#روایت_های_نجف این جمله بارها و بار ها تکرار می‌شود. آن هم دقیقا در لحظه‌ای که هرم گرمای هوای نجف با بخار شدید بالای دیگ دست به دست هم می‌دهند که انصراف بدی از کشیدن غذا. بالا چنر نفر هستند خانوم؟ حدود ۶۰ نفر پایین هم : ۱۵۰ نفر ، پس مدیریت کنید غذا به همه برسه ها... چه از من بپرسی چه از خانم ها بپرسی چه از حاج آقای همه‌کاره‌‌ی هیئت، می‌گویند این جلسه‌ای که هر هفته برگزار می‌شود ، جلسه‌ای که ایرانی‌ها‌ی نجف(اعم از طلاب ،معلمین مدرسه ایرانی ها) افغانی‌ها، کمی تا از عراقی ها و خانواده‌های ضعیف را دور هم جمع می‌کند ، بنام و ذکر اهل بيت، با مدیریت نجمه بانوست.✋🏻 گاهی از اون اول که می‌رسیم هیئت فقط خیره می‌شوم به کارهایش‌، از همان لحظه‌ی اول که که می‌رسد ... چای گرفتن ها ، آماده کردن سینی ها و لیوان هایی که توی نجف بعد از دو سه روز همه‌اش‌ خاک می‌گیرد‌... چندین بار رفتن از پله‌های عربی سر زدن به غذا ، رساندن کارتون سنگین آب از فریزر کوچیک هیئت به آقایون و... سرم گیج‌می‌رود، از بس بی قراری‌هایش را می‌بینم، انگار که زمین میخ داشته باشد‌ یک لحظه‌ نمی‌نشیند‌ بانو و البته که نمی‌تواند بشیند ، جز محدود دقایقی مثلا زمانی که روضه می‌خوانند، بین خانم ها، آنجایی که صدای ناله‌ و اشک و آهی سوزناک می‌آید، پیدایش میکنی، در حدی که کارها امان داده ، نشسته‌ و متوجه‌تر از همه و شاید با معرفت تر و حقیقی‌تر از همه.... اشک می‌ریزد...💧💧💧 دیروز صف اول نماز مغرب و عشای حرم دیدمشان، ولی آنچنان مشغول مستحبات و نافله بود که نتوانستم مزاحمش‌ شوم... نجمه بانو همیشه از این نوع مستحباتی زیاااااد جووون‌ می‌گیرد.... قدرت و قوایی‌ که به ذهن امثال من، در سبک زندگی نجف... به قد و توان یک زن نمی‌خورد....💪 نماز قشنگش را که تمام کرد . سلام نماز عشا و مستحبات چسبیده‌ به نماز را که انجام‌داد. سریع رفت پیاده به سمت هیئت ...‌. هیئت بنام کهف الحصین هست... بنام مولاست ولی زودتر از همه می‌آید و دیرتر از همه می‌رود. انگار همه‌ی آرزو و آبرویش به اجرای عالی و دقیق این مراسم گره خورده باشد. از ظهر با حاج آقای سخنران هیئت ، مشغول پخت غذا می‌شوند... دیشب بعد از کشیدن عدسی‌ها آخر سفره که همه مشغول بودند آمد و نشست کناری... ذوق کردم که دفعه اول بود بعد از مدتها بود که می‌دیدم، وقت کرده با ما شام بخورد... و شاید بشود در فراق خانواده‌ها چند کلمه‌ای حرف بزنیم و فارغ شویم از این غربت که زائری آمد و خیالم را ندوخته، شکافت. او هنوز فرصت نکرده بود از دو زانو به چهار زانو برسد ولی پاشد و رفت سمت آشپزخانه هیئت... به گمانم دیگر سبزی نبود که از غذا و سبزی های خودش کشید برای آن‌ها که جدید آمدند و دوباره مشغول شد به دادن ظرف مربا و ظرف ماست ، برای عدم اسراف و بردن اضافه غذاهای هر شخص.... دیشب دوباره با ما هم سفره نشد با ما شام نخورد . و نمیدونم بین اون همه ظرف و کارهای هیئت... اصلا رسید تا آخر شب لقمه‌ای بخورد یا نه... اما همیشه در بالای ابرهای خیالم، او را پای سفره‌ی اهل بيت می‌بینم..... چه سفره‌ای‌، چه غذایی چه ضیافتی… ✍️#محدثه_بانکی آن‌قدر که عاشقانه خادمی می‌کند، اگر عاشقانه نیست تو بگو چیست شرح حال شخصی که هر هفته درد کمرش را از شدت جابه جایی قابلمه و ظرف ها، ضعف پاهایش از تعداد پله‌های که هر بار برای هیئت بالا و پایین می رود ، جوری همه و همه را فراموش می‌کند.... که احساس می‌کنی در دنیای دیگری زندگی می‌کند.... و با احساسی فراتر از دوست داشتن… نه فقط من، خیلی از رفقایی که گاها ظرفی می‌شورند یا می ایستند کمکی می‌کنند برایشان این حد از خستگی ناپذیری و قوت مثل معجزه‌ می‌ماند.... و من تماما در خادمی های نجمه بانو و نجمه بانوهااااایی که دیدم... این جمله امام برایم ترجمه می‌شود: ما ضعف بدن عمّا قويت عليه النّية 🔻آنچه که همّت و اراده نفس در آن نيرومند گردد و جدّاً مورد توجّه نفس واقع شود، بدن از انجام آن ناتواني نشان نمی دهد. #بانوان_نجف #حسینیه_نجف #مقیم_نجف https://eitaa.com/banki_mohadeseh

