eitaa logo
من‌وبچہ‌شیعہ‌ هام🪴
3.2هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
7.4هزار ویدیو
270 فایل
من یه مامان طلبه با ۳ فرزنـدم👶🏻 💞مدرس و پژوهشگر حوزه زن وخانواده 👈اینجا باشگاه توانمندسازی بانوانه💪😍 مهارت هـمسرداری/تربـیـت فـرزند روباهم تقویت میکنیم😍 کپی ممنوع⛔ 💛کانال نوجوان و انیمیشن ما: @bache_shiee_nojavan @bache_shiee_anime
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ ✂️💌🍭🍹🌈⛄️🦋
الگوی درست کردن با یا 🎀 ابتدا الگوها رو روی کاغذ میکشیم و بعد از بریدن، دقیقا همین الگو رو روی نمد میذاریم و نمد رو میبریم✨👌
قسمت مربعی شماره ۱و ۲ رو روی قسمت شماره ۳ آورده و میچسبونیم.
قسمت پروانه ای رو روی شکل قبلی میگذاریم. مستطیلی که با ستاره متمایز کردم رو به حالت دایره روی قسمت آبی رنگ قرار میدیم بطوری که کل زیر و روی پروانه پوشیده بشه و بعد چسب میزنیم.
این هم آماده شده ی شکل ما😍😍 کافیه یک گیره به پشت نمد چسبوند تا گیره موی ما تکمیل بشه. 🎀 این گیره ها بسیار پرطرفدار و زیبا هستن. از نمدهای اکلیلی یا فوم اکلیلی برای قشنگتر شدن گیره هاتون میتونید بهره ببرید. 🌸 چند مدل هم برای ایده میذارم خدمت شما گـــل های قشنـــگ☺️🌸✨ 🍏 🍎@bache_shiee 🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
طرح شب یلدا🍉 ❣@bache_shiee 🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
@bache_shiee 🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
@bache_shiee 🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱بسم الله الرحمن الرحیم🌱 احمد آقا در سنین نوجوانی الگوی کاملی از اخلاق و رفتار اسلامی شد.✨ هر کاری که می کرد یقینا در دستورات دینی به آن تأکید شده بود. یکی از ویژگی های خاص ایشان احترام فوق العاده به پدر و مادرش بود👌🏻. به طوری که هر بار مادرش وارد اتاق میشد ایشان حتما به احترام مادر از جا بلند می شد.😇 احمد آقا ادب را از استاد خود ، آیت الحق حاج آقا حق‌شناس ، فرا گرفته بود. همیشه در سلام کردن پیشقدم بود.🌸 حتی در مقابل بچه های کوچک. هیچ گاه ندیدیم که احمد در کوچه و خیابان چیزی بخورد🤔. می ترسید کسی که ندارد و مشکل مالی دارد ببیند و ناراحت شود.😔 احمد آقا هر چه پول توجیبی از پدرش می گرفت یا هر چه که کار کرده بود را خرج دیگران می کرد💵. بخصوص کسانی که می دانست مشکل مالی دارند. بارها شده بود که احمد آقا در مسجد برای ما صحبت می کرد و بچه ها یکی یکی به جمع ما وارد می شدند . ایشان با تواضع جلوی پای همه ی این بچه ها بلند می شد و به آنها احترام می کرد.☺️ خانواده‌ی آنها نسبتا ثروتمند بود.💰 پدرش از خارج از کشور برای او یک کتانی بسیار زیبا آورده بود؛👟🤩 آن موقع این چیزها اصلا نبود. احمد همان شب را به مسجد آورد و به من نشان داد. می‌دانست که خانواده ما بضاعت مالی چندانی ندارد. برای همین اصرار داشت که من آن کتانی را بردارم . می گفت:" من یک کتانی دیگر دارم."😊✨ راوی: دوستان شهید منبع: کتاب عارفانه🌹 شادی روح شهدا صلوات💝 @bache_shiee 🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🤲🏻✨🤲🏻✨🤲🏻✨🤲🏻✨🤲🏻✨ «عجل الله تعالی فرجه» 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲🏴🤲🏴🤲🏴🤲 «عج»✨ 🍃السلام علیک یا اباصالح المهدی🍃 🎥 نماهنگ👆 🤲دعای زیبای فرج 🤲 🦋بچه های عزیز بخوانند🦋 ✨الهی عظم البلاء و برح الخفاء✨ ✨وانکشف الغطاء وانقطع الرجاء✨ 🖤 عجل الله تعالی فرجه✨ 🍏 🍎@bache_shiee 🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهرام چهارماهه بود که باباش رفته و یک تلویزیون قسطی خرید! به او گفتم: "مرد ما بیشتر از تلویزیون به کولر احتیاج داریم تلویزیون که واجب نبود" بابای مهران هم رفت و یک کولر گازی کوچک قسطی آورد با اینکه به خاطر خوابیدن زیر کولر گازی در هوای شرجی آبادان آسم گرفتم ولی بچه‌هایم از شر گرما و شرجی تابستان راحت شدند. عصر که می‌شد کوچه‌ها غوغای بچه‌های قد و نیم قد بود هر خانواده هفت، هشت تا بچه داشت. کوچه و خیابان محل بازی آنها بود ولی من به دخترها اجازه نمی‌دادم برای بازی به کوچه بروند می‌گفتم خودتون چهارتا هستید بشینید و با هم بازی کنید آنها هم داخل حیاط کنار باغچه می‌نشستند و خاله بازی می‌کردند مهری از همه بزرگتر و برای ایشان مثل مادر بود دمپخت گوجه درست می کرد و با هم می خوردند ریگ بازی می‌کردند و صدایشان در نمی‌آمد. بچه‌ها عروسک و اسباب بازی نداشتند. بودجه ما نمی رسید که وسایل گران بخریم دختر ها روی کاغذ، شکل عروسک را می‌کشیدند و رنگش می کردند خیلی از همسایه ها نمی دانستند که من ۴ تا دختر دارم بعضی وقت‌ها در رفت و آمدها زینب و شهلا را دیده بودند اما مینا و مهری غیر از مدرسه هیچ جا نمی رفتند هر روز از ایستگاه 6 به ایستگاه ۷ می‌رفتم بازار ایستگاه ۷ بازار پررونقی بود حقوق مان کارگری بود و زندگی ساده‌ای داشتیم اما سعی می کردم به بچه‌ها غذای خوب بدهم هر روز بازار می‌رفتم و زنبیل را پر می‌کردم از جنسهای تقریباً ارزان‌تر. چیزهایی می خریدم که در توانم بود زنبیل سنگین را روی دوشم می گذاشتم و به خانه برمی گشتم زمستان و تابستان این بارِ سنگین را هر روز کول می‌کردم سیر کردن شکم هفت بچه که شوخی نیست! هر روز جنس تازه می خریدم اما تا شب هرچه بود و نبود را می‌خوردند و شب بی قرار و گرسنه دنبال غذا یا هر چیزی برای خوردن بودند از صبح تا شب هفت نفرشان سرپا بودند و بازی می کردند آنها آرام نمی گرفتند و تند و تند گرسنه می شدند زینب بین بچه‌هایم از همه سازگارتر بود از هیچ چیز ایراد نمی‌گرفت، هر غذایی را می خورد، کمتر پیش می‌آمد که از من چیزی بخواهد. کلاس اول دبستان سرخک خیلی سختی گرفت... ادامه دارد... 🍎 @bache_shiee 🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_559114904.mp3
8.05M
☁️✨🌙✨🌙✨🌙☁️ 📚عنوان:{س} نوسنده: گویندگان: منبع:کتاب قصه های کوچک از زندگی چهارده معصوم.جلد اول @bache_shiee 🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خووووب بریم ببینیم 😍
47.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷این قسمت : استاد زینال 🍏 🍎@bache_shiee 🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا