✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_بیست_و_هفتم
💠 بلیط را به طرف ابوالفضل گرفته بود، دیگر نگاهم نمیکرد و از لرزش صدایش پیدا بود پای رفتنم تمام تنش را لرزانده است.
ابوالفضل گمان کرد میخواهد طلاقم دهد که سینه در سینهاش قد علم کرد و #غیرتش را به صلّابه کشید:
«به همین راحتی زنت رو ول میکنی میری؟»
💠 از اینکه #همسرش خطاب شدم خجالت کشید، نگاهش پیش چشمان برادرم به زمین افتاد و صدای من میان گریه گم شد:
«سه ماهه سعد مُرده!»
ابوالفضل نفهمید چه میگویم و مصطفی بیغیرتی سعد را به چشم دیده بود که دوباره سرش را بالا گرفت و در برابر بهت ابوالفضل سینه سپر کرد:
«این سه ماه خواهرتون #امانت پیش ما بودن، اینم بلیط امشبشون واسه #تهران!»
💠 دست ابوالفضل برای گرفتن بلیط بالا نمیآمد و مصطفی طاقتش تمام شده بود که بلیط را در جیبش جا زد،
چشمانش را به سمت زمین کشید تا دیگر به روی من نیفتد و صدایش در سینه فرو رفت:
«#خدا حافظتون باشه!»
و بلافاصله چرخید و مقابل چشمانم از حرم بیرون رفت.
دلم بیاختیار دنبالش کشیده شد و ابوالفضل هنوز در حیرت مرگ سعد مانده بود که صدایم زد:
«زینب...»
💠 ذهنش پُر از سوال و قلب من از رفتن مصطفی خالی شده بود و دلم میخواست فقط از او بگویم که با پشت دستم اشکم را پاک کردم و #حسرت حضورش را خوردم:
«سعد گفت بیایم اینجا تو مبارزه کنار مردم #سوریه باشیم، اما تکفیریها کشتنش و دنبال من بودن که این آقا نجاتم داد!»
نگاه ابوالفضل گیج حرفهایم در کاسه چشمانش میچرخید و انگار بهتر از من تکفیریها را میشناخت که #غیرتش آتش گرفت و خاکستر نفسش گوشم را پُر کرد:
«اذیتت کردن؟»
💠 شش ماه در خانه سعد عذاب کشیده بودم، تا کنیزی آن #تکفیری چیزی نمانده و حالا رفتن مصطفی جانم را به گلو رسانده بود که در آغوش چشمانش دلم را رها کردم:
«داداش خیلی خستم، منو ببر خونه!»
و نمیدانستم نام خانه زخم دلش را پاره میکند که چشمانش از درد در هم رفت و بهجای جوابم، خبر داد:
«من تازه اومدم سوریه، با بچههای #سردار_همدانی برا مأموریت اومدیم.»
💠 میدانستم درجهدار #سپاه_پاسداران است و نمیدانستم حالا در #سوریه چه میکند و او دلش هنوز پیش خانه مانده و فکری دیوانهاش کرده بود که سرم خراب شد:
«میدونی این چند ماه چقدر دنبالت گشتم؟ موبایلت خاموش بود، هیچکدوم از دوستات ازت خبر نداشتن، هر جا بگی سر زدم، حالا باید تو این کشور از دست یه مرد غریبه تحویلت بگیرم؟»
از نمک نگرانی صدایش دلم شور افتاد، فهمیدم خبری بوده که اینهمه دنبالم گشته و فرصت نشد بپرسم که آسمان به زمین افتاد و قلبم از جا کنده شد.
💠 بیاختیار سرم به سمت خروجی #حرم چرخید و دیدم حجم خاک و خاکستر آسمان را سیاه کرده و ستون دود از انتهای خیابان بالا میرود.
دلم تا انتهای خیابان تپید، جایی که با مصطفی از ماشین پیاده شدیم و اختیارم دست خودم نبود که به سمت خیابان دویدم.
💠 هیاهوی جمعیت همه به سمت نقطه #انفجار میرفت، ابوالفضل نگران جانم فریاد میکشید تا به آنسو نروم و من مصطفی را گم کرده بودم که با بیقراری تا انتهای خیابان دویدم و دیدم سر چهارراه غوغا شده است.
بوی دود و حرارت آتش، خیابان را مثل میدان #جنگ کرده و همهمه جیغ و گریه همه جا را پُر کرده بود.
اسکلت ماشینی در کوهی از آتش مانده و کف خیابان همه رنگ #خون شده بود که دیگر از نفس افتادم.
💠 دختربچهای دستش قطع شده و به گمانم درجا جان داده بود که صورتش زیر رگههایی از خون به زردی میزد و مادرش طوری ضجه میزد که دلم از هم پاره شد.
قدمهایم به زمین قفل شده و تازه پسر جوانی را دیدم که از کمر به پایینش نبود و پیکرهایی که دیگر چیزی از آنها باقی نمانده و اگر دست ابوالفضل نبود همانجا از حال میرفتم.
💠 تمام تنم میان دستانش از وحشت میلرزید و نگاهم هر گوشه دنبال مصطفی میچرخید و میترسیدم پیکره پارهاش را ببینم که میان خیابان رو به حرم چرخیدم بلکه #حضرت_زینب (علیهاالسلام) کاری کند.
ابوالفضل مرا میان جمعیت هراسان میکشید، میخواست از صحنه انفجار دورم کند و من با گریه التماسش میکردم تا مصطفی را پیدا کند که پیکر غرق خونش را کنار خیابان دیدم و قلبم از تپش افتاد.
💠 به پهلو روی زمین افتاده بود، انگار با خون #غسلش داده بودند و او فقط از درد روی زمین پا میکشید، با یک دستش به زمین چنگ میزد تا برخیزد و توانی به تن زخمیاش نمانده بود که دوباره زمین میخورد.
با اشکهایم به #حضرت_زینب (علیهاالسلام) و با دستهایم به ابوالفضل التماس میکردم نجاتش دهند و او برابر چشمانم دوباره در خون دست و پا میزد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🔴 #عیبهای_توهّمی_همسر
💠 مردی متوجه شد #شنوایی همسرش کم شده است و نمیخواست همسرش مطلع شود. به این دلیل، نزد دکتر خانوادگیشان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت. #دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیقتر به من بگویی که میزان شنوایی همسرت چقدر است، #آزمایش سادهای را انجام بده و جوابش را به من بگو! در فاصله ۴ متری او بایست و با صدای معمولی، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید، همین کار را در #فاصله ۳ متری تکرار کن! بعد در ۲ متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد.
💠 آن شب همسر مرد در #آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و او در اتاق نشسته بود. مرد فکر کرد الان فاصله ما حدود ۴ متر است بگذار امتحان کنم. سوالش را مطرح کرد #جوابی نشنید بعد بلند شد و یک متر به سمت آشپزخانه رفت و دوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید. بازهم جلوتر رفت #سوالش را تکرار کرد و باز هم جوابی نشنید. این بار جلوتر رفت و گفت:” شام چی داریم؟”
و #همسرش گفت: عزیزم برای چهارمین بار دارم میگم #ماکارونی داریم!
💠 گاهی بد نیست نگاهی به #درون خودمان بیندازیم شاید #عیبهایی که تصور میکنیم در #همسرمان وجود دارد در وجود خودمان است.
🆔 @khanevadeh_313
💄#آیا_زن_در_مقابل_نامحرم به #درخواست_همسرش می تواند #آرایش_کند؟💄
👁👁 #پرسش :👇👇👇
مردی از زنش می خواهد که بیرون از خانه و در مقابل #نامحرم خود را #آرایش کند و می گوید #گناه آرایش کردن تو #گردن من، آیا زن #واجب است اطاعت کند و آیا اگر به درخواست #همسرش برخلاف #میل قلبی در مقابل نامحرم آرایش کرد #گنهکار است؟😦
🔴 #پاسخ:🔻🔻🔻
اطاعت از همسر در موارد گناه واجب نیست❌ و شما نباید به درخواست ایشان عمل کنید.👌
اما اینکه می گویند گناه آرایش کردن شما گردن من، این حرف درست نیست،❌ زیرا هرگز کسی نمی تواند گناه دیگری را به عهده بگیرد و فقط با این حرف می خواهند شما را تسلیم هوی و هوس خود کنند و شما را به گناه آلوده کنند👌.
⏺ البته مردی که #همسرش در مقابل نامحرم آرایش کند، #گناهکار هست و در روایتی پيامبر گرامي اسلام صلی الله عليه و اله فرمودند:👇👇
هر مردي راضي شود همسرش آرايش كند و با همان حال از خانه خارج شود، آن مرد "ديوث"است😮 و از اين كه به او اين فحش را بدهند نبايد ناراحت شود❌ و اين زن اگر با حالت آرايش و عطر از منزل خارج شود و همسرش به اين كار او راضي باشد😢، براي آن مرد به اندازه هر قدمي كه زن در بيرون از خانه بر مي دارد خانه اي در جهنم بنا مي شود😱، پس كوتاه كنيد دستان زنان تان را(از آزادي عمل) و نگذاريد دستان شان باز باشد، زيرا نتيجه اين كار پشيماني و جزاي آن آتش #جهنم است و در كوتاه كردن دست آن ها(از آزادي عمل) رضايت و شادي و داخل شدن در #بهشت بدون حساب است.👌 پس وصيت مرا در مورد زنان تان خوب حفظ كنيد تا نجات پيدا كنيد.[1]✅
⏺ اما اینکه مرد گناه کار است، دلیل بر این نیست که زن گناهکار نباشد❌، بلکه با آرایش زن در مقابل نامحرم زن گناه کار است و شوهری که به این آرایش کردن زن راضی باشد، نیز گناه کار است👌 و عذاب اخروی برای هر دو آن ها می باشد.✅
📚منبع:
۱.شعيري تاج الدين، جامع الأخبار، قم، انتشارات رضي، ۱۴۰۵ق، ص ۱۵۸..
•┈┈••✾❀✿💜✿❀✾••┈┈•