💥👆اول نوشته💥 اگر دیدید مفیده ، بگید بیشتر بنویسم از حال و هوای چنین زنانی در نجف. #بانوان_نجف #حسینیه_نجف

#مناجات_با_محبوب 🔹️دیگه‌دلم‌برات‌تنگ‌نمیشه😭🔹️ @banki_mohadeseh

📋 شکسته بال و پرم وا نمی‌شود بالم متن #مناجات #دل_شب شکسته بال و پرم وا نمی‌شود بالم از این خراب‌تر آقا نمی‌شود حالم هنوز هم که هنوز است در مسیر جنون به پختگی نرسیدم چو میوه‌ای کالم گذشت فرصت عمرم، سفید شد مویم بدون رؤیت رویت گذشت هر سالم مرا ببخش که کمتر به یادتان بودم! ببخش! رنگ شما نیست رنگ اعمالم فدای تار عبایت بگیر دستم را بگیر دست دلم را مریض احوالم به غیر روضه و گریه، به غیر نور شما که هیچ نور امیدی نمانده در عالم میان روضه‌ی گودال، این دلم گیر است شبیه جد غریبت اسیر گودالم هنوزم که هنوز است دل پریشانِ صدای نعل جدید و شروع جنجالم هنوزم که هنوز است در تب و تابم هنوز گریه‌کن روضه‌های خلخالم اومدم با هر زبونی که می‌شد در گوش تو بگم دوسِت دارم! میشه آغوشت‌و وا کنی برام؟ آخه غیر از تو کسی رو ندارم دلم از همه پُره حتی خودم دیگه از دست دلم خسته شدم تنها راه اینه که باید دلم‌و بسپرم دست امانات حرم دلم‌و به تو دادم امام رضا نمی‌تونم که باشم مراقبش من درسته بد! ولی مال توأم مال بد هم بیخ ریش صاحبش تو فقط درددلم رو می‌دونی من دیگه بریده‌ام از همه‌جا آقا جون خودت که بهتر می دونی چند ساله نشد برم کرب‌و‌بلا https://eitaa.com/banki_mohadeseh

#ایرانی_های_مقیم_نجف حالا چه‌ تفریحی برای بچه ها؟👇

اولین بار که اینجا، کودکانه یک دل سیر بازی کرد . درست جایی که.... #کربلا #آیه https://eitaa.com/banki_mohadeseh

📒قصه امشب من و #آیه_جان #مادرانه 📍این داستان: شانه‌ی ترسناک 😱 https://eitaa.com/banki_mohadeseh

#فقط_چندخط_مطالعه 📔📗📔📗📔📗📔📗📔📗📔📗📔 📗 از امیرالمؤمنین پرسیدند: هَلْ عِنْدَکمْ شَیءٌ مِنَ الْوَحْی آیا در نزد شما چیزی از وحی هست، یعنی آیا بر شما وحی فرود می‌آید؟ 📔فرمود:لا، وَ الَّذی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ اِلّا أنْ یعْطِی اللهُ عَبْداً فَهْماً فی کتابِهِ. فرمود: نه، قسم به آن خدا که دانه را شکافت و جانداران را آفرید مگر اینکه خداوند به بنده خود تفضل کند و به او فهم قرآن را بدهد. #کتاب #بیست_گفتار #استاد_مطهری #صفحه ۲۱۹ 📔📗📔📗📔📗📔📗📔📗📔📗📔 https://eitaa.com/banki_mohadeseh

▫️روز دختر و این کلیپ بیادماندنی. ▪️ 🔺️🔻باباش تو مسابقه می‌بازه چیکار که نمی‌کنه!!! خیلی حرف‌ها داره‌ها، حتما ببینید حتما 📽 https://eitaa.com/banki_mohadeseh

از حال و هوای امشب از داغ از تبریک از هدیه از امروز از شما امشب برای مولا گفتم. #یکشنبه_های_علوی https://eitaa.com/banki_mohadeseh

💢یک نماز شب می‌تواند زمین و زمان را به هم بدوزد‼️ ✔️ این نماز شب کارها می‌کند️ این نماز شب، مرحوم محقق همدانی تحویل جامعه می‌دهد. ✔️ این نماز شب، نه تنها حاجت می‌دهد، بلکه انسان می‌تواند به واسطه آن نماز شب، درخت رذالت را از دل بکند و حسود و متکبر و خودخواه نباشد و دنیاطلب نباشد. ✔️ انسان می‌تواند به واسطه نماز نه تنها درخت رذالت را بکند، بلکه درخت فضیلت غرس کند. ✔️ البته خدا می‌دهد اما واسطه نماز است. ✍️ آیةالله مظاهری https://eitaa.com/banki_mohadeseh

فدای تار عبایت، بگیر دستم را بگیر دست دلم را، مریض احوالم😭 #التماس_دعا

دیروز یک اتفاق قشنگ و جدید را توی نجف تجربه کردیم. که برای تغییر نگرش خود من خیلی موثر بود. هستید تعریف کنم؟👇 https://eitaa.com/banki_mohadeseh #کودکانه_مقیم_نجف

قبول دارید یکسری کارها و برنامه مخصوصا تو مناطقی که شرابط خاصی دارند یک شور دیگه‌ای داره؟ دیروز توفیق شد تو نجف با‌ حرکت جهادی چند بانو و همکاری‌های کوچیک و بزرگ چند تا آقا پسر و حاج آقا و... جشن ساده دخترانه‌ای‌بگیریم بمناسبت میلاد حضرت معصومه.

‏(عکس از ساعات قبل از برگزاری جشن که برق رفت و مجبور بودیم تو تاریکی و کمترین امکانات آماده کنیم. این شما و این خانم معلم(یکی از خوش ذوق‌ترین معلم‌های مدرسه ایرانی‌ها در نجف همین معلم ریاضی‌اند، که بشدت هم باحال و باشور‌‌ اند) خانوادگی اومده بودند برائ تزئینات😉

برای برگزاری جشن هر کس قدمی برداشته بود (از بزرگترین‌ کارها تا کوچیک‌ترین هاش) مثلا یکی از اساتید مدرسه ایرانی‌ها که پدر یکی از دختران و استاد خط هستند، اونم چه خطی😍 این نوشته را ساعاتی قبل از جشن نوشتند برای دخترها💟

یکی از خانم‌ها زائر داشت 👨‍👩‍👧‍👦 چند تا معلم‌ها مراقب امتحان بودند 🧕 داداش‌ها درس داشتند🙍 باباها کلاس و تدریس 📋 خانم مجری امتحان 🎙 و مامان ها بچه‌های کوچولو و شیره به شیره🤱 و برگزار کنندگان‌ جیبی خالی از هزینه 🧮 ولی این شد فرصتی برای یک کار تشکیلاتی ساده که بهونه‌اش آوردن یک لبخند روی لب دخترا👧 به مبارکی میلاد خانوم جان. و همتش این بود که هر کس، هر کاری در توانش بود آورد وسط. https://eitaa.com/banki_mohadeseh

هر کدوم خیلی ذوق داشتیم😍 یکی کیک درست کرد چند تا از داداش‌ها با بادکنک جشن رو براشون خوشگل‌تر کرد یکی از عزیزان هزینه را جور کرد یکی از معلم‌ها با همون ، هدیه‌ها را خرید یکی از عزیزان ترتیب ماکارونی‌های مسابقه را داد عزیزی زحمت اجرا و مسابقه را کشید. و مادرانی که با همراهی زیاد دو تا و سه تا بچه پا شده بودند اومده بودند و تو مسابقه های مادر دختری شرکت می‌کردند‌ تعدادشون زیاد نبود، ولی با ساده ترین چیزها خوشحالی‌شون فراوون شد😍😍 جاتون خالی❤ #جشن_دخترانه #کودکانه_مقیم_نجف https://eitaa.com/banki_mohadeseh