eitaa logo
✅ضرورتِ بصیرت و امر به معروف♥
123 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
857 ویدیو
59 فایل
ضمن سلام و عرض خیرمقدم🌸🌱 لطفااین کانال را با باز ارسال یا فوروارد ، به دیگران معرفی کنید تا إن شاءالله در إرتقاء کانال ، سهیم و در ثواب ، إن شاءالله شریک باشیم. أجرکم عندلله محفوظ إن شاءالله خیرهاے فراوانی نصیب شما🌷ممنونو متشکر ; التماس دعــــا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 ✨بندگان خانواده من هستند پس محبوب ترين افراد نزد من کسانی هستند که نسبت به آنها مهربان تر و در رفع حوائج آنها بيشتر کوشش کنند. 🍃عجيب بود! جمعيت زيادی در ابتدای خيابان شهيد سعيدی جمع شده بودند. ✨با ابراهيم رفتيم جلو، پرسيدم: چی شده!؟ 🍃گفت: اين پسر عقب مانده ذهنی است، هر روز اينجاست. سطل آب کثيف را از جوی بر می دارد و به آدم های خوش تيپ و قيافه می پاشد! مردم کم کم متفرق می شدند. ✨مردی با کت و شلوار آراسته توسط پسرک خيس شده بود گفت: نميدانم با اين آدم عقب مانده چه کنم. 🍃آن آقا هم رفت. ما مانديم و آن پسر! ابراهيم به پسرک گفت: چرا مردم رو خيس می کنی؟ پسرک خنديد و گفت: خوشم می ياد. ✨ابراهيم کمی فکر کرد و گفت: کسی به تو ميگه آب بپاشی؟ پسرک گفت: اون ها پنج ريال به من ميدن و ميگن به کی آب بپاشم. 🍃بعد هم طرف ديگر خيابان را نشان داد. سه جوان هرزه و بيکار می خنديدند. ✨ابراهيم می خواست به سمت آنها برود، اما ايستاد. کمی فکر کرد و بعد گفت: پسر، خونه شما کجاست؟ پسر راه خانه شان را نشان داد. 🍃ابراهيم گفت: اگه ديگه مردم رو اذيت نکنی، من روزی ده ريال بهت ميدم، باشه؟ ✨پسرک قبول کرد. وقتی جلوی خانه آنها رسيديم، ابراهيم با مادر آن پسرک صحبت کرد. به اين ترتيب مشکلی را از سر راه مردم بر طرف نمود. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍃در بازرسی تربيت بدنی مشغول بوديم. بعد از گرفتن حقوق و پايان ساعت اداری، پرسيد: موتور آوردی؟ گفتم: آره چطور!؟ گفت: اگه کاری نداری بيا با هم بريم فروشگاه. ✨تقريباً همه حقوقش را خريد کرد. از برنج و گوشت، تا صابون و.. همه چيز خريد. انگار ليستی برای خريد به او داده بودند! 🍃بعد با هم رفتيم سمت مجيديه، وارد کوچه شديم. ابراهيم درب خانه ای را زد. پيرزنی که حجاب درستی نداشت دم در آمد. ابراهيم همه وسائل را تحويل داد. يك صليب گردن پيرزن بود. خيلی تعجب کردم! ✨در راه برگشت گفتم: داش ابرام اين خانم ارمنی بود؟! گفت: آره چطور مگه!؟ 🍃آمدم كنار خيابان. موتور را نگه داشتم و با عصبانيت گفتم: بابا، اين همه فقير مسلمون هست، تو رفتی سراغ مسيحيا! ✨همينطور كه پشت سرم نشسته بود گفت: مسلمون ها رو کسی هست کمک کنه. تازه، کميته امداد هم راه افتاده، کمکشون می کنه. اما اين بنده های خدا کسی رو ندارند. با اين کار، هم مشکلاتشان کم میشه، هم دلشان به امام و انقلاب گرم ميشه. ⊰᯽⊱┈┈┅┅🦋┅─┈┈⊰᯽
ادامه 🍃26سال از شهادت ابراهيم گذشت. مطالب كتاب جمع آوری و آماده چاپ شد. ✨يكی از نمازگزاران مسجد مرا صدا كرد و گفت: برای مراسم يادمان آقا ابراهيم هر كاری داشته باشيد ما در خدمتيم. 🍃با تعجب گفتم: شما شهيد هادی رو می شناختيد!؟ ايشون رو ديده بوديد؟! ✨گفت: نه، من تا پارسال كه مراسم يادواره برگزار شد چيزی از شهيد هادی نمی دونستم. اما آقا ابرام حق بزرگی گردن من داره! 🍃برای رفتن عجله داشتم، اما نزديكتر آمدم. با تعجب پرسيدم: چه حقی!؟ ✨گفت: در مراسم پارسال جاسوئيچی عكس آقا ابراهيم را توزيع كرديد. من هم گرفتم و به سوئيچ ماشينم بستم. 🍃چند روز قبل، با خانواده از مسافرت برمی گشتيم. در راه جلوی يك مهمان پذير توقف كرديم. ✨وقتی خواسـتيم سوار شويم با تعجب ديدم كه سوئيچ را داخل ماشين جا گذاشتم! درها قفل بود. به خانمم گفتم: كليد يدكی رو داری؟ او هم گفت: نه، كيفم داخل ماشينه! 🍃خيلی ناراحت شدم. هر كاری كردم در باز نشد. هوا خيلی سرد بود. ✨با خودم گفتم شيشه بغل را بشكنم. اما هوا سرد بود و راه طولانی. 🍃يكدفعه چشمم به عكس آقا ابراهيم افتاد. انگار از روی جاسوئيچي به من نگاه می كرد. ✨من هم كمی نگاهش كردم و گفتم: آقا ابرام، من شنيدم تا زنده بودی مشكل مردم رو حل می كردی. شهيد هم كه هميشه زنده است. 🍃که بعد گفتم: خدايا به آبروی شهيد هادی مشكلم رو حل كن. ✨تو همين حال يكدفعه دستم داخل جيب كُتم رفت. دسته كليد منزل را برداشتم! 🍃ناخواسته يكی از كليدها را داخل قفل در ماشين كردم. با يک تكان، قفل باز شد. با خوشحالی وارد ماشين شديم و از خدا تشكر كردم. ✨بعد به عكس آقا ابراهيم خيره شدم و گفتم: ممنونم، انشاءالله جبران كنم. 🍃هنوز حركت نكرده بودم كه خانمم پرسيد: در ماشين با كدام كليد باز شد؟ با تعجب گفتم: راست ميگی، كدوم كليد بود!؟ ✨پياده شدم و يكی يكی كليدها را امتحان كردم. چند بار هم امتحان كردم، اما هيچ كدام از كليدها اصلاً وارد قفل نمی شد!! 🍃همينطوركه ايستاده بودم نَفس عميقی كشيدم. گفتم: آقا ابرام ممنونم، تو بعد از شهادت هم دنبال حل مشكلات مردمی. ⊰᯽⊱┈┈┅┅🦋┅─┈┈⊰᯽
♥️🌿|•° .... خــــــــــدایا‎ ‎ تو می دانی ما را چه می شود و ما خود نمی دانیم !!! ‏ نجاتمان بده‎ . . . ‎ ای آن که بی‌آن که بگوییم شنیده ای .............. ⊰᯽⊱┈┈┅┅🦋┅─┈┈⊰᯽
✨❤️✨ یاد تو امید خسته جان است رضا در قلب تو یک جهان نهان است رضا 💠 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى 🙏❤️😍🌹
♥️ (ع) فرمودند: 🍃دلهاى مردمان نادان را طمعها از جا بر كنَند و آرزوها به گروگان گيرند و فريبها به بند كشند. 📖تحف العقول، 219
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. *«بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ» *─═ह🇮🇷ذڪرروزانہ🇮🇷ह═─ *تفسیرقرآن_هرروز_یک_آیہ__کلام_نور* *┄┅••❀ موضوع ❀••┅┄* ✍🏻 *ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﺳﺎﺱ ﺳﻨﺖ ﻫﺎﻳﺶ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﻣﻬﻠﺖ ﻣﻲ ﺩﻫﺪ*📋 💠📖💠📖💠📖💠📖💠 *«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»* *وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَفِي شَكٍّ مِّنْهُ مُرِيبٍ* *┄┉┉❈۩(هود/١١٠) ۩❈┉┉┄* ﻭ ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﻲ ﺑﻪ ﻣﻮﺳﻲ ﻛﺘﺎﺏ ﺩﺍﺩﻳﻢ ، ﭘﺲ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺧﺘﻠﺎﻑ ﺷﺪ ، ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ [ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺍﺗﻤﺎم ﺣﺠﺖ ] ﻣﻬﻠﺘﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺗﺎ ﺍﺟﻞ ﻣﻌﻴﻨﺶ ﻣﻘﺪﺭ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ، ﻳﻘﻴﻨﺎً ﻣﻴﺎﻧﺸﺎﻥ [ ﺑﻪ ﻋﺬﺍﺏ ] ﺩﺍﻭﺭﻱ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ [ ﻭ ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﺍﻭﺭﻱ ﺯﻧﺪﻩ ﻧﻤﻰ ﻣﺎﻧﺪ ] ﻭ ﺍﻳﻦ ﻳﻬﻮﺩﻱ ﻫﺎ[ ﻱِ ﻋﺼﺮ ﺗﻮ ] ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺗﻮﺭﺍﺕ [ ﻛﻪ ﺑﺨﺸﻲ ﺍﺯ ﺁﻳﺎﺗﺶ ﺗﺤﺮﻳﻒ ﺷﺪﻩ ﻭ ﭘﺎﺭﻩ ﺍﻱ ﺍﺯ ﻣﻄﺎﻟﺒﺶ ﺁﻣﻴﺨﺘﻪ ﺑﺎ ﺧﺮﺍﻓﺎﺕ ﻭ ﻗﺴﻤﺘﻲ ﺍﺯ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﻳﺶ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻓﻄﺮﺕ ﻭ ﻏﻴﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺍﺟﺮﺍﺳﺖ ] ﺩﺭ ﺗﺮﺩﻳﺪﻱ ﺁﻣﻴﺨﺘﻪ ﺑﺎ ﺑﺪﮔﻤﺎﻧﻲ ﺍﻧﺪ 📚🌺تفسیرمہر🌺📚 ✍🏻«ﻣُﺮﻳﺐ» ﺩﺭ ﺍﺻﻞ ﺑﻪ ﺷﻜﻲ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﻌﺪﺍً ﭘﺮﺩﻩ ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﺁﻥ ﻛﻨﺎﺭ ﻣﻲ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻳﻘﻴﻦ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ؛ ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ، ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﻱ ﭘﺮﺩﻩ ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﺣﻘﺎﻧﻴّﺖ ﺩﻋﻮﺕ ﺗﻮ ﻭ ﻋﺬﺍﺏ ﺍﻟﻬﻲ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺍﻣﺮ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻇﺎﻫﺮ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﺩ. ✍🏻ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﺑﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺗﺴﻠّﻲ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻲ ﺩﻫﺪ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺮﺩم ﻣﻜﻪ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﻪ ﺍﺧﺘﻠﺎﻑ ﻭ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺟﻮﻳﻲ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻨﺪ، ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻧﺒﺎﺵ؛ ﺯﻳﺮﺍ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﻮﺭﺍﺕ ﻧﻴﺰ ﭼﻨﻴﻦ ﻛﺮﺩﻧﺪ. ✍🏻ﺗﺄﺧﻴﺮ ﻋﺬﺍﺏ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ، ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﺼﺎﻟﺤﻲ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺗﻌﻠﻴﻢ ﻭ ﺗﺮﺑﻴﺖ ﻭ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﺑﻮﺩ. ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻭ ﺳﻨﺖ ﺍﻟﻬﻲ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﺎ ﻣﺮﺩم ﺭﺍ ﺁﺯﻣﺎﻳﺶ ﻧﻜﻨﺪ ﻭ ﺣﺠﺖ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺗﻤﺎم ﻧﻨﻤﺎﻳﺪ، ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻋﺬﺍﺏ ﻧﻤﻲ ﻛﻨﺪ. *┄┅••❀ حدیث روز ❀••┅┄* 💠 *اميرمؤمنان عليه السلام فرمود*  فَيُريكُمْ كَيْفَ عَدْلُ السّيرَةِ وَ يُحْيى مَيِّتَ الْكِتابِ وَ السُّنَةِ. ; 🍃✨🌸✨🍃  (مهدى) شيوه عدالت را به شما نشان مى دهد و احكام از بين رفته كتاب و سنّت را زنده سازد. همه ارزش اسلام به عدالتى است كه در سايه حاكميت قرآن و سنت نبوى باشد. آن حضرت، احياگر اين ارزش هاست.; 📚✍🏻نهج البلاغه، خطبه 138 ✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺 ✋🏻 *هرروزبه رسم ادب* 🤚🏻 *اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائڪَ عَلَیْڪَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِڪُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعلے اولاد الحسين وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ* 🌘🌗🌖🌕🌔🌓🌒 🗓امروز:چهارشنبہ 🗓١١/تیرماه/١٣٩٩/٠٤ 🗓٠٩/ذی القعده/١٤٤١/١١ 2020/07/Jul/01🗓 💫🌺💫🌺💫🌺💫🌺💫 🌹👈ذڪــــــــــرروز *یاحَیُّ یاقَیّوم*«💯مرتبه» ای زنده،ای پاینده 💫🌺💫🌺💫🌺💫🌺💫 *اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ* 💫🌺💫🌺💫🌺💫🌺💫 ➖➖➖➖➖➖➖➖ أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
نیاز بہ‌هیچ زبان شاعرانہ‌اے نیسٺ💙 🌹فقط رَبَنـا آتِنـا فِے دنیا 💙ڪربلا...ڪربلا...ڪربلا 🌹باز هم زائرتان نیستم از 💙دور ارباب ❤️🙏😍🌹
❣️ بیا که بی تو نه سحر را طاقتی است و نه صبح را صداقتی؛ که سحر به شبنم لطف تو بیدار می شود و صبح، به سلام تو از جا بر می خیزد. ⊰᯽⊱┈┈┅┅🦋┅─┈┈⊰᯽⊱
✨ گاهے اوقاٺ ما یڪ غصه‌هایے داریم ڪھ منشا آن معلوم نیسٺ و فرد نمیداند ڪھ چھ اتفاقے افٺاده اسٺ ڪھ دلش گرفٺھ ... در این مواقع باید گفٺ: ان‌شاءالله ڪھ خیر است... گاهے دل‌گرفتنے‌هاے اسٺ ڪھ هیچ منشایے ندارد و فرد به سبب آنها غصه میخورد. در حدیث داریم ڪھ این غصه خوردن‌هاے بدون منشا سبب آمرزش گناهان مےشود... آیٺ ‌الله‌فاطمے‌نیا ⊰᯽⊱┈┈┅┅🦋┅─┈┈⊰᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 🍃تابستان 1358 بود. بعد از نماز ظهر و عصر جلوب مسجد سلمان ايستاده بوديم. ✨داشتم با ابراهيم حرف می زدم که يکدفعه يکی از دوستان با عجله آمد و گفت: پيام امام رو شنيديد؟! 🍃با تعجب پرسيديم: نه، مگه چی شده؟! گفت: امام دستور دادند و گفتند: بچه ها و رزمنده های کردستان را از محاصره خارج کنيد. ✨بلافاصله محمد شاهرودی آمد و گفت: من و قاسم تشکری و ناصرکرمانی عازم کردستان هستيم. ابراهيم گفت: ما هم هستيم. 🍃بعد رفتيم تا آماده حرکت شويم. ساعت چهار عصر بود. يازده نفر با يک ماشين بليزر به سمت کردستان حرکت کرديم. يک تيربار ژ3، چهار قبضه اسلحه و چند نارنجک کل وسائل همراه ما بود. ✨بسياری از جاده ها بسته بود. در چند محور مجبور شديم از جاده خاكی عبور كنيم اما با ياری خدا، فردا ظهر رسيديم به سنندج. 🍃از همه جا بی خبر وارد شهر شديم. جلوی يک دکه روزنامه فروشی ايستاديم. ✨ابراهيم پياده شد که آدرس مقر سپاه را بپرسد. يكدفعه فرياد زد: بی دين اينها چيه که می فروشی!؟ 🍃با تعجب نگاه کردم. ديدم کنار دکه، چند رديف مشروبات الکلی چيده شده. ✨ابراهيم بدون مکث اسلحه را مسلح کرد و به سمت بطری ها شليک کرد. بطريهای مشروب خرد شد و روی زمين ريخت. بعد هم بقيه را شکست و با عصبانيت رفت سراغ جوان صاحب دکه. 🍃جوان خيلی ترسيده بود. گوشه دکه، خودش را مخفی کرد. ✨ابراهيم به چهره او نگاه کرد. با آرامش گفت: پسر جون، مگه تو مسلمون نيستی. اين نجاست ها چيه که می فروشی، مگه خدا تو قرآن نميگه: اين کثافت ها از طرف شيطانه، از اينها دور بشيد. 🍃جوان سرش را به علامت تأييد تكان داد. مرتب می گفت: غلط کردم، ببخشيد. ✨ابراهيم كمی با او صحبت كرد. بعد با هم بيرون آمدند. جوان مقر سپاه را نشان داد. ما هم حرکت کرديم. 🍃صدای گلوله های ژ3 سکوت شهر را شکسته بود. همه در خيابان به ما نگاه می کردند. ✨ما هم بی خبر از همه جا در شهر می چرخيديم. بالاخره به مقر سپاه سنندج رسيديم. 🍃جلوی تمام ديوارهای سپاه، گونی های پر از خاک چيده شده بود. آنجا به يک دژ نظامی بيشتر شباهت داشت! هيچ چيزی از ساختمان پيدا نبود. ✨هر چه در زديم بی فايده بود. هيچ كس در را باز نمی كرد. 🍃از پشـت در می گفتند: شهر دست ضد انقلابه، شما هم اينجا نمانيد، برويد فرودگاه! گفتيم: ما آمديم به شما کمک کنيم. لااقل بگوئيد فرودگاه کجاست؟! ✨یکی از بچه های سپاه آمد لب ديوار و گفت: اينجا امنيت نداره، ممکنه ماشين شما را هم بزنند. سريع از اين طرف از شهر خارج بشيد. 🍃کمی که برويد به فرودگاه می رسيد. نيروهای انقلابی آنجا مستقر هستند. ما راه افتاديم و رفتيم فرودگاه. آنجا بود که فهميديم داخل سنندج چه خبر است. به جز مقر سپاه و فرودگاه همه جا دست ضد انقلاب بود. ✨سه گردان از سربازان ارتشی آنجا بودند. حدود يک گردان هم از نيروهای سپاه در فرودگاه مستقر بودند. 🍃گلوله های خمپاره از داخل شهر به سمت فرودگاه شليک ميشد. ⊰᯽⊱┈┈┅┅🦋┅─┈┈⊰᯽
ادامه ✨برای اولين بار محمد بروجردی را در آنجا ديديم. جوانی با ريش ها و موی طلائی. با چهره ای جذاب و خندان. برادر بروجردی در آن شرايط، نيروها را خيلی خوب اداره می کرد. 🍃بعدها فهميدم فرماندهی سپاه غرب کشور را بر عهده دارد. ✨روز بعد با برادر بروجردی جلسه گذاشتيم. فرماندهان ارتش هم حضور داشتند. 🍃ایشان فرمودند: با توجه به پيام امام، نيروی زيادی در راه است. ضد انقلاب هم خيلی ترسيده. آنها داخل شهر دو مقر مهم دارند. بايد طرحي برای حمله به اين دو مقر داشته باشيم. ✨صحبت های مختلفی شد، ابراهيم گفت: اينطور که در شهر پيداست مردم هیچ ارتباطی با آنها ندارند. بهتر است به يکی از مقرهای ضد انقلاب حمله کنيم. در صورت موفقيت به سراغ مقر بعدی برويم. 🍃همه با اين طرح موافقت کردند. قرار شد نيروها را برای حمله آماده کنيم. اما همان روز نيروهای سپاه را به منطقه پاوه اعزام کردند. فقط نيروهای سرباز در اختیار فرماندهی قرار گرفت. ✨ابراهیم و ديگر رفقا به تک تک سنگرهای سربازان سر زدند. با آنها صحبت می کردند و روحيه می دادند. 🍃بعد هم يک وانت هندوانه تهيه كردند و بين سربازان پخش كردند! به اين طريق رفاقتشان با سربازان بيشتر شد. ✨آنها با برنامه های مختلف آمادگی نيروها را بالا بردند. 🍃صبح يکی از روزها آقای خلخالی به جمع بچه ها اضافه شد. تعداد ديگری از بچه های رزمنده هم از شهرهای مختلف به فرودگاه سنندج آمدند. ✨پس از آمادگی لازم، مهمات بين بچه ها توزيع شد. تا قبل از ظهر به يکی از مقرهای ضد انقلاب در شهر حمله کرديم. سريعتر از آنچه فکر ميکرديم آنجا محاصره شد. بعد هم بيشتر نيروهای ضد انقلاب را دستگير کرديم. 🍃از داخل مقر به جز مقدار زيادی مهمات، مقادير زيادی دلار و پاسپورت و شناسنامه های جعلی پيدا کرديم. ✨ابراهيم همه آنها را در يک گونی ريخت و تحويل مسئول سپاه داد. مقر دوم ضد انقلاب هم بدون درگيری تصرف شد.شهر بار ديگر به دست بچه های انقلابی افتاد. 🍃فرمانده سربازان، پس از اين ماجرا می گفت: اگر چند سال ديگر هم صبر می کرديم، سربازان من جرأت چنين حمله ای را پيدا نمی کردند. اين را مديون برادر هادی و ديگر دوستان همرزم ايشان هستيم. آنها با دوستی که با سربازها داشتند روحيه ها را بالا بردند. ✨در آن دوره، فرماندهان بسياری از فنون نظامی و نحوه نبرد را به ابراهيم و ديگر بچه ها آموزش دادند. 🍃اين كار، آنها را به نيروهای ورزيده ای تبديل نمود كه ثمره آن در دوران دفاع مقدس آشكار شد. ✨ماجرای سنندج زياد طولانی نشد. هر چند در ديگر شهرهای کردستان هنوز درگيری های مختصری وجود داشت. 🍃ما در شهريور 1358 به تهران برگشتيم. قاسم و چند نفر ديگر از بچه ها در کردستان ماندند و به نيروهای شهيد چمران ملحق شدند. ✨ابراهيم پس از بازگشت، از بازرسی سازمان تربيت بدنی به آموزش وپرورش رفت. 🍃البته با درخواسـت او موافقت نمی شد، اما با پيگيری های بسيار اين کار را به نتيجه رساند. ✨او وارد مجموعه ای شد که به امثال ابراهيم بسيار نياز داشته و دارد. ⊰᯽⊱┈┈┅┅🦋┅─┈┈⊰᯽⊱
🌸 🌱| يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ ✨ای اهل ایمان، از خدا بترسید چنانچه شایسته خدا ترس بودن است، و نمیرید جز به دین اسلام✨ •|آل عمران/۱۰۲|• مـا را ، اگـر براے یڪ عمـر ڪم گذاشتیم...:) ⊰᯽⊱┈┈┅┅🦋┅─┈┈⊰᯽
♥️🌿|•° .... سرم هوای تو دارد، دلم هوای ضریح چه‌می‌شود‌که‌سری‌گوشه‌ی‌حـرم‌بزنم؟ ❤️🌹❤️🌹❤️🌹 ⊰᯽⊱┈┈┅┅🦋┅─┈┈⊰᯽⊱
پای من از ره خسته شد، بال و پرم بشکسته شد... هر در به رویم بسته شد جز درگه احسان تو... ❤️صلی الله علیک یا علی بن موسی الرضا 🙏❤️😍🌹
متن نامه دفتر تحکیم خطاب به موسوی خوئینی ها جناب آقای محمد موسوی‌خوئینی‌ها با سلام اخیرا نامه‌ای خطاب به رهبر انقلاب نوشته‌اید و از شرایط کشور گله کرده‌اید، اولا خوشحالیم که از پس پرده سیاست به وسط میدان آمده‌اید؛ این اتفاق خوبی است؛ چون مستوری بیش از حد فرد را در سیاست غیرواقعی می‌کند و اجازه نمی‌دهد در فضای عمومی آثار کنش‌های سیاسی‌اش را ببیند و خروجی‌اش می‌شود چنین نامه‌هایی. جناب خوئینی‌ها! اگر در خصوص شرایط کشور واقعا نیت خیرخواهانه‌ای داشتید باید قبل از این نامه، دو نامه دیگر می‌نوشتید اول خطاب به خود و هم قطارانتان در مجمع روحانیون و حزب اتحاد ملت و کارگزاران سازندگی و ... و می‌گفتید حالا وقت آن است که به خاطر فریب مردم در این سالها خاضعانه عذرخواهی کنیم و دوم خطاب به جناب روحانی و از ایشان می‌خواستید هر چه سریع تر استعفا دهند که هر روز ماندنش در دستگاه اجرایی مضر به حال کشور است. جناب خوئینی‌ها در این نامه رندانه تلاش کرده‌اید اولا چشم حقیقت را بر نکات مثبت ببندید و ثانیا در توصیف و تفسیر صحنه ناکارآمدی نقش دستگاه‌های گوناگون را نادیده بگیرید و آدرس نادقیق بدهید، خطای محاسباتی شما این است که زیادی روی ضعف حافظه تاریخی ملت حساب بازکرده‌اید؛ جناب خوئینی‌ها مردم یادشان نمی‌رود که شما و رفقایتان در هر دوره قبل از انتخابات‌های ریاست جمهوری در بوق و کرنا می‌کردید که اگر به ما رای ندهید مملکت به چه تونل وحشتی می‌رود که بیا و ببین و بعد که رای می‌آوردید و ناکارآمدیتان جلوه‌گر می‌شد؛ فریاد کی بود کی بود ما نبودیم سر می‌دادید. جناب خوئینی‌ها مردم یادشان نرفته در سالهای پس از جنگ سه دولت از چهار دولت به طور کامل در اختیار شما و هم حزبی‌هایتان قرار داشته است. چرا عذر خواهی نمی‌کنید؟ آقای خوئینی‌ها بیایید در مورد شاهکار آخرتان یعنی دولت روحانی چند عدد را با هم مرور کنیم، می‌دانستید در این دولت قیمت ارز 7 برابر شده است؟ می‌دانستید قیمت سکه و طلا 6 برابر شده است؟ از برج و بارویتان در جماران خارج شده‌اید که بدانید مردم در بازار مسکن چه می‌کشند؛ می‌دانستید دولت تحت حمایتتان قیمت مسکن را به متری بیست میلیون رسانده است؟ می‌دانستید جناب روحانی و شرکا که با تکرار شما و رفقایتان در گعده‌های مجمع روحانیون کلیددار پاستور شدند کاری کرده‌اند که سن انتظار برای خانه‌دار شدن مردم به هشتاد سال رسیده است. جناب خوئینی‌ها می‌دانید حقوق یک کارگر در دولت مطبوعتان دو میلیون تومان است و خط فقر در تهران 9 میلیون و قیمت پراید نود میلیون، دولت مورد حمایتتان شاخص رفع تبعیض را به بدترین وضع رسانده است. چون گفتید گزارش دارید خواستیم از دولتتان کمی گزارش بدهیم. نمی‌خواهید به آن دو پیشنهاد فکر کنید!؟ عذرخواهی و در خواست استعفا دولت را می‌گوییم. آقای خوئینی‌ها، از پس پرده در آمده‌اید تا خود را اپوزوسیون جمهوری اسلامی جا بیندازید؛ گویا به تابستان داغ امید دارید؟ خیالتان راحت باشد، این تابستان‌ها آمده‌اند و رفته‌اند اما چیزی عاید بزرگ‌تر از شما هم نشده است. جناب خوئینی‌ها سعید حجاریان چند روز قبل در فاز اول رادیکالیسمی که شما فاز دومش را کلید زدید؛ گفته بود شاخص اصلاح‌طلبی اکبر گنجی است، همان گنجی که می‌گفت حضرت روح الله و عقایدش باید به موزه برود. فاز بعدی چیست عالیجناب؟ جناب خوئینی‌ها! هاشم صباغیان می‌گوید اکبر گودرزی و رفقای رادیکالش که ماشه به پیکر شهید مطهری چکاندند شاگردان شما در مسجد جوستان بودند، البته ما به پیروی از حضرت امام حرف نهضت آزادی چی‌ها را باور نمی‌کنیم حتی اگر رفقای شما با آنها رفیق شده باشند اما حالا خطر جمع شدن رادیکال‌های جدید را زیر عبای شما می‌بینیم، تکلیف چیست؟ آقای خوئینی ها هیچکس به اندازه دفتر تحکیم وحدت از کرده های شما در چهل سال گذشته باخبر نیست، حال که بر روی سن رفته اید خود نیز باید پاسخگوی وضعیتی که شما و دولتتان مردم را به آن دچار کرده اید باشید. حتما فراموش نکرده اید که چهل روز پیش با رهبر انقلاب در مورد واقعیت ها صحبت کردیم ولی چهل سال است که شما را پاسخگوی اعمالتان نبوده اید. والعاقبه للمتقین شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت 🇮🇷کانال اساتید انقلابی http://eitaa.com/asatid_enghelabi http://sapp.ir/asatid_enghelabi
هدایت شده از فقه و معارف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖شرح حدیثی از امام رضا (علیه‌السلام) ✅راه جذب دل‌ها، منتقل کردن سخن نیک اهل‌بیت (علیهم‌السلام) 💠رهبرانقلاب: امام علی‌بن‌موسی‌الرّضا (علیه الصّلاة و السّلام) به یکی از یاران خود فرمود: «رحم اللَّه عبدا احیا امرنا»؛ رحمت خدا بر آن کسی که امر ما را، مطلب ما را زنده کند. این راوی میگوید: «فقلت له کیف یحیی امرکم»؛ چه جوری میشود که امر شما، مطلب شما، موضوع مورد اهتمام شما زنده شود؟ «قال یتعلّم علومنا و یعلّمها النّاس»؛ علوم ما را فرا بگیرند، معارف اهل‌بیت را فرا بگیرند، آن را به مردم، به دلهای مشتاق، به ذهنهای جستجوگر منتقل کنند. «فانّ النّاس لو علموا محاسن کلامنا لاتّبعونا».(۱) 🔸برای گسترش معارف اهل‌بیت هیچ لازم نیست شما به این در و آن در بزنید؛ هیچ نیازی ندارد به بداخلاقی کردن و متعرض این و آن شدن؛ همین اندازه کافی است که معارف اهل‌بیت را درست فرا بگیریم، آن را به دیگران منتقل کنیم. این معارف توحیدی، این معارف انسان‌شناسی، این معارف فراگیر نسبت به مسائل زندگی بشر، خود جذاب است، دلها را جذب میکند، آنها را دنبال راه ائمه به راه می‌اندازد. ۱۳۸۹/۰۸/۰۳ ١) معانی الأخبار، شیخ صدوق، ص ۱۸۰ ؛ 💻 @khamenei_maaref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا