#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
من و مادر و کوچه و اضطراب
دل آشوبه و بغض و رنج و عذاب
کسی آمد از نسل ابلیس ِ پست
جسورانه با کینهٔ بی حساب
سرِ مادرم داد زد پیش من
حیا داشت مادر؛ ندادَش جواب
غضب کرد و شد دستِ نحسش بلند
شد عالم به روی سر من خراب
بمیرم که زد سیلیِ بیهوا
به مادر! به آیینهٔ در حجاب
نوک پای خود ایستادم ولی
گذشت از سرم دست او با شتاب
چنان خورد که گوشواره شکست
گرفت از دو چشمم همین صحنه خواب
فدک غصب شد پاره شد برگهٔ
قباله به دستانِ مردی خراب
دلم خون شد از خندهٔ ممتدش
از آن دست سنگین، از آن آب و تاب
پس از گوشواره غرورم شکست
پس از آن غمی شد برایم نقاب
مرا میزد ایکاش تا مادرم...
نمیشد از این داغِ پنهانی آب!
#مرضیه_عاطفی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
هر چند نامِ نیک، فراوان شنیدهایم
نامی، به باشکوهی زینب، ندیدهایم
ارث از دلِ شجاع تو بردهست، یا علی!
نامش گره به نام تو خوردهست، یا علی!
پیوندِ عقل روشن و بیداریِ دل است
شاگردیِ تو کرده، که استادِ کامل است
قانونِ عقل و عشقِ جهان را به هم زند
وقتی عقیلةالعرب، از عشق، دم زند
زینب به بند، بندگی یار میکند
گیراست زلفِ یار و گرفتار میکند
از چشمِ یار، قامت دلدار، دیدنی است
نام حسین، از لب زینب، شنیدنی است
آن شیرزن که زینت شیر خدا شود،
باید امیر قافلهی کربلا شود
از خطبه، لرزه بر در و دیوار دیدهاید؟
غرش، به سبک حیدر کرّار دیدهاید؟
زن دیدهاید از همهی شهر، مردتر؟
از هر چه مردِ عشق، بیابان نوردتر؟
زن دیدهاید در سخنش، برق ذوالفقار؟
بر ذوالجناحِ غیرت و آزادگی سوار؟
زن دیدهاید اسوهی هر مرد و زن شود؟
زن دیدهاید مثل علی بتشکن شود؟
شد پیشِ حق، دلیلِ مباهات اهل بَیت
وقتی که نور چشم علی، گفت: «ما رَاَیت...»
با «ما رَاَیت...»، بندگیاش را تمام کرد
حمدی نشسته خواند و دو عالم قیام کرد
«از هر چه بگذری، سخنِ دوست خوشتر است»
این دخترت، علی! چه قَدَر، شکل مادر است!
هر بار، تا صدا زدهای نام زینبت
انگار نام دیگر زهراست، بر لبت
زینب، طلوع دیگری از نور فاطمه ست
یک جلوه، از حقیقتِ مستور فاطمه ست
آن زهرهای که چادرِ زهراست بر سرش
ناموس کبریاست، شبستانِ معجرش
باغِ حیاست، کوچ بیابانیاش مبین
فخرُالنساست، بی سر و سامانیاش مبین
چون حیدر است، شرحِ طناب و اسیریش
چون فاطمه ست، یک شبه، جریان پیریش
روزی که دل، مجاورِ بانوی عشق بود
حس کرد، قبر فاطمه هم در دمشق بود
#قاسم_صرافان
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
4_5999043678616684159.m4a
3.32M
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
آئینهیِ خورده تَرَک بانویِ نیمهجونم
شعلهیِ غصّهیِ فدک آتیشِ آشیونم
چطوری باورم بِشه دخترِ چارسالهَمون
با گریه داره میکنه کاراتو تویِ خونهَم
آه خالیه بستر آه میکشه دختر
آه روضهیِ حیدر آه شد میخِ این در
آه مظلومه زهرا/۴/
فقط گوشایِ چاهه که آهِ منو شنیده
از خواب پریده حسنم رنگش چرا پریده
هِی زیرِ لب میگه نَزن بریده و بریده
خدا میدونه پسرم تو کوچه چی کشیده
آه بارون میباره آه چشمِ تو تاره
آه روضهیِ بچّهَم آه شد گوشُواره
آه...
اِرثیهیِ تو تو خونهَم یه بُقچه شور و شینه
رو دستِ زینب روز و شب پیراهنِ حسینه
با دیدنِ این دو کفن بیتاب و بیقراره
هِی میزنه رو پاش میگه حسین کفن نداره
آه سنگینه روضه آه تنم میلرزه
آه دلم میسوزه آه سری به نیزه
آه غریب مادر /۴/
#حسین_ایمانی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
9109.mp3
328.8K
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
تو بستر بیماری ، زدست زخم کاری
شبا تا صبح بیداری مادر .. مادر ..
گریه نکن مادرجون ، نداره دردت درمون،
دیگه نداری سامون مادر .. مادر ..
از تو آسمون چشمات، یه ستاره سرازیره
بمیره براتو زینب ، نفست داره میگیره
قد من ازغم داره خم میشه
چون غصتو می خورم همیشه
قلبم برات غرق ماتم میشه
یا فاطمه فاطمه یا زهرا
جدایی از تو سخته ، با تو پدر خوشبخته،
نشو تو از ما خسته مادر . . مادر ..
دار وندارم مادر ، باغ و بهارم مادر
صبر وقرارم مادر مادر .. مادر
مادرم چرا از بابا، رومیگیری و گریونی
به داداش حسنم گفتم ،مگه علتو میدونی؟!
حرف از جدایی نزن می میرم
من بیتو از این زمونه سیرم
ایکاش به همراه تو بمیرم
یا فاطمه فاطمه یا زهرا
بلند شو ازجات مادر، فدای اشکات مادر
میلرزه دستات مادر
درد و بهونه کردی ، تو کار خونه کردی
موهامو شونه کردی
تو که خوب میدونی مادر ،غم نور دوعینت رو
پاشو تا ببینی اشک و، ناله ی حسنینت رو
زخم تنت قاتل حیدر شد
باضربه ی در گلت پرپر شد
تو کوچه پیدا گل معجرشد
یا فاطمه فاطمه یا زهرا
#رسول_میثمی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
دِلا بکوش مُطهر بمان و مَحرم باش
دخیل چادرِ دُخت رسول اکرم باش
به تزکیه سپری کن دو روز دنیا را
بدین طریق به چشم خدا مُکرّم باش
عبودیت به صفات ربوبیت برسد
بیا و عبد خداوند باش ، رَب هم باش
تو جمع عالَم دنیا و آخرت هستی
مباش فکر دو عالم ، خودت دو عالم باش
مسافریم و از اینجا خلاصه باید رفت
به فکر رفتن از این نشئه نیز کم کم باش
ز راه میرسد آن دم که صور را بدمند
از این به بعد دَمادَم به یاد آن دَم باش
به سفره خانه یِ حاتم مَبَر نیاز ، اما
اگر به خانه یِ تو آمدند حاتم باش
اگر درست نکردی ، خودت درست بمان
کسی به دست تو آدم نشد ، تو آدم باش
غمی به غصه همسایه هات اضافه نکن
ولی به غصه همسایه هات مرهم باش
بگو به زن که زنی فاطمه نخواهد شد
بگو که لااقل آسیه باش ، مریم باش
شب زفاف دو رکعت نماز قبر بخوان
شب زفاف که شد فکر قبر خود هم باش
چراغ خانه به مسجد رواست نی خانه
به فکر مسجد و محراب و ابروی خم باش
گر ایستاده بمیری شهید میمیری
درست مثل شهیدان چو کوه ، محکم باش
کلید قفل شهادت بدست گریه توست
امیدوار به این اشکهای نم نم باش
آهای اُمت اسلام ! بهر پیروزی
دخیل چادر دخت رسول اکرم باش
#علی_اکبر_لطیفیان
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
بی نیاز از تمام دنیاییم
مستمند نگاه زهراییم
عزت جاودانه می خواهیم
رحمت مادرانه می خواهیم
فاطمه ای یگانه خلقت
سوره ی مهربانی و رحمت
مثل باران نور می باری
تاج لولاک روی سر داری
نغمه ی آسمانی توحید
مشرق نور یازده خورشید
بر بلندای نور و ایمانی
حجت الله بر امامانی
آسمانها ز نور چشمانت
ملک الموت هم به فرمانت
پشت پرچین خانه ات جبریل
آمده مستمند احسانت
و پدر پشت بوسه ها می دید
آسمان را میان دستانت
نور شبهای چادرت بانو
کرده محراب را غزل خوانت
می شود دیدنی جمال علی
وقت اعجاز صوت قرآنت
برده هوش از سر تمامی شهر
عطر خرمای سهم سلمانت
بی تو خورشید سنگ تاریک است
با تو تا عرش راه نزدیک است
پاسخ رنج های دنیایت
در قیامت "لَسوفَ یُعطیکَ" است
در عبادت عظیم و نستوهی
به تو زیبد "نَفَخْتُ مِن روحی"
تو صراط کمال دنیایی
زهره ی بی زوال دنیایی
صفتی نیست قابلت باشد
چه کلامی معادلت باشد؟
"یُطعِمونَ الطَعامِ" سوره ی دهر
آیه ای از فضائلت باشد
انسیه حوریه و یا انسان
تا کجا حد فاصلت باشد
قبل خلقت که امتحان دادی
به خدا خویش را نشان دادی
نور اگر پاک دامنی دارد
از جمال تو روشنی دارد
پدرت جمله ی "فِداها"یش
یک جهان حرف گفتنی دارد
بر پدر مایه ی مباهاتی
نور یک اربعین مناجاتی
کوری چشم ابتران حسود
مادر نسل پاک ساداتی
روز محشر در آن پریشانی
صاحب برترین مقاماتی
صورتت رو گرفت از دنیا
بلکه از آن دو چشم نابینا
آفتاب از حجابتان روشن
واژه ها در مقابلت الکن
با ولای تو زندگی کردیم
در کلاس تو بندگی کردیم
در پناه دعای روشن نور
تبِ دنیا شد از جهانم دور
بی پناهم پناه می خواهم
خسته ام تکیه گاه می خواهم
ای همه عرش و فرش پابستت
ای فدای جریحه ی دستت
قبر مخفی ت میزند فریاد
تا ابد بر سقیفه نفرین باد
ای که سرچشمه ی بهاری تو
به چه جرمی بنفشه زاری تو
یاس هجده بهار دیده چرا
ذکر عجل وفات داری تو
نود و پنج روز بارانی
لحظه ها را به انتظاری تو
ای که بر ماه چهره ات مادر
طاقت برگ گل نداری تو
آه از دست شوم آن نامرد
آه از خنده های آن ولگرد
وسط کوچه اتفاق افتاد
ناگهان ماه در محاق افتاد
از خجالت زمین ترک برداشت
صورتت داغی از فدک برداشت
رد شوم از فضای آن کوچه
از غم ماجرای آن کوچه
بگذرد این جهان جهانی که...
می رسد آن زمان زمانی که...
ذولفقار از نیام می جوشد
از زمین انتقام می جوشد
وارث روزگار می آید
یوسفت با بهار می آید
#حسن_کردی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
1_2253702779.mp3
433.1K
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
به پشت درمادرمه
باچشم ترمادرمه
سپرشده واسه بابام
شکسته پرمادرمه
مادردردت به جونم
مادرببین گریونم
مادربگومیمونم
ببین بابام زانوی غم بغل گرفته وبه لب
میگه همش یازهرا(س)٢
ببین داداش حسن توخواب میلرزه وبه سوزوتب
میگه همش یازهرا(س)
یازهرافاطمه جان
بنددوم
بی قرینه مادرمه
یک مدینه مادرمه
میخ درسوخته خدا
توسینه ی مادرمه
مادرای مهربونم
مادرای همزبونم
مادرای قدکمونم
پاشویه کم جون دلم مثل قدیم جلوچشام
قدم بزن توخونه٢
پاشوبازم جون داداش به موهای زینب خود
مادربزن یه شونه٢
یازهرافاطمه جان
===================
بودونبودمادرمه
کل وجودمادرمه
شیرخدابابام علی(ع)
یاس کبودمادرمه
مادرکشیدی غربت
سهمت سیلی ومحنت
دیگه نکن وصیت
جلوی من گذاشته ای سه تاکفن خدای من
دلم چه بی قراره٢
توروخدابه من بگوچراسه تامگه داداش
حسین(ع)کفن نداره٢
یازهرافاطمه جان
توقتلگاه حسینمه
به نیزه هاحسینمه
زیرثم مرکباو
به هرکجاحسینمه
داداش زدنیاسیرم
دادش به غم اسیرم
داداش بی تومیمیرم
توقتلگاه هربلائی سرت حسین(ع)آوردنو
حیازمانکردن٢
جلوچشام سرازتنت بریدن ورحمی داداش
به معجرانکردن٢
یازهرافاطمه جان
#مهدی_منصوری
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
رفتی میان غصه مرا جا گذاشتی
ما را در اوج غم تک و تنهاگذاشتی
برداشتی تو بار خودت را ز بستر و
آن را به روی شانه بابا گذاشتی
یادم نمی رود بخدا لحظه ای که تو
با یا علی به آتش در پا گذاشتی
مادر لباس محسن خود را نبرده ای
آن را به زیر بالش خود جا گذاشتی
این یادگاری ات جگرم را کباب کرد
دربین شانه موی خودت را گذاشتی
گفتم که چار ساله کجا مادری کجا
این کار را برای اماگذاشتی
آن بوسه ای که سهم گلوی حسین بود
آخربرای زینب کبری گذاشتی
#مهدی_نظری
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
دست نوازشش دگر از کار مانده است
بر بازویش مدال غم یار مانده است
با اینکه نا ندارد و قامت کمان شده
چون کوه پشت حیدر کرار مانده است
هر شب برای غربت و مظلومی علی
تا صبح گریه کرده و بیدار مانده است
حالش وخیم تر شده از حرص و جوشها
غصه زیاد خورده که بیمار مانده است
زینب حریف آن همه خونریزی اش نشد
در کار این مریضه پرستار مانده است
از نحوه قدم زدنش حدس میزنم
چشمان ضرب دیده او تار مانده است
کمتر شده تورم پلکش ولی هنوز
بر پیکرش جراحت بسیار مانده است
هر ثانیه تنفس او کند میشود
بد جور در میان در انگار مانده است
از پارگی پیرهنش چند رشته نخ
با رنگ سرخ بر نوک مسمار مانده است
ای فضه لا اقل تو جواب مرا بده
این جای پای کیست به دیوار مانده است؟
#علی_صالحی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
نگاه مبهمی امشب به آسمان داری
خدا به خیر کند نیتی نهان داری
چه دیده ای که شدی سیر از من و بابا
که قصد شعله کشیدن به باغ مان داری
حسین این طرف و آن طرف حسن انگار
خدا نکرده سر ترک این و آن داری
بس است دسته دستاس هم پر از خون شد
اگر غلط نکنم قصد پخت نان داری
هزار شکر که دست تو لرزشی دارد
دلم خوش است عزیزم کمی تکان داری
نه زخم بسترت این روزها رهایت کرد
نه از حرارت و از سرفه ها توان داری
نوازشم مکن از طرز شانه ات پیداست
میان سینه خود درد بی امان داری
که چند دنده فقط سالم است باقی نه
چقدر زخم و ترک روی استخوان داری
شکست دست تو را قنفذ و نفس میزد
هنوز نام علی باز بر زبان داری
مغیره میزد و میگفت خسته ام کردی
که بعد این همه ضربه هنوز جان داری
شما چهار بهشتید پس چرا سه کفن
چقدر حرف نگفته برای مان داری
وصیتت شده تا از حسین نوحه کنم
شب است و باز پرستار روضه خوان داری
نفس بده که بگویم چه گفته ای با من
غروب میشود و تو نفس زنان داری....
....به روی خیمه پر شعله خاک میریزی
که چند دختر نوپا در آن میان داری
دو دست دخترکی روی گوش ها میگفت:
تو هم به روی سرت زخم خیزران داری
تو دست بر سر او میکشی و میگوئی
چقدر لخته خون بین گیسوان داری
رباب در بغلت ضجه میزند بی بی
به نیزه دار بگو طفل بی زبان داری
#حسن_لطفی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
1_2300476669.mp3
1.08M
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
خدا برا کسی نیاره
تو شعله مادرش بسوزه
جلو چش یه عده نامرد
چادر و معجرش بسوزه
خدا برا کسی نیاره
دستای باباشو ببندن
غریبه ها بیان با طعنه
به اشک مادرش بخندن
یه عده لا اُبالی:مارو به غم نشوندن
الهی خیر نبینن:خونمونو سوزوندن
مادر با بارِ شیشه: موند بین دود و آوار
خونابه های پهلوش:نشست به روی دیوار
کابوس تلخ کوچه رو
یادم نمیره ای خدا
هنوز صداش توو گوشمه
فضه رو میزدِش صدا
واویلتا واویلتا
دلم پُره از این مدینه
به حق مادرم جفاشد
از زندگی خیری ندیدو
نیومده گلش فداشد
دلم پُره از این مدینه
نصیبمون غصه و غم شد
مادر هیجده ساله ی ما
قدش شکسته شدو خم شد
رمق نداره دیگه: حتی بلندشه از جا
چندروزیه میگیره: تو خونه روشو ازما
صورت زخم مادر: شده کبودونیلی
به روی هر دو گونش:نشسته جای سیلی
میدونم اینو که دیگه
فصل غمش شده خزون
بین نماز میگه خدا
مرگ منو زود برسون
واویلتا واویلتا
#عباس_قلعه
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
با تمام درد ها بانو ترحم میکنی
گاه گاهی لحظه ای کم کم تبسم میکنی
چشمهای کودکانت غرق ماتم میشود
تا که در بین قنوتت یاد مردم میکنی
روزهای آخری کمتر به زینب میرسی
کم نوازش میکنی کمتر تکلم میکنی
لاله ی پیراهنت هی آبیاری میشود
روزهای آخری تا پخت گندم میکنی
در میان روز بر پیغمبرت سر میزنی
وقت برگشتن تو گاهی خانه را گم میکنی
آنقدر خونریزی بال و پرت گسترده است
بین معراج شبانه هی تیمم میکنی
مرتضی خوشحال میگردد و خندان میشود
تا که بین خانه اش بانو تلاطم میکنی
در میان بسترت وقتی که میخوابی چرا
آن شهادتگاه محسن را تجسم میکنی
ای پرستوی مدینه حرف رفتن را نزن
از چه رو شعر پریدن را ترنم میکنی
#علی_حسنی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
کاری که با بانوی او مسمار کرده
هفت آسمان را بر سرش آوارکرده
تابوت میسازد میان اشک و اندوه
از بس که بانویش به او اصرار کرده
از رنگ و روی فضه فهمیده است حیدر
نجارٍ در بر درچه میخی کارکرده
دندان گرفته آستینش را ز غربت
رفتارهای دشمنش ناچار کرده
حال و هوای دودی شهر پیمبر
بانوی مولای مرا بیمار کرده
زانو گرفته در میان دستهایش
رخسار زهرا حال او را زار کرده
دیوارهای کوچه ی تنگ مدینه
چشمان زهرای علی را تار کرده
لبخندهای ممتد همسایگانش
این زندگانی را به او دشوارکرده
پروانه را از شمع خود محروم کرده
کاری که با بانوی او مسمار کرده
#علی_حسنی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
هجده بهار میگذرد از جوانی ات
قربان لطف و معرفت و مهربانی ات
جمع ملایکه به شما سجده کرده اند
بین قنوت نافله ی آسمانی ات
در خانه ی علی چقدر کار کرده ای
با پهلوی شکسته و با ناتوانی ات
پیغمبری و کار پدر کرده ای شما
با جلوه های چادر پاک یمانی ات
در کوچه ذوالفقار علی بوده ای شما
در بین کوچه دیده شده قهرمانی ات
چشمان مرتضی پر از احساس غم شده
با دیدن هلال رخ ارغوانی ات
حالا میان بستری و گریه میکنی
با غنچه های پیکر رنگین کمانی ات
#علی_حسنی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
علی پناه همه خلق و تو پناه علی
میان کوچه تویی یک تنه سپاه علی
علی کنار تو قد راست میکند یعنی
وجود حضرتتان بوده تکیه گاه علی
حکایت تو و حیدر حکایت عشق است
علی برای تو خورشید شد،تو ماه علی
همین یکی دو سه روزه نبوده قصه ی عشق
به سمت فاطمه بود از ازل نگاه علی
میان شعله و آتش به فکر حیدر بود
نگفت آه دل من که گفت آه علی
چراغ خانه ی حیدر بیا و رحمی کن
به ناله های علی و شب سیاه علی
علی کنار تو جان میدهد نه در کوفه
نجف که نیست مدینه است بارگاه علی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
پس از مصیبت در، در بدر شدم ، مادر
همین که از خبرت با خبر شدم مادر
نوشته اند : چهل تن به یک نفر من هم
اسیر صورت آن یک نفر شدم مادر
میان شعله ی آتش چه آمده به رخت
که من ز داغ رخت شعله ور شدم مادر ؟
چه آمده به سرت ؟ باز چهره پوشاندی !
دوباره زخمی زخم بصر شدم مادر ؟
حسن نگاه به دیوار خانه می نالد:
شهید روضه ی مسمار در شدم مادر!
نشسته ام .. که تو شب ها دگر نمی خوابی
شکسته ام ز غمت، پیر تر شدم مادر
رهم دهید به خانه که بی لیاقت من
به روضه خوانیتان مفتخر شدم مادر
دعا کنید برایم به حق چادرتان
نیازمند دعای سحر شدم مادر
شما که عازم راه سفر شدی مادر،
پس از شما چقدر در بدر شدم مادر
#مجتبی کرمی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
از بس که غصه بر جگرم پا گذاشته
خون بر نگاه های ترم پا گذاشته
دیگر توان نمانده بیایم زیارتت
انبوه درد دور و برم پا گذاشته
تنهایی علی که از هرچه بیشتر
بر زخم های مختصرم پا گذاشته
با پای خود نیامده ام... لطف بچه هاست
یک شهر روی بال و پرم پا گذاشته
من هم قد حسن شده ام او نیست هم قدم
ردی خمیده بر کمرم پا گذاشته
گل بوسه های میخ در و تازیانه ها
بر بوسه هایت ای پدرم پا گذاشته
آنکس که پیش چشم علی میزند مرا
روی غرور همسفرم پا گذاشته
محسن فقط مدافع من گشت پشت در
اما کسی بر سپرم پا گذاشته
#محمد بیابانی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
زمین گریه زمان گریه، تمام چشمها گریه
صدای مادرم میآید از سجاده با گریه
چرا عجل وفاتی از قنوتش میچکد اینبار
چرا پس با صدای قطعه قطعه، پس چرا گریه؟
چرا ایندفعه جای "جار ثم الدار"ِ دستانش
به روی چادرش میبارد از هر ربنا گریه؟
دل معصوم وقتی بشکند کون و مکان بغض است
که ماهی بین دریا و کبوتر در هوا گریه
صدایی از در و همسایه میآمد که یا حیدر
بگو که فاطمه یا شب شود یا روز را گریه
پدر یک بیت الاحزان از کبود دردهایش ساخت
و کار ما در آنجا روز و شب شد، یکصدا گریه
جلال او، جمال او، صفاتی از خدا دارد
و با هر قطره اشک مادرم دارد خدا گریه
میان کوچه این ایام بی انصافی محض است
که خنده سهم قنفذ باشد اما سهم ما گریه
نه، اشک مادرم ازقصه های غربت باباست
فراوان ریخت از این دردهای آشنا گریه
علی را کار طوفانی زهرا خانه برگرداند
شبیه رعد میغرید و مثل ابرها گریه
#وحید عظیم پور
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
رفتی و روز و شبم یکسره غمبار شده
نیستی خانه به روی سرم آوار شده
سهم دستان منم مثل تو دیوار شده
پسرت فاطمه تب کرده و بیمار شده
نفسم!همنفست بی کس و بی یار شده
موقع غسل تنت بود ،سرم درد گرفت
تا نگاهم به پرت خورد پرم درد گرفت
بیشتر دیدمت و بیشترم درد گرفت
زیر تابوت تو زهرا کمرم درد گرفت
دم در خیره به من تیزی مسمار شده
آب غسلت همه از چشم تر حیدر بود
ورم بازویت از صورت تو بدترد
تازه بو بردم اگر پوشیه ات بر سر بود...
..روی پیشانی تو جای کلون در بود
شصتم از وضع وخیم تو خبردار شده
با چنین وقت کمم کار تنت را چه کنم؟
خون جار شده روی کفنت را چه کنم؟
رد سیلی کنار دهنت را چه کنم؟
نیمه شب گریه ی سخت حسنت را چه کنم؟
رفته ای و اسدالله گرفتار شده
به خدا زندگیم را به نظر چرخاندند
ریشه ام را که تو بودی به تبر چرخاندند
خبر مرگ تو را اهل خبر چرخاندند
تا که دیدند علی را همه سر چرخاندند
بی محلی به علی سنت بازار شده
نیستی دخترمان زار و پریشان شده است
تو چه گفتی که فقط گرم حسین جان شده است
حرف از پیرهنی آمد و گریان شده است
صحبت از بوسه ی بر حنجر عریان شده است
کربلا وعده ی دیدار منو یار شده
موقع گریه برای بدن بی سر شد
بدنی پاک لگد کوب شد و پرپر شد
قطعه قطعه پسری محضر یک مادر شد
نوبت نیزه زن ناشی خیره سر شد
نیزه ای در وسط حنجره اش کار شده
#محمد کیخسروی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
امشب مدینه خوابِ راحت کرد مادر
اما تو را خیلی اذیت کرد مادر
همسایه هایت را دعا کردی و این شهر
هرشب فقط پشتِ تو غیبت کرد مادر
چشم و سر و پهلویَم امشب درد دارند
دردِ تو بر ما هم سرایت کرد مادر
بابا تو را می شست دیدم رفت از حال
وقتی به بازویِ تو دقت کرد مادر
این زخمِ سینه عاقبت کارِ خودش کرد
ما را اسیرِ این مصیبت کرد مادر
هم اشک هم بابا عرق می ریخت اما
حالِ مرا خیلی رعایت کرد مادر
از چادری که سهمِ من شد از تو،پیداست
آتش فقط از تو عیادت کرد مادر
با آنهمه زخمی که خوردی ، قاتلِ تو
از ماندنت در کوچه حیرت کرد مادر
آنروز دیدم هفت جایت را شکستند
دیدم مغیره هِی جسارت کرد مادر
دست از قلافِ خویش قُنفذ بر نمی داشت
هِی زد ، تو را غرقِ جراحت کرد مادر
از بس برایم روضه خواندی از حسینم
چشمم به این خون گریه عادت کرد مادر
می آید آنروزی که می گویم : کجایی
پیراهنش را شمر غارت کرد مادر
بر نیزه بود و ناگهان دیدم که سنگی
پیشانیِ او را دو قسمت کرد مادر
بازارِ شام و حال و روزِ ما به بازار
عباس را غرقِ خجالت کرد مادر
عمداً سنان با چند نامردِ یهودی
ما را معطل چند ساعت کرد مادر
#حسن لطفی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
دارم عذاب می کشم و آب میکشم
با چاه آه از دلِ بیتاب میکشم
اُفتاده عکسِ ماه در این چاه و عکسِ من
دارم خجالت از رُخِ مهتاب میکشم
کِی در کنارِ خاکِ تو من خاک میشوم
کِی رَختِ خویش از دلِ سیلاب میکشم
سلمانِ پیر زیرِ بغلهایِ من گرفت
خود را به رویِ شانهیِ اصحاب میکشم
عکس تو مانده است به دیوارِ خانهام
دستی که بسته شد رویِ این قاب میکشم
من هرچه میکشم همه از دستِ قنفذ است
داد از مغیره از غم خوناب میکشم
من هرچه از تو مانده در این بقچهی غریب
دارم به چشم خستهی بی خواب میکشم
دارم لباسِ سوخته را جمع میکنم
این میخ این در همه را آب میکشم
#حسن لطفی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
همسری سر به راه را کشتند
بانویی بی پناه را کشتند
کینه جویان تیره دل آخر
روشنی پگاه را کشتند
"جبت" و "طاغوت" عصمت اللهِ
بری از اشتباه را کشتند
دست شان که به مسندش نرسید
صاحب جایگاه را کشتند
در نبود مدافعان حرم
والی بارگاه را کشتند
غیرِ خوبی از او ندید کسی
خانمی خیرخواه را کشتند
کوچه های مدینه آرام است
بانی اشک و آه را کشتند
یک تنه لشگر علی شده بود
یک به یک آن سپاه را کشتند
همه پشت و پناه مولا بود
حضرت تکیه گاه را کشتند
جلوی شوهرش چهل نامرد
مادری پا به ماه را کشتند
#علیرضا خاکساری
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam