eitaa logo
بانوی پیشران
854 دنبال‌کننده
536 عکس
121 ویدیو
27 فایل
شناسه مدیر: @esrazanjani
مشاهده در ایتا
دانلود
رسیدیم و چادرهای بعثه. بساط سلام و گپ و گفت و قبول باشه داغ بود. خانم ها اول را همان شب انجام داده بودند. صبحانه نخوردیم. فقط نفری دو شیشه آب برداشتیم و سریع به سمت . گرما کلافه‌مان کرده. عجیب است گرمای امسال. خدا رحم کرد آب برداشتیم. اصلا آب نیست. هرچه بیشتر به سمت نزدیک می‌شویم، شلوغ تر و شلوغ تر است. درحالیکه هنوز ساعت ۸ هم نشده، مسیر شلوغ تر از معمول است. تلاش می‌کنیم از مسیری برویم که سال‌های گذشته می‌رفتیم. خیابان بسته است. ما که عربی مان خوب است، هرچه صحبت کردیم با شرطه ها که اجازه دهند ما خانم ها در این شلوغی نرویم و از این خیابان برویم اجازه نمی‌دهند. چند بار مذاکره می‌کنیم، نمی‌شود که نمی‌شود. .خیابان خالی است ولی اجازه نمی‌دهند کسی از آن تردد کند. مجبوریم به شلوغی جمعیت برگردیم‌. دو سه تا از این دشداشه پوش‌های چفیه قرمز به سر که نشان وهابی هاست کنارمان آمده‌اند و اذیت می‌کنند. شیعیان وقتی از به برسند دیگر نمی‌گویند. ولی این چند نفر مدام کنار ما می‌گویند لا لبیک فاطمه لا لبیک حسین لا لبیک علی و ما هم تصمیم گرفتیم کلا نبینیم و نشنویم‌شان. می‌خواهیم فاصله بگیریم ازشان ولی هیچ امکانش فراهم نمی‌شود. ما خودمان در ستون یک هم به سختی حرکت می کنیم‌. آب ها را خوردیم و تمام شده و تشنگی فشار می‌آورد. بالاخره یک صف طولانی پیدا کردیم برای شیرهای آب. با سختی و مشقت خودم را به آن نزدیک می‌کنم و به مردی مصری شیشه را دادم آب کند ولی یک شیشه مستعمل کسی را تحویل داد. دیگر نه می‌شود آب را خورد و نه شیشه را استفاده کرد. بهترین فرصت است که کمی خود را خنک کنیم. آب را به سرمان می‌ریزیم تا کمی فشار گرما را کم کنیم. اما راهی نیست تا فشار بر قفسه سینه هامان کم کند. جمعیت لحظه به لحظه افزوده می‌ش د و مسیر هم بسته است. بی شک این خیابان امروز پر تراکم ترین نقطه دنیاست. در هر متر مربع شش هفت نفر ایستاده‌ایم و نهایتا قدم قدم حرکت می‌کنیم. نفس کم می‌آوریم. درمیان آقایان قد بلند واقعا خفگی به آدم دست می‌دهد. می‌ترسم حرفی بزنم که نفس کم آورده‌ام، حس ضغف را به بقیه هم منتقل کنم‌. نزدیک هستیم ولی همچنان میلی متری حرکت می‌کنیم. ضعف، گرما، تشنگی و فشار جمعیت حس جان دادن به آدم می‌دهد. یکی از چادرهای کشورهای شمال آفریقا یا مصر پاره است و درست کنار پارگی کلمن آب با یخ فراوان است.در یک آن به نظرم آمد شیشه همراهان را بگیرم و آب کنم. این قدر فشار تشنگی و گرما زیاد بود که حتی به نظرم نیامد اجازه بگیرم. شیشه را پر از آب می‌کنم و هر کدام‌مان کمی آب می‌خوریم. گویی آب حیات است. وجودمان جانی تازه می‌گیرد. https://eitaa.com/banooyepishran
فشار بیشتر و بیشتر می‌شود. نمی‌دانیم چرا اینقدر شلوغی است و چرا اینقدر فشار جمعیت لحظه به لحظه بیشتر می‌شود‌. این وضعیت بی‌سابقه است و تا حالا چنین شلوغی ای ندیده‌ایم. چادرهای دو طرف دست کم ۵ متر ارتفاع دارد و تردد هوا خیلی سخت است. همیشه آب فراوان بود. این همه جمعیت هم در خیابان‌های مختلف تقسیم می‌شد و فشار کمتر بود. امسال حتی نفس کشیدن هم سخت شده. حرکت که دیگر کاملا متوقف شده. از پشت سرمان سر و صدا بلند شده و نمی‌دانیم چه اتفاقی افتاده ولی هرچه هست همه تلاش می‌کنند از این وضع خود را نجات دهند. همین تلاش فشار را بیشتر می‌کند‌. به زور خودمان را سرپا نگه می‌داریم. اگر برای برداشتن آب کنار چادر اسکان حجاج شمال آفریقا نیامده بودیم، حتما ما هم به زمین می‌افتادیم و الان زیر دست و پا بودیم. به نظر می‌اید پشت سرمان دعوا شده برای همین تلاش می‌کنیم با هر مصیبتی شده از همین کنار چادرها با همان ستون یک جلو بکشیم. چند متری بیشتر با ورودی فاصله نداریم. و بالاخره در فشار جمعیت متفرق شدیم و همدیگر را گم کردیم. قرارمان بود بعد از کنار ستون ۵۶ بمانیم تا بقیه بیایند. حالا من کنار ستون ۵۶ رسیده‌ام و یکی از همراهان هم رسید. کم کم بقیه هم رسیدند و فقط یکی‌مان نیامد که نیامد. با بعثه تماس می‌گیرم که اطلاع دهم مان را ما ۵ تا انجام دادیم تا را انجام دهند. گفتند شما ۵تا بیایید و منتظر یار بفدی نمانید. خودش می‌آید. سال اولش که نیست. و حالا به سمت چادرها در حرکتیم. ساعت حوالی ده شده و بچه ها هم از تهران تماس می‌گیرند و عید را تبریک می‌گویند. در مسیر فقط از وضعیت امسال حرکت به سمت حرف می‌زنیم و متعجبیم که چه شده و چه خبر است؟! https://eitaa.com/banooyepishran