میکردن من نمیدونم اما یبارم به روشون نیاوردم که غرورشون خورد نشه زنم روحیش و از دست نده خیلی خوب داشتیم پیش میرفتیم و وقتی رفتیم خونمون کنارش بودم تا ترک کنه و اراده هم داشت و گذاشت کنار خیلی خیلی قدردان من هست و همیشه از جون و دل برام مایه میزاره تو زندگی منم الحمدلله درسم تموم شده یه جای درست درمون استخدام شدم و دارم تلاش میکنم و زندگیم بهتر شده و اینم بگم هیچوقت مادرم نفهمید که همسرم اعتیاد داره نزاشتم و خانوادشم هنوز فکر میکنن که من نمیدونم اونا در جریان اعتیاد دخترشون بودن باور کنید میام خونه غذای خوب خونه تمیز صورت مهربونش انگار من یه عمر سختی کشیدم که در عوضش خدا این زندگی قشنگ و به من بده دوستان خوبم همسرتونو از وجود خودتون بدونید کمک حالش باشید بجا سرکوفت زدن ببینید چجوری زندگی و براتون گلستان میکنه. زندگی پر عشق براتون آرزو دارم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ سلام ادمین جان خواهش میکنم سوال منو بذار کانال دیگه واقعا کم آوردم من یه دختر چادری نمازخون ساده ام که نمیدونم به چه گناهی اینجوری دارم عذاب میکشم خواهشااا دوستان خودتونو جای من بذارین و قضاوتم نکنید ما روستا زندگی میکنیم و پدرشورهرم خونه اش خیلی بزرگه ۴ قسمتش کرده برای چهار پسرش که بسازنش من چهار ساله ازدواج کردم بعد از یک سال مشکلات چون شوهرم پول ساختن خونه نداشت و من خونه پدرم قهر بودم پدرشوهرم گفت سه ماه دیگه براشون خونه میسازم و ما تو این مدت خونه عموش ساکن شدیم بعد از گذشت یک سال خورده ای هیچکاری نکردن و به خاطر یه سری مسائل کمتر از دو ماه پیش یه خونه تو روستا رهن کردیم ۲۵ میلیون که شوهرم با بدبختی جور کرد و میگه ندارم تو این چهار سال شوهرم برای پدرش کار میکنه اونا چند تیکه زمین کشاورزی دارن نخل دارن خرما میفروشن ،گاو دارن که شیر و گوساله های اونا رو میفروشن مرغ و تخم مرغ دارن پول دارن تو بانک خونه زمین ماشین سنگین که مال خودشونه و شوهرم راننده اشه و وضع مالیشون خیلییی خوبه ولی به شوهرم هزارتومن نمیدن شوهرمم همه وقتشو گذاشته برای اونا کار میکنه پولی هم بگیره در حد غذامونه اونم نه مرغ و گوشت هر چی بهش میگم اونا دارن به فکر خودمون باش ، پسرای دیگه هم دارن که مجردن میتونن کمک کنن نتیجه ای نداره الانم دیگه اصلا بهش نمیگم چون فقط خودمو خراب میکنم و اون اهمیت نمیده فکر میکنه من ازشون بدم میاد اما به خدا من روز اول که رفتم خونشون گفتم میشم جای دختر نداشتشون بهشون میگفتم مامان بابا ولی اونا خیلی بد کردن منم دیدم همش دارن از شوهر ساده من سوء استفاده میکنن گفتم جدا بشم که شوهرم به کم و کسری زندگیمون فکر کنه اما اصلا انگار نه انگار زن و بچه داره همش اونجاست و کاراشونو میکنه یا بار میزنه کرایه اش برای اونا یا وقتی خونه اس کارایی که گفتم انجام میده مشتری واسه محصول پیدا کنه ،زمینو آب بده ،کود بده، درو کنه شخم بزنه، یه نفر پیدا کنه نخل هارو سم بزنن و .... فکر کنید همهههه اینا با شوهرمه درحالی که سه تا پسر دیگه دارن مادر شوهرم خیلی بدجنس منم دیگه کم آوردم باور میکنید بعد چهار سال من نه جاروبرقی نه لباسشویی نه تلوزیون هیچییییی ندارم حتی یه ساعت دیواری ساده ندارم لباسای بچه پنج ماهه امو گذاشتم تو سبد رو زمین لباسای خودمم تو یه کمد دو دره که تو انباری خونشون بود حتی دراش چفت نمیشن کلید ندارن اصلا در این حد داغون،یخچال هم از این سفید قدیمیا از خونه پدرم آوردم وقتی مستقل شدیم الان این خونه دوتا اتاق داره فقط یکی رو تونستم فرش کنم اونم چه فرش کردنیییی یه فرش دوازده متری از خونه بابام اوردم با یه روفرشی سه متری(که خودشون استفاده میکردن دادن به ما که کمکمون کرده باشن خودشون وضع مالشون خوب نیست )یه تیکه پتو یه تیکه با ملافه ولی اونا هیچ کمکی به ما نمیکنن خسته اتون نکنم اینارو گفتم تا بتونید شرایطمو یکمی فقط یکمییی تصور کنید حالا از شما میخوام یه دعای مجرب که خودتون تجربه کرده باشین بهم بگین که شوهرم از خانواده اش فاصله بگیره و به فکر زندگی خودش بیفته اون روی اینکه کسی تحقیرش کنه حساسه فکر نکنید بدجنسم به خدا طاقتم تموم شده من مشکلی ندارم به خانواده اش کمک کنه اما نه تا این حد که خودم حسرت همه چی به دلم مونده دلم میخواد با خانواده و برادراش دعوا کنه تو سرش بزنن که بلد نیستی زندگی کنی که زنت وضعش اینه و تحقیرش کنن شاید باهاشون قهر بشه یا بگه آره اینا که اینجورین من دیگه چه توقعی دارم ازشون واسه خودم زمین اجاره کنم یا واسه مردم کار کنم به جایی برسم شوهرم الان ۳۱ سالشه زمینی که به ما دادن هنوز پیشم درنیاوردیم با این وضع گرونی و اینکه من حتی ظرف ندارم چه برسه به وسایل سنگین و برقی کی میخواییم اینارو جمع کنیم تو رو خدا کمکم کنید من ۲۳ سالمه ولی بهم میگن شبیه چهل ساله هایی انقدر که غصه میخورم😞😔 خواهش میکنم اگه دعای مجرب دارین که ازشون فاصله بگیره و متوجه بشه دارن با عمر و زندگیش چیکار میکنن بهم بگین یا دعایی که بینشون دعوا بیفته جوری که شوهرم کینه به دل بگیره اخه خیلی ساده اس و کینه نمیگیره یه حرف بزنن زود از دلش میره اما وای به اینکه من چیزی بگم دربارشون میخوام یه دعایی بهم بگین خودش واقعیتو ببینه.به خدا اگه کار این چهار سال رو برای مردم انجام میداد و پولش برای خودمون بود الان بهترین خونه و وسایل و امکانات رو داشتم😞 ممنون که وقت گذاشتین و خوندین پیاممو پیشاپیش از دوستانی که راهنماییم میکنن ممنونم اجرتون با حضرت فاطمه (س) ایدی ادمین 👇🏻🌹 @habibam1399 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-
ما هر دو یک دلیم، ولی این وفاق نیست از احتیاج بگذر اگر اشتیاق نیست ما خسته‌ایم و تشنه، ولی دست و پا زدن راه نجات یافتن از باتلاق نیست آیینه‌ایم و غیر حقیقت نگفته‌ایم در ما به ‌قدر یک سر سوزن نفاق نیست هرگز دو لفظ را مترادف گمان مکن جایی که عشق نیست؛ «جدایی»، «فراق» نیست! هر روز بیشتر به تو دلبسته می‌شویم عشق از شناخت می‌گذرد، اتفاق نیست دنیا هزار پنجره بر ما گشود و بست اما دریغ، آینه‌ای در اتاق نیست ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎◍⃟💛◍⃟💜◍⃟💚💚💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_شصت تا غروب فکرم درگیر بود .. این که با مردن یعقوب ، راه ازدواج دوباره ی صنم باز شده بود لرزه
ساکت شدم .. چند دقیقه بعد صمد اشاره کرد کدوم سمت بپیچم ... تو ذهنم هزارتا فکرهای مختلف میکردم .. نتونستم طاقت بیارم و آروم گفتم برای صنم اتفاقی افتاده؟ چیزی شده؟ بوی مشروب میداد.. مست بود میدونستم الان عصبانی تر میشه، ولی صمد با صدای بلند قهقهه زد و گفت آخه لعنتی تو چرا اینقدر رو داری؟؟ تازه میپرسه واسه صنم اتفاقی افتاده؟؟ دختر بدبختو انداختی تو بغل یه دیوث عوضی که مثلا بتونی بگیریش بعد گورت رو گم کردی... خبری ازت نشده .. رفتی سراغ سور و سات عروسی .. با خودتم گفتی گوربابای صنم .... داد زدم چی میگی واسه خودت .. بی خبر گذاشتید رفتید ، چند ماه کل شهر رو دنبالتون گشتم .. من میخوام از شما بپرسم چرا... چرا نیومدید خونم، حجره بهم خبر بدید کجایید صمد سرش رو تکون داد و گفت خدا لعنتت کنه .. آخه تو از کجا پیدات شد اینجور گند زدی به زندگیمون .. هم منو بدبخت کردی هم خواهرم رو .. دوباره با دسته ی چاقو چند تا ضربه بهم زد .. مطمئن شدم اتفاقی افتاده و صمد از روی ناراحتی این کارها رو میکنه .. ماشین رو متوقف کردم و گفتم صمد بزار حرف بزنیم .. من از شما گله دارم تو از من.. بگو من چه خبطی کردم ... سرش رو گذاشت روی داشبورد و بلند گریه کرد .. _من... من آدم کشتم .. من یعقوب رو خفه کردم و مقصرش تویی... تو ... توی بی همه چیز... بند دلم پاره شد و با صدایی که خودم به زور میشنیدم پرسیدم صنم رو کشتی؟؟ سرش رو تکون داد و گفت نه .. اون پیرسگ کشتم .. بهش گفتم طلاق خواهرم رو بده بره پی زندگیش.. چندبار محکم کوبید رو داشبورد و ادامه داد قبول نکرد نصفه شب رفتم خفه اش کردم .. دیگه نمیتونستم ببینم صنم جلوی چشمهام مثل شمع آب بشه... بازوش رو گرفتم و گفتم صمد.. آروم باش .. حالت خوب نیست.. مستی داری چرت و پرت میگی .. یعقوب... _یعقوب و من کشتم .. من... الانم میدونم آژان دستگیرم میکنه .. چاقو رو زیر گلوم آورد و گفت تو هم میکشم که خیالم راحت بشه .. تو نباشی صنم هم غصه نمیخوره .. تکون نخوردم .. فقط نگاهش کردم .. کمی دستش شل شد .. سریع و ناگهانی دستش رو گرفتم و کمی فشار دادم .. چاقو از دستش افتاد... چاقو رو برداشتم و گفتم ببین صمد ، من و ببر پیش صنم .. بزار همگی حرف بزنیم و مشکلمون رو حل کنیم .. مشکل تو هم، خودم حل میکنم .. نترس ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ سلام خدمت دوستان گرامی لطفا به منم کمک کنید دختری ۲۰ساله هستم و ته تغاری خانواده که ۴تا خواهر بزرگتر از خودم دارم پدرم فوت شده و با مادرم زندگی میکنم مشکلم این که خواهرام خیلی تو کارام دخالت میکنن و من هم بخاطر احترامی که براشون قائلم چیزی نمیگم ولی بخدا خسته شدم از کاراشون به مامانم جرئت نمیکنم حرفام و بگم به خواهرام میگه بهش هم میگم چرا میگی میگه اونا که غریبه نیستن من خواستگار زیاد داشتم ولی حتی بدون در نظر گرفتن من جواب رد میدن و میگن شوهرت باید فلان ویژگی و داشته باشه و خیلی چیز های دیگه. من با اینکه دانشجو ام حتی دست به صورتم نزدم و واقعا اینجوری خجالت میکشم بیرون برم با اینکه دوستام همه ابروهاشون هم برداشتن .جرئت نمیکنم چیزی بگم میگن تو پررویی بخدا خسته شدم دیگه از این وضع از شمادوستان عزیز میخام که راهنماییم کنید چطور باهاشون رفتار کنم که بی احترامی نشه. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام.خسته نباشید..میشه لطف کنید مشکل منم بزارید..من ۱۹ سالمه..از سیزده سالگی نامزد پسر عمم بودم و الانم دو ساله که ازدواج کردم و یه دختر ۱۰ ماهه دارم..همسرم خیلی مرد خوبیه..خیلی دوسش دارم..با اینکه وضع مالیمون زیاد خوب نیست ولی راضیم.مشکل من اینه که من موقع عقد چونکه ۱۵ سالم بود زیاد به جزئیات توجه نکردم و خانواده عمم خیلی عقد مختصری برام گرفتن..مثلا حتی یه دست لباس هم برای من نگرفتند با اینکه داشتند..اصلا خرید نکردیم و جشن عقد نگرفتیم..الان وقتی که دخترای هم سن و سالم ازدواج میکنن و من میبینم که برای اونا چقدر خرید میکنن من تا چند روز عصبی ام و همش گریه میکنم..آخه این چیزا یبار تو زندگی آدم اتفاق میوفته..همسرمم میگه اون موقع کسی به من نگفت که باید اینکارا بکنم..به نظرتون من باید چی کار کنم..و اینکه از دوستانی که در اصفهان و شهرستان های اطراف اگه کاری سراغ دارید پیشنهاد بدید تا همسرم بره اونجا کار کنه..خیلی ممنون از راهنمایی های شما عزیزان.. ایدی ادمین 👇🏻🌹 @habibam1399 لطفا راهنمایی بفرمایید دوستانتون رو🙏🏻🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
📚 ۱۰ دلیل که باید عاشق شکست باشید در درازمدت از شکست بیش‌تر از موفقیت نفع می‌برید ، موفقیت بی‌نظیر است، اما شکست‌ هم فواید قابل توجهی دارد. فهرست زیر بر اساس گفت‌وگو با یکی از برترین سخنران‌های انگیزشی و نویسنده‌ی شهامت شکست‌ تهیه شده‌است. ۱.شکست‌ بیش‌تر از موفقیت به شما درس می‌دهد، به ویژه درباره‌ی خودتان. ۲.شکست‌ فروتنی شما را تجدید می‌کند و هدفمندی‌تان را تقویت می‌کند. ۳.شکست‌ بهترین فرصت را فراهم می‌کند تا ایده‌های جدید را امتحان کنید. ۴.شکست‌ کمک می‌کند اصلاحاتی انجام دهید تا در مسیر هدف‌تان باقی بمانید. ۵.شکست‌ شما را پخته‌تر و انعطاف‌پذیرتر می‌کند. ۶.شکست‌ به شما یادآوری می‌کند نسبت به خودتان و اطرافیان‌تان مهربان‌تر باشید. ۷.شکست‌ مدال شهامت است، چون شما جرأت داشتید ریسک کنید. ۸.شکست‌ حس بسیار مهم صبوری را تقویت می‌کند. ۹.شکست‌ به شما هشدار می‌دهد مسائل را به خودتان نگیرید (یا بیش از حد جدی نگیرید). ۱۰.شکست‌ عزت نفس‌تان را بر پایه‌ی شخصیت‌تان می‌سازد، نه کاری که انجام می‌دهید. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••