eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
142 دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
9.5هزار ویدیو
377 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حلوا کاسه شیرازی مواد لازم : آرد برنج 1و2/3 لیوان روغن مایع نصف لیوان+1قاشق غذاخوری کره یا روغن جامد شکر کمتر از 1 لیوان که میزان شیرینی حلوا به ذائقه شما بستگی داره،من کم شیرین دوست دارم. آب حدود 3 لیوان که میزان آب بسته به جنس آرد برنج داره و ممکنه بیشتر یا کمتر مصرف بشه (پس کم کم اضافه کنید) گلاب 1 لیوان زعفران دمکرده غلیظ در حدی که حلوا خوشرنگ بشه دستور تهیه : ابتدا آرد رو الک و روی حرارت کاملا ملایم قرار بدید و کمی تفت بدید تا بوی خامی اون برطرف بشه ولی نباید تغییر رنگ بده وگرنه حلواتون خوشرنگ نمیشه. سپس روغن را کم کم اضافه و اون رو به خورد آرد بدید. مخلوط آرد و روغن باید لطیف و یکدست بشه. برای افزایش لطافت حلوا 1 قاشق روغن جامد یا کره اضافه کنید که البته میتونید نریزید. در تمام مراحل باید حرارت ملایم باشه وگرنه آرد تغییر رنگ میده. بعد آب را کم کم اضافه کنید و سریع با پشت قاشق آرد را صاف کنید و هم بزنید . تا جایی آب اضافه کنید که آرد کاملا باز و غلظت اون مثل فرنی بشه. همون طور که گفتم مقدار آب بسته به جنس آردتون داره واسه من حدود 3 لیوان آب مصرف شد. سپس شکر را کم کم اضافه و روی حرارت ملایم هم بزنید تا شکر به خورد مواد رفته و حل شود و مواد را بچشید تا شیرینی آن به اندازه دلخواه برسه. وقتی شکر رو هم اضافه کردید و در حلوا حل شد،حالا نوبت زعفران دمکرده غلیظ و 1 لیوان گلاب هست. اونا رو هم اضافه و از این به بعد کمی حرارت رو بیشتر کنید و مدام هم بزنید تا حلوا جمع بشه. این حلوا بافت بسیار لطیف و کشداری داره. وقتی حلوا جمع شد اونو گهواره کنید تا مثل توپ جمع بشه و روغن اضافی رو پس بده که میتونید روغنش رو بگیرید. حالا من داخل نون تارت و قیف های کوچیک تزیینش کردم میتونید داخل دیس بکشید و تزیین کنید
بابل که می آمدیم، یک تلویزیون سیاه و سفید دست دوم که آنتنش شکسته بود را همراه خودم آوردم. به جز ما، خانم مهرزادی تلویزیون داشت؛ هر دو سیاه و سفید کوچک دوازده اینچ. آن زمان سریالی پخش می شد به نام سلطان و شبان که حالت طنز داشت. همه یا خانه ی ما یا خانه ی خانم مهرزادی جمع می شدیم و می دیدیم. وقت برنامه کودک هم بچه ها می آمدند. در این بین خانواده ها علاوه بر مشکلات جمعی که داشتند، هر کدام مشکلات شخصی خودشان را هم داشتند. خانم دیگر، خانم امانی بود که دوتا بچه داشت؛ یک پسر و یک دختر. بچه هایش خیلی لاغر بودند و آب و هوای خشک اهواز با بدن بچه ها سازگار نبود. مدام درگیر اسهال و استفراغ بودند. دکتر گفته بود: آب هویج برای بچه ها خوب است. بیچاره کارش شده بود هویج رنده کردن. آن قدر هویج رنده کرده بود که دست هایش زخم شده بود. هویج را زیاد رنده می کرد و داخل یخچال ما می گذاشت که هر روز بتواند به بچه هایش هویج بدهد. این جمع های زنانه کمک می کرد که بنشینیم و بخندیم. میان خنده هایمان هواپیماهای عراقی می آمدند و دیوار صوتی را می شکستند و می رفتند؛ هیچ ترسی نداشتیم، انگار هواپیماهای ایرانی آمده اند و رفته اند.
یکی دو روز اول که یکی از خانم ها آمده بود، وقتی هواپیما ها آمدند، شروع کرد به جیغ زدن و گریه کردن. من فاطمه را بغل کردم و گفتم: بابا چیزی نشده. چادرت را بردار بیا بریم زیر درخت. علی آقا و بقیه همسران به ما گفته بودند که اگر هواپیماهای عراقی آمدند، شما از ساختمان ها دور شوید، بهترین نقطه زیر درخت است. وقتی آمده بود زیر درخت گریه می کرد، می گفت: من نمی مونم، می خوام برم... . من شروع کردم به صحبت کردن: فقط این چیزها را نبین. این جا خیلی خوبه. حداقل ما پیش شوهرامون هستیم. ما هم سهم داریم تو اجرشون. آخرش هم شهادته، چه چیزی بهتر از شهادت؟ آن قدر این حرف ها را زدم که آرام شد. ما هم آن قدر شجاع نبودیم که هیچ ترس و وحشتی نداشته باشیم. گاهی هواپیماهای جنگنده عراقی آن قدر نزدیک زمین می شدند که فکر می کردی بال های هواپیما به زمین می خورد. علی آقا می گفت، بیش تر برای عکس برداری از منطقه و ایجاد وحشت در دل رزمنده ها، این مانورها را می دهند. وقتی او این حرف ها را می زد، حس رزمنده بودن به من دست می داد. وقتی هواپیما ها می آمدند، در و دیوار خانه می لرزید، مثل یک زلزله. از طرفی تا نیم ساعت ضدهوایی های اطراف پایگاه گلوله می زدند تا بالاخره جنگنده های عراقی را از منطقه دور کنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ما سیاه روزترین مردمان جهانیم؟ ⭕️ این روزها غر زدن و احساس بدبختی به یک عادت در بین عموم مردم تبدیل شده است، به گونه‌ای که تصور می‌کنند سیاه‌بخت‌ترین مردمان جهان هستند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ روز ✅ حکم گذاشتن تصویر غذاها و زندگی شخصی خود در معرض دید همه.....😱
👈موهایتان را زیاد شانه بزنید👌 🔻شانه زدن با شانه چوبی روزانه بیست تا سی دقیقه می تواند👇 👈باعث افزایش حافظه شود 👈باعث کاهش بلغم و افزایش حرارت مغز میشود 👈در بیماریهایی مانند مایع گوش میانی که سرگیجه های زیادی دارند بسیار موثر است 📌چرا که شانه کردن مو ؛باعث افزایش گردش خون در مغز می شود👌 🍃👇 🆔 @TahoraTeb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍حرکت مردم برای حمایت از مرجعیت عراق 🔹دیشب صدها تن از شهروندان عراقی به سمت دفتر حزب دموکرات کردستان عراق واقع در خیابان ۵۲ در میدان التحريات محله الكرادة بغداد رفته و در اعتراض به اهانت عضو حزب دموکرات کردستان عراق به مراجع غیر عرب تظاهرات کردند. 🔸معترضان به توهین به مرجعیت، به داخل دفتر حزب دموکرات کردستان عراق در بغداد یورش برده و آن را به آتش کشیدند. 🔹معترضان عراقی تصویر مسعود بارزانی رئیس حزب دموکرات کردستان را لگدمال کرده و آتش زدند. 🔸تعدادی از اعضای گروه‌های مقاومت عصائب اهل حق، حرکه‌النجبا و کتائب حزب الله نیز به تجمع اعتراضی در دفتر حزب دموکرات کردستان در بغداد پیوستند. 🔹دفتر حزب دموکرات کردستان عراق در بغداد در آتش سوخت در حالی که مردم شعار کلا کلا امریکا (هرگز هرگز امریکا) سر می‌دادند. 🔸نايف کردستانی نویسنده توئیت توهین‌آمیز علیه مرجعیت توسط نیروهای امنیتی کردستان دستگیر شد. حزب دموکرات کردستان در صدد این است که نايف کردستانی را جدا از حزب جلوه دهد ولی طبق تبلیغات انتخاباتی در ایام انتخابات پارلمانی عراق، وی رسما نامزد حزب دموکرات بوده است. 🔹تصاویر سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس در دستان معترضان مقابل دفتر حزب دمکرات کردستان عراق در بغداد دیده می‌شد. ┄┅─✵🌺🌺✵┄┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرود سین لام الف میم 🎁اجر سلام اول شصت و نه تا ثوابه سلام 70 ثواب دارد 69 تا برای سلام کننده و یکی برای جواب دهنده. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 | اتفاقی که منجر به تغییر مسیر کوسه‌ها شد! ♨️ واقعیت‌هایی درباره کشف ! ⁉️ کاشف حقیقی قاره آمریکا کیست؟! ♨️ ماجرای گُم شده در دریا! ______________ 🔹 برشی از سخنرانی نویسنده کتاب 💠 اندیشکده راهبردی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿به مناسبت تولد شهید حاج حسین پور جعفری ••• به نام آرام دل چگونه میتوان از تو یاد نڪرد!! وقتی بابا ما را واسطه ڪرد در سفر آخر،ڪه‌برگشتی‌نداشت، تا بگوید "حسین را منصرف ڪنید با من نیاید"،، با گفتن این جمله‌ے ما به تو، رنگ رخسارت دیدن داشت..🍃 ما را حلال ڪن که عشقت را نفهمیدیم، فقط جوابت را شنیدیم ڪه گفتی:" یعنی من حاجی را وسط بیابان تنها بگذارم!!؟" 💬برشی از نوشته‌ی خانم زینب سلیمانی *یار وفادار حاج قاسم* *حاج حسین پورجعفری،* *ای کسیکه معرفت پیش تو قد خم میکند؛* *میلادت مبارک❤️*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*شیعه شدن متفکر سنی با تحقیق در آیه وضو توصیه میشه حتما ببینید...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢خورشید پشتِ ابر امام زمان (عج)خطاب به شیعیانش: من مواظب شما هستم . من برای شما دعا می کنم. 👤استادانصاریان 🌼@Borhanqomi🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 پورازغدی: رهاکنندگان فضای‌مجازی در آن‌دنیا یقه‌شان گیر است 🔹یک‌عده از مسئولان برای تریپ روشنفکری فضای‌مجازی را به حال خود رها کردند. ✅ به رادار انقلاب بپیوندید: @Radar_enghelab
تمام این مدت بچه هایمان وحشت زده و چسبیده به ما، نگاه می کردند. من سر فاطمه را می گذاشتم روی دلم. گاهی انگشتمان را بین دندان بچه ها می گذاشتیم که خدای نکرده از ترس، زبان یا لب هایشان را گاز نگیرند. چند درختی که در حیاط سرپناهمان بود، درخت کُنار بود و میوه می داد. وقتی میوه هایش زرد شده بود، علی آقا گفت: میوه کنُار خوشمزه است، می توانید بخورید. یکی از تفریح های ما کندن میوه کُنار بود. این درخت ها زیاد بلند نمی شد که دستمان به میوه نرسد. خانواده هایی که قدیمی تر بودیم، تجربه هایمان را در اختیار خانواده های جدیدی که می آمدند، می گذاشتیم و همین طور که با صدای هواپیماها و ضدهوایی ها آشنا می شدند، از فایده های بودنمان در کنار همسرانمان برایشان می گفتیم. یک اتفاق دیگری که بعد از رفتن هواپیما بینمان می افتاد، تحلیل این مطلب بود که حالا کجا رفته و کجا را بمباران می کند. یکی می گفت: حتما الان شهر اهواز را زده. -نه بابا! رفته طرف پل، پل را زده. مثل فرماندهان جنگ، تمام زوایای حرکت هواپیما را زیرورو می کردیم و برای هم توضیح می دادیم. گاهی وقت ها وقت ناهار خانم بهداشت می رفت پیش خانم امانی و ناهار را با او می خورد؛ خانم رزاقیان هم می آمد پیش من. این مهمانی رفتن ها هم برای تنوع بود.
یک شب حال خانم رزاقیان خیلی بد شد. برحسب اتفاق علی آقا آن شب آمده بود. گفتم: بیا بریم دکتر، یک کم آرام شو. -نه، من را ببرید هتل. یکی از دوستان صمیمی ام اونجاست، اگه حالم بد شد با اون می رم دکتر. کنار پل نادری اهواز هتل شیکی بود که بعضی خانواده های فرماندهان دیگر لشکرها در آن سکوت داشتند. من و علی آقا شبانه او را رساندیم به هتل و دوباره برگشتیم خانه. آن شب او آن جا ماند و خداراشکر اتفاق خاصی نیفتاد. درد و دل خانم ها خیلی خاص شده بود. یکی می آمد و می گفت: دیشب اومدم دو ساعت بیرون نشستم. -چرا؟ مگه شوهرت نیومده بود خونه؟! -آخه این چه خونه اومدنیه؟ اومد یک ساعت موند رفت. مثلا شهید طوسی می آمد خانه. همین طور که با بچه هایش بازی می کرد، از خستگی زیاد خوابش می برد. یکی دیگر می گفت: من کلی تدارک دیدم و غذا درست کردم. آقامون غذا را خورد و گفت: می خوابم، اگه تماس گرفتند بیدارم کن. همین که خوابید، تلفن زنگ زد. من هم بیدارش نکردم. یک دفعه خودش بیدار شد. عصبانی شد و با همان عصبانیت رفت بیرون. همه فرماندهان هر چند وقت برای تنوع هم که شده، خانواده هایشان را به مرخصی می بردند. با همان حالت و فشارهای دوره بارداری، چند باری برگشتیم بابل و با خانواده دیدار کردیم.