eitaa logo
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
970 دنبال‌کننده
16هزار عکس
6.4هزار ویدیو
9 فایل
‹بِسـم‌ِرَب‌ِّالحُسَـیْن🌱› صلی‌اللّٰـه‌علیک‌ِیـٰافاطمـةالزهـرا♥𐇵!' . «امام‌زمـان(عجل‌اللّٰه)امروزسرباز باهـوش‌وپـای‌کارمی‌خواهند؛ آدمی‌که‌شجـاع‌ومردمیدان‌باشـد.» #شـهیدبیضائی🎙!" . ◞پشت‌سنگر: @etlaeatkanal
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
حی المعشوق عاشقان وقت نماز است به وقت عاشقی با خدا نمازتان سردنشود التماس دعا فراوان ظهور مولا امام زمان
پنجشنبه است و ياد درگذشتگان😔 🍃🌷اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🌷🍃 🙏 🍃🌷اسم پنجشنبه كه می آيد ناخودآگاه ياد مسافران بهشتی میافتيم😔 🍃🌷با هدیه ای به زیبایی فاتحه وصلوات یادی کنیم از آنها روحشون شادیادشون گرامی😔🌷🙏 @mahmoodreza_beizayi💐
💬 نذر روزه 🔰 برخی ها در ماه مبارک رمضان و در سفر، نذر می کنند که روزه بگیرند. در حالی که نذر روزه در سفر جايز نيست. 📚 استفتائات جدید، آیت الله العظمی خامنه ای @mahmoodreza_beizayi❤️
نگاه 👀حرام 🤦🏻‍♂در حال روزه🤲🏻 @mahmoodreza_beizayi❤️
آیا نگاه👁👁به نامحرم👱🏻‍♀👨🏻روزه را باطل🙄میکند؟🤔 @mahmoodreza_beizayi❤️
نکات کلیدی و آموزنده جزء ١٧🍃🌙 🌺
💠راهکارهای طلایی قرآن برای زندگی موفق💠 🍀جزء هفدهم🍀 ✨نصیحت های خدا را به بازی نگیرید(۲)انبیاء ✨بدانید که همه ی شما طعم مرگ را می چشید(۳۵)انبیاء ✨همه ی شما از طریق بد و خوب آزمایش می شوید(۳۵)انبیاء ✨انسان بدون نماز و پرداخت زکات، به درجه ی بندگی خدا نمی رسد(۷۳)انبیاء ✨باید قدردان دانشمندان نظامی و هسته ای باشیم(۸۰)انبیاء ✨ذکر یونسیه ( لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین) نسخه ای برای نجات همه ی مؤمنین(۸۷ -۸۸)انبیاء ✨برای انجام کارهای نیک، از یکدیگر سبقت بگیرید(۹۰)انبیاء ✨با خدا از روی رغبت و میل سخن بگویید(۹۰)انبیاء ✨اگر به شما جنگی تحمیل شد، اجازه ی جهاد دارید(۳۹)حج ✨از حیوانی که ذبح می کنید به نیازمند هم بدهید(۳۶)حج ✨از سخنان باطل دوری کنید(۳۰)حج ✨برای ادای حج ابتدا از آلودگی ها پاک شوید و به نذرهای خود وفا کنید ، سپس طواف را به جای آورید. (۲۹)حج  
🌸بسم رب عشق🌸 إِلٰهِى عَظُمَ الْبَلاءُ، 🥀وَبَرِحَ الْخَفاءُ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ، وَضاقَتِ الْأَرْضُ، 🌸وَمُنِعَتِ السَّماءُ، وَأَنْتَ الْمُسْتَعانُ، وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكىٰ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ ❄️❤️ اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ🌺 أُولِى الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ،🌼 وَعَرَّفْتَنا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ .🌈☀️ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِىُّ💐، يَا عَلِىُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيانِى فَإِنَّكُما كافِيانِ، وَانْصُرانِى فَإِنَّكُما ناصِرانِ .🌺🌙 ☘يَا مَوْلانا يَا صاحِبَ الزَّمانِ،☘ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، 🌱أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السّاعَةَ🌷، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ🍃، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ.⛅️🌦
🌸ذکر روز جمعه🌸 🍃صد مرتبه🍃 ✨🌙اللهم صل علی محمد و ال محمد🌙✨ ♥️ 🌸『@mahmoodreza_beizayi
🌸زیارت ائمه در روز جمعه🌸 السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ، 🌺السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ الْمُرْسَلُ، وَالْوَصِيُّ الْمُرْتَضىٰ، وَالسَّيِّدَةُ الْكُبْرىٰ، وَالسَّيِّدَةُ الزَّهْراءُ، وَالسِّبْطانِ الْمُنْتَجَبانِ، وَالْأَوْلادُ الْأَعْلامُ،🍃 وَالْأُمَناءُ الْمُنْتَجَبُونَ، جِئْتُ انْقِطاعاً إِلَيْكُمْ وَ إِلَى آبَائِكُمْ وَ وَلَدِكُمُ الْخَلَفِ عَلَى بَرَكَةِ الْحَقِّ، فَقَلْبِي لَكُمْ مُسَلِّمٌ، وَ نُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّةٌ، حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ بِدِينِهِ،❄️ فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لا مَعَ عَدُوِّكُمْ، إِنِّي لَمِنَ الْقَائِلِينَ بِفَضْلِكُمْ، مُقِرٌّ بِرَجْعَتِكُمْ، لا أُنْكِرُ لِلَّهِ قُدْرَةً، وَ لا أَزْعُمُ إِلا مَا شَاءَ اللَّهُ☘؛ سُبْحَانَ اللَّهِ ذِي الْمُلْكِ وَ الْمَلَكُوتِ، يُسَبِّحُ اللَّهَ بِأَسْمَائِهِ جَمِيعُ خَلْقِهِ، وَ السَّلامُ عَلَى أَرْوَاحِكُمْ وَ أَجْسَادِكُمْ،🌸 وَ السَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُاللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَبارِكْ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ،🌈 وَتَحَنَّنْ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَسَلِّمْ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ كَأَ فْضَلِ ما صَلَّيْتَ وَبَارَكْتَ وَتَرَحَّمْتَ وَتَحَنَّنْتَ وَسَلَّمْتَ عَلىٰ إِبْراهِيمَ وَآلِ إِبْراهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ🥀؛اللّٰهُمَّ أَعْطِ مُحَمَّداً الْوَسِيلَةَ وَالشَّرَفَ وَالْفَضِيلَةَ وَالْمَنْزِلَةَ الْكَرِيمَةَ .❄️ اللّٰهُمَّ اجْعَلْ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّدٍ أَعْظَمَ الْخَلائِقِ كُلِّهِمْ شَرَفاً يَوْمَ الْقِيَامَةِ،🌼 وَأَقْرَبَهُمْ مِنْكَ مَقْعَداً، وَأَوْجَهَهُمْ عِنْدَكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ جَاهاً، وَأَفْضَلَهُمْ عِنْدَكَ مَنْزِلَةً وَنَصِيباً . 🎊اللّٰهُمَّ أَعْطِ مُحَمَّداً أَشْرَفَ الْمَقامِ، وَحِبَاءَ السَّلامِ، وَشَفاعَةَ الْإِسْلامِ 🌙. اللّٰهُمَّ وَأَلْحِقْنا بِهِ غَيْرَ خَزايا وَلَا ناكِثِينَ وَلَا نادِمِينَ وَلَا مُبَدِّلِينَ إِلٰهَ الْحَقِّ آمِينَ.✨⚡️ ♥️ 🌸『@mahmoodreza_beizayi
¦🌿 میـــگم‌قبول‌دارۍ! هیچڪس‌نمیتونـه‌مثـل‌خـ،♡،ـدا‌ اینقـدر‌ زیبا و‌آروم‌ آدمـو‌ببخشـه؟ تـازه‌به‌روت‌ھم‌نمیـآره. . .🕊 ڪه‌گاھـۍکۍبودۍو‌چـۍشـدۍ! هیچوقـت‌ا‌‌ز توبـه نتـرس... 🙂‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌⠀ོ ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀ ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎
✨﷽✨ 🔴تلنگر ✍ﺷﺨﺼﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﻠﻮﯼ ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﯽ میخورد، ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻏﺶ ﺭﺍ میگذاشت ﺁﺧﺮ ﮐﺎﺭ!میگفت: میخواهم ﺧﻮﺷﻤزگی اش ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺯﯾﺮ ﺯﺑﺎﻧﻢ... ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﻢ ﭘﻠﻮ ﺭﺍ ﮐﻪ میخورد، ﺳﯿﺮ میشد و ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻍ ﻏﺬﺍ می مانَد ﮔﻮﺷﻪ ی ﺑﺸﻘﺎﺑﺶ!ﻧﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﻥ ﭘﻠﻮ ﻟﺬﺕ می بُرد، ﻧﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯿﻠﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻏﺶ... دوران غیبت ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ طور ﺍﺳﺖ...ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻧﺎﺟﻮﺭش ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ میکنیم؛ سختی هایش؛ دوری هایش و دلتنگی هایش، اما ﻟﺤﻈﻪ های ﺧﻮﺑﺶ ﺭﺍ میگذاریم ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻌﺪ از ظهور! ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ... ﮐﻤﺘﺮ میشود ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﺎﺷﯿﻢ! ﻫﻤﻪ ی خوشی ها ﺭﺍ ﺣﻮﺍﻟﻪ میکنیم ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺩﺍﻫﺎ؛ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻧﺒﺎﺷﺪ. در اینکه ظهور شیرین است و لحظه دیدار فوق العاده، شکی نیست؛ اما یادمان باشد همین ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﻨﺠﻪ ﻧﺮﻡ ﮐﺮﺩﻥ با ﻣﺸﮑﻼﺕ است که خاطرات شیرین فردایمان را می سازد. 💥پس تا میتوانید با عشق امام، حال زندگیتان را خوب کنید، و به خودتان افتخار کنید. امام سجاد میفرمایند: «کسانی که منتظر ظهور او هستند برتر از اهل هر زمانی هستند و غیبت برای آنها به منزله مشاهده است» 📚مصباحُ الهُدی؛ ص ۳۱۹
طرح قرآن کریم به نیت تعجیل در ظهور حضرت ولی عصر (عج) @mahmoodreza_beizayi
💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠 گمنامی به حضرت زهرا(س) علاقه ی ویژه ای داشت... خواهرش تعریف می کرد که در لحظه ی آخر که از ما خدا حافظی می کرد با همان تیپ جبهه ای به ما گفت: «فقط یک دعا کنید، که من برنگردم» گفتم چرا؟ گفت:«من هنوز دِین خود را به اسلام و رهبر و مردم ادا نکردم. دعا کنید برنگردم و یک وجب از خاک اینجا رو نداشته باشم و مثل مادرم حضرت زهرا(س) گمنام بمانم.»... دعایش مستجاب شد،مزارش شد مثل مادرش.... 💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مے دانیـد! بِینِ خُودِمـان بِمـانَد گـاهے! دلمـان مےخواهَـد دِلِ شما هَـم بـرای ما تَنگـ شَود... ! 💔 🌷🕊شهید محمودرضابیضائی🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میبینی صف بهشتی‌ها را شاگردهای مدرسه عباس بچه‌های خمینی سربازهای سیدعلی... بسم الله ادخلوها بسلام امنین شاید آن آخرهای صف جایی برای من و تو باشد...
🕊🌷🕊🌷 پروازِ شهیدان به خدا می‌رسد آری ای کاش مرا هم برسانند به آنها.. ♥️🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان زیبا وهیجانی 🍃فدای بانوی دمشق 🍃 محسن: _محمدحسین؟ +بله _همش تقصیر منه من بی عرضه نتونستم جلوی اونا رو بگیرم +تعریف کن همشو تعریف کن _محمدحسین حالت خوب نیست بزار برای یه وقت دیگه +محسن گفتم بگو من باید بدونم چه بلایی سر خواهرم آوردن 😠 _باشه، من داشتم میفرستم توی سپاه که کارامو بکنم که یهو یکی با چوب فکر کنم زد و بیهوش شدم وقتی به هوش اومدم توی یک ماشین بودمو دستام و دهنم بسته بود رسیدیم همینجا دهنمو باز کردن و منو بردن داخل داشتم میگفتم با من چیکار دارین که یهو.. محمدحسین داداش توروخدا بیخیال شو😭 +محسن بگووو😡یهو چی😡 _یهو دیدم زینب خانم غرق تو خون افتاده رو زمین نامردا اونقدر با چوب و قمه زده بودنش که نمیتونست حتی تکون بخوره بزور نفس می‌کشید 😭 دیگه کنترل اشکام دست خودم نبود سرمو گرفتم بین دستام و شروع کردم به گریه کردن یهو محمدحسین دستشو گذاشت رو شونه ام +داداش محسن، میدونم برات سخته تعریف کنی اما به منم حق بده لطفا بگو _چی میخوای بدونی؟ 😭بی عرضه گی منو😡😭 آره من سعی کردم بزنیمشون و برم سمت زینب خانم ولی نشد😭 نامردا زیاد بودن کاش من میمردم 😭 کاش... بعدش یکی به نام شارمین یکی از بقیشون عوضی تر بود اومد جلومو... محمدحسین ادامه شو بگم که منو همینجا میکشی +محسن آرومم فقط بگو _عوضی به ناموس من داره میگه... +چی میگه؟ محسن باتوام؟ چی میگه؟ _داره میگه عشق.. هنوز حرفم تموم نشده بود که با یه ترمز سریع که محمدحسین گرفت سرم خورد به داشبورد ماشین و سرم ترکید 😣 +محسن بعد‌ش _شعور نداری محمدحسین مگه نه؟ +نه ندارم بگو 😠 _بعد از دعوای من و اون گفت این دختره ی وحشی به درد یک وحشی مثل تو میخوره بعد گفت... گفت اول عاشقو بکشم یا معشوق که یک نامرد داد زد معشوق رو بکشی عاشق خودش میمیره همون موقع بود که اون شارمین کثافت چاقو زد... 😭 حالا فهمیدی 😡 خیالت راحت شد😭😡 دیدی بی غیرتی منو؟ محمدحسین نگه دار +محسن ساکت شو _گفتم نگه دار😡 +بیشعور ازت یه عالمه خون رفته میمیری 😠وسط جاده این موقع شب کجا ولت کنم😠داغ سیده کم بود توهم اضافی بشی صدای گریم بلند شد _محمدحسین تو منو درک نمیکنی که وقتی جلوی چشمات ناموستو بزنن و تو نتونی هیچ کار بکنی لعنت بهم. کاش میمیرم ما پشت آمبولانس بودیم و بعد از نیم ساعت رسیدیم بیمارستان دکتر گفت همین الان باید عمل بشه همین الان به بدختی راضیشون کردیم. که با رضایت برادرش عملش کنن پشت در اتاق عمل نشسته بودیم که بعد از تقریبا 4ساعت دکتر اومد بیرون _دکتر چی شد😰 +عملش خوب بود ولی باید بگم که الان تو کماست 😔 برین دعا کنید از کما در بیاد جز دعا الان نمیشه کاری کرد 🥀 با یک متاسفم رفت من دیگه نمیتونستم روی پاهام وایستم کسی که قرار بود برم خاستگاریش الان تو کماست و هر لحظه ممکنه بمیره😭 افتادم و به زور دستمو گرفتم به صندلی گوشه دیوار پرستار اومد سمتم ‌_آقا بیاید باید سرتون رو معاینه کنم و یک آرامبخش بزنم بهتون حالتون خوب نیست نمیدونم چم شد با داد گفتم +نمیخوام 😡آرامبخش بخوره تو سرم لطفا برین که من اعصابم داغونه یه چی میگم که هم خودم پشیمون میشم هم شما پرستار یه چیزی به محمدحسین گفت که محمدحسین اومد طرفم دستمو کشید که داد زدم +محمدحسین ولم کن😡تنهام بزار محمدحسین دستمو از پشت سفت گرفت و برد توی یه اتاقی من همش تقلا میکردم که توی تخت دراز نکشم که یک پرستار مرد و محمدحسین باهم منو گرفتن که داد زدم +ولم کنین😡😭توروخدا بزارین برم حالم خوب نیست بزارین برم 😡 بزور دسمتو نگه داشته بود و محمدحسین اومد استینمو داد بالا +چیکار میکنی 😡ولم کن من نیازی به این داروها ندارم 😡 چنان فرو کرد که نزدیک بود ناله ام در بیاد هنوز منو سفت گرفته بودن که... فکر کنم بی هوش کننده بود یا آرامبخش خیلی قوی به خواب رفتم وقتی بیدار شدم دیدم مامان کنار تختم نشسته و داره قرآن میخونه اشکام ریخت +مامان😭 _من قربون صدات بشم به هوش اومدی😍😭 +مامان. زینب خانم چی شد؟ خوبه؟ _هیچ تغییری نکرده هنوز تو کماست گریه اش بلند شد و گفت _دکترا گفتن ظاهرا کاریت نشده ولی از توی بدنت حالت خیلی وخیمه +غلط کردن، من حالم خوبه خوبه میخواستم بلند بشم که فهمیدم بدنم جدای از درد هیچ حسی نداره افتادم روی تخت دوباره پتو رو کشیدم روی سرم و به صدای قرآن خوندن مامان گوش میدادم. تقریبا سه روزه روی تخت بیمارستانم امروز قراره مرخصم کنن ادامه دارد... 😍 🌸به قلم سیده بیضایی 🌸 ‼️کپی با ذکر نام نویسنده و ایدی کانال ازاد‼️
رمان زیبا وهیجانی🍃فدای بانوی دمشق 🍃 بعد از مرخص شدن رفتم یه سر به سیده زدمو حرکت کردم که برم پیش حاج آقا بیمارستان نزدیک حوزه بود برای همین خیلی زود رسیدم _سلام حاج اقا😔 +سلام آقا محسن، خوبی به سلامتی؟ شنیدم بیمارستان بودی، شنیدم داستانو 🥀 _حاجی من نتونستم ازش مراقبت کنم چطور میتونم پس فردا که زنم شد مراقبش باشم 🥀 +پسرجان این اتفاق تقصیر تو نبوده اصلا زنگ میزنم به مهدی میگم فرداشب میریم خاستگاری _حاج آقا کجا بریم خاستگاری آخه؟! زینب خانم تو کماست 😣😞 +یا قمر بنی هاشم 😨یاخدا چرا مهدی به من چیزی نگفت یه لبخند زدم و گفتم _حاجی آرامش و صبر حاج مهدی رو دیدی؟بخاطر همین توکلشه که آرومه +آره قطعا صبر مهدی مثال زدنیه _حاجی 🙂زینب خانم دقیقا مثل باباشه دقیقا همونطور صبور و آروم +متوجه شده بودم ولی الان میفهمم خیلی بیشتر از اون چیزیه که فکرشو میکردم حالش چطوره؟ _خوب نیست حاجی، خیلی بده نامردا یجوری زده بودنش که دستش شکسته بود، نمیتونست حتی تکون بخوره نامردا چاقو زدن به کتفش حاجی اگه کاری با سیده بشه من چه خاکی بریزم تو سرم😭 +زبونتو گاز بگیر پسر جان 😠هیچ کاری نمیشه _حاجی دعا کن براش، دعا کن تا میتونی 😞 +چشم پسرم با حاجی خداحافظی کردم و رفتم خونه چقدر بدنم درد میکرد 〰〰🌸 💐دو هفته بعد💐 _الو محمدحسین کجا رفتی😍 +سلام محسن جان😔اومدم کهف الشهدا _داداش خوش خبری بده😍 +هیچ خبری جز خوب شدن خواهرم برای من خوش نیست 🥀 _محمدحسین زینب خانم به هوش اومده🤩 +محسن😳، دروغ نگو _دروغ چیه خنگه، پاشو بیا بیمارستان +اومدم اومدم 🏃‍♂ خداروشکرت هنوزم حالش بد بود ولی همینکه از کما در اومده بود خداروشکرررررر😍 محمدحسین: ❤️ دویدم تو بخش و هرچی نزدیک تر میشدم قلبم تند تر میزد دیدم محسن نشسته و سرشو بین دستاش گذاشته رفتم پشت شیشه اره😍😭زینبه😍به هوش اومده😭😍 دستمو بردم بالا که خندید و چشماشو روهم فشار داد من فدای خنده هات بشم خواهری😭 دیگه نمیتونستم اینجوری صبر کنم پشتمو کردم به شیشه و اشکام دونه دونه می‌ریخت کی فکرشو می‌کرد یک روز خواهرمو اینجوری روی تخت بیمارستان ببینم🥀 محسن با لبخند دستشو باز کرد و بغلش کردم _محسن میبینی 😭سیده است خوبه😭 +آره داداش خوب شده، معجزه است کم کم بقیه هم اومدن الان روز گذشته و زینب رو امروز صبح بردن توی بخش توی اتاق خصوصی رفتم گریه میکرد که باعث می‌شد جیگرم اتبش بگیره _داداشی 😭 +جان دل داداش، خوبی فرشته ی من؟ _خوبم، محمدحسین دست راستم هم درد میکنه هم نمیتونم تکونش بدم +چیزی نیست دکتر گفت بخاطر عمله زودی خوب میشی چیزی نیست چندتا ماژیک رو گرفتن بالا و گفتم _الان وقت نقاشی کشیدن روی دست شکستته😈😂 +نه. داداش بده یکی میبینه _ به من چه 😂 شروع کردم به کشیدن گل و درخت و خونه و دریا 😂 یه خانم و آقا کنار هم کشیدم و گفتم _زینب این منو تواییم 😂😂 +نگا. خودتو چه خوشکل کشیدی این چه وضع منه؟ 🤨 _چقدر دلم برای نگاه های طلبکارانه ات تنگ شده بود🙂😂 +باز شروع کردی به اذیت کردن اره دکتر اومد برای معاینه و منو بیرون کرد😐 اومد بیرون و گفت _آقا حسینی یک لحظه تشریف بیارین +بله _باید بهتون بگم که دستی که چاقو خورده بود یکی از عصب هاش بریده شده و ایشون دیگه قادر نیستن که دستشون تکون بدن، دست راستش ن میشه گفت فلج شده +با حضرت عباس دکتر چیکار باید بکنیم؟ _بعید میدونم خوب بشن ولی ببرین شون پیش بهترین متخصصان کشور شاید معجزه ای شد با رفتن دکتر دنیا روی سرم خراب شد سعی کردم خودمو خوب نشون بدم _خب خب که مارو بیرون میکنی آره؟ +مگه من. کردم دکتر کرد 😛 _زینبم +جانم _اگه یه خبر بد بهت بدن الان چیکار میکنی +هیچکار🤪 _جدی حرف میزنم +واقعا هیچ کاری نمیکنم _یعنی بگم؟ +بگو راحت باش _زینب دکتر گفت... دیگه نمیتونی دستتو تکون بدی 😞 میدونستم قلبش ریخت ولی زینب خیلی صبور و آروم بود دقیقا عین بابا کاش من مثل بابا میبودم یه لبخند زد و گفت _خوب میشه، نشه هم حتما حکمت خدا بوده هرکسی جای سیده می‌بود الان بیمارستانو میزاشت رو سرش. زینب 4 روز بعد مرخص شد و بردیمش پیش بهترین متخصصان ولی همشون میگفتن خوب نمیشه فقط سه تا متخصص دیگه مونده که مشهدن باید بریم مشهد ادامه دارد... 😍 🌸به‌ قلم سیده بیضایی 🌸 ‼️کپی با ذکر نام نویسنده و ایدی کانال آزاد‼️