eitaa logo
🇵🇸برای زینب🇵🇸
432 دنبال‌کننده
682 عکس
177 ویدیو
0 فایل
اینجا، کلبه ماست.جایی برای خواندن، جایی برای نوشتن، جایی برای خزیدن در کنج خلوتی که همیشه دنبالش هستیم. برای سخن گفتن، برای فریاد از تمام روایتهای پرامید و یاس اما ایستاده با قامت راست برای حرکت شماره تماس: 09939287459 شناسه مدیر کانال: @baraye_zeinab
مشاهده در ایتا
دانلود
خـودت را سـپرده ای به اقـیـانـوس بی کران عشق حسینی... خودت را سپرده ای به خلسه ی سپید مشایه... سپرده ای به افسونی که بعضی آنرا افسانه می پندارند... و چرا این همه عشق و زیبایی را ثبت نکنی برای همیشه ی تاریخ؟ چرا روایت نکنی برای مشتاقانی که حسرت دیدن دارند؟ چرا به تصویر نکشی این عاشقانه های ناب را تا کسی نتواند انکارشان کند...؟ پس قلم بزن هر قدم را... قلم بزن و از این زیباییها روایت کن. قلم بزن و دیده ها و شنیده هایت را برای ما به تصویر بکش. 🏷 https://eitaa.com/barayezeinab
کاش این صندلی ، این صندلی نبود این یک صندلی آبی با پارچه مخملی طرح دار و بسیار راحت ، بین دو‌ تخت ۷۰ در ۱۳۰ در یک اتاق ۳ در ۳ متری است . این صندلی جای این روزهای من است، روی آن می‌نشینم و با دو دست میله‌ها را میگیرم و لالایی گویان ، تکانشان میدهم. اما کاش این صندلی، این صندلی نبود، کاش رنگ دیگری داشت، مثلا قهوه‌ای، سیاه، سبز یا… اصلا نمی‌دانم هر رنگی بود اما این آبیِ مخملی طرح دار نبود. نه اینکه من این صندلی را دوست نداشته باشم‌ها، نه! دوست‌داشتنی‌ترین صندلی عمرم است اما دوست داشتم الان اینجا نبود! مثلا صندلیِ ماشین، قطار، اتوبوس، هواپیما یا… اصلا نمی‌دانم، فقط یک صندلی در مسیرِ حرکت بود و من را می‌رساند به جایی که این روز‌ها همه‌ی مردم در مسیرش هستند، اما من اینجا روی این صندلی ساکنم و دلم بدجور تنگ است. بله دلم! میخواهم تسکین بدهم این دل را. ببین دلِ عزیزم… تو هم حساب هستی، بدان که امام حسین همه‌ی ما مردم را دوست دارد. چه آن‌هایی که نشسته‌اند به روی صندلی‌ و در حرکت‌اند تا برسند به مشایه و چه ماهایی که نشسته‌ایم به روی صندلی ‌و مانده‌ایم در خانه و نمی‌رسیم به مشایه اما دلمان آنجاست. دلمان خوش است که زائران فقط آن چند میلیون نفر در مسیر نیستند ما در خانه‌مانده ها هم حساب هستیم… 🖊زهرا کاشانی‌پور @khatterevayat 🏷 https://eitaa.com/barayezeinab
فکر کن زن غربی که به گردن او قلاده ی حیوان می بندند، او را بعنوان کالای جنسی در تبلیغات مورد استفاده قرار میدهند، از آزار و‌ اذیتهای جنسی خسته است،جنس ضعیف شمرده میشده، بفهمد که زنی ۱۴۰۰سال پیش در نقش زنانه ی خود آمده با عزت و اقتدار، علمداری کرده و کاروان اسرا با حضورش احساس امنیت کرده اند، نه تنها خم به ابرو نیاورده که دشمن در برابرش به لرزه افتاده و او شده قهرمان و الگوی دورانها ... زن غربی ندیده و نچشیده برای خدا بودن یعنی چه؟ جمله امام را نشنیده که ما مال خداییم ،آدم مال خدا را صرف دیگری نمیکند یعنی چه؟ ||کانال دختران مسلمان || ☘ https://eitaa.com/joinchat/275775492C21c6d54a2 🏷 https://eitaa.com/barayezeinab
سال ۹۳ بود به گمانم که در عمود ۲۸۵ با آقای ابوحیدر آشنا شدم. من دنبال جا برای بعد از برگشت از پیاده روی در نجف بودم که یکی از همکاران او را معرفی کرد و گفت بنده خدا چند روزی است التماس همه می‌کند بابت زایر... و من قرار شد زایر خانه شان باشم منتها دو سه روز بعد یعنی درست فردای ... منزل‌شان نزدیک فرودگاه نجف بود. در تمامی این سال‌ها گاهی رفته‌ام دیدن‌شان و گاهی نه ولی هرسال قبل ایام دختر ابوحیدر پیام می‌دهد که می‌آیی یا نه و چند نفر با خودت مهمان می‌آوری و ‌‌.... ابوحیدر ادویه فروشی دارد و همسرش فرهنگی است و دست‌شان به دهان‌شان می‌رسد و در تمام این سال‌ها گمانم این بود اینقدر ما را تحویل می‌گیرند برای این است که خیلی اهل کرم هستند و البته که هستند ولی امسال تازه متوجه شدم قصه چیز دیگری‌است. از ام‌حیدر بابت زحمت‌هایش تشکر کردم که گفت: تو نمی‌دانی چه لطفی به من کرده‌ای. همسرم پیر شده و مرا به زیارت سیدالشهدا نمی‌تواند ببرد و من حسرت به دل‌ مانده‌ام. تمام دلتنگی‌های مرا از بین می‌برد چون فرصت می‌کنم به زوار سیدالشهدا خدمت کنم، به جای زیارت. تو اولین مهمان این خانه ای و بعد از حضورِ تو، به عنوان اولین مهمان، برکت به خانه ما سرازیر شد. تازه بعد از آمدنت خانه را نوسازی کردیم و پذیرایی را بزرگ کردیم و مهمان‌های بیشتری را می‌توانیم بپذیریم‌. امسال با همسایه هماهنگ کرده بود که زائران بیشتری را برای خواب به منزل آن‌ها بفرستد و غذای‌شان با ام حیدر باشد. خیالش هم برایم سخت است که ۲۰ روز بین ۵۰ تا ۸۰ نفر را صبحانه و ناهار و شام بدهی. به قول حضرت آقا در کتاب "طرح کلی اندیشه اسلامی" کل دنیا دو صف دارد. صف خدا و صف غیر خدا و اگر کسی به صف خدا بپیوندد، به صف حیات و قدرت و .... الهی پیوسته. و در صف الهی، تمام قدرت با توست و عشق خدمت را با تمام قدرت می‌توانی تقدیم خلق الله کنی. و ام حیدر نمونه ایست از پیوستن به صف الهی برای خدمت به زائران حسینی.... امروز ظرف‌ها را که نمی‌گذاشت بشورم و من گفتم تو خدمت زایر امام حسین می‌کنی، پس به من هم اجازه بده خدمتِ خادم امام حسین را بکنم. 🖊زینب شریعتمدار 🏷 https://eitaa.com/barayezeinab
" قسم به کربلا " قسم به کربلا! قسم به میعادگاهی که زمین و زمانش به نام حسین است؛ تکه ای از بهشت که آسمانش هنوز از غروب می ترسد و قلبِ زمینش از صدای خلخال های به غارت رفته دخترکان حسین، می سوزد. کربلا هنگامه ی وامداریِ اوراق تاریخ بر فصاحت زینب است؛ کویری که بی باران وعَطشان، آزادگی را سیراب کرد. آنگاه که خیمه ها در قساوت و جهالت پست‌صفتان می سوختند و خاکسترشان را باد، بی محابا لای موهای سه ساله کربلا می نشاند، این عرق شرم بود که از پیشانی نیزه ها می چکید. در آن ضیافت عظمای بلا و خون، مبدا واقعه، قرب الی الله بود و مقصد، ربِّ حسین! این جاده و شور، این شعور و این لبیک ها همه فوران فریادهای یاری رسان است. حسین ما برای یاری تو آمده ایم. ای جانِ عالم! به ذره ذره خاکی که از قدم های زوارت به آسمان برخاسته قسم که این دریای عظیم، خود مرثیه ای است غراتر بر مصائب خاندانت. 🖊مینا منجم زاده 🏷 https://eitaa.com/barayezeinab
سفرنامه‌اربعین 🇮🇷🇮🇶 به مرز که میرسی تقریبا دیگه هم‌زبان نمی‌بینی و هرکی از کنارت رد میشه از عطر کلامش میفهمی که از یه گوشه‌ی ایران عاشق‌پرور اومده توی این مسیر... ترک و لر و کرد و بلوچ و عرب و شمالی و جنوبی... حتی جالبه ! این راه و این جریان اصلا مختص جامعه مذهبی نیست. من توی همین چند ساعت شروع سفرم انقدر زوج‌ها و خانواده‌های غیرمذهبی هم دیدم که قابل شمارش نیستن..‌ نمیدونم از منظر شرعی و فلسفی این خوب هست یا نه اما یه نکته رو خوب میشه فهمید و اون هم عشق به سیدالشهداست سلام الله علیه که عمومیت داره الحمدلله و سال به سال هم داره بیشتر میشه... بازم الحمدلله! اینکه میگم عشق تنها دلیل این حضوره سختی‌هاییه که توی این سفر خصوصا زمینی هست... پیاده روی‌های نسبتا طولانی قبل از رسیدن به مکان های زیارتی و مشایه و حتی به ترمینالهای بین راه از جمله این سختیاس که فکر میکنم جز "عشق" نتونه آسون‌شون کنه... 🖊هانیه‌مویدی اربعین ۱۴۰۲ 🏷 https://eitaa.com/barayezeinab
مسیر منذریه_نجف رو با یک دستگاه ون طی کردیم. تاریکی شب رو نور چراغ موکب‌های مسیر بدجوری شکسته بودن یه جاهایی هم که ظلمت قدرت‌نمایی کرده بود، منور به نورِ قدم های دسته دسته زائران پیر و جوانی بود که از شهرهای هم‌جوار پیاده به سمت نجف طی طریق میکردن... ساعت حوالی ۱ بامداد راننده‌محمد بالاخره به درخواست‌های مکرر سرنشین جوان و جنتلمنِ پشت‌سر ما که به زبان عربیِ تهرانی! چندین بار تکرار کرده بود "سَیّد! وقوف،موکبْ،عظيم!" لبیک گفت و جلوی یک موکبِ نه چندان عظیم توقف کرد. پذیراییِ گرمِ ابتدایی از منی که به علت عهده‌دار بودن نقش شریف مادری توان پیاده شدن نداشتم، با فلافلِ مخصوص عربی، انگورِ سبز دانه درشت، خارَکِ تازه‌ی محلی و آب صورت گرفت! بقیه زائرا هم خودشون از خودشون به خوبی پذیرایی کرده بودن! بعد از حدود نیم ساعتی وقوف حرکت به سمت نجف اشرف رو از سر گرفتیم... عظمت ابهت وقار جبروت جلال کبریایی هرچی لغت دراین حولِ معنی جمع بشن نمیتونن در ذهن من جوّ و فضای حاکم بر این شهر رو توصیف کنن. همیشه به محض ورود به نجف _خانه‌ی‌پدری_ تمام لغات و کلماتی که دهخدا تلاش کرد پیرامون این معانی در کتابش جمع کنه همزمان در وجودم متجلی میشن طوری که یک خوفِ هم‌نشین با عشق و امنیت و آرامش و یه تکیه گاه بزرگ همون حسِ _خانه‌ی‌پدری_ درونم نقش میبنده و این تناقض شیرین گاهی حتی مانع ازین میشه که بتونم به راحتی سرم رو بلند کنم تا چشمام به نور گنبد زرین حضرت مولا سلام‌الله‌علیه منور بشن... و حالا ... رسیدیم نجف! 🖊هانیه مویدی اربعین ۱۴۰۲ 🏷 https://eitaa.com/barayezeinab
فقط همین اندازه از جمعیتِ حاضر در نجف بگم که از ۴ونیم صبح که ساعت ورود ما به شهر نجف بود برای یک "امین الله" خواندن کمتر از پنج دقیقه ای حدود ۴ ساعت زمان نیاز داشتیم تا فقط گذری سری به حرم مولا بزنیم و دوباره مسیر رو برگردیم... و نکته ای که جالب توجه هست امسال و هرسال این هست که عراق، حقیقتا از تمام ظرفیتش برای پذیرایی از زوار استفاده میکنه، تمام اونچه رو که داره به میان می‌آره... از مالی گرفته تا مکانی...‌ چیزی که امسال بیشتر از سال های پیش منو متوجه خودش کرد، پتو ها موکتها و انواع زیراندازهای حصیری و پارچه‌ای بود که در گوشه گوشه شهر برای خوابیدن و استراحت کردن زوار تدارک دیده شده بود. همه‌ی پارک‌ها فضاهای سبز شهرداری پیاده‌راه ها و حتی گوشه های دنجی از بعضی خیابانها به نوعی فرشِ قدوم زوار شده بودن تا ساعتی بیارامند و غبار خستگی از تن بزدایند! و اما آفتاب داغ! که همون لحظه اول سر برآوردنش از افق آنچنان تابشِ داغ و تند و تیزی رو شروع کرد انگار با تک‌تک ما پدرکشتگی داشت و به قصد کشت داشت به صورت مون سیلی میزد... 🖊هانیه مویدی اربعین ۱۴۰۲ 🏷 https://eitaa.com/barayezeinab
و سرانجام آن رویای شیرین شروع شد! مشایه! آسمانی‌ترین جاده‌ی زمین! همانجا که یک سرش وصل است به عرش خدا و یک سر دیگرش از قلب عاشق ها می‌آید... همانجایی که اگه یه بار بری دیگه نمیتونی نری...! اونجا تمام‌ش آدم‌رباست! قلب آدم‌ها رو چنان جذب میکنه که با هیچ نیرویی رها نمیشن... بخاطر همراهی مون با بچه ها مقدور نبود و البته که سعادت نداشتیم تمام مسیر رو قدم بزنیم همون صبح بعد از زیارت کمتر از پنج دقیقه مون، و پیاده روی یک ساعت و اندیِ بعدش سوارِ به قول خودشون "سَیّارة" شدیم تا کمی دوریِ راه رو دور ِ گرمای هوا گره بزنیم و وقتی هردوشون کمتر شدن دوباره بزنیم به جاده... چندتا موکب رو سر زدیم که بشه توشون چند ساعتی اتراق کرد اما انگار قسمت این بود که نسیم خنکِ اون صحرای داغ توی اون ظهر بهشتی، نوازشگر صورت‌هامون باشه و لذت قدم زدن تو مشایه رو خاص‌تر کنه برامون... پس توی همون گرمای ظهر یه مقداری از راه رو رفتیم توضیح اینکه؛ علی رغم بالا بودن دمای هوا(شاید حدود ۴۵ درجه) باد نسبتا تند و خنک‌تری دائم در حال وزش بود و اون باران های مصنوعی که عراقی ها قدم به قدم روی سر زائرا میپاشن گرمی هوا رو قابل تحمل کرده بود... یک ساعتی از عصر رو در موکب جمکران/عمود ۱۰۹۰ ماندیم بچه ها نیاز به استراحت داشتن وخودمون هم! همون چرتِ چند دقیقه ای انقدر شارژ‌مون کرد که از ساعت ۵ عصر تا ۴ونیم صبح فرداش یک‌سره پیاده راه رفتیم! 🖊هانیه مویدی 🏷 https://eitaa.com/barayezeinab
♦️‌پیاده روی اربعین رو مدیون پیاده روی رزمندگان ۸ سال جنگ تحمیلی هستیم... 🔹چقدر قشنگ شعار میدادن کربلا کربلا ما داریم میاییم.... 🏷 https://eitaa.com/barayezeinab
بهشت اگه اونجا نیست پس کجاست؟؟ سختی داره؟ کی میگه؟ سختی آسون میشه تو این راه... راهی که همه‌ش لذته... همه‌ش شعفه... همه‌ش شیرینی و حلاوته... مهربانی ‌و عشق و نوع‌دوستی و محبته که از زمین و زمان و در و دیوار اون مسیر چکه میکنه. اونجا همه عاشق همدیگن... اونجا هیچ‌کس به دیگر به چشم غریبه نگاه نمیکنه... اونجا کسی نمیگه زودتر برم جا بگیرم... زودتر برم نکنه برام غذا نمونه... بقیه نباشن من باشم بقیه نخورن من بخورم بقیه نخوابن من بخوابم اونجا همه‌ش وحدته... همه برای هم همه کار میکنن تا نکنه غبار خستگی ر‌و تن کسی بشینه... که نمیشینه! اصلا اونجا خستگی معنا نداره... انگار همه وارد یک تن واحد شدن! انگار همه شدن یک نفر! به سمت یک هدف! به سمت ح‌س‌ی‌ن! سلام‌الله‌علیه به عشق او به آغوش او و این دست نوازش و سایه‌ی پدرانه‌ی آقاست که این وحدت و یک‌پارچگی و عشق و نوع‌دوستی رو به وجود بشر تزریق میکنه... من قسم میخورم هر کسی که فقط یک بار فقط یک بار ولی با "دل"ش با همه وجودش... توی این راه قدم بذاره دیگه امکان نداره سالهای بعد بتونه تو خونه بمونه و از پشت قاب شیشه‌ای تلویزیون جام حسرت،سر بکشه... تازه اوایل پیاده روی بودیم ظهر داغ بود و خاک تفتیده‌ی بیابان‌های عراق. بیشتر زائرا توی موکب ها رفته بودن برای استراحت... مسیر، تقریبا خلوت بود و آرام... دست پسرم توی دست من بود و دخترم با پدرش میومد کسی حرف نمیزد هرکدوم‌مون توی سکوت با خودمون خلوت کرده بودیم که سیدعلی این سکوت رو شکست؛ مامان! میگم...اینجا مثل بهشت می‌مونه....! و من ک بغض شدم و ابر شدم و باریدم... _آره پسرم اینجا اصلا خودِ بهشته...! 🖊هانیه مویدی 🏷 https://eitaa.com/barayezeinab