#ترک_ارتباط_بانامحرم😔
#عاقبت_بد_ارتباط_بانامحرم😔
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
#قسمت_دوم
چنددقیقه بعددیدم پیام داد
_کجارفتین؟🤔
*بله؟😐
_هستین؟
*بله😐
_اهل #کارفرهنگی هستین آبجی؟🤔
*بله اگه شرایطم جورباشه و بتونم اره
_بامرکز.......آشنایی دارین؟
*آره چندباری به گوشم خورده اسمش ولی شناخت زیادی ندارم
_من اسمم سبحان(#اسامی_غیرواقعی)🙂
مسئول #جذب این مرکزم.میخواید یه توضیحی بدم تا اگه علاقه داشتید عضو بشید؟
.
بنظرم اومد یه توضیح ساده ومعمولی که اشکال نداره در ضمن،،، #ماکه_حرف_خاصی_نمیزنیم...
پس شروع کردبه توضیح دادن......
دراین بین ازم اسم وسن و تحصیلاتمو پرسید
#نمیخواستم_بگم_ولی دیدم کاری نمیتونه بکنه که....
حالا #اسم_وفامیل_وسن که چیزی نیست...
پس گفتم:(رضوانه۲۰سالمه و......درس میخونم)😶
تاسن ورشته موگفتم برام نوشت
_#چه_جالب 😃#منم همسن شماهستم وهمین رشته
و #خلاصه گفتگوی ما
#از_همین_جملات_شروع_شد...
ازدرس📙 وکارش 👨🔧پرسیدم
ازدرس📕 وفضای کارم👩🔧 پرسید
#منی_که هرپسری👦 بهم ریکوئست میداد،ندیده ونخونده طرف روبلاک🚫 می کردم، #حالا_داشتم بایه پسرصحبت میکردم.
.
وسط صحبت هامون ازش پرسیدم: برنامه ت واسه آیندت چیه؟
گفت #میخوام_ازدواج_کنم👰🏻🤵🏻
گفتم چیییییییی😳😳😯؟؟؟؟تواین سن😮؟
_اره مگه چیه؟شماکه مذهبی هستین چرافکرمیکنین تواین سن ازدواج کردن زوده؟
*به نظرمن ۲۰سال واسه یه پسرکمه که بخوادتواین سن ازدواج کنه.مگه اینکه یه دختر۱۵،۱۶ساله روبگیره
_ یعنی شماکه۲۰سالته بایه پسر همسن خودتون ازدواج نمیکنی؟
#قاطع_گفتم_نه...
.
تقریبایکی دوساعت صحبتمون طول کشیدوخیلی چیزادرموردکارش ودرسش وهمون مرکزبهم گفت
منم درموردخونوادم،کارم،درسم و..... براش توضیح دادم.
بعداین مدت دیگه خداحافظی کردم وباخودم گفتم خب دیگه تموم شد.
#ولی_نمیدونم_چرا
#دستم_نمیرفت_سمت_بلاک🚫
رفتم دیدم چقدرررررر باهم حرف زدیم
چت ها رو بالا و پایین کردم، بعضیا رو خوندم ،بعضیا رو #پاک_کردم.
باخودم گفتم من چرابایدبایه نامحرم حرف بزنم؟؟؟؟؟😭
و #خیلی_شدید_پشیمون_شدم
و #احساس_گناه_کردم...
🥺😦
شب خیلی حالم گرفته بود😰
#حس_بدی_داشتم😢
تانیمه شب بیداربودم وباهزاربدبختی خوابم برد
#ادامه_دارد...
🏴🍊 @baharnarenj251
#ترک_ارتباط_بانامحرم😔
#عاقبت_بد_ارتباط_بانامحرم😔
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
#قسمت_نهم
سبحان همه #فکروذهن_منو_تسخیرکرده_بود...
اون روز هم مثل روز اول دیدارمون تا ساعت ۱۲ ظهر 🕛باهم بودیم با هم حرف زدیم ،
#حرفهای_عاشقانه💑، #نگاه_های_عاشقانه💏 و
#پارا_از_حریم_هم_فراتر_گذاشتیم.🙉
در کنار همه اینها من #نمیتونستم_به_صورت_عقلانی🧠 به ازدواج با سبحان #فکر_کنم .
#اختلافات_زیادی_بین_منو_سبحان_بود
که نمی گذاشت من #به_صورت_منطقی با این مسئله کنار بیایم .
صبح و شب #نگران سبحان بودم. شب ها🌃 #تا_دیروقت_باهم_چت_میکردیم.
من به سبحان #بسیار_وابسته_شده_بودم.
همانطور که گفتم خانواده و اطرافیان من از این متفاوت شدن حال و احوالات م باخبر شده بودند.
اما به جز اندکی از دوستانم کسی از رابطه من و سبحان 💑خبر نداشت .
#تا_اینکه_یک_روز به صورت جدی با سبحان صحبت کردم که
#کِی_قراره_بیای_خواستگاری؟
چندین بار در این مورد با هم صحبت کرده بودیم
#اما_هردفعه_به_دلایلی سبحان
#بحث_رو_عوض_می کرد یا می گفت
#به_زودی ،
#باید_کار_پیدا_کنم ،
#باید_خونوادم_رو_راضی_کنم.
#اما این بار #نذاشتم_از_زیر_کار_دَربره.
بهش گفتم:زمان به من بگو.
من، #خواستگار_دارم ، میان و میرن
بالاخره #برای_رد_کردنشون باید دلیلی داشته باشم.
من #نمیتونم دلیل رابطه داشتن با تو رو برای خانوادم بیارم .
این دفعه مثل دفعات قبل بحثو عوض نکرد #بلکه_عصبانی_شد😡
و گفت: #تو_به_من_اعتماد_نداری من #برای_تو دارم خیلی کارها انجام میدم اما تو نمیتونی به خاطر من حتی خانواده خودت رو راضی کنی .😠
#خلاصه اینکه #بحثمون_بالا_گرفت و من بدون جواب دادن به سبحان اینترنت خاموش کردم و جواب پیام ها✉ و زنگها 📞شو هم ندادم.
حال و هوام خیلی گرفته بود
#دیگه _حوصله_نداشتم با کسی صحبت کنم .
ناراحت بودم 😞اما #دلم_میخواست هر چه سریعتر این ماجرا برطرف بشه از یک طرف #میترسیدم که اگر خونوادم بفهمد چه اتفاقی میافته .
حال و هوای بدم #به_خاطر قهر با سبحان ادامه داشت.
#همین_حال_و_هوا همسر برادرم را #متوجه_من_کرد😧 و بعد از مدتی پرس و جو #متوجه_این_ماجرا_شد
😟و #با_من_قاطع_صحبت کرد :سبحان به دردت نمیخوره .
اصلاً #صلاحیت_ازدواج_باتو_رو_نداره.
😫 سنش ،شغلش، خونوادش ،رفتارش، اخلاقش خیلی چیزها هست که
#به_هم_نمیخورین.
#تو_لیاقتت_خیلی_بیشتراز_اینهاست.
تو دختری هستی باسواد ،با کمالات ،خونواده خوبی داری، ظاهر خوبی داری .
شخصیتی مثل سبحان
#اصلا_برازنده_تو_نیست.😓
من تقریباً #تحت_تاثیر حرفهای همسر برادرم قرار گرفته بودم #اما نه آنقدر زیاد که بتوانم به طور کلی سبحان را کنار بگذارم
#هنوز_سبحان_برای_من_عزیز_بود.💚
اما از خیلی اتفاقا #خسته شده بودم. 😞
من #باید همیشه #همه_چیز را
#برای_سبحان_توضیح_میدادم اما
#سبحان_هیچ_چیز_راتوضیح_نمیداد.
#هر_بار از اون در مورد زمان خواستگاری میپرسیدم #طفره_میرفت
همیشه شغل و خونوادش رو #بهونه_میکرد برای نیامدن یا دیر اومدن.
👇⚠️👇🔴👇⚠️👇🔴👇⚠️👇🔴👇
#سوءاستفاده های_عاطفی_وگاهی ... 🙊😭(چه مجازی وچه حضوری) .
من #هر_دفعه که حضوری سبحان را میدیدم #عذاب_وجدان_میگرفتم 😟
به خاطر حرف ها و کارهایی که انجام میدهیم اما #عشق_سبحان
#هرگز_به_من_این_اجازه_را_نمیداد که در این مورد #فکر_کنم😓 😭😭😭
#ادامه_دارد..
🍊 @baharnarenj251