eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.2هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
74 ویدیو
568 فایل
فروشگاه باب الحرم↶ @babolharam_shop ثبت سفارش👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 آدرس:شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی سایت فروشگاه↶ 🌐 shop.babolharam.net زیر نظر کانال متن روضه👇 @babolharam_net
مشاهده در ایتا
دانلود
۸ ببین باباتو با زانو کنار پیکرت اومد با چه حالی نمیدونی که بالای سرت اومد دیگه نا ندارم بابا دیگه پا ندارم بابا برا بوسه بر روی تو دیگه جا ندارم بابا علی جان علی جانِ من همه خوشی یک بابا به اینه که جوون داره میمیره وقتی رو دستش جوونش جون که بسپاره جوونم تو کردی پیرم  از این دنیا بی تو سیرم نیاز نیست به شمر و خنجر من از داغ تو میمیرم علی جان علی جان من بیایید ای بنی هاشم بیا آب آور خیمه رسانید از دل صحرا علی را تا در خیمه تن پاره ی صد چاکو به تنهایی بردن سخته خصوصا برای من که رمق از دوتا پام رفته علی جان علی جان من
۸ نگهبان حرم عباس تمام لشکرم عباس پناه دخترم عباس امید خواهرم عباس پاشو ای علمدار من پاشو ای امید خیمه پاشو یه کاری کن عباس که دشمن رسیده خیمه اباالفضل علمدار من تو دستت از تن افتاده  داره کف میزنه دشمن من از داغ تو گریونم به گریه هام میخندن میری و بدون که دشمن از امشب راحت می خوابه چشای رقیه اما از امشب دیگه بی خوابه اباالفضل علمدار من
۸ به سر زنان دم گودال     باگریه خواهرش اومد با آه و ناله تو گودال      خمیده مادرش اومد کنارش اومد پیغمبر  کنار پیمبر حیدر حسن  هم اومد با گریه   نیاد کاش که شمر با خنجر حسین یا اباعبدالله عزیز قلب پیغمبر عزیز حضرت زهرا میون این همه کافر غریب و بی کس و تنها یه عده زدن با نیزه یه عده زدن با شمشیر یه عده با سنگ کینه یه عده زدندش با تیر حسین یا اباعبدالله
امسالم الهی که محرم روببینم بوی محرم میاد... 😭😭😭 محمدفصولی عربی،فارسی مشکی می پوشم گرم چاووشم؛ یاد شش گوشم دوستت دارم… ای اصل ایمان ای جان جانان؛ عشق بی پایان دوستت دارم کاری کن؛ تسلای قلب مادرت باشم… امسالم مثل هر سال آقا؛ نوکرت باشم  روز و شب پریشونِ جسم بی سرت باشم! نزدیکه غمت ماه ماتمت؛ امسالم الهی که محرم رو ببینم بی تابم حسین اربابم حسین؛ از حالا به فکر کربلا و اربعینم کاشکی اربعین با دست ساقی؛ مهمونم کنی چای عراقی ───┤ ♩♬♫♪♭ ├─── محمد الجنامی محمد فصولی الكربلایی مشکی میپوشم گرم چاووشم یاد شش گوشم @majmaozakerine
. اینجا یک مغازه نیست !! فروشگاهی‌ست از جنسِ دغدغه با چاشنی انصاف ! یه سر بزنید، قیمت ها رو مقایسه کنید و اگر تونستید کمی حمایت ؛ شما باعث بشید اتفاقات خوب تو این حوزه شکل بگیره ! سبد معیشتی اگر کوچیک شده! سبد فرهنگی رو نزاریم بشه! ما مسئولیم مومن؛ «مبلغ غدیر باشیم برای کودکان» @babolharam_shop @babolharam_shop @babolharam_shop
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
راوی کرببلایم ، جگرم میسوزد سوز زهرست که پا تا به سرم میسوزد زهر تسکین شده بر آتش جان و جگرم از جفا سوخته مادر همه ى بالو پرم در جگر آتشی از آتش صحرا مانده جای زنجیر اسارت به برم جامانده بوی سیبست که از خون لبم می آید بوی دودست که از سوز تبم می آید راوی خیمه ی افروخته و نیزارم خاطرات بدی از آتش و صحرا دارم من که جامانده ی ویرانه و آن بازارم بر غم طفل سه سالست چنین میبارم دامنش در شرر آتش صحرا میسوخت پیش چشمان ترم چادر زهرا میسوخت آه ، هم بازی من با لگد از پا افتاد با تنی سوخته از دوری بابا افتاد من که جا مانده ی آن خار و خسم میدانم من که از دود گرفته نفسم میدانم که چه دردیست به صحرا غم بی بابایی غم گهواره ی خالی و غم لالایی زهر میسوزد و خون جگرم میریزد خاک صحراست که از موی سرم میریزد دستو پا میزنمو گاه زمین میافتم یاد آن سوخته ی نیزه نشین میافتم آتش این جگر از فاجعه ی آن صحراست از همان روز نفیر لب من یا زهراست باقر علممو در سایه ی إنا لله مادرم آمده با ناله و با واویلا تا ابد هست به لب ، ناله ی هل من ناصر شیعه حاصل شده از ، مکتب قال الباقر
عاقبت آه کشیدم نفس آخر را نفس سوخته از خاطره‌ای پرپر را روضه‌خوانی مرا گرم نمودی امشب روضه‌ی آنهمه گل ، آنهمه نیلوفر را آخرین حلقه‌ی شب‌های محرّم هستم شکر ای زهر ندیدم سحری دیگر را باورم نیست هنوز آنچه دو چشمم دیده‌است باورم نیست تماشای تنی بی سر را باورم نیست غروب و حرم و آتش و دود دیدن سوختن چارقد دختر را غارت خود و علم ، غارت گهواره و مشک غارت پیرهن و غارت انگشتر را ذوالجناحی که ز یالش به زمین خون می‌ریخت نیزه‌هایی که ربودند سر اکبر را آه در گوشه‌ی ویرانه که دق مرگ شدیم تا که همبازی من زد نفس آخر را کمک عمّه شدم تا بدنش خاک کنیم بین زنجیر نهان کرد تنی لاغر را چنگ بر خاک زدم تا که به رویش ریزم سرخ دیدم بدنش ، تکّه‌ای از معجر را 🔸شاعر: ______________________
بسم الله الرحمن الرحیم غزل مرثیه شهادت امام محمد باقر روحی فداه چه تفاوت بکند ناله کند یا نکند که دل سوخته را ناله مداوا نکند چه تفاوت بکند پا بکشد یا نکشد کاش می‌شد خودش اینقدر تقلا نکند زهر اینبار چه دارد متورم شده است زهر با این تن بیمار مدارا نکند این جوانی که کنار پدر اُفتاده زمین چه کند گریه اگر بر سرِ بابا نکند اینهمه جایِ جراحات برای شام است زهر هرچند که سخت است چنین تا نکند نَفَس آخر و با روضه‌ی ویرانه گریست نشد او یاد غمِ عمه‌ی خود را نکند یادش اُفتاد که هم بازیِ او می‌اُفتاد سنگ رحمی به سرِ دخترِ نوپا نکند گفت دستم... سرِ زنجیر به دستش بستند پس از آن شِکوه‌ای از آبله‌ی پا نکند کاش می‌شد که سرِ بام کسی ننشیند یا اگر رفت فقط شعله مهیا نکند یاکه رَقّاصه‌شان موقعِ هُل دادنمان خنده بر گریه‌ی ذریّه‌ی زهرا نکند چادر عمه پناهش شد و نالید : سرم... چه کنم تا که مرا زجر تماشا نکند .... زنِ غساله چه فهمید که می‌گفت به خود بهتر این است که این مقنعه را وا نکند (حسن لطفی
کعبه محروم شد ز دیدارت یابن زهرا خدانگهدارت کربلا می‌روی و یا کوفه؟ یا به شام اوفتد سر و کارت؟ چه شود ای امام جود و کرم یک نگاه دگر کنی به حرم ای ز جام بلا شده سرمست دست و دل شسته از هرآنچه‌که‌هست چه شتابان روی به دیدنِ دوست جای گل سر گرفته‌ای سر دست از حریمت برون شدی مولا عازم حج خون شدی مولا هشتِ ذیحجه مردم عالم همه رو آورند سوی حرم تو دل شب ز بیت امن خدا سر به صحرا نهی قدم به قدم کعبه تا صبح ناله سر می‌کرد پسر فاطمه مرو برگرد کعبه با سوز و اشک و ناله و آه بر نمی‌دارد از تو چشم نگاه سفر تیر و نیزه و عطـش است طفل شش ماهه را مبر همراه از سفیدی حنجرش پیداست این پسر ذبح سیدالشهداست نظری کن به غنچه یاست ثمر سرخ باغ احساست اصغرت را بگیر از مادر بسپارش به دست عباست چون صدایت زند جوابش ده از سرشک دو دیده آبش ده ناله‌ای بر لب سلاله توست که شبیه صدای ناله توست ساربان را بگو که تند مرو آخر این کودک سه ساله توست قدری آرام ای هدی‌خوانان! کمی آهسته ای شتربانان! ناقه‌ها ذکر یا حسین به لب کوه‌ها ناله می‌زنند امشب نخل‌ها خم شدند و می‌گویند السلام علیک یا زینب غم مخور ای فدای چشم ترت! هیجده محرمند دور سرت کاش خورشید واژگون می‌شد از تن کعبه جان برون می‌شد کاش از اشک دیده حجّاج آب زمزم تمام خون می‌شد کعبه ساکت مباش واویلا گریه کن بهر لاله لیلا ای سکینه دگر چه غم داری؟ اشک از دیدگان مکن جاری که محوّل شده است بر عباس مشک سقایی و علمداری بر سماعش دو دست بالا کن هر چه دانی دعا به سقا کن ناله دیگر به‌سر نمی‌گردد این شبِ غم، سحر نمی‌گردد این مسافر که دل به همره اوست می‌رود، لیک برنمی‌گردد عالمی گشته محو اجلالش چشم «میثم» بوَد به دنبالش 🔸شاعر: _______________________