eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.1هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
32 ویدیو
568 فایل
🔸کانال فروشگاه محصولات فرهنگی↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 09052226697 آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک ۵۰ فروشگاه فرهنگی بابُ الحَرَم 🔸کانال متن روضه: @babolharam_net
مشاهده در ایتا
دانلود
مباد آنکه عبای تو یک کنار بیفتد میان راه،تن تو بی اختیار بیفتد تو را خمیده خمیده میان کوچه کشیدند که آبروی نجیبت از اعتبار بیفتد دگر غرور تو را چاره جز شکسته شدن نیست اگر محاسن تو دست این سوار بیفتد توقع اثری غیر آبله نتوان داشت مسیر پای برهنه ت اگر به خار بیفتد چه خوب شد که لباست به میخ در نگرفت و  چه خوب شد که نشد پهلویت ز کار بیفتد اگر چه سوخت حریمت ولی ندید نگاهت ز گوش دخترکان تو گوشوار بیفتد هنوز هم که هنوز است جلوه های تو جاریست که آفتاب ،محال است در حصار بیفتد علی اکبر لطیفیان
دشمن هجوم آورد ، برخانه ات شبانه ازگلشن ولایت، آتش زند زبانه ای وای ازاین غریبی مولا امام صادق یاد علی نمودی ، قلب تو رافسردند وقتی تو را زخانه، پای پیاده بردند ای وای ازاین غریبی مولا امام صادق کردی به زیر لب ها، لعن بنی امیه جاری شده دمادم ، اشک تو بررقیه ای وای ازاین غریبی مولا امام صادق دشمن به تنگ آمد، از استواری تو جدت رسول آمد ، آن جا به یاری تو ای وای ازاین غریبی مولا امام صادق زهرستم شرر زد، برجسم وجانت آقا مانده به جان شیعه ،داغ گرانت آقا ای وای ازاین غریبی مولا امام صادق خورشیدی ومزارت، در زیر آفتاب است از سوز غربت تو ، قلب همه کباب است ای وای ازاین غریبی مولا امام صادق سیدهاشم وفایی
اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم 🖤بسم الله الرحمن الرحیم🖤 چهارپاره شهادت امام صادق علیه السلام اِی منبرت تجلّیِ نابِ ابوتراب ای خطبه‌ات تمامِ تمامیتِ علی دریایِ علم و صدق و وفاداری و حیا دنیایِ نورِ فاطمی و حُرمتِ علی شیخ‌ُالرَّئیسِ مذهبِ دینداری و ولا پیرِ طریقِ عشق وصفا صاحبِ کرم باشد حریمِ خاکی و بی سایه‌بانِ تو ای آفتاب حُسنِ حرم سایه‌یِ حرم ای رونقِ کتابِ مبین اِعتبارِ دین مُهرِ شناسنامه‌یِ شیعه حدیثتان دینِ خداست زنده و پاینده تا اَبد آری به لطفِ منبر و نطقِ نفیستان بر رویِ شانه‌ات عَلم شانه های شیر دربند می‌کند سخنت دَهر را اَسیر بازویِ بسته‌یِ تو همان روضه‌هایِ شاه در کوچه‌ها کنایه شده سهمِ تو امیر پیرِ غریبِ مکتبی و پا برهنه‌ای با دستهایِ بسته شدی فاتحِ حنین یا اَیُّهاَالعزیز عبا و عمٰامه‌ات جا مانده است و روضه شده روضه‌یِ حسین پیرِ حرم زمین بُخورَد روضه می‌شود گاهی عصایِ جنگ تنِ نیزه می‌شود خنجر برایِ آخرِ کار است از قفا آماده روضه با زدنِ نیزه می‌شود سرنیزه آمد و سر و صورت به‌هم که ریخت شمشیر و تیغ و سنگ و عمود و عصا زدند پایِ ولا و دینِ خدا مانده بود که.... بر جسمِ پاره پاره‌یِ جدِّ تو پا زدند مسمومِ زهرِ کینه اگر سوخت سینه‌ات شکرِ خدا به سینه‌یِ تو چکمه‌ای نبود این کُلِّ روضه است سری رویِ نیزه‌ها یک روسریِ سوخته و چهره‌ای کبود بی‌تاب و مضطر است و حَزین عمّه‌جانتان خورده چقدر آه زمین عمّه‌جانتان ندبه نوایِ بانویِ نیلیِ کربلاست جانم فدایِ کوهِ یقین عمّه‌جانتان ✍
مدح از حـدیــث لوح می آید مقامـات اینچــنین که ندارد هیچ کـس جزتو کرامات اینچـنین مانده درتوصیف یک شأن توابیات اینچنین سالها محکوم عشق توســت، نیات اینچنین تا ابد مـرئــوس مــاییم و ریاســـت با شما نازشــصت هرکـــسی مارا رســـانده تا شما انقلاب علـــم، با کــرسی درســت پا گرفت بحـــث و استـــدلال از عصـرشما بالاگرفت فقـه ما از نور فقـــه جعفـــری مـعنا گرفت میشود جزء مفاخر هرکس اینجا جا گرفت راه گـــم کــــرده کـــنارت راه پیدا میـکـند از دمــــت پیر زنـی کار مسیـحــــا میـکـند آبــروی پرچـــــم در اهـتــــزاز مـا تـویی از بقیــــه بی نـیازیمـــو نـــیاز مـا تـویی ما هــمه اهـــل نمازیـــمو نمـــاز مــا تویی پس شفاعت کن که تنها چاره ساز ماتویی بانی ترویـج عاشورا تویی! پس بی گمان،،، خانه ات یعنی حسینیه شماهم روضه خان مجلس درست شلوغ وخانه ات خلوت شده سهـــم تو درایـــن دیار آشنــا غربت شده بازهم پشـــت دری لبریـــز جمعیــت شده خـــانه امن الهـــی ســلب امنیـــت شده آتشی از خانه ی زهـرا به این در هم رسید ارث دست بسـته حیدر به جعفر هم رسید پیـــرمـــرد شهر از دارالعــباده رفتـــنیست نور حــق با عده ای ابلیس زاده رفتنیست دستهایش بسته شدپس بی اراده رفتنیست بی عمامــه بی عـــبا پای پیــاده رفتنیست کوچه درکـوچه به پشت اسب حالا میدوی پیش چشــم مردمــی بی عــار تنها میدوی گرچه کوچه گردی ودست توبندسلسله ست راستی آقا بگو دور شــما هــم هلهله ست؟ راستی بر پای تو از خــار صحرا آبله ست؟ راستی آقا دلـت دلواپــس یک قافله ست؟ راستی اهـل و عیالت را اســـارت میبرند؟ چادر و روبنده از آنـــها به غـارت میبرند؟ نه کسی اینجا ز ســرها معجری را میکشد نه کسی با تازیانـه خــواهـــری را میکشد نه کسی از پشـت موی دختــری را میکشد نه کسی بر گـــردن تو خـنجــری را میکشد نیزه داری هم اگرباشد سری بر نیزه نیست قلب هجده پاره ی پیغمبری بر نیزه نیست شعر:سید پوریا هاشمی
مدح به منبر می‌رود دریا به سویش گام بردارید هلا اسلام را از چشمه اسلام بردارید مبادا از قلم ها جا بیافتد واژه‌ای، اینک که بر منبر قدح کج کرده ساقی جام بردارید سلونی را هدر کردند روزی مردمان امروز بپرسیدش از اسرار جهان ابهام بردارید الا ای شاعران چشمان او آرایه وحی است برای ما از آن باران کمی الهام بردارید نسیم صبح صادق می‌وزد از گیسوی صادق از آن مضمون پیچیده جناس تام بردارید به فرزندان به اهل خانه جز ایشان که می‌گوید: غلام خسته‌ام خفته، قدم آرام بردارید اگر فرمان او باشد نباید پلک بر هم زد به سوی شعله چون هارون مکی گام بردارید رُویَ عن إمامِِ جعفرِِ صادق (له الرحمة) به جز احکام او چشم از همه احکام بردارید به جای حج به سوی کربلا کج کن مسیرت را کفن باید به جای جامه احرام بردارید اگر در گوش نوزادی اذان می‌گفت می‌فرمود: که با آب فرات و تربت از او کام بردارید میان شعله‌ها آیات ابراهیم می‌سوزد میان گریه ختم سوره انعام بردارید
لگد بر این در جبریل بوسه داده مزن مزن که ولوله در عرش اوفتاده مزن شکسته ای دل او ، حُرمتش دگر مشکن امام را برِ چندین امامزاده مزن حیا اگر که تو را نیست ، با مروت باش بزرگ خانه دگر پیش خانواده مزن امان بده که عبا یا عمامه بردارد برهنه پا مبرش ، بی امان به جاده مزن به پیش مرکب خود پیر مرد را ندوان سواره هستی و شلاق بر پیاده مزن کشان کشان ببر اما ، مبر ز مادر نام شراره بر دل این جان بکف نهاده مزن میان ره که زمین میخورد ، مزن سیلی که در کنار پسر ، مادر ایستاده مزن به آیه آیه ی قرآن قسم که قرآن اوست حیا کن و به برش حرف جام و باده مزن
گوشه ای از حرای حجره ی خویش نیمه شب ها،خدا خدا می کرد طبق رسمی که ارث مادر بود مردم شهر را دعا می کرد هر ملک در دل آرزویش بود  بشنود سوز ربنایش را آرزو داشت لحظه ای بوسد مهر و تسبیح کربلایش را هر زمان دل شکسته تر می شد «فاطمه اشفعی لنا» می خواند زیر لب با صدای بغض آلود روضه ی تلخ کوچه را می خواند عاقبت در یکی از آن شب ها دل او را به درد آوردند بی نمازان شهر پیغمبر سرسجاده دوره اش کردند پیرمرد قبیله ی ما را در دل شب،کشان کشان بردند با طنابی که دور دستش بود پشت مرکب،کشان کشان بردند ناجوانمردهای بی انصاف سن و سالی گذشته از آقا !؟ می شود لااقل نگهدارید حرمت گیسوی سپیدش را پابرهنه،بدون عمامه روح اسلام را کجا بردید؟ سالخورده ترین امامم را بی عبا و عصا کجا بردید؟ نکشیدش،مگر نمی بینید!؟ زانویش ناتوان و خسته شده چقدر گریه کرده او نکند؟ حرمت مادرش شکسته شده ای سواره،نفس نفس زدنش علت روشن کهن سالی است بسکه آقای ما زمین خورده!؟ در نگاه تو برق خوشحالی است جگرم تیر می کشد آقا چه بلاهایی آمده به سرت! تو فقط خیزران نخورده ای و شمر و خُولی نبوده دور و برت به خدا خاک بر دهانم باد شعر آقا کجا و شمر کجا!؟ حرف خُولی چرا وسط آمد؟ سرتان را کسی نبرد آقا؟ به گمانم شما دلت می خواست شعر را سمت کربلا ببری دل آشفته ی محبان را با خودت پای نیزه ها ببری شک ندارم شما دلت می خواست بیت ها را پر از سپیده کنی گریه هایت اگر امان بدهد یادی از حنجر بریده کنی وحید قاسمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای سرو رشید یا اباعبدالله آقای شهید یا اباعبدالله ظلمت زده ایم رحم کن بر دل ما ای نور امید یا اباعبدالله غیر از تو که رحمت خدایی ما را یک تن نخرید یا ابا عبدالله دل خون شد و خون اشک غریبی تو شد از دیده چکید یا ابا عبدالله ما روضه شنیدم و چنینیم بگو زینب چه کشید یا ابا عبدالله از جانب خیمه با تمامی توان سوی تو دویید یا ابا عبدالله هی خورد زمین و پا شد و خورد زمین فریاد کشید یا ابا عبدالله وقتی که رسید شمر بود و بدنت از غصه خمید یا ابا عبدالله لعنت به کسی که چنگ زد بر مویت آن موی سپید یا ابا عبدالله سر تا سر دشت پر شد از آیاتت قرآن مجید یا ابا عبدالله بعذ از تو نبودی که ببینی در شام طفلت چه شنید یا ابا عبدالله دنبال کنیز بود مردی بی شرم در بزم یزید یا ابا عبدالله 🔸شاعر: =========================
شبیه غنچه ی زخمی شده پرش افتاد کبوتری وسط آشیان سرش اُفتاد کشیده دشمن ملعون تنش به نامردی میان خانه عبایِ مطهرش اُفتاد شب است و کوچۀ باریک و سنگهایِ زمین مواظب است نیافتد که آخرش اُفتاد نهاده اوسره دیوار شانه هایش را اگر چه تکیه زده باز پیکرش اُفتاد زخانه تاسره آن کوچه هی ،زمین میخورد چه کرده ابن ربیع تاکه پیکرش اُفتاد مسیرخانه به کوچه چقد دلگیر است که کارِ او به نَفَسهایِ آخرش اُفتاد رسید دروسط کوچه بر زمین غلطید میان خانه گمانم که همسرش اُفتاد کسی ندیده تن پیرمرد رابکشند که تِکه تکه ی شرم در برابرش اُفتاد گِریست دامنش از پاره ی غمش پُر شد به یادِ خاطره ی گریه آورش اُفتاد تمامِ زندگیش پُر ز روضه های در است چنانکه خانه پُر از شعله شد دَرَش اُفتاد شکسته شد در خانه زپای نامردان میان دربه خدایاده مادرش اُفتاد تمام خاطره ها ی مدینه شد زنده که اشک دیده ی او بود دربرش افتاد __ گرفت کاسه یِ آبی حسین میگوید دوباره لرزه به لبهای مضطرش اُفتاد چنان شده ،اثر بوسه از گلو نگذاشت که شمر از نَفَس افتاد،خنجرش اُفتاد بریده او زقفا با دوازده ضربه درون پنجه سری ماند و حنجرش اُفتاد بیادقتلگه وشمروآن سر وخنجر در آن طرف سرِ گودال خواهرش اُفتاد شاعر: آرمین غلامی(مجنون )
بسم الله الرحمن الرحیم به پیش اهل وعیال توپيكرت میسوخت میان آتش در موی اطهرت میسوخت تورابه کوچه کشیدند قبول حرفی نیست ولی به پای غم وغصه همسرت میسوخت شکسته میروی ازچه.بگوعبایت کو میان کوچه گمانم که پیکرت میسوخت تورابه نیمه ی شب درمیان کوچه زدند بپای غربت این کوچه مادرت میسوخت نشدتوسط سر نیزه جا به جاتن تو نشددگربخداغارته پیراهن تو برای بستن دستت طناب اوردند تورابه مجلس غم با عذاب اوردند سه مرتبه بخدااوكشيدشمشيرش ولي به لطف پیمبرجواب آوردند تورفتی وشده ازکرده اش پیشمان او ولی زبعدتوآقا شراب اوردند؟ چوآمدی به درخانه.اهل وعیال برای خستگی ات ظرف اب اوردند تمام خاطره کوچه ها تدایی شد به یاده مادر خسته.دلم هوایی شد به یاده کوچه وزهرا وآن گذر بودم بیاده سیلی وزهرا و آن خطر بودم بیاده حنجره وزخم وآن اثربودم بیاده نعل ثم اسب ده نفر بودم تنی به روی زمین درمیان گودال است بیادزینب وجسم بدون سر بودم نخورده ام دگر ازکوچه ی یهودی سنگ بیادسنگ یهودی هرگذر بودم رسد..شوم من ازاین مردم مدینه رها که پاره پاره جگر گشته ام ز زهرجفا 🔸شاعر: غلامی(مجنون کرمانشاهی)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ ای جمالت بهار، معصومه کرمت ماندگار ، معصومه یادگار امام هفتـــــــــــم ما ای رضا را قرار، معصومه صلوات خدا به روح شما بی حد و بی شمار، معصومه نذر ایل و تبار تو جانِ هر چه ایل و تبار، معصومه ابر رحمت همان دو دست شماست من کویرم ببار ، معصومه خواهری مثل زینب و تو ندید دیدۀ روزگار، معصومه تا گدای کریمه هستم من همۀ عمر بیمه هستم من قلب عالم پر از تلاطم شد لب دنیا پر از تبسم شد عشق موسی بن جعفر است اینکه نور چشم امام هشتم شد قلب ما رفت تا درون حرم بین امواج جمعیت گم شد بابهای حریم او یک یک باب حاجات کل مردم شد قبلۀ دل همیشه مشهد بود قبله چرخید وقبله ها قم شد در جوارش کسی نشد آقا غیر از آنکه گدای خانم شد حق او کن ادا تو با صلوات یک نه صد نه هزار تا صلوات ماه زیبا و انورش دادند هر چه از خوب، بهترش دادند پسری خوب داشت مثل رضا مثل معصومه دخترش دادند یاد زهرا دوباره غوغا کرد تا به موسی بن جعفرش دادند شد تداعی ولادت زینب تا به دست برادرش دادند هر که آمد ولادتش به حرم از حرم تا حرم پرش دادند یِکُم ماه تا به یازدهم یک دهه مِی ز کوثرش دادند هر که در بند بانوی دو سراست دوستدارش خود امام رضاست نور عشق است نور ایمان است قدر و شأنش هنوز پنهان است از حرم تا حرم در این ایام غرق نور است ریسه بندان است مشهد و قم دو بال کشور ماست عالم از این دو بال حیران است چشم سلطان همیشه سمت قم و چشم بی بی سوی خراسان است تا قیامت به عصمتش سوگند بانوی یکه تاز ایران است این هم از دولت کریمۀ اوست قندِ چایِ بهشت سوهان است پیش خالق چه حرمتی دارد به کرامت چه شهرتی دارد ساقی امشب چه ناب پرکرده کاسه را بی حساب پر کرده به شراب طهور مهمانیم جانمان را شراب پر کرده حرمش را زنورِ مِهرِ رخش روز و شب آفتاب پر کرده چه همه با صفاست ، خادم او حوضها را ز آب پر کرده حرمش را به یمن میلادش بوی عطر و گلاب پر کرده خوش به حال کسی که جمع کند حرمش را ثواب پر کرده اهل بیتند همچو منظومه ماهِ منظومه است معصومه مرتضی رنگ و فاطمه سیماست قطره ای از کرامتش دریاست شهر قم ، حوزه های علمیه با تمسک به نام او برپاست هر رواقش بهشت موعود است این حرم نیست جنت الاعلاست این حرم تا خدا خدا باشد در زمین پایگاه عرش خداست زائر قبر او به شهر قم زائر قبر حضرت زهراست عمه معصومـۀ امام زمان عمۀ هر چه شیعه در دنیاست می رسد این پیام از هر سو السلام علیکِ یا بانو
بسم‌الله الرحمن الرحیم ای جمالت بهار، معصومه کرمت ماندگار ، معصومه یادگار امام هفتـــــــــــم ما ای رضا را قرار، معصومه صلوات خدا به روح شما بی حد و بی شمار، معصومه نذر ایل و تبار تو جانِ هر چه ایل و تبار، معصومه ابر رحمت همان دو دست شماست من کویرم ببار ، معصومه خواهری مثل زینب و تو ندید دیدۀ روزگار، معصومه تا گدای کریمه هستم من همۀ عمر بیمه هستم من قلب عالم پر از تلاطم شد لب دنیا پر از تبسم شد عشق موسی بن جعفر است اینکه نور چشم امام هشتم شد قلب ما رفت تا درون حرم بین امواج جمعیت گم شد بابهای حریم او یک یک باب حاجات کل مردم شد قبلۀ دل همیشه مشهد بود قبله چرخید وقبله ها قم شد در جوارش کسی نشد آقا غیر از آنکه گدای خانم شد حق او کن ادا تو با صلوات یک نه صد نه هزار تا صلوات ماه زیبا و انورش دادند هر چه از خوب، بهترش دادند پسری خوب داشت مثل رضا مثل معصومه دخترش دادند یاد زهرا دوباره غوغا کرد تا به موسی بن جعفرش دادند شد تداعی ولادت زینب تا به دست برادرش دادند هر که آمد ولادتش به حرم از حرم تا حرم پرش دادند یِکُم ماه تا به یازدهم یک دهه مِی ز کوثرش دادند هر که در بند بانوی دو سراست دوستدارش خود امام رضاست نور عشق است نور ایمان است قدر و شأنش هنوز پنهان است از حرم تا حرم در این ایام غرق نور است ریسه بندان است مشهد و قم دو بال کشور ماست عالم از این دو بال حیران است چشم سلطان همیشه سمت قم و چشم بی بی سوی خراسان است تا قیامت به عصمتش سوگند بانوی یکه تاز ایران است این هم از دولت کریمۀ اوست قندِ چایِ بهشت سوهان است پیش خالق چه حرمتی دارد به کرامت چه شهرتی دارد ساقی امشب چه ناب پرکرده کاسه را بی حساب پر کرده به شراب طهور مهمانیم جانمان را شراب پر کرده حرمش را زنورِ مِهرِ رخش روز و شب آفتاب پر کرده چه همه با صفاست ، خادم او حوضها را ز آب پر کرده حرمش را به یمن میلادش بوی عطر و گلاب پر کرده خوش به حال کسی که جمع کند حرمش را ثواب پر کرده اهل بیتند همچو منظومه ماهِ منظومه است معصومه مرتضی رنگ و فاطمه سیماست قطره ای از کرامتش دریاست شهر قم ، حوزه های علمیه با تمسک به نام او برپاست هر رواقش بهشت موعود است این حرم نیست جنت الاعلاست این حرم تا خدا خدا باشد در زمین پایگاه عرش خداست زائر قبر او به شهر قم زائر قبر حضرت زهراست عمه معصومـۀ امام زمان عمۀ هر چه شیعه در دنیاست می رسد این پیام از هر سو السلام علیکِ یا بانو
بسم‌الله الرحمن الرحیم با اشک شوق جاری از چشم تر سلطان دارد خبرها میرسد از محضر سلطان در جمع خوبانش دوباره دعوتم کرده با مهربانی چشم ذره پرور سلطان آباء و اجدادش تمامی سرورم هستند آباء و اجدادم تمامی نوکر سلطان از سائلان آبرو داری که محتاج اند امشب دوباره پر شده دور و بر سلطان قطعا از اینجا دست خالی برنمیگردم با سفره ای که پهن کرده مادر سلطان از یاد زهرا پر شده سرتاسر حجره با عطر و بوی بی نظیر کوثر سلطان از مادرش که بگذرم باید صدایش زد این طفل را خیرالنساء دیگر سلطان نذر قدم های عزیزش هدیه آوردم ای خواهران من فدای خواهر سلطان نامش اگر چه ظاهرا معصومه ست اما "معصومه" نه بلکه بگو "تاج سر سلطان" مهمان امشب انبیا و اولیا هستند چشم انتظار دیدن أخت الرضا هستند نور دل پیغمبر و جان امام آمد از نسل زهرا دختری والامقام آمد اولاد این خانه همه آوازه ای دارند مولودی از نسل کریمان به نام آمد روی زمین آیینه ی زهرای مرضیه ست از آسمانها مظهر حسن تمام آمد حی تعالی زینبی دیگر عطا کرده پس عمه ی خوب امامان همام آمد گفتند دختر رحمت است و ما همه دیدیم ابر کرامت ، منشأ فیض مدام آمد شیرینی شهد روایت را چشیدم چون عطر مدینه از حریمش بر مشام آمد گرم طوافش بهجت و گلپایگانی ها پس کعبه ی سیار آیات عظام آمد هرچه بگویم از وجودش باز کم گفتم بانوی با مهر و محبت ، با مرام امد ذکر لبانم دم به دم یا ضامن آهوست عیدی من امشب فقط با ضامن آهوست چون او ندارد دختری تکتم به این خوبی بر زخم های کهنه اش مرهم به این خوبی با خنده ای که میزند دردی نمیماند از جان مادر می زداید غم به این خوبی جز دخترش اسرار را با کس نمیگوید وقتی خدایش میدهد محرم به این خوبی شاه خراسان بعد از این دیگر چه کم دارد وقتی که دارد مونس و همدم به این خوبی "ای جان و جانان رضا جانم به قربانت" در این همه دیوان ندیدم دم به این خوبی با لطف او بوده ست اگر که زندگی کردم در سایه ی امنیت پرچم به این خوبی دور از پلیدی ها فقط نه ، جمع خوبی هاست بانو ندیدند اهل این عالم به این خوبی نجمه به عمر خود ندیده بهتر از او را زیباتر و والاتر و زهرا تر از او را شاعر شدم در خلوت کنج شبستانش من را خجالت میدهد لطف فراوانش شعرش شهادت میدهد فردا،ضرر کرده آن که ندارد نام او را بین دیوانش سعدی اگر مهمان صحن آینه میشد خرج حرم میشد حکایات "گلستانش" زیره به کرمان میبرم وقتی که میبینم شاه خراسان میشود شخصا ثناخوانش خدمت به او بر خادمانش شأنیت داده آسیه و حوا و مریم از کنیزانش جان من و امثال من ارزش ندارد که موسی بن جعفر میرود وقتی به قربانش زائر شدم او را بهشتم را ضمانت کرد پابند خود کرده مرا باران احسانش وقتی ز پا افتاده ها را دست میگیرد دستم به دامانش به دامانش به دامانش تنها نه امثال من بی خانمان بلکه جبرییل حتی لانه کرده زیر ایوانش مانند طعم بوسه بر درهای چوبین اش زیر زبانم مانده طعم خوب سوهانش هم به دو تا گنبد میان شهر دل بستم هم در اتوبان حرم تا به حرم مستم
ماه ذی القعده و دلم امشب میلِ پرواز تا خدا دارد می روم سمت مقصدی روشن از مسیری که نور می بارد ماهِ احساس و شور این ماه است ماهِ فیض و سرور و مهمانی گاه حال و هوای قم داریم گاه شوقِ شبِ خراسانی یک دهه با کریمه مأنوسیم یک دهه با رئوف هم کاسه غرق لطف و کرامتِ عشقیم دائماً با زيارت خاصه اول ماه را روایت کن با احادیث و شعر و منظومه اهل قم را بشارتی باید.. مژده مژده رسیده معصومه شب میلاد دختر موسی آسمان هم دلش هوایی بود دامن نجمه غرق نور شده خاک از انوار او طلایی بود شد مدینه پر از شعف امشب تو بگو باز کوثر آورده ست نام او فاطمه ست پس حتما نجمه زهرای دیگر آورده ست با وقار و متین و عالمه است ارث زینب به او رسیده، بَلی.. در روایت نوشته اند او را راوی غصه ی غدیرِ علی هر که آورده نامه و حاجت.. ..پیش او، بی جواب و رَد نشده گفته موسی فدای او پدرش چون جوابش نمی شود نشده دختر و خواهر امام است این نورِ چشمی و عمه ی سادات مدح او بر نیامده از ما مدح او آمده به هر آیات آمد و آمد و رسید به قم از گل اَشکش آب قم شد شور قم نه ایران گرفت نور از او.. با حضورش درونِ بیت النور به چه صحن و چه مرقدی دارد به چه ایوان طلای زیبایی رو به رویش علی علی گویم یادِ ایوانْ طلای مولایی دورِ او پُر زِ عالِم و عابد دورِ او چون ستاره می بارد هر که رفته به صحن آئینه گفته که عطر حیدری دارد نام او فاطمه ست حق دارم شعر خود را سوی نجف بکشم تا بگیرم برات از خانوم باید اینجا دوباره صف بکشم ما همیشه رسیده ایم اینجا تا زِ دختر به مادرش برسیم قم شده شهر عش آل رسول تا به زهرای اطهرش برسیم می رسد کار ما به آنجا که تا دخیل ضریح او باشیم یا که در پای پنجره فولاد یادِ مشهد به گفتگو باشیم ما گدایان دختر موسی ما گدایان دست سلطانیم نه به ذی القعده و صفر، اصلاً کل سال عاشق رضا جانیم از کریمه کرامتی داریم از رئوف عرض حاجتی خواهیم ما از این خواهر و برادر هم اربعین یک زیارتی خواهیم قم به حاجات خود رسیده ولی می روم مشهدِ امام رضا تا که امضا کند امام رئوف جان معصومه، برگِ کرببلا .... یک دهه از کرامت و احسان اذنِ دو ماهِ نوکری خواهم دست من را رسان به ماهِ حسین غیر از این حاجتی نمی خواهم ملتمس بر نگاهِ معصومه ملتمس بر نگاهِ سلطانم شاعرم شاعرِ قم و مشهد بی عبا هم براش میخوانم شاعر:
بسم الله الرحمن الرحیم زهرای ایرانیِ ما زهرا نشان بانو قربان این بانو و ای قربان آن بانو از پیش تو تا فاطمه انگار راهی نیست وقتی که می‌آیم دَمِ این آستان بانو باید ببینی چهره‌ی موسی‌ابن‌جعفر را وقتی صدایت می‌کند معصومه‌جان  بانو  معصومه ای یافاطمه فرقی ندارد که در این زمین خاتونی و در آسمان بانو باید نخواهیم از تو کم‌ها را و دنیا را  این کار بهجت هاست در این آستان بانو   جای تعجب نیست اینجا جای مرجع هاست شمعی و هستی جامع ما در جهان بانو یا اینکه عارف یا که علامه است یا فاضل خورده است هرکس که کنارت آب و نان بانو یک طور دیگر می‌شود صحن و رواق تو وقتی سلامت می‌کند صاحب زمان : بانو یک عمرمدیون رضا هستیم و معصومه قربان این آقا و ای قربان آن بانو تجدید مطلع غزل خورشیدبان شمس‌الشموس و مهربان بانو شکرِ خدا هستی همیشه سایبان بانو از خانه‌ی باب‌الحوائج قسمتِ مائید ما را سپرده‌اند دستت مهربان بانو هِی دست خالی آمدیم و دست پُر رفتیم هِی امتحان کردیم این را امتحان بانو با "اِشفَعیلی " میرسم پیشِ ضریحِ تو با "آل‌یاسین" میرم تا جمکران بانو مارا سه‌شنبه‌های این جاده هوایی کرد رفتیم و می‌خواندیم از لب تشنگان بانو دیدند بی‌جان است بی‌آب است بی یاور تنها ، غریب اُفتاده با یک کاروان بانو رفتند از رویِ تنِ بی جانِ او اما... یک دست سالم مانده و یک ساربان بانو یک تازیانه مانده  و یک خواهرِ زخمی یک خیزرانِ تازه و یک نیمه‌جان بانو لیل و نَهار ما که  این خواهر برادر هست قربان این آقا  ای قربان آن بانو (حسن لطفی ۱۴۰۰/۰۳/۲۲)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💮💮💮💮💮💮💮💮 سرود میلاد حضرت معصومه س 💮💮💮💮💮💮💮💮💮 بند اول: شده بازم دل من مدینه لازم، داره میشه یه سفر مدینه عازم دیدم اهل آسمون نشستن امشب ، در خونه ی آقام امام کاظم دختر ، برکت زندگی باباست، دختر بهترین فرشته ی دنیاست  دختر اسمشم که فاطمه باشه ، زیر چتر لطف حضرت زهراست امشب ، ماه روی اهل زمین نورشو تابیده  امشب ، واسه ی امام رضاییا شب عیده امشب ، عیدی ما رو خود امام رضا میده  (من گداتم ، یا زینب امام رضا من گداتم  فاطمه اشفعی لنا) بند دوم: هرکی تو راه تو باشه گم نمی شه، مستی بی باده و جام و خم نمیشه تشنه ی آب حیات این کویرم، دریا هم برام کویر قم نمیشه امشب بساط عیش و طرب جوره، سهم همه از مرقد تو نوره از سفره ی تو خورده نمک بانو، واسه همینه که آب قم شوره آره، دل من برای تو خیلی شعف داره آره ، گدایی برای تو خیلی شرف داره آره، گدا تو زندگی تنها یه هدف داره ، آره (من گداتم ، یا زینب امام رضا من گداتم  فاطمه اشفعی لنا) بند سوم: وقتی لازم باشه باید گدا شد، تا سحر مشغول ذکر و دعا شد در خوشبختی روی مدینه وا شدُ، فاطمه که خواهر امام رضا شد پهنه کرم حضرت معصومه ، تاج سرمه حضرت معصومه امشب چقدر قشنکه  سرمستی ، توی حرم حضرت معصومه خوبه، خواهر امام رضا خیلی کرم داره خوبه ، توی تقویم ما روز دخترم داره خوبه، حالا میشه گفت که فاطمه حرم داره، آره (من گداتم ، یا زینب امام رضا من گداتم  فاطمه اشفعی لنا) مظاهر کثیری نژاد 🌹
میلاد امام رضا علیه السلام ◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇ بند اول: شده زیبا زمین همه آسمونا ستاره بارونه بی بی نجمه داره برا گل پسرش لالایی میخونه خونه ی آقا گشته باصفا /اومدن همه آسمونیا / جاریه رولبا همین نوا / یارضا این امید امام کاظمه / پاره ی دل بی بی فاطمه / شادیه عاشقا فراهمه /با رضا فرشته ها باشور و همهمه دارن اسم رضا رو زمزمه امشب همه عیدی میگیرن از دست بی بی حضرت فاطمه ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بند دوم: تو که از حال من / آقا با خبری / دردامو میدونی گفته ای که سه جا / به دادم میرسی / بسکه مهربونی جاییکه بین کل زائرا / فرقی نیست اینکه شاهی یا گدا / وعده گاه تموم عاشقا / مشهده جائیکه میشه حاجتا روا / هر مریض که اومد گرفت شفا/ جاییکه میشه دردامون دوا / مشهده گنبد طلاش / دلارو میبره سقاخونش / شبیه کوثره شنیدنه / صدای نقاره از هر لذت / برام بالاتره ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بند سوم : عاشقا بیایین دم باب الجواد که شب امیده همه میگن آقا پا پنجره فولاد کربلا رو میده چشم ما که شبیه زمزمه خیره به طرف یه پرچمه رولبا شده جاری باز دمه یاحسین تو دلم دوباره یه حاجته حاجتم بسته به اشارته رفتنه برای زیارته یاحسین گداییه /تو برام شرفه حتی ردم / نکردی یه دفه چی میشه که / قسمت من کنی کرب و بلا / تو روز عرفه ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بند سوم: شده آب و گله همه ی ما عجین با ولای علی خدا میدونه که دشمنیم همه با دشمنای علی عشق ما بخدا ولایته عشق ما بخدا برایته کارماس همه لحظه لعنته حرمله تا ابد شیعه با شجاعته توصداش پره از صلابته کار ماس همه لحظه لعنته حرمله میگم تا که دل بشه منجلی لعنت بر اون غاصب اولی لعن علی اعداء فاطمه لعن علی اعدائک علی ↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭ ■شاعر: مرتضی کربلایی