#دعا_درمانی🌱
هر که روز چهارشنبه ۴۰۰ « ت» بنویسد
و بشوید و هنگام غروب ( فرورفتن
افتاب) بیاشامد ، کوری و تاریکی دلش
از بین می رود و حافظه اش زیاد خواهد
شد و می تواند همه چیز را یاد بگیرد.
در هنگام نوشتن ذکر
« یا قیوم یا واحد» را بخواند.
واگر چیزی گم کرده باشد بنویسد
در صفحه آن بازیابد.
واگر با خود همراه کند از دشمنان
ایمن باشد.
« اَسئلکَ بِحقّ التاءِ علیکَ یا
توّابَ الغفورِ ذالرحمة الواسعةِ
علی کُلّ خَلقِهِ یا توّاب»
اگر کسی کاری چند بد کند و این
اسما را ۳۹ بار بر سیب بخواند و
بخورد وی دگر از آن کار بد برگردد.
و اگر چندان بخواند که به خواب رود،
هرچند گناه داشته باشد، الله حق
تعالی همه را بیامرزد .
و اگر ۶۴۶۹ « ت» بنویسد و به هر
حرف، یک بار این اسم اعظم را بخواند،
خونریزی بند می اید.و چون با خود
دارد، هیچ زخم بر وی کارنکند
بعون الله تعالی.
منابعکعرفان ابجدی
هر کس ۵۰۰ « ث» وقت زوال سه
شنبه، بنویسد و در دیوار خانه ای
که رو به قبله باشد آویزان نماید در
امور ثابت، و از حرام و گناه حفظ شود
و اگر در کوزه ی آب افکند ومرد و زن
بد خلق بخورند با هم مهربان گردند
و در وقت نوشتن ذکر
« یا دائم یا صمد» .
وگفتن آن ۶۰ مرتبه، موجب محبت
می شود. جهت رفع ترس طفل و
کودک ۶۰ مرتبه بنویسد و در زیر سر
او بگذارد، نترسد.
« اسئلکَ بِحقّ الثاءِ علیکَ ثابتَ
المُثبتَ القویُّ المُقتَدِرُ فلا شیء
یُقاوِمِه یا ثابتُ»
هرکه به دعوی یا خصمی بیرون آید و
خواهد که ظفر یابد و اگر چندان بخواند
که حال پیدا کند، دل او از هیچ نترسد .
و اگر ۱۶۳۴ «ث» بنویسد و بر هر یکی
یک بار این اسم اعظم را بخواند، هر
که را شب خواب نیاید، اگر با خود دارد،
به خواب رود و اگر ترسیده باشد نترسد.
منابع:عرفان ابجدی
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
9.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 توصیههای شنیدنی مرحوم آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی برای آغاز ماه رجب
ماه پر خیر و برکت رجب بر شما مبارک باد❤️😍
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
📅 #تقویم_روز
🗓 #یکشنبه ۲۴ دی | جدی ۱۴۰۲
🗓 ۲ رجب ۱۴۴۵
🗓 14 ژانویه 2024
🌹 امروز متعلق است به:
🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام
🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها)
🗞 وقایع مهم شیعه:
🔹ولادت امام هادی علیه السلام بنابر روایتی
📆 روزشمار:
▪️1 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام
▪️8 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیهما السلام
▪️11 روز تا ولادت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام
▪️13 روز تا وفات حضرت زینب سلام الله علیها
▪️23 روز تا شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
❇️ #ذکر روز #یکشنبه ۱۰۰ مرتبه : یا ذَالجَلالِ وَ اْلاِکْرام "ای صاحب جلال و بزرگواری"
❇️ #ذکر روز #یکشنبه که به اسم امیرالمومنین علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها میباشد، #موجب_فتح_و_نصرت میشود، روایت شده است که در این روز #زیارت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و زیارت حضرت زهرا سلام الله علیها خوانده شود.
❇️ #ذکر (یا #فتاح) ۴۸۹ مرتبه بعد از نماز صبح موجب #فتح_و_نصرت_یافتن میشود.
⛔️ برای #حجامت و #خون دادن روز مناسبی نیست.
✅ برای #اصلاح #سر و #صورت روز مناسبی است.
⛔️ برای گرفتن #ناخن روز مناسبی نیست.
✅ برای #ازدواج و #خواستگاری روز مناسبی است.
✅ برای #زایمان روز مناسبی است.
⛔️ برای #برش و #دوخت #لباس روز مناسبی نیست.
✅ امشب برای #مباشرت خوب است.
✅ برای #مسافرت رفتن روز مناسبی است.
🔰 زمان #استخاره :از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
🔸امروز روز خوبی است.
🔸امروز جهت شروع کارها مناسب است.
🔸دید وبازدید با دوستان و خویشاوندان پسندیده است.
🔸کسی که در این روز بیمار شود خیلی زود سلامتی خود را به دست می آورد.
🔹کسی که امروز گم شود، زود پیدا میشود. ان شاء الله.
🔹قرض دادن و قرض گرفتن با احتیاط صورت گیرد.
🔹برگزاری مجالس عروسی و جاری ساختن صیغه ی عقد، مناسب است.
🔹کشاورزی و باغبانی وآبیاری و خرید و فروش محصولات زراعی خوب است.
🔹خرید و فروش و تجارت انجام شود.
🔸میانجیگیری برای اصلاح ذات البین و رفع اختلافات دوستان و خویشاوندان خوب است.
🔸کسی که در این روز متولد شود، روزیش زیاد و پاک و پربرکت خواهد بود.
🔸رسیدگی به ایتام ونیازمندان و بیچارگان خوب است.
🔸صدقه دادن خوب و نیکو است.
🔹رَک اَرقنوع یا به اصطلاح ماه ترکی، قوت روح، امروز در 《 کف دست و پا 》 است.باید مراقب بود که امروز به آن آسیبی نرسد.
🔹تعبیر خواب در این روز درست نیست.
🔹مسیر رجال الغیب از میان شرق و جنوب میباشد.بهتر است هنگام حرکت به سمت محل کار یا در مکانی که حاجتی دارید رو به این سمت نهاده و از ایشان یاری بطلبید.چون کسی در نزد شروع در شغلی و سفری روی خود را به طرف ایشان کند و همت از ایشان طلبد، بدین نهج (صورت): بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رِجالُ الغَیبِ. اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیَّتُهاَ الاَرواحُ المُقَدَّسَةِ. اَغیثُونی بِغَوثِهِ و اُنظُروُا اِلَیَّ بِنَظرَةٍ یا رُقَبا یا نُقَبا یا نُجَبا یا اَبدالَ یا اَوتادَ یا غَوث َیا قُطُب و به هر زبانی که خواهد، مطلب خواهد و شروع در مدعا کند، البته به مقصود رسد.
🔹 #اوقات_شرعی_به_افق_تهران
🔹 اذان صبح ۵:۴۵:۱۹ طلوع آفتاب ۷:۱۳:۴۸
🔹 اذان ظهر ۱۲:۱۳:۰۶ غروب آفتاب ۱۷:۱۲:۴۱
🔹 اذان مغرب ۱۷:۳۲:۳۲ نیمه شب شرعی ۲۳:۲۹:۰۰
🌹 #برای_درمان_فراموشی
🌹 کسی که زیاد اهل فراموشی است اگر در هنگام نافله صبح بر خواندن این آیه مواظب کند فراموشی او برطرف خواهد گردید : رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ : سپس این دعا را بخواند :اللَّهُمَّ لَا تُنْسِنِي مَا أَقْرَأُ فِي هَذَا الْيَوْمِ فَإِنَّكَ قُلْتَ ( سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى )
🗓 #ذات_الکرسی مخصوص روز #یکشنبه است.
⏰ ذات الکرسی عمود ۸:۳۲ #صبح
🤲 دعا خواندن در زمان ذات الکرسی #مستجاب میشود.
#مسافر_بهشت ❤️
حل مسئله (از خاطرات شهید احمدی روشن)🌸🍃
دبیرستان، سال اول، نفری سه چهارتا تجدید آوردیم.
سال دوم رفتیم رشته ی ریاضی. افتادیم دنبال درس.
مسئله های جبر، مثلثات و هندسه را که کسی توی کلاس از پسشان برنمی آمد، حل می کردیم.
صبح اول وقت قرار می گذاشتیم می آمدیم مدرسه، یک مسئله سخت را می گذاشتیم وسط، هر کسی که زودتر ابتکار می زد و به جواب می رسید، برنده بود. حالی بهمان می داد.
درس های دیگرمان مثل تاریخ و ادبیات زیاد خوب نبود، ولی توی درس های فکری و ابتکاری همیشه نمره ی اول کلاس بودیم.
مصطفی کیفی می کرد وقتی یک مسئله را از دو راه حل می کرد.
شب سرد ( خاطره ای از شهید احمدی روشن )🌸🍃
از حرم امام رضا(ع) آمدیم بیرون.
نیمه شب بود؛ زمستان. هوا عجیب سرد بود.
پیرمرد میرفت سمت حرم.
- سلام حاجی!
جوابمان را داد.
از زور سرما خودش را مچاله کرده بود.
آب توی چشمهایش جمع شده بود.
مصطفی شال گردنش را باز کزد، انداخت دور گردن پیرمرد.
- حاج آقا! التماس دعا.
جنگ جهانی دوم (از خاطرات شهید احمدی روشن)🌸🍃
یکی از ارگان های نظامی دنبال نیروهای فنی-مهندسی بود.
مصطفی داوطلب شد و رفت.
روی سوخت موشک کار می کردند.
بعضی از آنهایی که آنجا بودند، تخصص نداشتند.
روش هایی که به کار می بردند، غیرعلمی بود.
مصطفی باهاشان بحث میکرد. کوتاه نمی آمد.
رئیس و مسئول هم نمیشناخت. بهشان میگفت مثل زمان جنگ جهانی دوم کار می کنید.»
میدید که بیت المال را هدر میدهند. جلویشان می ایستاد. به یک سال نکشید زد بیرون.
دیدار با آیت الله حسن زاده آملی (از خاطرات شهید احمدی روشن)🌸🍃
رفتیم قم از دفتر مراجع برای کانون نهج البلاغه کمک بگیریم. گفتم «بریم خونه ی آیت الله حسن زاده آملی.»
سرظهر بود. حاج آقا آمد جلوی در. گفت «شما عقل ندارید دم ظهر در خونه مردم رو میزنید؟»
اخلاق حاج آقا را میشناختم. گفتم «حاج آقا، دانشجو اگه عقل داشت، دانشگاه نمیرفت.»
حاج آقا گفت «پس بفرمایید داخل.»
رفتیم توی اتاق. حاج آقا گفت «آقاجان، دم ظهر سه تا جوون سبیل کلفت در زدن، من پیرمرد ترسیدم، گفتم بفرمایید تو.»
مصطفی به شوخی گفت «حاج آقا، دیدی ترسیدی؟»
حاج آقا با لهجه خاصش گفت «پشه چو پر شد، بزند پیل را.»
گفتم «مصطفی، پشه هم شدی.»
از کانون نهج البلاغه گفتیم. حاج آقا خیلی تحویلمان گرفت، گفت «احسنت، آقاجان کارتان برای معارف شیعه خیلی عالی است.»
بلند شدیم برویم « ما روبوسی میکنیم، بعد میریم.»
رفتم جلو. حاج آقا به شوخی زد زیر گوشم. انتظار داشتم. خندیدم و گفتم «پیامبر اسلام گفتن قصاص اون دنیا از این دنیا سختتره. بذارید همینجا تلافی کنم.»
حاج آقا گفت «خب طوری نیست، بیاید من رو ببوسید.»
سه دور حاج آقا را بوسیدم. صدای خنده مصطفی بلند شد «من هم میخوام.»
حاج آقا گفت «چه کار کنم؟ بیاید.»
حاج آقا مصطفی را که بوسید با دست راست چندبار کشید به طرف چپ و راست صورتش، تعجب کردم؛ انگار که نازش کند.
آلونک نشین ها (از خاطرات شهید احمدی روشن)🌸🍃
دستم را گرفت، از خوابگاه برد بیرون.
روبه روی خوابگاه زنجان خانه هایی بود که معلوم بود از قدیم مانده؛ از زمان آلونک نشین ها.
همیشه چشمم به این خانه ها می افتاد، اما هیچ وقت فکر نکرده بودم به آدم هایی که توی این آلونک ها زندگی می کنند.
اوضاعشان خیلی خراب بود. رفتیم جلوتر.
از یکی از خانه ها خانمی آمد بیرون، سه تا بچه ی قد و نیم قد هم پشت سرش.
مصطفی تا چشمش به بچه ها افتاد، قربان صدقه شان رفت.
خانه در واقع، یک اتاق خرابه ی نمناک بود. در نداشت؛ پرده جلویش آویزان بود.
از تیر چراغ برق سیم کشیده بودند و یک چراغ جلوی در روشن کرده بودند.
مصطفی گفت «ببین اینا چطوری دارن زندگی میکنن. ما ازشون غافلیم.»
چند وقتی بود بهشان سر میزد. برنج و روغن میخرید و برایشان میبرد.
وقتی هم که خودش نمیتوانست کمک کند، چندتا از بچه ها را میبرد که آنها کمک کنند.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#چالش_مهربانی ❤️😍
سلام و درود🌺
منم میخواستم با یه خاطره تو چالش مهربونی شرکت کنم 🍃
سال ۶۶ هنگامی که پا به ماه بودم و یه پسر کوچولوی زیر دوسال هم داشتم به اصرار زیاد همسرجان که راهی شهری دیگه برای انجام ماموریت بودحرکت کردیم (شاید بگید چرا قبول کردم باهاش برم ،که باید بگم تقریباً ۱۶ سالم بود وکم تجربه بودم واز طرفی همسرم هم خیلی اصرار داشت و نتونستم متقاعدش کنم و شاید صلاح بر این بود چون نمیدونم اگه باهاش نمیرفتم با اون شرایط تنها چه برسرم میآمد) طول مسیر دردم زیاد وزیادتر میشد،😬بهر حال به مرکز استان رسیدیم و همسرم کارش رو سریع انجام داد و بازم به ایشون التماس کردم بریم بیمارستان و نپذیرفت 😫
بهر حال نزدیک شهرمون که شدیم بچه داشت دنیا می اومد👼
به یه ماشین گذری علامت دادیم
خانمی اومد کمکم بچه رو گرفت وتو روسری پیچید در حالی که جفت داخل بدنم بود😤
تا رسیدیم بیمارستان و بقیه ماجرا
میخواستم همینجا از اون خانم مهربان و خانوادش تشکر کنم،که فرشته نجات جان من و دخترم شدن
(اهل گنبد بودن )
ان شاءالله بهترین ها نصیبشون بشه و خدا ازشون راضی باشه 💐
دیگه از شوهرم هم دلخور نیستم که به زور منو برد شاید اگه تو خونه بودم و همسایه هم نداشتم اتفاق ناگواری می افتاد🤷♀
روحت شاد همسر گلم 🖤
💜💜💜💜💜💜💜💜💜
سلام بر مدیر خوب و اعضای محترم ...در مورد چالش مهربانی خواستم بگم که هفده سال پیش ما یه منطقه خونه ساختیم که کوچه ها زیر کوبی نداشت تاکسی یا واحدهم نمیومد بخاطر چاله چوله های بیش از حد ..وسیله نداشتیم با دو تا بچه اکثر مسیر و پیاده میرفتیم زمستون نرفته بودیم بیرون کفش و پایین شلوارمون گِل و شل و...بچه هام نق میزدن خسته میشدن ..تو مسیر اکثرا اقامون میشناختن و سید سید میکردن و ما رو سوار .. ماشین خریدن برامون رویا بود ..بعضی ها هم وقتی سوارمون میکردن طعنه میزدن که فکر وسیله کنین ما هم ناراحت میشدیم چون پولی نداشتیم ..عزمم جزم کردم دو میلیون دو میلیون وام گرفتم گذاشتم بانک گواهی گرفتم ماشین خریدیم ..الان ده ساله راننده ام همون موقع که دیگران ما رو سوار میکردن عهد کردم ماشین خریدیم منم همین کارو کنم ...همیشه تو مسیرم خانم ها رو سوار میکنم انها هم برام دعا میکنن ...به پسرم میگم تو مسیر بایست مسیرمون تاکسی کمه سوارشون کن خدا دستتو تو غربت میگیره ...و مطمئنم که دعاهاشون بزرگترین نعمته منم همیشه برا کسانی که تو اون شرایط کمکمون کردن دعای خیر میکنم برا امواتشون فاتحه میخونم🌺
💜💜💜💜💜💜💜💜💜
سلام به شمامدیرعزیزگروه و دوستان عزیزمجازی
درموردچالش مهربانی سال98پسرم کلاس اول بودمنم تازه گواهینامه گرفته بودم و خیلی ترس و استرس از رانندگی داشتم اون اوایل اندازهاوابعاددستم نبودوخیابون مدرسه پسرم جدول کنارخیابونوکنده بودند وسرتاسرچاله بزرگ بودمنم ناواردموقع پارک کردن نصف ماشین افتادتوچاله پسرموباترس ووحشت پیاده کردم وازیکی از آقایون که هرروزسر راهش پسرشومیرسوندکمک خواستم ایشون هم لطف کردندوپیاده شدندباچندتااقای دیگه خیلی زحمت کشیدند و بالاخره با کمک بکسل توسط ی راننده نیسان ماشین منوازچاله دراوردندمن تازنده باشم مدیون محبت ومهربونی اون آقا وبقیه آقایون اون روزهستم همیشه که ایام خاص باشه ویابرم زیارت امام رضابراشون دعامیکنم وبرای خودش وخانوادشون حاجت روایی ارزودارم وفردای اون رو که دوباره دم مدرسه اون آقای محترمودیدم بازهم ازشون تشکر کردم وبهشون گفتم برای سلامتی شماوخانوادتون وشادی وامرزش امواتتون سوره مبارک انعام رومیخونم وهمیشه دعاگوی شما هستم 🌻
خدا ادامای خوب ومهربونو عمربابرکت و سلامتی وعزت بده انشاالله🌸🌼
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پاسخ_اعضا 💜🍃 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام خدمت ادمین محترم وحبیبه خانم و اعضای کانال انشاالله حال دل همتون
#پاسخ_اعضا 💜🍃
سلام،خواهری که گفته بودن برای لک صورت لیزر ۷لایه کردن،ولی لکه هاشون برگشته ،شنیدم میگن ۶ماه مراقبت داره وبا روبنده باید بیرون بری ،مگه شما مراقبت نکردین؟،میشه لطف کنید بگین چند وقته این کار لیزر رو انجام دادن،وکدوم شهر وپیش چه کدوم دکتر بوده؟, لطفاً حتما جواب بدین چون منم قصد دارم این کارو انجام بدم
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام خدمت خواهری که گفتن پرش پلک دارن ،منم چند مدت پیش پرش پلک گرفتم به دکتر که گفتم،گفت از استرس وضعف اعصاب هس باید آرامش خودتو حفظ کنی ،حالا اینکه شما هم به دکتر مراجعه کنید تا چکتون کنه ،اگه لازمه براتون دارو آرام بخش بنویسه.
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام خانمی که خواهراشون ۴۶ سالشونه و مشکل فک دارند در اصفهان فقط دکتر امیر رضا امنعی اگه الان دیر نشده باشه میتونند کمکشون کنند .آدرس کامل مطب را در گوگل بیابید
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام🌷
اورژانسی✅
در مورد خانومی که عکس پوست دخترشون را گذاشته بودند و گفتند گوشت اضافه اورده
سرکه کهنه یعنی چهار پنج ساله را با روغن گل سرخ مخلوط کنند و روی موضع بزنن
ان شاالله برطرف میشه🌹
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام خدمت همه،میشه یه لطفی کنید اسم پسرونه بگیدکه به هیراد بیاد یابه عمادرضا ممنون همه همراهان🌸
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام خانمی که گفتند پشت معده احساس سوراخی میکنن برای من هم این حالتی بود رفتم داروخانه بهم چند تا قرص دادم مصرف کردم بهتر شد
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام خانمی که گفتن نماز میخونم ولذت نمیبرم مسجد محلتون کلاس های احکام شرکت کنید
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام خانمی که خواهرشون به خاطر تب بالا اذیت میشه هر روز خاکشیر و تخم شربتی و چیزای خنک بدن بخوره
خواهری هم گفته بودن به دختر هشت ساله شون حرف بد و حتی کتک می زنه عزیزم با معذرت خواهی و ناراحتی چیزی درست نمیشه شما باید خودت رو درمان کنی می دونی با این کارتون چه بلایی به سر دختر گلت میاری اون بچه است فردای قیامت چطور می خوای جواب خدا رو بدی درسته دخترته اما اون یه امانته
می دونی چند سال دیگه وارد جامعه بشه هزار تا کار به خاطر رفتار ناشایست شما انجام می ده تو روخدا یه کم منطقی باشید و برای خودتون یه فکری بکنید
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام جواب اون طرفی ک گفته بود من نماز میخونم اما نمیتونم لذت ببرم بهش بگو قرآن توخونش تلاوت کنه حدیث کسا بخونه عالیه وهمیشه دائم باوضو باشه واینکه شکرگذاری کردن خودش بهترین را براحل مشکل نمازشه ومثبت اندیش باشه توزندگیش ومثبت های زندگیشو بنویسه وهرروز باخودش تکرار کنه وببینه چقدر مثبت داره واینکه ذکرهای یونسیه همش بخونه واینکه غذای خونش باذکر وقرآن توی غذاش فوت کنه بخوره وحتماحتما حدیث کسا هروز وزیارت عاشورا توخونش تلاوت بشه
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام روز شما به خیر در رابطه با اون خانمی که گفتن خواهرشون ۴۶ سالش ومشکل فک دارند یکی از اشناهای ما این مشکل را داشت و متاسفانه پدر و مادرش در حقش کوتا هی کردن چون دکتر نبرده بودن وقتی ازدواج کرده خانواده پسر بردنش بیمارستان شهید رجایی شیراز اونجا فکش را عمل کردن بعد از عمل هم دکتر گفته بود باید ارتودنسی کنید که دیگه به همون عمل بسنده کردن چون هزینه بالا بود توی بیمارستان رجایی هم همون پرسنلی که اونجا کار میکردن بهش ون گفته بودن نگو برای عمل زیبایی اومدیم بگو مشکل در صحبت کردن وبلع غذا دارم اگه بگی برای زیبایی اومدم بیمارستان هزینه عمل زیبایی از شما میگره ولی بگی این مشکلات دارم تحت پوشش بیمه عمل میکنند بیمارستان شهید رجایی شیراز این مدل عمله ها زیاد انجام میدن اگه کسی مشکل فک داشته باشه سن کم با ارتودنسی مشکل حل میشه بعضی مواقع فک بیش از اندازه جلو آمده باشد فقط تنها راه عمل کردن هست
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
برای عزیزی که درباره حرز امام جواد علیه السلام پرسیدن عزیزم اینه شنیدی در روزها و ساعات خاص مینویسند احتمالا منظورشون اینه که حرز امام جواد در ایام قمر در عقرب نباید نوشته بشه و نباید برای دفعه اول که میخواهی استفاده کنی قمر در عقرب باشه ،باید نمازش حتما خونده بشه که یک نماز خاص هستش که از هر کجا حرز تهیه کنی بهت میگن نمازش چطوری خونده میشه،اگه بچه هات بزرگ هستند که میتونن خودشو نمازش بخونن بهتره خودشون بخونن ولی شما هم میتوانید به نیابت از آنها بخونید ودر نیت نماز باید قید کنید که نماز حرز امام جواد به نیابت از فلانی میخونم هم میتونی به بازو راست بببندی هم به گردن آویز کنی فرق ندارد و لی بهتر اینه که به بازو بسته بشه و حتما اول باید توجه داشته باشی قمر در عقرب نباشه بعد نمازش رو بخونی بعد استفاده کنی
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی 🌸🍃 مهسا ! به حمید زل زدم ... میخواستم این جمله رو بشنوم ...آخه چیزی نبود که نگه !
#داستان_زندگی 🌸🍃
مهسا
!
تا اینکه رسیدیم جلوی در کلانتری که برین شکایت کنیم وا ماجرا رو کامل کنیم
همین که درو باز کردم پیاده شم
مامانم جلوی پام نشست و با گریه گفت مهسااا.... توروخدا...التماست میکنم دخترم...روی مادرتو زمین ننداز ...از بابات شکااایت نکن... منو طلاق میده هاااا.. بدبخت میشمااااا!
دلم ریخت وقتی مامانم رو با این حال دیدم
منصورم با حسرت نگاه میکرد
پیش مامانم نشستم و دستش رو گرفتم و گفتم بلند شو مامان !...من این همه اذیت شدم ... اینم روش... هرچی تو بخوای!...میگم بابا کاری نکرده آزاد شه!...شوهرتون ازت نمیگیرم ... دیگه جلوی من زانو نزن میکشنم!
مامانم وقتی اینو شنید انگار دنیارو بهش دادن
گفت خدا خیرت بده مهسا که شیر پاک خورده ایی!
و بعد فورا دستم رو گرفت و رفتیم داخل و انکار کردم که بابام همچین کاری بامن کرده که ای کاش میمردم و این کارو نمیکردم!
رضایت بابام رو دادم و خواستم با منصور
به هتل برم که مامانم ماانع شد و جلوم رو گرفت و کجا مهسا؟؟
نفس عمیقی کشیدم و گفتم مامانم توقع نداری که با وجود این همه اتفاق بازم به اون خونه بیام؟...میرم هتل تا کارای عقدم با منصور اوکی شه
مامانم گفت میدونم نبایدم بیای.. با این وجود کنار اومدن با بابات سخته
ولی بابات و دارن از بازداشت میارن بیچاره خسته اس... صبر کنید برسونیدش بعد برید !...تازه اینجوری بهتره و رابطه اتون بهتر میشه!...باباتم ببینه شکایت نکردی از خر شیطون میاد پایین!
پوزخندی زدم و گفتم خوبه یه چیزیم بدهکار شدیم!
با اینکه اصلا دلم نمیخواست بابام رو ببینم و برسونمش ولی به خاطر مامانم قبول کردم
منتظر بودیم که بابام از بازداشت اومد!
رنگش انگار زرد شده بود و یکم نامرتب بود و اخمااش توهم بود و حتی یه نگاه به من ننداخت!
مامانم که عادت داشت همیشه قربون صدقه ی بابام توی بداخلاقی بره تا شاید یکم اخلاقش بهتر شه
رفت دستش رو گرفت و بوسید گفت الهی بمیرم چقدر اذیت شدی!
منو منصور با تاسف بهش نگاه میکردیم
تا بابام گفت بریم دیگه!
مامان و بابام راه افتاده و منو منصور پشت سرشون!
فکر میکردم بابام حالا باهام قهره وعمرا سوار ماشین منصور شه
تا برگشت گفت ماشینت کجا پارکه؟
منصورم که مثل من تعجب زده بود و جاش رو به بابام نشون داد و بابام فورا رفت و جلو نشست و من و مامانم عقب
در طول راه هممون ساکت بودین و تا بالاخره رسیدیم خونه!
بابام و مامانم پیاده شدن و منصور خواست خداحافظی کنه که بابام گفت مهسا زود پیاده شو!
اصلا دلم نمیخواست باز به خونه اش برم!
گفتم من نمیام!..بیام که چی..منو بز.نی ؟
بابام گفت مهسا تا وقتی منصور بیاد ببرت اینجا میمونی !
بعد از به دنیا اومدن بچه ات منصور میاد عقدت میکنه...حوصله حرف مردم و ندارن جلوی همسایه ها زشته... بیشتر از این بی آبرررررمون نکن!
نگاهی به منصور انداختم که با وجود اینکه راضی نبود آروم طوری که بابام نشنوه گفت مهسا به نظرم نرو ولی بازم میل خودته!
نگاه به مامانم انداختم که التماس وار پشت بابام میگفت پیاده شوو بیاا!
بابام که تردید منو دید گفت پیاده شو!...دیگه کاریت ندارم این ۸ ماهم تموم شه ن من با تو حرف میزنم ن تو بامن!
بابام با این حرفش منو مطمئن کرد که توی اون خونه آرامش دارم و دیگه کارین نداره!..به خاطر همین پیاده شدم و از منصور خداحافظی کردم و سه تایی رفتیم تو خونه
ولی به محض اینکه در بسته شد انگار اون بابای آرومی که چند لحظه قبل منو مطمعن کرده بود که کاری بهم نداره رفت و یکی دیگه به جاش اومد ! کاملا مشخص بود که چقدر عصبانیه !... ولی سعی میکرد حداقل برای چند دقیقه این عصبانیتش رو پنهان کنه !
لباش رو محکم بهم میفشرد تا دیر تر فوران کنه ! و اخماش توهم بود !
مامانم که این حالت های بابام رو دید انگار از کرده اش پشیمون شد
رنگش پریو و دست منو گرفت و آروم زمزمه کرد بیا بریم داخل مادر !
فورا با مامانم رفتیم داخل اتاق من!
بلا فاصله گفتم دیدی ؟... دیدی چکار کردی مامان ؟...دیدی باز بدبختمون کردی ؟... الان راحت شدی ؟...من که دیگه نمیتونم توی این خونه بمونم به محض اینکه بابام بره منم میرم هتل !
مامانم گریه اش گرفت و نشست یه گوشه و گفت آره....آره تقصیر خود احمقمه...این مرد عوض نمیشه !
نفص عمیقی کشیدم و خدا خدا میکردم چیزی نشه تا اینکه بابام اومد داخل اتاق !
حالت چهره اش خیلی بدتر شده بود !...صورتش مثل لبو شده بود !
#ادامه_دارد...
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#نکات_سلامتی 🍏
❇️خونریزی
در روایت آمده پیامبر(ص) دستور داد طبیبی برای درمان زخم یکی از مسلمانان بیاورند . بنابراین درمان زخم نیاز به تخصص دارد .
🔶درمان ها
1️⃣ریختن خاکستر حصیر نی بر روی زخم " در روایت آمده صورت پیامبر(ص) در جنگ زخمی شد . حضرت فاطمه (س) حصیری را که از نی درست شده بود سوزاند و خاکستر آن را روی زخم ریخت و خونریزی قطع شد .
2️⃣رقیه " در روایت آمده دست را بر محل زخم بگذار و سه بار بگو :
بِسمِ اللهِ أرقیکِ ، بِسمِ اللهِ الأکبرِ مِنَ الحَدِّ وَ الحَدیدِ وَ الحَجَرِ المَلبودِ ، وَ النَّابِ الأسمَرِ وَ العِرقِ فَلَا یَنعَر ، وَ العَینِ فَلَا تَسهَرُ .
3️⃣داغ کردن محل زخم " در قدیم زخم را داغ می کردند تا خونریزی قطع گردد
پیامبر(ص) بارها داغ کردن رانهی کرد . زیرا داغ کردن به عنوان آخرین راه و زمانی مجاز است که راه حل دیگری نیست .
داغ کردن به دو صورت انجام می شود یکی اینکه روغن زیتون داغ در زخم می ریزند و خونریزی بند می آید و راه دیگر اینکه میله آهنی را داغ می کنند و بر زخم می گذارند .
🔆غذای مجروح
⬅️گوشت گاو سبب قطع خونریزی می شود .
در روایت آمده از پیامبر(ص) شیر گاو بخورید زیرا شفاست ـــــــــ روغن آن دارو است ـــــــــــ گوشت گاو بیماری است ـــــــــــــ سرد و خشک است و خونریزی را قطع می کند.
بنا بر روایت ، گوشت گاو باعث قطع خونریزی می شود .
⬅️عسل + سیاه دانه
🔶انواع #لکه_بینی و راهکار طب اسلامی-سنتی
🔴 #اختلالات_قاعدگی: لکهبینی
♻️ انواع لکهبینی عبارتند از:
🔹 ۱_ لکهبینی قبض یا قبل از #قاعدگی:
در این حالت چند روز قبل از شروع خونریزی فرد دچار لکهبینی میشود ولی هنوز خونریزی شروع نشده است. برای درمان باید قاعدهآور بدهیم تا لکهبینی را کم کند و قاعدگی زودتر اتفاق بیفتد. میتوانیم از عرق رازیانه یا جوشانده رازیانه استفاده کنیم، روغن مالی با روغن سیاهدانه یا بادام تلخ یا بابونه، و بادکش زیر شکم استفاده کنیم.
🔹 ۲_لکهبینی بعد از قاعدگی:
خونریزی شخص شروع شده است ولی بعد از چهار یا پنج روز خونریزی، به جای اینکه خونریزی کم شود یا تمام شود، لکه بینی تمام نمیشود و شخص ممکن است ۱۰ الی ۱۵ روز لکهبینی داشته باشد.
برای درمان اگر لکه بینی کم باشد، دمنوش بومادران (۱ قاشق غذاخوری از گیاه بومادران برای ۱لیوان آبجوش) یا عرق بومادران میدهیم ولی اگر لکهبینی شدید باشد، عرق یونجه هم اضافه میکنیم.
🔹 ۳_ لکهبینی مداوم بین دو قاعدگی: شخص بین دو قاعدگی، از لکهبینی رها نشده و تا دوره بعدی قاعدگی لکهبینی ادامه دارد. برای درمان از دمنوش بومادران روزانه استفاده نمایند تا قاعدگی مرتب شده و خونریزی جمع شود.
🔹 میتوان از بادکش زیر سینه برای تغییر مسیر خون و قطع خونریزی نیز استفاده کرد.
🔹 برای قطع خونریزی ولکه بینی میتوانند ۱ قاشق مربا خوری تخم بارهنگ را در ۱ لیوان آب جوشانده و استفاده کنند تا بهبودی کامل؛ یا از دمنوش گلنار فارسی روزی ۱ استکان به مدت یک هفته استفاده کنند.
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
اصبغ بن نباته روايت كرده روزى من با مولايمان ، اميرالمؤ منين (ع ) بودم كه چند نفر از اصحابش داخل شدند، از آن جمله ابوموسى اشعرى ، عبدالله بن مسعود، انس بن مالك ، ابوهريره ، مغيرة بن شعبه ، حذيفه بن يمان و غير ايشان .
گفتند اى اميرالمؤ منين (ع )، چيزى از معجزات را به ما بنمايان كه خداوند تو را بدان مخصوص گردانيده است .
فرمود شما را به اين مسايل چه كار؟ و چرا سؤ ال مى كنيد از چيزى كه بدان راضى نمى شويد. خداوند تعالى مى فرمايد ((به عزت و جلال و عظمت مقامم ، كسى را از آفريده هايم عذاب نخواهم كرد، مگر با حجت و برهان و علم و بيان ، زيرا رحمت من بر غضبم سبقت گرفته است و رحمت را بر خودم لازم گردانيده ام ، پس من رحم كننده و مهربانم و دوست برترم . من منان بزرگم و عزيز كريمم . هنگامى كه رسولى بفرستم ، به او برهانى عطا كنم و بر او كتابى نازل نمايم ، پس هر كس به من و رسولم ايمان آورد، آنان كامياب و رستگارند و هر كس به من و رسولم كفر ورزد، آنان زيانكارانند كه مستحق عذاب من هستند)).
گفتند اى اميرالمؤ منين ، ما به خدا و رسولش ايمان آورديم و به خداوند توكل كرديم . على (ع ) فرمود پروردگارا شاهد باش بر آن چه كه مى گويند و من دانا و خبيرم به آن چه كه مى كنند. سپس فرمود به نام خدا و بركاتش برخيزيد. راوى گويد همراه آن جناب برخاستيم تا اين كه ما را به جبانه (صحرا) آورد و در آن جا (سابقا) آبى نبود. نگاه كرديم ناگاه باغى سرسبز داراى آب ديديم . آن گاه در ميان باغ بركه هاى آب و در درون بركه ها ماهى هاى (زيادى ) ديديم ، گفتيم به خدا قسم اين دلايل امامتند، پس يا اميرالمؤ منين ، معجزات ديگرى به ما بنما و الا ما قسمتى از آن چه كه خواستيم دريافتيم . فرمود خدا براى من كافى است و او كفايت كننده خوبى است . آن گاه با دست ديگر خود به طرف صحرا اشاره فرمود ناگاه كاخ هاى زيادى كه با در و ياقوت و جواهر مزين شده بودند و درهايشان از زمرد سبز رنگ بود و در ميان قصرها دختران سياه چشم و پسران زيباروى و درختان و پرندگان و گياهان فراوانى وجود داشت ، نمايان شد و ما در تحير و تعجب فرو مانديم . كنيزان و پسران زيبارويى كه مانند درّ در صدف بودند مى گفتند يا اميرالمؤ منين ، شوق ما به شما و شيعيان و دوستان شما فراوان گشت و حضرت با دست ايشان را اشاره به سكوت فرمود.
سپس پاى بر زمين زد، زمين گشوده شد و منبرى از ياقوت سرخ ظاهر گرديد. آن گاه بر فراز آن رفته ، حمد و ثناى خدا نموده و بر پيامبرش درود فرستاده و سپس فرمود چشم هايتان را بر هم نهيد. ما چشم بر هم نهاديم و در آن زمان صداى بال هاى فرشتگان را همراه با گفتن تسبيح و تهليل و تحميد و تعظيم و تقديس مى شنيديم . سپس در مقابل حضرتش ايستاده و گفتند امر كن ما را به هر چه فرمان توست اى اميرالمؤ منين و اى خليفه رب العالمين ، صلوات خدا بر تو باد. فرمود اى فرشتگان پروردگارم ، هم اكنون ابليس ابليسان و فرعون فراعنه را برايم بياوريد. راوى گويد به خدا قسم كمتر از يك چشم به هم زدن او را نزد آن جناب حاضر كردند، پس فرمود چشم هايتان را بگشاييد. چشم گشوديم در حالى كه نمى توانستيم از شدت شعاع نور ملايكه نگاه كنيم . گفتيم يا اميرالمؤ منين از خدا بترس در مورد چشمهاى ما (مبادا به آنها آسيبى برسد) زيرا ما از شدت نور، چيزى را نمى بينيم . صداى زنجيرها و به هم خوردن غل ها را شنيديم . در اين حال ، بادى سخت وزيد و ملايكه گفتند اى خليفه خدا لعنت اين ملعون را زياد و عذابش را دو برابر فرما. گفتيم يا اميرالمؤ منين ، از خدا در مورد چشم ها و گوش هاى ما بترس (كه آسيبى به آنها نرسد). به خدا قسم نمى توانيم اين سرّ و اين قدر (بار) را تحمل كنيم .
راوى گفت هنگامى كه او را به سختى در مقابل آن حضرت كشيدند، برخاست . و گفت واويلا از ظلم به آل محمد، واويلا از گستاخى من بر ايشان . سپس گفت اى سرور من به من رحم فرما، من نمى توانم اين عذاب را تحمل كنم . حضرت (ع ) فرمود خداوند به تو رحم نكند و تو را نيامرزد اى پليد نجس خبيث ناپاك شيطان . آن گاه متوجه ما گرديده فرمود شما اين شخص را با نام و قيافه مى شناسيد؟
گفتم بله اى اميرالمؤ منين .
فرمود از او بپرسيد تا به شما خبر دهد كيست .
گفتند تو كيستى ؟
گفت ((من ابليس ابليسان و فرعون اين امت هستم . من كسى هستم كه با سرور و مولايم ، اميرالمؤ منين (ع ) و خليفه پروردگار جهانيان جحد ورزيدم و نشانه ها و معجزات او را انكار كردم )). سپس اميرالمؤ منين (ع ) فرمود چشم هايتان را به زير اندازيد و ما چشم به زير انداختيم . آن گاه تكلم فرمود به كلامى آهسته تر و به ناگاه خود را در جاى قلبى كه در آن بوديم يافتيم كه نه قصرى و نه آبى و نه بركه اى و نه درختى در آن جا بود.