eitaa logo
یڪ روز با فرشتہ‌ها
1.1هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
488 ویدیو
9 فایل
《﷽》 ‌ ‌ ‌ هرچیزی که مربوط به فرزندآوری هست + روزمرگی‌هایی طنز با حضور شش فرشته😊 ‌ ‌ ‌ ☘گوشم با شماست : @Sed311 ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ☘به رسم امانت و حفظ اثر،مطالب با لینک پخش بشن ‌ ‌ ‌ ‌ ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
9.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بهشت کلش خانه ی شادیه تویه همچین جایی یخونه ای هست که اسمش خونه ی شادیه... استاد شجاعی @ba_fereshteha
مادرها گاهی میمونن که واقعا دنبال کدوم بچه بدونند و ضامن کدومشون رو خنثی کنند.؟🥴 موقع شیطنت دقیقا میشن مثل گروه مورچه‌ها که وقتی یه انگشت میخوره وسطشون پخش میشند، هُل میکنن و هرکدوم از یطرف فرار میکنن... وقتی به اوج شلوغ کاری برسن باید زره بپوشی🤺 بزنی وسط دل گردان، تازه اونموقعست که هرکی از یسمت فرار میکنه و خنثی کردنشون سخت تره... گاهی بخودم امیدواری میدم بلاخره یا بزرگ میشن، آروم میشن😌، دسته گل میشن یا من شهید میشم دیگه حرص نمیخورم😁 @ba_fereshteha
درسته که شرایط زندگی الان زمین تا آسمون با چندسال قبل تر فرق کرده بازیگوشی ها و شلوغکاری های کودکانه از یاد خیلی ها رفته یا اصلاً قابل تحمل نیست اما خیلی لذت‌بخشه که بدونی همین چند سال پیش بودند مادرانی که تحمل بازیگوشی های از حدمتعارف گذشته ی بچه‌ها در کنار کلی فعالیت بیرون از خونه و کارهای منزل ثمره اش شده بچه‌هایی باعث سرافرازی در دودنیا... این کتاب حال خوب کن و که البته از دیروز شروع کردم و الان چندصفحه ی آخرش مونده به توصیه ی خانم دکتر موحدی نیا عزیز گرفتم که همراهیشون با کانال برام باعث افتخاره🥰🌹 @ba_fereshteha راستی کیا این کتاب رو خوندن؟ نظرشون درباره ی این کتاب جذاب چیه!
یڪ روز با فرشتہ‌ها
درسته که شرایط زندگی الان زمین تا آسمون با چندسال قبل تر فرق کرده بازیگوشی ها و شلوغکاری های کودکانه
یکی از شلوغکاری های پسر پرجنب وجوش خانواده... یک ساعتی با همان خرت و پرتها سرگرم بود. یک دفعه چشمش افتاد به سمانه که تازه از خواب بیدار شده و هنوز تصمیم جدی برای گریه کردن نگرفته بود تا ما هم متوجه بیدار شدنش بشویم طبق معمول حس حمایت برادرانه اش گل کرده بود و بی آنکه من را صدا بزند، خودش را رسانده بود بالای سر خواهرش. اول کنارش نشسته بود و شروع کرده بود به صحبت کردن. سمانه که ابتدا به لب برچیدن اکتفا کرده بود دیگر هوای گریه به سرش زده بود. محمود احساس کرده بود باید بیشتر از اینها برای آرام کردن خواهرش تلاش کند. همین لحظه چشمم افتاد به اتاق دیدم بالش گذاشته روی سمانه و خودش هم روی آن نشسته. دمپایی را توی پا محکم نکرده دویدم سمت اتاق. رنگ صورت سمانه کم از سرخی سمنوها نداشت. داد زدم: «محمود... داری چیکار میکنی؟! گفت: دارم با آبجی بازی میکنم؛ الاغ سواری... حواست نبود که داشت گریه میکرد خودم اومدم ساکتش کردم ،ببین دیگه گریه نمیکنه. سر نترس و شجاعی هم داشت. از اخم و تخم احدی حساب نمی برد ... بفرمایید فکر میکنیم فقط بچه های خودمون نمونه ی تاریخ اند😁 @ba_fereshteha
سلام درمورد امتحانهای بچه ها مزاحمتون میشم من خیلی استرس دارم پسرم فردا امتحان ادبیات داره میگه هر چی میخونم اصلانمیدونم میتونید راهنمایی بکنید ممنون میشم @ba_fereshteha نظر شما درباره ی این پیام چیه؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه چیزهایی مردم به ذهنشون میرسه آخه همه ی مزه ی آبرنگ به ریخت و پاش و لک کردن فرشه🤪 @ba_fereshteha
5.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 ❇️⁉️چرا بچه های ما و دارند؟! ❌اولین دلیل استرس و فشار روانی نامشخص بودن است. 🌸@ba_fereshteha
وای... ماشالا حاج خانم چه صبری داری شما اگه ما بودیم تا الان حتماً بچه هامون یه پس کتک حسابی ازمون خورده بودن. خب بچه اند دیگه اگه بازی نکنن که مریض میشن... وقتی فامیل می آمدند خانۀ ما و شیطنت بچه ها و آرامش من را می دیدند یک ساعت که میگذشت دیگر به اعتراف میآمدند و تعجبشان را به زبان می آوردند. از صداقتشان و از اینکه حواسشان چقدر پرت بازیگوشی بچه های من شده خنده ام میگرفت گاهی لازم بود به بچه ها اخم کنم یا تشری بزنم تا متوجه اشتباهشان بشوند؛ ولی اگر بی هوا و از سر کنجکاوی و بازیگوشی دسته گلی به آب میدادند با خط و نشان کشیدن زیاده از حد بازی را به کامشان تلخ نمیکردم من هم به تمیزی خانه و مراقبت از وسایل زندگی اهمیت میدادم؛ اما سلامت روحی بچه ها برایم اولویت داشت. سعی میکردم طوری فضای بازی را برایشان فراهم کنم که کمترین آسیب به وسایل برسد. در چیدمان خانه حواسم به این بود که گلدانها و شکستنیها را جایی بگذارم که توپی چیزی به آن نخورد جای همه تزیینیهای این چنینی در اتاق پذیرایی بود و در آن همیشه بسته زیاد خانه عوض کردیم؛ ولی در همه آنها برای بچه ها اتاق و محوطه ای مخصوص بازی در نظر میگرفتم به بچه ها اجازه می دادم با لحاف ها، پشتی ها ظروف و اسباب بازیهای جورواجور بازی کنند؛ به شرطی که آخر بازی یا اگر مهمانی ،آمد خودشان همه چیز را به حالت اول برگردانند. می دانستم این وسط شاید دو تا پشتی هم خراب شود چهار تا ظرف هم بشکند ولی با خودم میگفتم اشکالی ندارد تجربه کردن و بانشاط بزرگ شدن بچه ها در این حد که می ارزد. @ba_fereshteha
و شب ها و ما ادراک شب! و ما ادراک خواب؟ همینکه صدای برق رو خاموش کنید، بخوابیم میاد، میشوند همچون قهرمان المپیک دُپینگ کرده ای که هرکدام چندبرابر حد معمول آدرنالین در خونشان ترشح شده، بهتر بگویم میشوند مثل داستان های افسانه ای... آنجا که غروب آفتاب میشود و یک دفعه شاهزاده قصه تبدیل میشود به دیوی ترسناک🥸 عه ببخشید تبدیل میشود به اژدهای هشت سر🦖 اینکه دایناسوره😂 چی میگم آخرشبی به این فرشته های گوگولی🦹 تقصیر خودشون خب والا مثل مردعنکبوتی از درو دیوار میخزن بالا وپایین نمیدونم چرا به شب آلرژی دارن چندشب پیش ها هرچی از ما بخواب گفتن بود، از اون ها الان میایم، الان میایم رفتن، اومدن، برای خودشون جلسه ی شبانه گرفتن لقمه نان و پنیر درست کردن چراغ خواب بردن تو اتاق هرچی من چرت زدم، بچه خوابوندم، ساعت شد 1،2،3 نیومدند که نیومدن تازه رفته بودم تو چرت که یهو دیدم یاحضرت عباس (ع) صدای بدو بدو چندتا سرباز تازه نفس داره میاد، آخر پدرجان که برای نماز بیدار شد تارو مارشون کرد تا خوابیدن😌 حالا تعریفات روز بعد از وقایع شب گذشته... 🧑‍🎓: دیشب چه حالی دادِش ها، مثل شب های قدر بیدار بودیم 🧑🏻‍🎓: آره قایم شدیم تو اتاق، چه نون پنیرش چسبید 👩🏻‍🎓تو که خواب بودی😳 🧑🏻‍🎓خودمو زده بودم بخواب بیداربودم😌 👩🏻‍🎓بخاطر همین صدات کردیم جواب ندادی، آب ریختیم روت تا بیدارشدی😂 👨‍🎓چه دعای توسلی خوندیما، تو مسجد انقدر صفا نکردیم که دیشب مزه داد😁 میخواستیم بریم نماز شب جماعت هم بخونیم که بابا بیدارشد 👶🏻من تُجا بودم 👩🏻‍🎓خواب بودی 👶🏻نه منم بیدار بودم 🧑🏻‍🎓اگه بیدار بودی بگو ببینم چیکار کردیم 👶🏻اگه راست میگی خودت تعریف کن چکارمیکردیم؟ 😁 خدایا صبر بده😂 @ba_fereshteha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا