eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.1هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
32 ویدیو
568 فایل
🔸کانال فروشگاه محصولات فرهنگی↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 09052226697 آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک ۵۰ فروشگاه فرهنگی بابُ الحَرَم 🔸کانال متن روضه: @babolharam_net
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ تا قدم هایم به سمت تو وصالی تر شده جاده ی پُرپیچِ هِجرَت اِنفِصالی تر شده "یوسف"گُم‌گَشته باز آید به کنعان یا که نَه!؟... فرضِ بیناییِ "یعقوب" احتمالی تر شده مُدَّعیِ عاشقیِ "شمع"..،هر "پروانه"ای است بُرده آن بال و پری که اشتعالی تر شده داغ دوری ات ستون خانه ها را خَم نِمود قامت بابایِ پیر من هلالی تر شده در سحر تا با دُعای "عهد" ، بستم با تو عهد بندِ پیوندِ من و تو لایزالی تر شده "اَینَ اَینَ"گفتنم را لااقل پاسخ بده... پُرسش "آقا کجایی" اَم سوالی تر شده بَرده می خواهی..،سَرِ بازار من را هم ببین از بلالِ آلِ تو رویَم بِلالی تر شده بِین رویا..،بارها دیدم بغل کردی مرا... چند روزی خوابِ شب‌هایم خیالی تر شده غیر "گریه" نیست آهی در بساط من..،ببخش کاسه ام از سال های قبل خالی تر شده تا کسی از کربلارفتن برایم حرف زد این دل وامانده ام حالی به حالی تر شده هر زمانی که قسم دادم تو را "جانِ حسین" چشم های خُشک من در روضه عالی...،تَر شده ■ ■ چندساعت ذبح جدِّ تشنه‌کامت وقت بُرد... قدِّ زهرا از همان ساعت هِلالی تر شده
شُده از تیر و نیزه مالامال پادشاهی که سَخت شُد پامال تبلِ شادی زدند تا افتاد از رویِ اسب خسته و بی حال شمر خندید و بی محلی کرد "اَلعَطَشْ" هَرچه گُفت در گودال خنجر کُند او نمی برید روی سینه نشست آن قتّال دست و پا زد حسین مانند مرغ بسمل،بدون پر بی بال با وجود هزار و نهصد زخم نیست دیگر نیاز به غسّال ساربان از عقیق او نگذشت در شلوغی غارت اموال از تن بی سرش چرا دیگر؟! سنگ ها می کنند استقبال مادرش آمد و چه سخت گذشت ماجرای تنش به این منوال یادم آمد "غروب فرشچیان" ذوالجناح آمدست خونین یال چادر خیمه ها در آتش سوخت چادر خواهرش زبانم ... لال بود در دست عده ای نامرد گوشواره ،النگو و خلخال سنگ ها خورد روی نیزه حسین رفت زینب ز داغ او از حال داد فتوا شریح قاضی شهر شمر را بر قبولی اعمال.... شاعر: ـــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
روضه رضوان پیغمبر زمین افتاده بود در خیال گندم ری تاختند و باختند چشمه های آبشان در دشت غم تعبیر شد کربلا را کوفیان دریاییِ از خون ساختند در نمک نشناسی از این قوم ، بدتر نیست نیست مزد دستانِ علی را اینچنین پرداختند لشگری بر غارتش از اسب پایین آمدند غیر از آن ده تا سواری که به جسمش تاختند پیکری که آشنای تیغ و تیر و سنگ بود بانوانِ خیمه از نزدیک هم نشناختند نقش پرچم‌هاي مردان بعد از آن تغییر کرد با سر آن کشتگان هجده علم افراختند تا که یک زهرا نماند در میان کاروان دختران را بارها از ناقه ها انداختند شاعر: «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ ای برکت و سرچشمه ی این جوی چشمم سوی تو می‌چرخد توهستی سوی چشمم دارم دوتا عکس از رُخت را توی چشمم هر چه بگویی چشم بسته روی چشمم من تا ابد رعیت توهم آقا و سلطان. از تو فقط دستور و از من چشم قربان جان خودت از قلب من غم را نگیری از سینه ام شور دمادم را نگیری خالیست،دستانم تو پرچم را نگیری از شام تارم ماه ماتم را نگیری خورشید را نور رخت شرمنده کرده اسلام را ماه محرم زنده کرده شبنم اگر تازه کند پژمرده ها را اشک غم تو زنده سازد مُرده ها را میخانه مشتاق است تربت خورده ها را در روضه درمان می کنی افسرده ها را با عشقت اذن بندگی میگیرم آقا بی روضه ات افسردگی میگیرم آقا من شک ندارم خاک من از خاک روضه است این سینه ام پر از هوای پاک روضه است بانی اول فاطمه است هرجاکه روضه است پس لعنتش پشت سر هتاک روضه است این دشمنان در راه ما پوچند و هیچند آقا بگو به پای نوکر هان نپیچند جانم به این اشک و عزا که دلفریب است بیچاره آنکس که از این غم بی نصیب است این روضه ها از آرزوهای حبیب است آقا غریب است و گدایش هم غریب است این غربت و مظلومیت ارثیه ماست تا روز محشر یا حسین مرثیه ماست همراه زهرا مادرت شبهای جمعه با گریه آیم محضرت شبهای جمعه با یاد اشک خواهرت شبهای جمعه این است داغ نوکرت شبهای جمعه افتاده بودی بی پناه و تشنه ، میزد تو زنده بودی حنجرت را دشنه میزد زینب به گودال آمده اما سرت نیست یک پیرهن حتی به جسم اطهرت نیست آقا چرا انگشت با انگشترت نیست اصلا خدا را شکر آقا مادرت نیست چون پاره پاره پیکری سردار بی سر آری غریب مادری سردار بی سر آقا چه شد که گشته ای سرتا به پا زخم خوردی ز دست این و آن تو بی هوا زخم زد با زبانش یک نفر حتی تو را زخم خوردی هزارو نهصد و پنجاه تا زخم بعد از تو روز این حرم شب شد عزیزم رخت اسارت سهم زینب شد عزیزم زینب کجا با شمر و خولی هم کلامی زینب کجا و این همه بی احترامی این اسوه ی عفت کجا اشرار شامی ای وای دخت حیدر و بزم حرامی این خاندان که منصبش بوده عزیزی اینان کجا و بزم مستی و کنیزی.... ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
هزار و نهصد و پنجاه زخم روی تنش چقدر نیزه شکسته نشسته بر بدنش به طعنه گفت سنان در کنار پیکر او: شفا گرفته مَگر می برید پیرهنش !!! نیاز نیست بگوییم دیگر از غسلش نیاز نیست بگوییم دیگر از کفنش بساط گریه ی ما می شود فراهم با خیالِ روضه ی سنگین زیرو رو شدنش به پایِ دشمن دین رفت کفش های امام به دستِ دشمن دین رفت خاتم یَمنش غلامِ شمر سرش را به روی نیزه گذاشت رها شده ست ولی روی خاک ها بدنش هنوز نغمه ی هَل مِن مُعین او بر پاست به گوش عاشق دلداده میرسد سخنش شاعر: ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
بعدِ آن شب‌ها که با امید غفران آمدم... بار دیگر محضرت العفو گویان امدم فکر کردی چون گنهکارم نمی آیم دگر؟؟ نه عزیزم! با همین بار گناهان آمدم! من تورا که می‌شناسم ،تو نمیگیری به دل.. گیرم اصلا با گناهان دوچندان آمدم این غرورم را نبین! ردم کنی دق می‌کنم بی پناهم بی کسم خیلی پشیمان آمدم آن جوانِ عاصیِ سرمست دیگر نیستم.. سن و سال از من گذشته دیده گریان آمدم خواستی راهم‌ نده اما نگو "در" هم نزن تو‌ که میبینی دم این خانه حیران آمدم میهمان یعنی حبیب تو، مزاحم نیستم سفره ات را باز کن حالا که مهمان آمدم مشکلم مشکل گشا دارد که آن هم حیدر است روی کردم به نجف گفتم علی جان آمدم من دلم شور محرم می‌زند کاری بکن.. از تو پنهان نیست تا اینجا پریشان آمدم تازه فهمیدم که قدر روضه را نشناختم سال‌ها در روضه‌ی آقا چه آسان آمدم کربلا آماده شو، دیگر حسینت راهی است به هوای قافله سوی بیابان‌ آمدم مسلمش روی قناره ،او خودش صحرانشین کوچه های کوفه را دیدم هراسان آمدم من خبر دارم که ارباب مرا بد می‌کشند به هوای بوی پیراهن به کنعان آمدم یک نفر با شمر میگوید که ذبحش مال تو شمر میگوید که جسمش را بچرخان! آمدم! آی مردم ذبح نه! والله اقا نحر شد بوی خون می آید از شعرم، به پایان آمدم شاعر: ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
سکوتِ ماسه‌های داغ یعنی بسترش با من صدای بادِ سوزان می‌رسد: خاکسترش با من غریبِ زخمیِ لب‌تشنه گیر اُفتاده در گودال که حتی آفتابِ داغ گوید  پیکرش با من حرامی‌ها و قاتل‌ها همه جمع اند  می‌گویند که از این زخم خورده کَندنِ بال و پَرَش با من   یکی میگفت با نیزه که ضربِ اولش با تو یکی میگفت با تیغش که زخمِ آخرش با من زره  پیراهنش  خودش  عبا  دستار  غارت شد به نعره خولی آنجا بود: خورجینِ سرش با من سنان با شمر می‌خندد بچرخانم؟ سرش باتو که با او شمر می‌گوید بچرخان خنجرش با من نگاهِ یک زنازاده به شالِ سبز آقا بود هوارِ  ساربان آمد فقط انگشترش با من پس از عریانیِ او شد زمانِ غارتِ خیمه که یک وحشیِ شامیِ گفت گوشِ دخترش با من به خنده نانجیببی داد زد   بچه‌ها   با من سوارِ نیزه داری گفت قبرِ اصغرش با من... شاعر: «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
با خنده با تحقیر خنجر را گرفته بر سینه اش زانو زده سر را گرفته ای کاش رو به قبله اش میکرد نامرد یک دست مو یک دست خنجر را گرفته چه خوب زهرا هست وقت احتضارش آقا دودستی دست مادر را گرفته یک ضربه! دوضربه! نه باید پشت و رو کرد زیر گلویش بوی خواهر را گرفته هم فاطمه چشمان حیدر را گرفته و هم علی چشم پیمبر را گرفته هی صورت ارباب را بر خاک میزد لج کرده قول کیسه زر را گرفته زینب! برو جایی که شمر اصلا نباشد بیرون بیاید زود معجر را گرفته.. تقسیم شد جسمش میان ده سواره هر مرکبی یک جای پیکر را گرفته دیگر نه عباس است نه اکبر، ببینند خلخال طفلان چشم لشکر را گرفته شاعر:
غریب و تشنه و افتاده قتلِ صبرش چیست بریدنِ سر او ماجرا نمی خواهد حسینِ فاطمه جان دادنش مسجَّل بود سرش بریده شدن از قفا نمی خواهد کسی که خون زیادی زِ پیکرش رفته دگر گرفتن جانش عصا نمی خواهد به پیکرش ردِ شمشیر و صورتش ردِ سنگ بس است سینۀ او ردِّ پا نمی خواهد شما که این همه از روبرو زدید او را زِ پشتِ سر زدنِ بی هوا نمی خواهد همین که سر زِ تنش شد جدا دگر کافیست دگر زدن به سرِ نیزه ها نمی خواهد حسینِ ما کفنش گرد و خاک صحرا شد بنی اسد بدنش بوریا نمی خواهد اسیر کردنِ یک دختری که ترسیده صدای هلهله و ناسزا نمی خواهد اسیر کردنِ هشتاد و چار کودک و زن اهانت و سخن نا بجا نمی خواهد شاعر:
یقین دارم که با دعوت رسیده هر آن کس بر در هیئت رسیده اگر بر روضه ها ایمان نداریم به باورهایمان آفت رسیده محرم ماه بیعت با حسین است زمان ترک معصیت رسیده نشد صادر به جز رحمت ازین در اگرچه از گدا زحمت رسیده به قدر لحظه ای غافل نشد، نه به ما ارباب، با دقت رسیده هر آنچه هست از لطف حسین است هر آنچه هست، بی منت رسیده گذشت از کل دارایی خود تا به ما فرهنگ این نهضت رسیده فیوضاتش که خسران ناپذیرند به هر کس قدر ظرفیت رسیده حسن در روضه هایش سفره دار است چقدر از سفره اش برکت رسیده به یاد مرقد شش گوشه اش باز سرم در سجده بر تربت رسیده بزرگی در بکاء بر حسین است به ما هم برترین عزت رسیده چه ها کردند با سبط پیمبر به غارت کردنش صحبت رسیده زبانم لال پای بی حیایی به روی سینه ی حضرت رسیده شاعر:
بسم ‌الله الرحمن الرحیم دوباره آمده ام رو سیاه یا الله اُمیدم است همه یک نگاه یا الله اگرچه غیرِ دو خط آه..دربساطم نیست ولی شدست دمم دائم آه یا الله به غیرِ خانه تو جز عذابخانه نبود، بِده مرا به حریمت پناه یا الله تو راه را به رویم باز کرده ای عمری خودِ منم که شدم سد ّراه یا الله گذشت عمر من و، غرقِ معصیت هستم به دست خود شده عمرم تباه یا الله گناه و نَفسِ بدِ من، برادرم بودند اگر فرو شده ام قعرِ چاه یا الله به هر که غیرِ تو، گر اعتماد کردم من سرم گذاشت به نحوی کلاه یا الله ببین که آمده ام از گناه توبه کنم پذیر توبه ام از هر گناه یا الله بخوانَمَت به کدام اسم دلربای، تو را کریم، غافر، اَحد، باراله، یا الله تو نامه ی عملم را سفید امضا کن اگر چه هست درونش سیاه یا الله تمام آبرویم نوکری و عشق علیست ببخشم از دمِ آن پادشاه یا الله هوای صحن نجف دارم و دلم تنگ است رسان مرا سحری بارگاه یا الله قرار هرشب من گریه بر حسین شدست، ..بر آن شهیدِ تهِ قتلگاه یا الله به قتلگاه تنش قطعه قطعه شد، ای وای چنانکه ریخت سرش یک سپاه یا الله سرش به نیزه و جسمش به روی خاک ولی رسید خواهرش از خیمه گاه یا الله رسید و خم شد و بوسه گرفت از رگهاش رسید و بر غم او شد گواه یا الله
بسم ‌الله الرحمن الرحیم صدایت می زنم یا قاضی الحاجات..،پنهانی صدایت می زنم با حال اندوه و پشیمانی صدایت می زنم یا ایُّهاالرحمن..،نگاهی کن نگاهی کن به حال و روز من..،این نابسامانی اگرچه من نمک‌گیری نمک‌نشناس هستم..،باز نیاوردی به رویم،راه دادی‌ام به مهمانی به تو رو می زنم با کوله باری از گناهانم به تو رو می زنم ای مهربان،رو برنگردانی! بگو درددِل خود را به غیر از تو به که گویم تویی که دردهایم را نگفته نیز می دانی پر و بالم به چنگ نفس سرکش سخت زنجیر است قفس تنگ و نفس گیر است..،وای از مرغ زندانی دلم لم یزرعِ اندوه‌خیزی از گناهان است ندیده تا به این لحظه به خود،یک قطره بارانی نماز و روزه های ناقصم بوی ریا دارد به قرآن که خجالت دارد این طرز مسلمانی حُسین گفتن بدونِ اشک را هرگز نمی خواهم مرا ای کاش با هر "یا حسین" گفتن بگریانی مگیر این نعمت چشم تر و آشفته‌حالی را وگرنه بنده ی خاطی ندارد راه جبرانی در آتش هم بیندازی..،بگویم:دوستت دارم دلت می آید آیا عاشق خود را بسوزانی!؟ خدایا این گنه‌کار از عذاب قبر می ترسد از آن لحظات تنهایی،از آن ساعات ظلمانی تو را جان علی موسی الرضا..،با من مدارا کن به حق بوسه ام بر مضجع شاه خراسانی دم افطار ها با کام تشنه روضه می چسبد بخوانی روضه ی ها‌ی تشنگیِ شاه عطشانی ▪️ ▪️ لبش ذکر خدا می گفت..،لعنت بر سنان مست لبش ذکر خدا می گفت..،وای از نیزه ی آنی صدای استخوان هایش تمام عرش را لرزاند به زیر سم مرکب زیر و رو شد جسم عریانی
بعدِ آن شب‌ها که با امید غفران آمدم... بار دیگر محضرت العفو گویان امدم فکر کردی چون گنهکارم نمی آیم دگر؟؟ نه عزیزم! با همین بار گناهان آمدم! من تورا که می‌شناسم ،تو نمیگیری به دل.. گیرم اصلا با گناهان دوچندان آمدم این غرورم را نبین! ردم کنی دق می‌کنم بی پناهم بی کسم خیلی پشیمان آمدم آن جوانِ عاصیِ سرمست دیگر نیستم.. سن و سال از من گذشته دیده گریان آمدم خواستی راهم‌ نده اما نگو "در" هم نزن تو‌ که میبینی دم این خانه حیران آمدم میهمان یعنی حبیب تو، مزاحم نیستم سفره ات را باز کن حالا که مهمان آمدم مشکلم مشکل گشا دارد که آن هم حیدر است روی کردم به نجف گفتم علی جان آمدم من دلم شور محرم می‌زند کاری بکن.. از تو پنهان نیست تا اینجا پریشان آمدم تازه فهمیدم که قدر روضه را نشناختم سال‌ها در روضه‌ی آقا چه آسان آمدم کربلا آماده شو، دیگر حسینت راهی است به هوای قافله سوی بیابان‌ آمدم مسلمش روی قناره ،او خودش صحرانشین کوچه های کوفه را دیدم هراسان آمدم من خبر دارم که ارباب مرا بد می‌کشند به هوای بوی پیراهن به کنعان آمدم یک نفر با شمر میگوید که ذبحش مال تو شمر میگوید که جسمش را بچرخان! آمدم! آی مردم ذبح نه! والله اقا نحر شد بوی خون می آید از شعرم، به پایان آمدم شاعر:
این طرف بین عبا اکبر تو افتاده آن طرف ساقی آب آور تو افتاده زینت دوش نبی بین همه وسعت دشت ته گودال چرا پیکر تو افتاده کاش میمردم و اینگونه نمیدیدم که همه اعضای تو دور و بر تو افتاده جلوی پای تو باید سر من می افتاد جلوی پای من اما سر تو افتاده کربلا سنگ ندارد همه جایش رمل است چقَدَر سنگ به دور و بر تو افتاده میخورد بعد تو بر روی من و روی رباب سنگ هایی که روی پیکر تو افتاده بین میدان متحیر شدنت را دیده جلوی خیمه اگر همسر تو افتاده طعنه ی قاتل تو قاتل احساسم شد گفت زیر لگدم دلبر تو افتاده گُر گرفت آتش دامان غزال حرمت گرگ از بس که پی دختر تو افتاده
می سوخت زیر نور تن زخم دیده اش تاراج گشته پیکر نیزه چشیده اش جاری ست رود سرخ هنوز از گلوی او رد گشته یک سپاه یکایک ز روی او بر پهلویش سیاهی یک چکمه مانده است بر جای جای پیکر او صدمه مانده است خالی ست جای سر، به روی این بدن چرا؟ مانده است روی خاک، تنش بی کفن چرا؟ یعنی کدام نیزه سرش را ربوده است قربانی ِ کدام گناهِ نبوده است؟ پس آن عقیق سرخ سلیمانی اش چه شد؟ با ساربان بگو که مسلمانی اش چه شد؟ بیش از هزار شعله ی زخم است بر تنش رد های بوسه مانده به رگ های گردنش از نعل های تازه تنش بی نصیب نیست این پیکر مقطع الاعضا عجیب نیست؟ تا که سرش به نیزه ی دشمن سوار شد دیگر حریم خیمه به غارت دچار شد نامحرمان دویده به دنبال خیمه ها نزدیک می شوند به خلخال خیمه ها غیرت نمانده است به مردان این دیار با بچه ها بگو که علیکُنَ بالفرار شاعر:
جگرم یاد حسین ریخت بهم یا بن شبیب زخم شد ؛از غم او پلکِ ترم یا بن شبیب تهِ گودال که جای پسرِ زهرا نیست جای قرآن که به زیر سمِ مرکب ها نیست پیرُهن از تنِ بی سر شده در آوردند بی کفن در وسط دشت رهایش کردند حرمت مهریه مادرِ سادات شکست آب می خواست ولی نیزه دهانش را بست جد مظلوم مرا با لب عطشان کشتند مادرش دید و به گیسوی پریشان کشتند ناله زد مادر ما دست به مویش نزنید با تَهِ خنجر خود ضربه به رویش نزنید خبر از حرمت بوسیدن مادر دارید؟؟ پای خود را زلبان پسرم بر دارید شاعر: