eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.1هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
32 ویدیو
568 فایل
🔸کانال فروشگاه محصولات فرهنگی↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 09052226697 آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک ۵۰ فروشگاه فرهنگی بابُ الحَرَم 🔸کانال متن روضه: @babolharam_net
مشاهده در ایتا
دانلود
اشعارتخریب قبورائمه بقيع.. سبك واحدسنگین۴.. بقیع درغم ِ تو امشب بنالم گرفته درغمت.این قلب زارم دراین ویرانه ها زاره بقیعم خدا داند گرفتاره بقیعم _واویلا واویلا..آه و واویلا..۲ _____________________________ دوباره اومده هشتم شوال حال قلب ودلم گردیده بدحال ای بقیع آمدم اندر پناهت شده ویرانه صحن وباره گاهت __واویلاواویلا..آه واویلا.. _____________________________ آخرش میسازیم گنبدبراتو کاش بمونه دلم همیشه باتو یه روز واست بقیع صحنی میسازیم کناره توبقیع .غرق نیازیم _واویلا واویلا آه واویلا..۲ _شعروسبک آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی): _____________________________
اشعارتخریب قبوربقیع.. سبک لطمه زنی شور..٣_ خاک بقیع خداییه.اوج گره گشاییه اینجایه تیکه ازبهشت.یاعرش کبریاییه این صحن خاکی بقیع.آتیش به قلبم میزنه نداره صحن وباره گاه.به دلها آتیش میزنه _واویلتا...۴ ____________________________ صحن تو ویرانه شده.این چندتاقبرمونده برام آونقده زائرت ميشم.آخه يه عمريه گدام بقیع شدم گدای تو.خاکای تو روی سرم ببین که فاطمه میگه.من این گدا رو میخرم _واویلتا..۲ _____________________________ بقیع دلم داره بونه.میخوادکنارت بخونه دوباره امشب یاده تو.دلارو کرده دیونه فدای چارقبرایی که.بهشته روی زمینه اینجامزاره فاطمه.حضرت ام ِ بنينه _واويلتا..٤ التماس دعا --شعروسبك..آرمین غلامی .(مجنون کرمانشاهی
اشعار مجنون کرمانشاهی: اشعار .تخریب قبوربقیع سبک.شورلطمه زنی..۲ من گدابه تربت پاک بقیع ام سائل آواره ي خاك بقيعم تاابدباده خوره مست بقيعم كلب آشفته دلِ .پست بقیعم شده ویرانه بقیع ..آه و واویلا..۲،، ________________________ لطمه زن لطمه بزن اینجابقیعه وادی غمخانه ی دلها بقیعه ای بقیع دل منو کردی ویرونه ازمزاره خاکی ات گیرم نشونه شده ویرانه بقیع..آه واویلا...۲ _________________________ حرمت ویرانه شد دارم میمیرم سراغ صحن تورو ازکی بگیرم شنیدم که صحنتو ویرونه کردن دل عاشقات وباز.دیونه کردن من گدای فاطمه.مست بقیعم تا ابد من سگ پابست بقیعم _شده ویرانه بقیع..آه و واویلا..۲ اشعار آرمین غلامی ( اشعار مجنون کرمانشاهی:) ___________________
بزودی شعرو سبکهای محرم درکانال بارگذاری خواهد شد باماهمراه باشید ☘☘☘☘☘☘☘☘☘
🌼توجه شما را به کانال‌های ارزشی ایتا جلب میکنیم: 🎯 همسرتو سوووپراااایز کن ↬❁ eitaa.com/joinchat/570621961C70c7bf6ff9 🎯 حوادث آخرالزمان و علائم ظهور ↬❁ eitaa.com/joinchat/3103653888C83153c787a 🎯 مجله طنز و سرگرمی گیزمیز ایتا ↬❁ eitaa.com/joinchat/312803328C105992f45a 🎯 ۱۰ مکان ناامن دنیا برای زنان [از شبکه من و تو] ↬❁ eitaa.com/joinchat/2044985344C8aa01a3198 🎯 طنز "‌لقمه" با فردوسی‌پور [جام‌جهانی] ↬❁ eitaa.com/joinchat/3078422529C42dee5fe48 🎯 عکڛ نوشتہـ ے سیاسی ↬❁ eitaa.com/joinchat/3120103425C5bd21b8bc7 🎯 ابیاتــــ نابـــــ♡ــآیینه‌ی وصـال ↬❁ eitaa.com/joinchat/863961089Cf7662978fc 🎯 1001داستان کوتاه و آموزنده ↬❁ eitaa.com/joinchat/2221998081Ca34f70bb37 🔴 اگه شوهر میخوای، خیلی‌یواششش بیا تو!! ↬❁ eitaa.com/joinchat/2973040650C119fd753a8 Tab: @Eitaa_Tab Ads: @Kanon_Ads
5شوال-سالروز ورود مسلم به کوفه ابن العقیل بودودلیری سواره بود مردی که در سپهر شجاعت ستاره بود درکوفه او اجازه جنگ آوری نداشت آماده باش، منتظر یک اشاره بود آمدبه کوفه تاکه بگیردوفا وعهد از این که مانده بود دلش پرشراره بود هجده هزارنامه زمردم روانه کرد در جستجوی یافتن راه چاره بود آمدحسین تاکه به عهدش وفا کند در حلقه محاصره صدها سواره بود مسلم اسیرمردم وقومی زبیوفاست دیدی که زخم هاش فزون از شماره بود کوفه میا که شد سرمسلم جدازتن برخاک کوچه پیکر مسلم ستاره بود کوفیه میا که دست به دستان تیغ بود آقا سه شعبه در پی ذبحی دوباره بود شرمنده ام که نوشتم حسین بیا آقامیاکه پیکر من پاره پاره بود کوفه میا که غارت خیمه کند عدو دعوا سر کشیدن یک گوشواره بود -آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
همیشه تا که بود بر لب مَلَک تهلیل هماره تا که بشر راست ذکر ربّ جلیل درود باد به اوّل شهید راه حسین سلام باد به اوّل قتیل نسل خلیل مؤیّد پسر فاطمه، معلّم عشق محرّم آور ذی الحّجه، مسلم بن عقیل امیر کشور دل، نایب امام حسین که سیدالشّهدا می کند از او تجلیل به خط عشق و وفا و شهادت و ایثار پیام اوست طریق و قیام اوست دلیل چنانکه شعله برای خلیل گل گردید گنه شود به ثواب از محبّتش تبدیل زاوج طبع"ریاضی"به مدح او بیتی نزول یافت به طبعم چو آیۀ تنزیل چه شعر نغز و لطیفی، سزد که از این بیت شود دو مصرع ترجیع بند من تکمیل «سلام خالق منان سلام جبرائیل» «سلام شاه شهیدان به مسلم ابن عقیل» زهی به مسلم و ایمان و عشق و ایثارش که چشم بسته مسیحا به چوبۀ دارش دو دست بسته به بازار کوفه می بینم هزار یوسف مصری اسیر بازارش اگر چه در دل شب سر نهاد بر دیوار بود تمامی خلقت به ظّل دیوارش دمی گریست برای حسین دیدۀ او که سیدالشهدا خنده زد به رخسارش کسیکه طاعت او طوع گردن ملک است کنار کوچه، شب تیره، طوعه شد یارش ز سیّدالشّهدا لحظه ای نشد غافل گواه من شب تاریک و چشم بیدارش نه بر محمّد خود داشت غم نه ابراهیم نه بیم داشت ز فردا و آخر کارش هماره دیدۀ او می گریست بر زینب که می زنند در این شهر، سنگ بسیارش خدا کند که به دامان مسجد کوفه گلاب اشگ فشانم به پای زوّارش «سلام خالق منان سلام جبرائیل» «سلام شاه شهیدان به مسلم ابن عقیل» گلوی تشنه چو جا بر فراز بام گرفت به زیر تیغ ز دست رسول، جام گرفت سلام داد، ولی ظهر روز عاشورا ز سیّدالشّهدا پاسخ سلام گرفت سرش به دست عدو بود و در هوای حسین دو چشم خود به سوی مسجدالحرام گرفت کشیده شد بدن بی سرش به خاک زمین چه خوب کوفه ز مهمانش احترام گرفت هنوز واقعۀ کربلا نیامده بود که او اجازۀ جانبازی از امام گرفت شهادت شهدای قیام عاشورا زخون مسلم از آغاز انسجام گرفت درود ما به قیام حسینی اش بادا که نسل خون وشرف درس ازین قیام گرفت «سلام خالق منان سلام جبرائیل» «سلام شاه شهیدان به مسلم ابن عقیل» امیر کوفه که یک آسمان جلالت داشت ندانم از چه به صورت غبار غربت داشت به کوفه وارث یک کربلا مصیبت بود کسی که دردل خودیکجهان محبّت داشت درون خانۀ هانی نکشت دشمن را ز بس وفا و جوانمردی و مروّت داشت نهان ز مردم کوفه لبش به هم می خورد در آن سیاهی شب با حسین صحبت داشت ز خردسالی خود در مدینه چون عباس به سیّدالشّهدا الفت و ارادت داشت از آن زمان که به دوش عقیل جایش بود همیشه یوسف زهرا به او عنایت داشت درون تیرگی شب زنی پناهش داد کسی که آن همه در بین خلق عزّت داشت قسم به حال خوش آخرین نماز شبش نماز با او، او با نماز الفت داشت میان آن همه دشمن گریست بهر حسین به اشک او قسم، او گریۀ ولایت داشت کنار تربت او می شنید گوش دلم دومصرعی که به حق یکجهان ملاحت داشت «سلام خالق منان سلام جبرائیل» «سلام شاه شهیدان به مسلم ابن عقیل" چو خواست تر شود از آب، کام عطشانش برون ز دُرج دهان ریخت دُّر دندانش سخن ز حنجر خشک حسین می‌گوید دهان غرقه به خون و گلوی عطشانش کشیده شد بدن بی سرش به خاک زمین تو گوئی آنکه ندانست کس مسلمانش پس از گذشت زمان ها به گوش جان همه رسد ز خانه طوعه صدای قرآنش روا نبود که با دست کفر کشته شود کسی که ثانی عباس بود ایمانش قسم به فاطمه هرگز نمی‌رود نومید کسی که دست توسل زند به دامانش «سلام خالق منان سلام جبرائیل» «سلام شاه شهیدان به مسلم ابن عقیل» قسم به آن شب و آن رازهای پنهانی قسم به چشم تو هنگام اشک افشانی قسم به همت و ایثار و غیرت طوعه قسم به عزم تو و رادمردی هانی قسم به خون گلوی دو ماه پارۀ تو به اشک نیمه شب آن دو طفل زندانی تو روی بام و دو طفلت کنار شط فرات غریب تر ز شهیدان شدید قربانی جسارتی که پس از مرگ شد به پیکر تو روا نبود به جسم یهود و نصرانی بریدن سر مهمان و دعوی اسلام هزار مرتبه نفرین بر این مسلمانی چه می شود که به قبر تو و دو فرزندت کنم به اشک دو چشمم گلاب افشانی هماره تا که سخن بر لب است"میثم"را به این دو مصرع زیبا کند ثناخوانی
به کوفه-5شوال ✅ آمدم کوفه ولی، بی توگرفتارِ شدم بی تومن ساکن این دیارِ خونبارِ شدم کوفه من، خسته و سَرگشته و بیمارِ شدم آمدم کوفه گرفتار، غم کوچه ودیوارِ شدم لَعنتُ اللّه به این مردم بی عهد و وفا برعبیدالله وبرمردم، آن دوران ها دگر آرام گرفته خنجرکوفه حسین رنگِ اِحرام گرفته خنجرکوفه حسین زِ سرم کام گرفته خنجرکوفه حسین ختمِ انعام گرفته خنجرکوفه حسین خنجراز راه رسید و به سَرَم تیغ نشست.. استخوان بدنم ازاثر ضربه شکست باز هم رو به توام ، گریه کنان... بی تابم کوفه ، ای یارمیا ، برتو حسین بیتابم مردم کوفه حسین عهد و وفابشکستند منتظرمانده ی مرگم، در شب مهتابم آه دارم روی لب ،ذِکرِ ”حسین جان” گویم خجلم ازتوحسین، سیه اگرشد رویم دل چو ، مشغولِ توسل به محمد» شد و بعد... اشک ، بینِ دیده و چَشمِ تَرَم سَد شد و بعد... ابن مرجانه سرم کردجدا ،ردشد وبعد سرم افتاد زتن وای حسین بد شد و بعد... السّلام حضرتِ سلطان ، به فدایت پدرت میکند مردم این شهرتورا دَر به دَرتَ اشک میریخت ، کمی دردِ دلش وا میشد بین هرگریه ی چنین ، طرحِ معمّا میشد زیرِ لب بودمیا "کوفه " چه نجوا میشد... سرمن به نیزه ها خوب تماشا میشد چکنم وای که نام توحسین روی لب است دل من مضطرب از آمدورفت زینب است دم آخرشده و ، لحظه ی دیدار رسید وقتِ دل دادنِ بَر حضرتِ دلدار رسید راه را باز کن ای گُل ، به دَرَت خار رسید یاحسین کوفه میا، آخر دیدار رسید ابن مرجانه مراکشت وچو گل پژمردم آخرین لحظه به لب نام قشنگت بردمِ زیرتیغ ونیزه ها ، مرثیه خوانی میکرد دیده اش از دلِ او خانه تکانی میکرد ِاینچنین بودکمی یادِ جوانی میکرد همه را بودکه با ناله روانی میکرد یاحسین گفت به لب ، خواست که آرام شود مثلِ یک مرغِ نشسته به سَرِ بام شود... شده پرتاب تنش تا جگرش تیر کشید صورتِش خورد زمین ، ناله ی تصویر کشید... رفتنش دستِ قضا بود ، به تقدیر کشید اوشهادت نامه همه بار به تعبیر کشید زیرِ لب گفت: «حسین کوفه پرازنامردیست غیرمن کسی حسین ،بفکر اولادتونیست 🔸شاعر: غلامی (مجنون کرمانشاهی
اشعار مجنون کرمانشاهی (آرمین غلامی): به کوفه-5شوال ✅ آمدم کوفه ولی، بی توگرفتارِ شدم بی تومن ساکن این دیارِ خونبارِ شدم کوفه من، خسته و سَرگشته و بیمارِ شدم من گرفتار دراین کوچه اغیارشدم لَعنتُ اللّه به این مردم بی عهد و وفا برعبیدالله وبرمردم، آن دوران ها دگر آرام گرفته خنجرکوفه حسین رنگِ اِحرام گرفته خنجرکوفه حسین زِ سرم کام گرفته خنجرکوفه حسین ختمِ انعام گرفته خنجرکوفه حسین خنجراز راه رسید و به سَرَم تیغ نشست.. استخوان بدنم ازاثر ضربه شکست باز هم رو به توام ، گریه کنان... بی تابم کوفه ، ای یارمیا ، برتو حسین بیتابم مردم کوفه حسین عهد و وفابشکستند منتظرمانده ی مرگم، در شب مهتابم آه دارم روی لب ،ذِکرِ ”حسین جان” گویم خجلم ازتوحسین، سیه اگرشد رویم دل چو ، مشغولِ توسل به محمد» شد و بعد... اشک ، بینِ دیده و چَشمِ تَرَم سَد شد و بعد... ابن مرجانه سرم کردجدا ،ردشد وبعد سرم افتاد زتن وای حسین بد شد و بعد... السّلام حضرتِ سلطان ، به فدایت پدرت میکند مردم این شهرتورا دَر به دَرتَ اشک میریخت ، کمی دردِ دلش وا میشد بین هرگریه ی چنین ، طرحِ معمّا میشد زیرِ لب بودمیا "کوفه " چه نجوا میشد... سرمن به نیزه ها خوب تماشا میشد چکنم وای که نام توحسین روی لب است دل من مضطرب از آمدورفت زینب است دم آخرشده و ، لحظه ی دیدار رسید وقتِ دل دادنِ بَر حضرتِ دلدار رسید راه را باز کن ای گُل ، به دَرَت خار رسید یاحسین کوفه میا، آخر دیدار رسید ابن مرجانه مراکشت وچو گل پژمردم آخرین لحظه به لب نام قشنگت بردمِ زیرتیغ ونیزه ها ، مرثیه خوانی میکرد دیده اش از دلِ او خانه تکانی میکرد ِاینچنین بودکمی یادِ جوانی میکرد همه را بودکه با ناله روانی میکرد یاحسین گفت به لب ، خواست که آرام شود مثلِ یک مرغِ نشسته به سَرِ بام شود... شده پرتاب تنش تا جگرش تیر کشید صورتِش خورد زمین ، ناله ی تصویر کشید... رفتنش دستِ قضا بود ، به تقدیر کشید اوشهادت نامه همه بار به تعبیر کشید زیرِ لب گفت: «حسین کوفه پرازنامردیست غیرمن کسی حسین ،بفکر اولادتونیست 🔸شاعر: غلامی (مجنون کرمانشاهی)
ورودی مسلم به کوفه-5شوال میان کوفه مسلم بي قراری به آغوش کسی جایی نداری شده آواره در هرکوی وبرزن به دامانت هزاران گريه داري غلامی (مجنون کرمانشاهی)
ورودمسلم به کوفه-5شوال درکوفه غم اشـاره هـا می بینی مرگ همه ی ستـاره هـا می بینی ازکوفه مخواه عهدو وفایی ، زیرا وا کـردن گـوشواره ها می بینی -آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
به کوفه-5شوال ✅ چون گل دٙرهم شده اینجا گلابت کرده اند قوره ی افتاده ازشاخه شرابت کرده اند بوده ای اینگونه بر انگشتر دست حسین ای نگین شهرکوفه بی رکابت کرده اند ای سفیر علم در بحث صبوری در اصول مطلب پرجلد کوفه بی کتابت کرده اند نامه های کوفیان دعوت گر این مدعاست عهدوپیمان راشکسته، بی جوابت کرده اند تا بفهمی ماجرای کوفیان را اینچنین کوفیان بی وفا در اضطرابت کرده اند اهل کوفه اینچنین پستند وبی عهدو وفا پیش مولامردم کوفه خرابت کرده اند هرچه سوزان باشد و هر قدر با شدت دلت ای غم سرمازده بی آفتابت کرده اند ابن مرجانه تنت برخاک کوچه میکشید اینچنین درشهر کوفه درطنابت کرده اند بر سره دروازه آویزان شده ازچه سرت بعدکشتن اینچنین بی سر عذابت کرده اند اینچنین گشته کباب از حرف، قلب ما ولی مسلمی واینچنین درغم کبابت کرده اند 🔸شاعر: غلامی (مجنون کرمانشاهی)
بسم‌الله الرحمن الرحیم به مناسبت کاش اینجا داشت تکه سایه بانی لااقل کاش میدادند بر گریه زمانی لااقل کاشکی می شد بریزی آب بر قبر حسن کاش اینجا داشت شب ها روضه خوانی لااقل کاشکی می شد کنار قبر صادق سینه زد کاش می شد تاسحر اینجا بمانی لااقل کاشکی می شد بگویی با نگهبان بقیع زائران را خوب می شد که نرانی لااقل کاش می شد آشکارا ریخت هنگام غروب پشت دیوار بقیع اشک روانی لااقل کاش میدادیم با یک روضۀ ام البنین قلب سنگی نگهبان را تکانی لااقل کاش در خاک بقیع اذن زیارت داشتیم کاشکی وقت نماز٬ آنهم جماعت داشتیم آخرش آقا به این تقدیر پایان می دهد خاتمه بر غصه قلب پریشان می دهد مطمئنم او بیاید کار عالم دست ماست ساخت و ساز حرم را دست ایران می دهد کارفرما مهدی و ما پارکابش می شویم اولش نقشه برای صحن و ایوان می دهد گنبد و گلدسته و ایوان طلایی می شود چون طلای این سه را شاه خراسان می دهد چونکه بعدش زائرِ اینجا فراوان می شود قطعاً اذن ساخت دهها شبستان می دهد هرچه سینه زن بیاید در حرم جا می شود دورتا دور رواق و صحن غوغا می شود صبح و ظهر و عصر این صحن و سرا هم دیدنیست روی گنبد پرچم یا مجتبی هم دیدنیست چشم دل هم بسته باشد چشم سر باشد بس است در مدینه چارتا نور خدا هم دیدنیست می شود یک پنجره فولاد در این صحن ساخت در میان کاسهٔ آبی شفا هم دیدنیست چارتا خورشید پیش هم تلألو می کنند چارتا خورشید این صحن و سرا هم دیدنیست در زیارتنامه خواندن زیر چتر آرزو بین قاب نور ایوان طلاهم دیدنیست از روی گلدسته های صحن زیبای بقیع تابش گلدسته های کربلا هم دیدنیست مسجدی باید به نام حضرت سجاد ساخت گوشه این صحن باید پنجره فولاد ساخت حیف اینها آرزوهای قلوب مضطر است حیف اینها بغض جاری دوتا چشم تر است ای بقیعی که پُر از گرد و غباری خود بگو در کدامین گوشه از خاک تو قبر مادر است در کجایت نیمه شب ها مرتضی سینه زده در کجایت رد پای اشک های حیدر است گرچه خاک تو پُر از درد و غریبی و غم است کربلا در غربت و در غصه چیز دیگر است گرچه در قلب تو خوابیدند یک عده غریب کربلا آرامگاه لاله های پرپر است گرچه دیدی که حسن را تیرباران می کنند کربلا هم شاهد حلقوم خشک و خنجر است من نمیدانم که محسن هست آنجا یاکه نه در عوض کرببلا قبر علی اصغر است در دل تو بغض سقا نیست قطعاً ای بقیع یک جوان ارباًارباً نیست قطعا ای بقیع
بمناسبت هشتم شوال سالروز تخریب قبور ائمه ی بقیع تخریب بقیع . پیش از این اینجا حرم گلدسته گنبد داشته روی هر قبری ضریح و سنگ مرقد داشته پیش از اینها شیعه اینجا رفت و آمد داشته زائر اینجا بیشتر حتی ز مشهد داشته چلچراغی داشت و آئینه ی شاهانه ای بین صحنش حوض زیبائی و سقاخانه ای . بود بین هر زیارتگاه اینجا بی رقیب کس نبود از فیض روضه ، اشک ، نوحه بی نصیب جز بقیع کو مرقدی با عطر یاس و بوی سیب کو شفاخانه که بیمار است کمتر از طبیب در کجا یکسو امامان یکطرف پیغمبر است یا چه معصومی مزارش در جوار مادر است . با امام مجتبی درها همه باب الکرم داشت زین العابدین هرشب محرم در حرم اینطرف با عشق باقر شهره بر دارالقلم آنطرف از فقهه صادق گفته میشد دم بدم زائر این آستان میرفت تا عرش برین کربلائی میشد اینجا زائر ام البنین . هر دری اذن دخولی داشت و برنامه ای خاک روبش یا فقیهی بود یا علامه ای هر امامی را سلامی و زیارتنامه ای در تمام روضه ها میشد به پا هنگامه ای روضه خوانی بود آزاد و سراپا حال بود اول هر روضه کوچه ، آخرش گودال بود . حیف در برج سقیفه ، روز تعطیلی نبود حیف وقتی ابرهه آمد ابابیلی نبود چند موسی بود و بر فرعونیان نیلی نبود هرچه اینجا بود قرآن بود و انجیلی نبود حیف از این آستان و وای از قوم حسود ای مسلمانان امان از کینه و بغض یهود . باز هم حرمت شکنهای مدینه آمدند قوم در ظلم و قساوت بی قرینه آمدند مارهای دزد هر گنج و دفینه آمدند با دلی بی عاطفه ، لبریز کینه آمدند آمدند و عرش را با خاک در آمیختند آمدند و گنبد هفت آسمان را ریختند . این جماعت کارشان تاراج و غارت کردن است رسمشان بر آل پیغمبر جسارت کردن است دینشان از کفر و اهریمن اطاعت کردن است ظلم در آئینشان عین عبادت کردن است هست بر پیشانی تاریخ مهر ننگشان روز عاشورا گواه قلبهای سنگشان
سر کرده‌ام چه سخت سحرهای شهر را طی کرده‌ام تمام گذرهای شهر را هرجا که رفته ام به در بسته خورده ام کوبیده ام تمامی درهای شهر را گفتند با تو اند ولی کیسه های زر تغییر داده است نظر های شهر را تمرین رقص و هلهله و جشن می کنند آماده می کنند هنر های شهر را آن باغ های سبز که گفتند، سنگ بود برداشت کرده اند ثمرهای شهر را آهنگری شلوغ ترین شغل کوفه است تعمیر می کنند سپرهای شهر را فطرس کجاست تا برساند به دست تو این آخرین سلام و خبرهای شهر را... سیر و سلوک من شده آواره بودن بی "چاره" بودن با وجود چاره بودن هرکس کسی دارد ولیکن من ندارم کاری به جز زانو بغل کردن ندارم من دوست دارم کوچه گرد شب شدن را شب تا سحر دلواپس زینب شدن را رفتند اما یک نفر دور و برم بود آن یک نفر هم سایه ی پشت سرم بود گشتم ولی این شهر پروانه ندارد انگار جز طوعه کسی خانه ندارد این شهر بی درد است، یک زن اهل درد است طوعه پناهم داد، خیلی طوعه مرد است چه مردم نامهربانی داشت کوفه ای کاش ده تا مثل هانی داشت کوفه در کوفه دیگر حرمت مهمان شکسته این چند روز آنقدرها دندان شکسته اینجا وفا دارد، وفاهای دروغی بازار هم دارد، چه بازار شلوغی! بازار، دنبال وفا رفتم، جفا داشت اما خدا را شکر دیدم بوریا داشت حالا که دستم بسته شد یاد علی ام معلوم شد امروز داماد علی ام از بام نه از چشمشان افتادم آخر دیدی چه کاری دست زینب دادم آخر؟! گفتم سرم را طوعه می گیرد به دامان اما سرم را کوفیان دادند طفلان مانند قربانی تنم را می کشیدند دست مرا بستند و از پا می کشیدند می خواستم خونم به پای رب بریزد گل در مسیر محمل زینب بریزد...
بسم‌الله الرحمن الرحیم به مناسبت ایستاده ملت ایران، چو کوه با صَلابت، با شجاعت، با شکوه ملتی یکپارچه، یکدست، ناب همچو سایه، هم مسیرِ آفتاب میرود هر جا که فرماید، ولی پا نَهد هر جا که بردارد، علی از شبی که انفجار نور شد گوئیا موسی به کوه طور شد پرچم فتح و ظفر آمد بدست پشتِ استکبار را ایران شکست ملتی گمنام، صاحب نام شد پیشتازِ اُمت اسلام شد ایستاده اُمتِ برخاسته تا برآورده شود، هر خواسته پس فراخوان! نسلِ اسماعیل را محو کن از قدس، اسرائیل را قبل از آن قومِ دروغینِ یهود منهدم باید شود آل سعود عن قریب ایران برآرد در حجاز پرچم اسلام را در اهتزاز از مدینه پنج نوبت پُر خروش در أذان نام علی آید بگوش این خبر آنروز می پیچد سریع: صحن جامع افتتاح شد در بقیع دیدنی گردد در آن، دارُالحسن راهپیماییِّ زُوّارُالحسن اربعین تا آخرِ ماه صفر یک دهه شور و دم و فتح و ظفر راستی؛ چه شور و شِینی میشود با حسن عالم حسینی میشود انتظار این است؛ هم عهدی کنیم یاریِ صوتِ اَناالمهدی کنیم این صَلا، گُل میکند در عالمین مهدی اَم من، یالِثاراةَ َالحسین
بسم‌الله الرحمن الرحیم به مناسبت می رسد از مدینه بوی غم فاطمه باز دیده گریان شد چونکه قبر چهار فرزندش در حریم بقیع ویران شد آتش کینه شعله ها دارد از دل سرسپرده های یهود لعنت حق به هر چه وهابی لغنت فاطمه به آل صعود قصد دارند ریشه را بزنند صحبت از قبرها بهانه بود ریشۀ بغض و کینۀ اینان آتش و دود و تازیانه بود لعنت حق به آن کسانی که اولین شعله را به پا کردند حق پیغمبر معظم را با لگد پشت در ادا کردند در مدینه ز بعد پیغمبر ناله های بلند ممنوع است در مرام پلید این مردم زن زدن از امور مشروع است گریه کردند آسمانی ها با نوای حزینه ی زهرا به گمانم که باز تازه شده داغ مسمار و سینه ی زهرا بعد از آنکه زدند زهرا را دستشان باز شد به بی ادبی کاش روزی هیچکس نشود ضرب سنگین سیلی عربی کاش مهدی بیاید با او ریشه ی فتنه را براندازیم عاقبت بهر مادر سادات گنبد و بارگاه می سازیم با نیابت ز قبر مادرمان سوی ام البنبن سلام کنیم دست بر سینه در مقابل او مثل عباس احترام کنیم
بسم‌الله الرحمن الرحیم به مناسبت بر دشمنان عترت و قرآن هماره در هر نفس نفرین و لعن بی شماره اینان که بدتر از نصارا و یهودند فرزند شیطان، خصم دین، آل سعودند بر مکتب اسلام و ایمان حمله کردند با آیه ی قرآن به قرآن حمله کردند اینان نه یک مذهب که یک حزب پلیدند نسل ابوسفیان و مروان و یزیدند دل هایشان از تیره گی پر، خالی از نور چشمانشان در این جهان و آن جهان کور بر آل یاسین ظلم، از حد بیش کردند تفسیر قرآن را به رأی خویش کردند خصم خدا، خصم نبی، خصم کتابند از کفرشان سنّی و شیعه در عذابند گویند مشرک زائر ختم رسل را خوانند مرده از جهالت عقل کل را در چاه جهل و تیره گی ماندند، ماندند گویی به عمر خویشتن قرآن نخواندند یعقوب کز بوی پسر قلبش صفا یافت چشم وی از پیراهن یوسف شفا یافت آن تکه ی چوبی که موسی را عصا شد هم بحر را بشکافت و هم اژدها شد روزی که عیسی مرده گان را زنده می کرد بر جهل این اشتر چران ها خنده می کرد رو تیره، دیده کور، دل، آلوده و چرک از پای تا سر کفر و از پا تا به سر شرک بوزینه هایی بر فراز منبر وحی یار شیاطین دشمن پیغمبر وحی بر تربت پاک امامان حمله کردند خواندند قرآن و به قرآن حمله کردند در بغض اولاد علی بیداد کردند اسلاف خود را در شقاوت یاد کردند با دست آن پرورده های دست شیطان شد تربت پاک حسن با خاک یکسان کُشتند با دعویّ دین یاران دین را کردند ویران قبر زین العابدین را پنجم امام ما که جان ما نثارش گردید با سطح زمین یکسان مزارش آمد جسارت بر کتاب ناطق ما ویرانه شد قبر امام صادق ما دادند پاداش امیرالمؤمنین را کردند ویران مرقد امّ البنین را قبر شهیدان اُحد ویرانه گردید شهر مدینه سر به سر غم خانه گردید ویران شد از بیداد آن قوم ستم گر قبر اُمّ و ابن و اب و عمّ پیمبر ای کافران، اجر رسول الله این بود یا احترام آن زیارتگاه این بود؟ لعن ابد را تا ابد بر خود خریدید الحق که یکسر آل مروان و یزیدید صد شکر کان جا قبر زهرا بی نشان بود از دیده ی ناپاک ناپاکان نهان بود ورنه از این بیدادگران حرامی می شد به ناموس خدا بی احترامی اسلاف این نامردها با تازیانه کُشتند ناموس ولایت را به خانه آتش زدند از راه کین بیت الولا را بیت الولا نه خیمه های کربلا را اجداد اینان در سقیفه عهد بستند پیشانی فرزند زهرا را شکستند اسلاف این ناپاک خنجر کشیدند سر از تن فرزند پیغمبر بریدند اینان همه مغضوب زهرای بتول اند ملعون قرآن و خداوند و رسول اند دائم به قرآن حمله ور با نام قرآن چون غُدّه روییدند بر اندام قرآن یارب به پیشانیّ مجروح پیمبر یارب به قرآن و به زهرا وحیدر یارب به خون اوّلین یار ولایت تنهاترین قربانی دار ولایت یارب به رازی که علی با چاه گفته یارب به غم هایی که او در دل نهفته یارب به باغ حیدر و یاس کبودش یارب به آن بیتی که بالا رفت دودش تا آتش قلب محبّان را نشاید تا انتقام آل عصمت را ستاند رخت فرج بر قامت مهدی بپوشان بر تشنه گان، جام وصالش را بنوشان
بسم‌الله الرحمن الرحیم به مناسبت بقیعا السلام ای تربت عشق سلام ای بارگاه غربت عشق سلام ای خاک پاکت نورباران سلام ای مرقد زهرا تباران سلام ای مهد زوار خدایی انیس دردهای مجتبائی سلام ای ناظر تبلی السرائر دلیل غربت سجاد و باقر سلام ای قبله دلهای عاشق سلام ای بوستان پاک صادق چرا ای بقعه بی شمع چراغی نگیرد از تو جز شیعه سراغی فدای آن زمین و آسمانت که چندین گنج داری در نهانت که گفته بارگاهت خشت خشت است که خاکت بهتر از باغ بهشت است تو باب باب جبریل امینی زیارتخانه ام البنینی نشان از عطرو بوی یاس داری که در خود ریشه عباس داری گلی که می دهد بوی علی کیست؟ گلی جز فاطمه بنت اسد نیست انیس گنبد خضرا تو هستی قرین تربت زهراتو هستی تو سفره دار مهمانی عزیزی غبار مهدوی بر سر بریزی کنی هر روز و شب تجدید عهدی به یک بوسه زخاک پای مهدی بقیعا در دل شهر مدینه تویی تنها انیس زخم سینه تو تنها شاهد صوت الحزینی شنیدی نالۀ فضه خذینی بده اذن دخولی تا بیائیم به مژگان آب و جارویت نمائیم
بسم‌الله الرحمن الرحیم به مناسبت ای اهل دل را جنّة الاعلا مدینه باز آمدم آغوش خود بگشا مدینه آغوش بگشا کز رضا باشد سلامم بر تربت گمگشتۀ زهرا مدینه آغوش بگشا تا ز باب جبرئیلت آیم حضور خواجۀ اسری مدینه آغوش بگشا تا کنم با چشم گریان گمگشتۀ سادات را پیدا مدینه آغوش بگشا تا کنار قبر زهرا گریم به یاد گریۀ مولا مدینه آغوش بگشا تا پر پرواز گیرم گردم به دور قُبّة الخضرا مدینه آغوش بگشا تا کنم تشییع در شب با شیر حق تابوت زهرا را مدینه آغوش بگشا تا به دیوار بقیعت صورت گذارم با تن تنها مدینه آغوش بگشا تا بسوزم در بقیعت چون شمع سوزان در دل شبها مدینه آغوش بگشا تا کنار چار قبرت از اشگ گردد دیده ام دریا مدینه آغوش بگشا تا ستون توبه ات را گیرم به بر با گریه و نجوا مدینه آغوش بگشا تا به قبر حمزه گریم بر غربت انسیّة الحورا مدینه آغوش بگشا تا بگریم در دل شب مثل علی در دامن صحرا مدینه آغوش بگشا و بگو از خانۀ وحی دود از چه رو شد بر فلک بالا مدینه آغوش بگشا و بگو حامّی حیدر افتاد پشت در چرا از پا مدینه "میثم" سؤالی دارد از تو پاسخش ده زهرا کجا و سیلی اعدا مدینه؟
اشکم به رخ، خونم به دل، آهم به سینه است ای زائرین، ای زائرین این جا مدینه است شهری که خاکش آبرو بخشد به جنّت شهر محمّد شهر قرآن، شهر عترت در هر وجب صدها چراغ راه دارد نقش از قدم های رسول الله دارد ای جا محمّد عالمی را رهبری کرد هم یار امّت بود و هم پیغمبری کرد ای جا ستمکاران کافر عهد بستند پیشانی و دندان پیغمبر شکستند این جا شرار آه جبریل امین ریخت خون از سر و روی محمّد بر زمین ریخت این جا علی پروانه سان گرد پیمبر گردید تا آمد نور زخمش به پیکر این جا دل پیغمبر اسلام خون شد این جا جگر از پهلوی حمزه برون شد این جا محمّد داغها بر سینه اش ماند زنگ غم و اندوه بر آئینه اش ماند این جا قدم بر عرش اعلامی گذارید چون پا به جای پای زهرا می گذارید این جا مراد از قبّة الخضراء بگیرید این جا سراغ از تربت زهرا بگیرید این جاست کعبه نه، زکعبه بهتر این جاست هم فاطمه هم تربت پیغمبر این جاست آوای وحی آید زدیوار رفیعش هم باب جبرائیل و هم باب البقیعش در بین آن محراب و منبر جا بگیرید بوسه زقبر مخفی زهرا بگیرید گلزار وحی و روضۀ طاهاست این جا آتش گرفته خانۀ زهراست این جا پشت در این خانه نزدیک همین قبر زهرا کتک خورد و علی بگریست چون ابر خورشید در این کوچه ها گردید نیلی بلبل سراپا سوخته گل خورد سیلی این جا امیرالمؤمنین را دست بستند تا با لگد پهلوی زهرا را شکستند این جا کشیده بر فلک آتش زبانه این جا گلی پرپر شده با تازیانه این جا به زیر پای مردم کوثر افتاد تنهای تنها فاطمه پشت در اوفتاد پیوسته چشم شیعه اینجا خون فشان است زیرا زیارتگاه قبری بی نشان است قبری که هر قلبی بیاد او کباب است قبری که تنها زائر او آفتاب است قبری غریب و بی رواق و بی نشانه بر خاک آن صورت نهد طفلی شبانه قبری که مخفی در دل تنگ زمین است خاکش گل از اشک امیرالمؤمنین است قبری که ما گشتیم و پیدایش نکردیم از دور هم حتی تماشایش نکردیم این قبر، قبر دختر پیغمبر ماست با آن که پیدا نیست چون جان در بر ماست این قبر احمد، این بقیع و قبرهایش گلهای پرپر گشته اما با صفایش آن فاطمه بنت اسد آن ام عباس این قبر ابراهیم، احمد را گل یاس این مجتبی این قبر بی شمع و چراغش این سید سجاد با آن درد و داغش این باقر و این صادق آل محمّد این قبر عباس آن عموی پیر احمد این قبرها را یک به یک دیدیم اما یابن الحسن، یابن الحسن، کو قبر زهرا این جا محمّد رازها در پرده دارد این جا امیرالمؤمنین گُم کرده دارد این جا شرار، از سینۀ عالم برآید جا دارد ار جان از تن میثم برآید @shia_poem به یمن مِهر تو شد از سراب، آب درست بدون مِهر تو از آب شد سراب درست نگاه کردن تو خلقت است تکویناً نگاه کردی و شد ماه... آفتاب... درست خدا به طرح تو پرداخت، شد امام درست خدا به شرح تو پرداخت، شد کتاب درست اگر قبول کنی من تراب نعلینم مرا برای تو کرده ابوتراب درست یکی برای حسین و یکی برای حسن از این دو قطره فقط می‌شود شراب درست بتول در عوض پیرهن برای حسین برای صورت تو می‌کند نقاب درست بقیع مظهر آبادی است پس عرش است بهشت نیز شده از همین خراب، درست "عتاب یار پری چهره" را کشیدم من اگر چه هم نشود کار با عتاب درست... @shia_poem چارتا گل چونکه دٙرهم شد گلابش بهتر است با همین توجیه این وادی شرابش بهتر است چار خورشید است بر انگشتر دست بقیع اینچنین جنس نگینش از رکابش بهتر است در کرم در علم در بحث صبوری در اصول مطلب این خاک از جلد کتابش بهتر است کو ضریح و کو حرم؟اینجا فقط جاییست که غالبا طرح سوالش از جوابش بهتر است تا بفهمی ماجرای کوچه را مثل حسن اصلا اینجا در زیارت اضطرابش بهتر است مرقد و گلدسته ها خوبند اما نزد ما کوری چشم عدو اینجا خرابش بهتر است هرچه سوزان باشد و هر قدر با شدت بقیع از زمین کربلا که آفتابش بهتر است گرچه مانع می شود اما به دستی بسته نیست اینچنین از شام و از کوفه طنابش بهتر است ‌ حرف ها را میزنند اما سری بر نیزه نیست پس شنیدن گاه از دیدن عذابش بهتر است گرچه می گردد کباب از حرف، قلب ما ولی مجلس اینجا از آن مجلس کبابش بهتر است