بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_زمان_عج_مناجات_پایان_صفر
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
#امام_رضا_ع_شهادت
#حسن_لطفی
روزی دوبار دربِ بقیع باز میشود
روزی دوبار گریهات آغاز میشود
روزی دوبار روضهی تو: وا حسن....حسین
ای وای بی حرم حسن و بی کفن حسین
سهمِ دو چشمِ خیسِ شما خونِ تازه است
روزی دوبار انیسِ شما خون تازه است
این مهرِ مادرِ تو چهها کرده بادلت
یعنی که آب شعله به پا کرده با دلت
دیدی که آب با جگر فاطمه چه کرد
دیدی که آب با پسرِ فاطمه چه کرد
تقصیرِ آب شد دل زهرا شراره شد
تقصیر آب شد دو جگر پاره پاره شد
از کوزه آب تا که حسن خورد آب شد
وای از حسین آب نخورد و کباب شد
بعدِ حسین بعدِ حسن سربزیر آب
میسوزد آنقدر که شود چون کویر آب
از آن به بعد آب فرودست میرود
روزی هزار مرتبه از دست میرود
از آن به بعد زیرِ سرِ آب آتش است
فهمیدهام که در جگر آب آتش است
سیراب میکند همه را ، تشنه است خود
شرمنده است فاطمه را ، تشنه است خود
پیش حسین بغضِ قدیمِ حسن شکست
در بینِ خانه قلبِ کریمِ حسن شکست
الماس ریزهها جگرش را دو نیم کرد
یک ضربِ دست امام حسن را یتیم کرد
از سینه داغِ روز و شبش ریخت روی طشت
دیدی جگر زِ کنج لبش ریخت روی طشت
خونش نه ، پاره پاره زِ لبها جگر چکید
بر طشت نه به دامنِ زهرا جگر چکید
زینب رسید و گفت که ای وای مادرم
"آیا تویی برادر من نیست باورم"
در کربلا به خیمه نیامد عمویِ آب
از مَشکِ پاره ریخت زمین آبرویِ آب
مجبور شد به خاطرِ آب التماس کرد
رو زد برای طفلِ رُباب التماس کرد
بودند دیو و دَد همه سیرابِ آب
حیف
مَشکی نبود تا که نسوزد رُباب حیف
با التماس گفت عزیزم علی بمان
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
اما چه زود آب دوباره شراره شد
دیدی که وقتِ گریهی زهرا دوباره شد
شد بازهم بساط غمش جور وایِ من
شد آب زهر و زهر شد انگور وایِ من
انگور شعله شد جگرش را به هم که ریخت
آه از دلش که بیشترش را به هم که ریخت
هِی بر زمین نشت نشد چاره ایستاد
ای وای من که با جگرِ پاره ایستاد
آه ای کبود بال و پَرَت را زمین نزن
پیش جوادِ خویش سرت را زمین نزن
...
گفتم که اشک از چه چنین رنگ و بو گرفت
گفتی زِ چشم گریه کنان آبرو گرفت
روزی دوبار درب بقیع باز میشود
روزی دوبار گریهات آغاز میشود
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
#امام_رضا_ع_شهادت
مانند کبوتر به هوای تو رهائیم
از جانبِ سلطان برسد هرچه ، رضائیم
مارا چه بدوخوب به پای تونوشتند
احسان بکنی یا نکنی باز گدائیم
از بس که گنه دیدی و نادیده گرفتی
رو داد به ما تا که دگر بار بیائیم
آلوده دلان راه به میخانه ندارند
ما تشنهی وصلیم ، اگر بی سر و پائیم
عمریست که در حسرت یک نیمه نگاهت
بیمار ِ فِراغیم و به دنبال ِ دوائیم
مارا کرمِ تو درِ این خانه کشیده
آقایِ رئوفم، همه محتاجِ عطائیم
یکبار شده جانِ جوادت بغلم کنم
ما قافله ای خسته ، گرفتارِ بلائیم
مازائرِ عرشیم سحرهایِ حریمت
درپایِ ضریحت همه مهمانِ خدائیم
آشفتگی نوکرتان علتش این است
جا ماندهی راهِ سفرِ کرب و بلائیم
ما زنده بر عشقیم و گرفتارِ حسینیم
با دستِ رئوفت همه زَوّارِ حسینیم
زندانی بغداد زمین خورد و صدا زد
ما وارث یک مادر ِ افتاده ز پائیم
زان روز که شد چشم زنی تار ز سیلی
ما کوچه نشینان همه محتاجِ عصاییم
با دختر من بی ادبی کار ندارد
معصومه من راه به بازار ندارد
شاعر: #قاسم_نعمتی
#امام_رضا_ع_مناجات
#امام_رضا_ع_شهادت
#برای_جامانده_ها ی #زیارت_اربعین
جنس بنجل که گفته اند منم
خوب ها را ز بد سوا کردند
تا به خود آمدیم ، فرصت رفت
ما رسیدیم ، سفره تا کردند
به مرامت قسم که بیجا نیست
انتظاری که از شما دارم
جنس بد بیخ ریش صاحب هاست
به همه گفته ام تو را دارم
کم مگر گریه کرده بودم که
سهمم امسال بی قراری شد
مانده از کربلا و رانده ز طوس
اشکهایم دوباره جاری شد
هر کسی از عزیز جا مانده
وضع زارش همیشه غمگین است
حرف معصومه است باور کن
روضه های فراق سنگین است
چقدر خواهری برایت کرد
آخرش تو غریب جان دادی
جای دامان خواهرت بر خاک
سر خود را تکان تکان دادی
بر سر خود عبا کشیده ای و
بین آن حجره دست و پا زده ای
جای شکرش هنوز هم باقی ست
مادرت را اگر صدا زده ای
من خبر دارم از شهیدی که
نتوانست دست و پا بزند
آخرش هم نشد که مادر را
محض یکبار هم صدا بزند
به دو علت نشد ، یکی اینکه
طفل شش ماهه را زبانی نیست
دومین علتش هم این بوده
در گلوی بریده جانی نیست
همه ی آرزوی مادرها
روز دامادی پسر این است
پسرش را بغل کند مادر
بسکه این اتفاق شیرین است
حیف سهم رباب از اصغر
نیمی اش پشت خیمه ها افتاد
نیمی از سهم دیگرش صدبار
بی تعادل به زیر پا افتاد
شاعر: #علیرضا_وفایی_خیال
#امام_رضا_ع_شهادت
چون جام زهر... غریبانه سر کشید
فریاد زد خدا و... عبا را به سر کشید
پنجاه و چند ساله ی موسی به کوچه ها
پنجاه و چند مرتبه آه از جگر کشید
با سینه ای که آتش از آن شعله می کشید
ناله برای کشته ی دیوار و در کشید
او بود و خاک حجره و یک ناله ی ضعیف
آری نفس نفس زدنش تا سحر کشید
یک روزه زهر بر دل زارش اثر نمود
وقت سحر به جانب دادار پر کشید
در انتظار آمدن میوه ی دلش...
پا را به سوی قبله چنان محتضر کشید
سینه زنان، دریده گریبان، پسر رسید
دستی به روی ماه کبود پدر کشید
**
آه از دمی که زینب کبرای غم نصیب
« آمد تن امام زمان را به بر کشید»
با دست زخم خورده ی خود دختر علی
تیر شکسته از تن مولا به در کشید
گل مانده بود در وسط تیغ و نیزه ها
آمد ز پای ساقه ی یاسش تبر کشید
از خاک زیر حنجر خونین دلبرش
با نیّت شفا روی چشمان تر کشید
شاعر: #مجتبی_روشن_روان
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#امام_رضا_ع_شهادت
ز سینه آه برآرید با همه شررش
ز دیده اشک ببارید تا رسد اثرش
امام مفترض الطاعه بر زمین افتاد
شبیه جد غریبش به خاک خورده سرش
میان حجره چو گودال دست و پا میزد
شبیه مار گزیده رسید درد سرش
به کام تشنه پسر را گهی صدا میزد
چه گویم از اثر زهر کینه بر جگرش
رسید زاده ی زهرا به طرفة العینی
سر مبارک بابا به دامن پسرش
به کربلا همه ی ماجرا شده بالعکس
سر مبارک اکبر به دامن پدرش
میان حجره امام غریب بود و جواد
ولی به قتل علی لشگری است دور و برش
میان حجره پسر در کنار بابا بود
ولی کنار علی چند نیزه در کمرش
صدای یاابتای علی که بود بلند
رسید قبلِ حسین، آهنی به فرق سرش
رسید بازِ شکاری، ولی چه احوالی
نه قوتی به کمر، نه رمق به بال و پرش
نگاهِ حسرتِ بابا به ارباً اربا، بود
نشست کوه به زانو، شکسته شد به برش
صدای عمه میآید ، علی ز جا برخیز!
خدا کند که نیفتد به جسم تو گذرش
شاعر: #محمود_ژولیده
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#امام_رضا_ع_شهادت
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
جگرم یاد حسین ریخت بهم یا بن شبیب
زخم شد ؛از غم او پلکِ ترم یا بن شبیب
تهِ گودال که جای پسرِ زهرا نیست
جای قرآن که به زیر سمِ مرکب ها نیست
پیرُهن از تنِ بی سر شده در آوردند
بی کفن در وسط دشت رهایش کردند
حرمت مهریه مادرِ سادات شکست
آب می خواست ولی نیزه دهانش را بست
جد مظلوم مرا با لب عطشان کشتند
مادرش دید و به گیسوی پریشان کشتند
ناله زد مادر ما دست به مویش نزنید
با تَهِ خنجر خود ضربه به رویش نزنید
خبر از حرمت بوسیدن مادر دارید؟؟
پای خود را زلبان پسرم بر دارید
شاعر: #قاسم_نعمتی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
مصائب کربلا از زبان امام رضا(ع)
#امام_رضا_ع_شهادت
خیلی دلم گرفته از این غربتِ زمان
انگار بغض کرده و تب دارد آسمان
گفتم برایت از غم ِ «إن کنتَ باکیا...»
وقتش رسید و شعله گرفته ست استخوان
یابن الشّبیب داغِ دلم تازه شد بیا...
نوحوا علی الحسین(ع) بگو! روضه ای بخوان
از آن وداعِ سخت بگو! از رقیه(س) که-
با گریه گفت یکسره بابا، نرو! بمان
رفت و زدند سنگ به پیشانی اش چرا؟!
میرفت پشتِ هم چقدَر تیر در کمان
لعنت بر آن سه شعبه که در دست حرمله(لع)
فوراً گرفت سینۂ جدّ مرا نشان
گریه کن و بگو که زمین خورد بیهوا
پیش ِ فرات؛ خسته و لب تشنه جدّمان
از آن تنی که مقصدِ سرنیزه شد بگو
از آن عقیقِ خونیِ در دستِ ساربان
لعنت بر آن که با طرَب و هلهله دوید
تا که سرِ به نیزه به زینب(س) دهد نشان
والله عمّه جانِ مرا پیر کرده بود
زخم زبان و طعنۂ یک عدّه بد دهان
یابن الشبیب از سرِ بازارِ شام نه!
چیزی نگو که قاتل من میشود، بدان!
شاعر: #مرضیه_عاطفی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#امام_رضا_ع_شهادت
امان نداد مرا این غم و به جان اُفتاد
میان سینهام این دردِ بی امان اُفتاد
به راه رویِ زمین می نشینم و خیزم
نمانده چاره که آتش به استخوان اُفتاد
چنان به سینهی خود چنگ می زنم از آه
که شعله بر پر و بالِ کبوتران اُفتاد
کشیدهام به سرِ خود عبا و میگویم
بیا جواد که بابایت از توان اُفتاد
بیا جواد که از زخمِ زهر میپیچد
شبیه عمهاش از پا نفس زنان اُفتاد
شبیه دخترکی که پس از پدر کارش
به خارهای بیابان به خیزران اُفتاد
به رویِ ناقهی عریان نشسته،خوابیده
و غرقِ خوابِ پدر بود ناگهان اُفتاد
گرفت پهلویِ خود را میانِ شب ناگاه
نگاه او به رُخِ مادری کمان اُفتاد
دوید بر سرِ دامان نشست خوابش بُرد
که زجر آمد و چشمش به نیمهجان اُفتاد
رسید زجر دوباره عزای کوچه شد و
به هر دو گونهی زهرا ترین نشان اُفتاد
رسید زجر و پِیِ خود دوان دوانش بُرد
که کارِ پنجه ی زبری به گیسوان اُفتاد
به کاروان نرسیده نفس نفس می زد
به خارهای شکسته کشان کشان اُفتاد
دوباره ناله ای آمد عمو به دادم رس
دوباره رأسِ اباالفضل از سنان اُفتاد
شاعر: #حسن_لطفی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#امام_رضا_ع_شهادت
امان نداد مرا این غم و به جان اُفتاد
میان سینهام این دردِ بی امان اُفتاد
به راه رویِ زمین می نشینم و خیزم
نمانده چاره که آتش به استخوان اُفتاد
چنان به سینهی خود چنگ می زنم از آه
که شعله بر پر و بالِ کبوتران اُفتاد
کشیدهام به سرِ خود عبا و میگویم
بیا جواد که بابایت از توان اُفتاد
بیا جواد که از زخمِ زهر میپیچد
شبیه عمهاش از پا نفس زنان اُفتاد
شبیه دخترکی که پس از پدر کارش
به خارهای بیابان به خیزران اُفتاد
به رویِ ناقهی عریان نشسته،خوابیده
و غرقِ خوابِ پدر بود ناگهان اُفتاد
گرفت پهلویِ خود را میانِ شب ناگاه
نگاه او به رُخِ مادری کمان اُفتاد
دوید بر سرِ دامان نشست خوابش بُرد
که زجر آمد و چشمش به نیمهجان اُفتاد
رسید زجر دوباره عزای کوچه شد و
به هر دو گونهی زهرا ترین نشان اُفتاد
رسید زجر و پِیِ خود دوان دوانش بُرد
که کارِ پنجه ی زبری به گیسوان اُفتاد
به کاروان نرسیده نفس نفس می زد
به خارهای شکسته کشان کشان اُفتاد
دوباره ناله ای آمد عمو به دادم رس
دوباره رأسِ اباالفضل از سنان اُفتاد
شاعر: #حسن_لطفی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#امام_رضا_ع_شهادت
دل ها اگرکه زائر قبر رضا نبود
شاعر مسافر ِ حرم کربلا نبود
(اِنْ کُنتَ بٰاکیا ، فَبُکاء عَلیَ الحُسین)
این حرف اگر نبود که اهل بکا نبود
پیچیده بود دورخود از زهر و...خواهرش..
شکر خدا ، که شاهد این ماجرا نبود
آهسته داد جان به روی دامن گلش
داغ جوان ندیده و صاحب عزا نبود
عمامه اش کسی به تمسخر نمیکشید
پیراهنی که داشت به تن ، نخ نما نبود
فرق مبارکش ، هدف سنگ ها نشد
یعنی به خون، محاسن پاکش حنا نبود
هر چند بین حجره غریبانه جان سپرد
با چـکمه روی سینه ی او رد پا نبود
با آن که تشنگی جگرش را کباب کرد
قدش کنار علقمه ، اما دو تا نبود
غارت نکرد خیمه و انگشترش کسی
در زیرتیغ شمر ، ,ذبیح از قفا نبود
هر چند آن "رضاست",ولی تکه تکه است
هر چند این "حسین", ولی سرجدا نبود
زن های مشهدی ، همه تشییع آمدند
جسمش سه روز در دل صحرا رهانبود
ذی قیمتی ترین کفن ها برای اوست
شکر خدا ولی ، کفنش بوریا نبود
سهم لب حسین که شد چوب و خیزران
سهم (حدیث سلسله) چوب و عصا نبود...
چشمش اگرقصیده ی دعبل نمی گرفت
بغض ِ مقطعش ، که هجا در هجا نبود
از همت رضاست که ایران حسینیه است
اینطور اگر نبود ، که این روضه ها نبود
شاعر: #روح_الله_قناعتیان
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم