eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.2هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
39 ویدیو
568 فایل
🔸کانال فروشگاه محصولات فرهنگی↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک 50 فروشگاه بابُ الحَرَم
مشاهده در ایتا
دانلود
من دختر سلطان عشق و دینم در فاطمیون فاطمه ترینم یعنی به عمه زینبم قرینم اینجا رقیه نام پر طنینم در آسمان زهرای نازنینم من نازنین زهرای کربلایم خود زینت مجموع عمه هایم همتا ندارم من در این میانه هستم چو زهرا مادرم یگانه تاج سر بابا به هر زمانه دارم ز نور فاطمه نشانه صوت حزین و ناله ای شبانه تا سوز آهم سر رود ز سینه شام بلا را میکنم مدینه آنگونه که زهرا به آه شب سوز با ناله های قلب آتش افروز زد شعله بر اهل مدینه آنروز آنگونه که با طعنه های جانسوز گفتند یا شب گریه کن و یا روز یک ناله ام یک شهر را بهم ریخت از بیخ و بن سرمایه ی ستم ریخت شهری که عمری سب مرتضا کرد با انقلابم آتشی بپا کرد هر ماذنه با ناله ام نوا کرد بر اشهد اَنَّ علی وفا کرد تا صبح محشر صوت من صدا کرد طوری که بعد از کربلا و کوفه دینِ خدا زد از غمم شکوفه در آسمان دین ستاره برگشت با گریه هایم راه چاره برگشت عمامه ی رفته دوباره برگشت حتی دو سه تا گوشواره برگشت نزد ربابه گاهواره برگشت این است تاثیر رقیه، آری اینگونه احیا شد یتیم داری گر چه چهل منزل شدیم تحقیر گرچه شدم چون عمه ام به زنجیر گر چه کتک خوردم بدون تقصیر هر چند کودک بودم و شدم پیر اما لباس پاره کرد تاثیر بر گریه ام خندید دشمن اما آخر شدم من آبروی بابا کوهی ز غم بر شانه ام کشیدم خار مغيلان دیدم و دویدم زخم کف پا را به جان خریدم افتادم از ناقه ولی رسیدم چیزی نشد، تنها ز غم خمیدم گر چه تنم از ترس زجر لرزید اما به دیدار طبق می ارزید گرچه برایم پهلویی نمانده عیبی ندارد گیسویی نمانده دستم شکست و بازویی نمانده آری می‌ارزد ابرویی نمانده گرچه به چشمم سوسویی نمانده تازه شدم منهم شبیه زهرا تا مفتخر باشم به پیش بابا آنکه مرا با نام زشت خوانده از بس مرا دنبال خود کشانده دیگر مرا تاب و تبی نمانده گرچه مرا بر کاروان رسانده زیر گلویم جای پنجه مانده باید روم دیگر از این خرابه زحمت شدم دیگر برای عمه @babollharam
مهدوی جمعه آخر سال ۱۴۰۱ آخرین جمعه شد و از تو نیامد خبری تو بیا بر دل غمدیده ی من کن نظری روزها هفته و ماه طِی شد و دلتنگ شدم آخر سال تو بر کوی دلم کن گذری کوله بار گنهم از تو مرا دورم کرد دیگر این ناله و اشکم که ندارد اثری با دعایت به خدا سوز دلم ساز شود کن دعایی به دل مضطر من در سحری چون دعای تو یقین بوی اجابت دارد نیست ترسی به دلم از فِتَن و هر خطری چه شود با نظرت کرب و بلایی بشوم مرغ دل زائر جدِ تو شود در سفری
صاحب الزمان آخرین جمعه ی سال است کجایی آقا سوختیم از غم هجران و جدایی آقا ذکر ما لحظه تحویل همین است فقط چه شود جمعه ی امسال بیایی آقا
جمعه ها اندازه ی یک آسمان ابرهای گریه دارم بی امان پشت هم ذکر لبانم این شده العجل یا مهدی صاحب زمان صلی الله علیک یا مولانا یا صاحب العصر و الزمان @babollharam
ای نور چشم فاطمه مهدی کجایی عالم بود در انتظارت کی میایی خون شد دلم از. غم جدایی غریب عالم پس کی میایی ای یوسف زهرا دلم کرده هوایت جانم فدای دردها و غصه هایت خون شد دلم از غم جدایی غریب عالم پس کی میایی هر جمعه با ندبه کنم یاد تو مهدی هرجمعه باشد بهر من روز هم عهدی خون شد دلم از غم جدایی غریب عالم پس کی میایی هر جمعه هستم منتظر تا تو بیایی گره ز کار اهل عالم تو گشایی خون شد دلم از غم جدایی غریب عالم پس کی میایی از بهر دیدار تو مولا بیقرارم سوزم ز درد هجر تو چشم انتظارم خون شد دلم از غم جدایی غریب عالم پس کی میایی شیعه دگر تنها شده بی گل رویت برگرد تا گیرم دوباره عطر و بویت خون شد دلم از غم جدایی غریب عالم پس کی میایی تنها تویی با اذن حق یار و حبیبم بر درد بی درمان من تنها طبیبم خون شد دلم از غم جدایی غریب عالم پس کی میایی بار دگر مولای من بر تو پناهم حق رقیه یابن زهرا کن نگاهم خون شد دلم از غم جدایی غریب عالم پس کی میایی @babollharam
معتکف در بیتت شدم به ناله و آه بیچاره منم که هستم اسیر گناه من هستم رو سیاه ، یا رب استغفر الله ** زلال رحمت را بر قلبم جاری کردی هر چه بد بودم تو آبرو داری کردی من هستم رو سیاه ، یا رب استغفر الله ** فرار از تو کردم به تقلید از اشقیا من رفتم امّا تو دوباره گفتی بیا من هستم رو سیاه ، یا رب استغفر الله ** بهار دلم را شور خزانی دادم جواب لطفت را با نا فرمانی دادم من هستم رو سیاه ، یا رب استغفر الله ** دلم با مهر تو دیگر قرین نمیشد ببخشید ای خدا بدتر از این نمیشد من هستم رو سیاه ، یا رب استغفر الله ** امّا یا الهی خجل و مضطر گشتم بر درخانه ات ببین که من برگشتم من هستم رو سیاه ، یا رب استغفر الله ** قلب من قلب من از لطف توآکنده مهربام مهربان شرمنده ام شرمنده من هستم رو سیاه ، یا رب استغفر الله ** از بهر نگاهت دارم هر لحظه آوا از جرمم گذر کن یا رب به حقّ زهرا من هستم رو سیاه ، یا رب استغفر الله ** او که بر مصحف تو سوره ی کوثر بود زهرایی که دار و ندار پیغمبر بود فاطمه فاطمه فاطمه یا فاطمه ** زهرایی که گردید ولایت را علمدار او که مجروحه شد در بین در و دیوار فاطمه فاطمه فاطمه یا فاطمه ** زهرایی که چون گل شد بعد بابا پرپر محسنش فدا شد در راه عشق حیدر فاطمه فاطمه فاطمه یا فاطمه ** اگر بر فاطمه کینه روا نمیشد بر زینب در گودال ظلم و جفا نمیشد یا حسین یا حسین ای تشنه لب یا حسین ** ناله زد دختری انا بنت المظلومة اُنظُر یا ابتا عمّتی المضروبة یا حسین یا حسین ای تشنه لب یا حسین @babollharam
ایوان طلایی که نداری را بنازم صحن و سرایی که نداری را بنازم آخر بقیعت میشود مثل گلستان آن لاله هایی که نداری را بنازم زیبا ترین صحنت به نام صحن کوثر دارالشفایی که نداری را بنازم حج کبوترهای عاشق گنبد توست گنبد طلایی که نداری را بنازم در زیر قُبَت هر دعایی مستجاب است تحت قبایی که نداری را بنازم آغوش واکردی به سوی سائلانت بی اعتنایی که نداری را بنازم گلدسته هایت میشه هر شب چراغان گلدسته هایی که نداری را بنازم رو به ضریحت گریه می چسبد حسن جان آن کربلایی که نداری را بنازم از معجزات چشم تو اینجا مقیمم عمریست محتاج و گدایت از قدیمم... @babollharam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صاحب الزمان بهار آمده  اما   بهار  من  تو  کجایی؟ نمانده  لطف و صفایی  به سال نو چو  نیایی تمام  آرزوی من  خلاصه   شد  به  دعایی پُر از  صفا  شود عالم  اگر  که  جمعه بیایی بیا که خُرم  و خوبی فقط ز سوی  تو باشد بیا که صوت ملیحم  به عشق  روی تو باشد بیا  که  با  قدم  تو  شود  دلِ  همه  راحت به یُمن  بردن نامت  به دل  نشسته حلاوت بیا و یک  قدمی زن  به روی چشم حقیرم نشسته ام  سر  راهت  عنایتی  که  فقیرم به لب رسیده دل و جان از این جدایی و دوری بگو چه چاره کنم  من  از  این فراق و صبوری ؟ @babollharam
🌼﷽🌼 ─┅═🍃🌺🍃═┅─ هفت سین سفره ام را چیدم امسال،این چنین سیـــن اول شد ســلام آقا ، امــام بی قـــرین ! سیــــن دوم ســاعت تحویل ســالَـم با شمــا ســومین سیــن بر  زبان چرخید  نام سـامرا سیــن چــارم ، سر  فدای  راه جانان می کنم خاک پایش را به روی دیده مهمـــان می کنم سیــن پنـــجم سـائل درگاهتــم یابن الحسن بیقـــرارم منتـــظر بر راهتــــم یابن الحسن سین شش یک سوره از قـران تلاوت می کنم لحـظه لحـــظه از تهِ قلبــم دعــایت می کنم سین هفتم سیلِ اشکم از غم و هجر و ملال می شـود جاری  به رویم لحظه تحویل سال کــاش برگردی تو ای خورشیــد پشت ابرها کــاش با فصــل ظهـورت تازه گردد حال ما ─┅═🍃🌺🍃═┅─ (کیمیا) @babollharam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
راهی که به تو ختم نگردید کج است بی مرحمت تو کار عالم فلج است هرسال، بدون تو شده طی، ای کاش امسال بگویند که است @babollharam
نوروز وصالتان حُسینی بادا نیکوییِ حالتان حُسینی بادا در وسعت کُلُ خَیر فی بابِ حُسین سرتاسر سالتان حُسینی بادا @babollharam
به‌مناسبت شعار فرمود امام بر همه در اوّل بهار باید شعار سال، چنین یابد اشتهار ایثار لازم است که امسال بشنویم «تولید رشد کرده، تورّم شده مهار» @babollharam
به‌مناسبت شعار دریای وطن که موج طوفان دیده‌ست در ذائقه‌اش حلاوت امّید است انجام مهار این تورّم، قطعاً در سایه‌ی رشدِ شاخص تولید است @babollharam
در هجر رخت باز گذشت امسالم تقصیر تو نیست من پراز اشکالم این حال بد مرا بیا و خوش کن مقصود منی محول الاحوالم صلی الله علیک یا مولانا یا صاحب العصر و الزمان @babollharam
باز یکسال گذشت و نشد از تو خبری بی شما قسمت ما هست فقط در به دری لحظه ی آخر سال است کجایی آقا عمرمان رو به زوال است کجایی آقا بی شما چشم زمین ، چشم زمان پر گهر است سال تحویلِ بدونِ تو بدونِ ثمر است ای وجود تو همه دار و ندار مادر پسر فاطمه ای باغ و بهار مادر شده مجنون بیابان دل آواره ی ما بی شما عید ندارد دل بیچاره ی ما سال تحویل کجا خیمه زدی آقا جان پای شش گوشه ، نجف ، یا حرم مادرتان ما که هر جا دلمان هست بدنبال تو ایم سائل خیمه و بسته به پَرِ شال تو ایم نامتان آمد و بر حالِ دلم تسکین شد اول سال زدم فال و جوابش این شد مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید منتظر هستم و چشمم به در است آقاجان هفت سین با تو دل انگیز تر است آقا جان "از تو یک لحظه نگردم منِ بیتاب جُدا اولین سین بنویسیم سلام ای آقا گر چه در خاطرمان اینهمه حاجت باشد دومین سین ، سرت ای دوست سلامت باشد دل ربوده ز ملک اشک‌و عبادات شما سین سوم ، سحری پای مناجات شما هر که آشفته شود ، دست به دامانِ شماست چارمین سین همه سفره ی احسان شماست همه ی عمر نشستیم کنار علمت پنجمین سین دلم سجده به خاک قدمت تو خودت رزقِ من غرقِ دعا را بنویس ششمین سین ، سفر کرببلا را بنویس کاش می شد همه جا غرق حضورت بشود هفتمین سین همه سالِ ظهورت بشود ... یا مُقَلِّب دل ما را به خودت بند بزن یابن زهرا به دلِ سوخته لبخند بزن یا مُحَوِّل تو خودت حال مرا زیبا کن عاشق خود کن و مهجور ازین دنیا کن یا مُدَبِّر بخدا راهِ جُدا از تو کَج است بهترین حال همه دیدن روزِ فرج است... @babollharam
خدایا لحظه‌ی تحویل سال است و هر از گاهی دلم مثل کبوتر از خراسان سر درآورده‌ست هر از گاهی به قم رفته‌ست تا شیراز اما باز دل من از شمالِ شرق ایران سر درآورده‌ست مرا با وسعت جغرافیایم آشناتر کن بیاور سفره را که لحظه‌ی تحویل، نزدیک است بیاور دخترم با خود گل لبخند را امشب غمت را زیر چادر در کنار اشک پنهان کن بیاور سیب را، آیینه را، اسفند را امشب تو حول حالنایت را بخوان، آمین آن با من کمک کن دخترم! این سرزمین را قدر بشناسیم دعا کن دخترم تا زینت این بوم و بر باشی که از تقسیم نان با کودک همشهریت خوشحال و از همسایه بیش از خانه ی خود با خبر باشی الهی یا محول ! احسن الحالی عنایت کن چه بویی خانه را پر کرده ! حالا خوب می دانم چرا این سفره را اینقدر با احساس می چینی کنار سفره ی امسال ، شب بو را نمی بینم به جایش خوب می فهمم چرا هی یاس می چینی خدا را شکر ، یاس خانه را پرپر نمی بینم دم تحویل سال است و من و تو دست بر سینه کنار سفره می خوانیم با هم ، کوثر از قرآن سلام ای ابر باران زا ! سلام ای دختر دریا ! سلام ای مادر آب و سلام ای همسر باران ! سلام ای فاطمه ! امسال ، ما را فاطمی تر کن @babollharam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گفتم بهار می‌رسد و می‌رسم به یار آمد بهار و سَر نشد ایّامِ انتظار جان بر لبم رسیده و یارم نیامده ای چشمِ تَر به حالِ نَزارم بِبار زار سالِ گذشته توشه‌یِ خوبی نداشتم بر رویِ شانه‌اَم شده تنها گناه... بار از حال و روزِ عاشقِ آلوده‌اَت مَپرس بیچاره کرده است مرا دردِ اِضطرار با یک نگاه دردِ مرا می‌کنی دَوا تنها گُلم تو می‌رسی و می‌رسد بهار آقا دلم شکسته بیا روضه‌ای بخوان سرْ رویِ نیزه شد سرِ بازار سنگسار پیشّ دو چشمِ عمّه‌یِ سادات می‌زدند از رویِ بام سنگ به سرهایِ نِی سوار @babollharam
اینک کـه بهـار در بهـار آمده است امید به قلـب بی قـرار آمده است او می رسد و چشم جهان خواهد دید در دست گرفته ذوالفقار، آمده است بهاری تلخ را با کور سویی نور می بینم زمین را در دگردیسی عالم مور می بینم همین آغاز بسم الله باید کوله را برداشت که دنیا را گرفتار غمی ناجور می بینم @babollharam
آمد بهار و خرّم و شاداب شد چمن عالم به عیش و نوش و طرب گشته مقترن نوباوه ی شکوفه به گهواره ی درخت چون طفل شیرخواره که لب شسته از لبن فرش زمرّدینِ چمن گشته با صفا از نقش‌های زنبق و نسرین و نسترن سوری فراز شاخه ی فیروزه فام بین چون گلرخی که کرده به‌ تن سبز پیرهن نرگس ز خواب ناز ، برآورده سر خمار سوسن به ده زبان شده آماده ی سخن سرو سهی به ناز بُوَد در چمن، چمان گاهی سوی یسار و گهی جانب یمن بر طرْفِ جو بنفشه چو گیسوی دلبران از ژاله شسته کاکل مشکین خویشتن مشّاطه ی صبا همه دم شانه می‌زند بر زلف مُشک ‌پرور دوشیزه ی چمن سوری به عشوه بر زبر شاخ چون وثن بلبل برابرش ز سرِ عشق چون سمن نسرین و یاس و سوسن و سیسنبر از فرح بر گِرد هم به باغ و چمن کرده انجمن قُمری به طرْف دشت زند قهقهِ نشاط کبک دری به ناز ، خرامنده بر دمن ژاله به چهر لاله و گل‌های گلسِتان غلتد چو جوی، بر رخ گلفام یار من آب حیاتِ خضر، روان گشته گوئیا از چشمه‌ سار ، بر اثر ریزش وشن در پای بید، آبِ روان همچنان مسیح دلمرده را ز لطف، روان می‌دهد به تن گر نیک بنگریم به چشم بصیر دل بر محفل ربیع و ریاحین هر چمن هر یک به حالتی و زبان و کنایتی گویند ذکر و حمد خداوند ذوالمنن هر سو که بنگری اثرِ ذات وحدت‌اند گل‌های نیک ‌منظره ، چون سنبل و سمن از برگِ سبز ، دفتر توحید گشته باز وین نکته ثابت است به هر مذهب و سُنن نقاش دهر ، زیرِ زمین نقش می‌زند بر هر گلی نقوش مناسب به علم و فن ای دل! ز باغبان طبیعت عجب مدار این صنعت محیّر و این دانش و فنن او برتر از تصور و وهم و گمان ماست گر بخردی؟ گمان وی از سر به در فکن فهم مقام او ـ نتوان کرد تا ابد چون گوهری بوَد که نباشد روا ثمن مصنوع صنع و قدرت او گشته عرش و فرش مبهوت لطف و رأفت او گشته مرد و زن زین بحث، درگذر که بهار است و وقت عیش باید ز گنج رحمت حق بهره ‌ور شدن فصل بهار می‌گذرد جام مِی بگیر از دست ساقیان خوش اندام سیمتن خواهم درین میان رسد از لطف کردگار یاری خجسته سیرت، با وجهه ی حسن تا در لوای میمنت روی انورش از دل زدایم انده و بیماری از بدن فرمان دهم به مطرب و رامشگران عشق تا عندلیب‌ سان همه گردند نغمه زن مطرب! بزن به چنگ کز آهنگ نغز آن آهنگ باربد ، بشود ناله ی حَزَن ساقی! به پاکبازی اهل نظر بیار از آن زمین که پاک و مبرّاست از فتن آن مِی که بُرد از سر عشاقِ حق خمار آن مِی که داد نشئه به سلمان مؤتمن تک جرعه‌‌ای به کام من دُردنوش ریز کز یمن آن ، رموز دو عالم کنم علن پیر مغان ز جام ولایم حواله کرد ای ساقی فرشته رخ ای ماه انجمن! ای ابروان شوخ تو شمشیر ذوالفقار ای نرگس دو چشم تو شد معجز زَمن انفاس جانفزای تو اعجاز صد مسیح خاکِ ره تو رشکِ دل نافه ی ختن یوسف کجاست تا که بخواند حدیث ما کافتاده‌ ام به عشق رخت در چَهِ ذقن شاها به غیر وصف تو نبوَد سخن مرا هستم گدای درگهت ای شاه بوالحسن طبع خموش من به ولای تو شد روان ای برخیِ تو عمر من و طبع و روح و تن بر (شمس قم) ز لطف، نظر کن درین بهار چندان ‌که تا بهارِ ابد ، نبودَش مِحَن شد شایگان چکامه‌ی من در مدیح تو چون عشق تو گرفته مرا مُهر از دهن فروردین_1338 @babollharam