eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.7هزار عکس
613 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
: که‌جزتوبادگرم‌نیست‌ ذوق‌گفت‌و‌شنود . . ☁️ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 سلام بزرگترین رسواییم اینه که چون همیشه عادت داشتم وقتی میشینم رو مبل پاهامو میارم بالا میذارم رو مبل شب خواستگاریم اصلا حواسم نبود طبق عادت پاهامو گذاشتم بالا شوهرم هنوز که هنوزه میگه😐 میگه داشتم شاخ درمیاوردم زمانیکه همه دخترا ادا با کلاسی درمیارن تو پاتو گذاشتی رو مبل .... یه تیکشم که من اصلا یادم نمیاد میگه دستتو کردی تودهنت وخلاصه کلا میگه عاشق صداقتت شدم.😍😍😷 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
"بسم ربّ الخـٰالق دل های عـٰاشق✨"
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 سلام ما تازه داشتیم باهم ازدواج میکردیم رفتیم خرید دنبال لباس عروس بودیم که رفتیم مغازه ..... فروشنده گف عروس خانم کیه؟؟؟؟؟ من که لباس عروس خیلی پسندیده بودم یهو بلند گفتم من من همه خندیدن خلاصه خیلی خجالت کشیدم🤦‍♀🤦‍♀🤦‍♀🤦‍♀ دخترا روز عروسیتون هول نکنید مثل من😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: به شکل تازه ای دوستت دارم.. به شکل صبح باران‌و بوی گل🌼♥️ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿 تازه عقد کرده بودیم برا خودشیرینی رفتم به خانواده مادرشوهرم که روستایین کمک کنم و میموندم تو خونه غذا درست میکردم تا از سر زمین بیان . یه روز نهار درست کردم. چای هم گذاشتم و ابجوش گذاشتم تا فراوون چای باشه خستن بخورن یه فلاکس بود برداشتم آبجوشا رو. خالی کردم تو فلاکس و زیر گازو خاموش کردم. بعد فلاکسو گذاشتم رو گازی که روش ابجوش بود بعد که اومدن پدرشوهرم گف چای بیار منم همینجوراز اشپزخونه میومدم و از دست پخت خودم تعریف میکردم و رفتم فلاکسو برداشتم گفتم وا چه فلاکس سنگین شد اهمیت ندادم همینجور میومدن تا رسیدم به پدرشوهرم دیدم 🙄😳😳😳اینجوری نگا میکنه به من و به🙄😳😳😳به فلاکس پاینو که دیدم به بههههه واییی فلاکس ته لاکیش چسبیده بود به اجاق گاز و من با اون قسمت سیاه گاز فلاکسو بلند کرده بودممم از خجالت اب شدم و جالب تر این که چن هفته بعد مادزشوهرم گف نمیدونم کدوم بی عقلی ته لاکی فلاکسو سوزونده 😂😂😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: وقتی میخواید بهش بگید چقدرقشنگی ، مثل مولانا بهش بگید : - چه‌ جمال‌ جا‌ن‌فزایی‌ که‌ میان‌ جان‌ِ مایی ! تو به‌جان‌چه‌ می‌نمایی؛ تو‌چنین‌شکر چرایی؟🌱:)) @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿 من با خانوادم رفته بودم خونه نامزدم روستا و نمیدونستم اونا پذیرایشون خیلی سطح پایین هست و سیر نمیشم و بعدشم‌اصلا خبری از میان وعده نیست خلاصه شدید گرسنم بود و خونه خاله شوهرم شام دعوتمون کردن منم خیلی ادعای کلاس داشتم و پز و افاده ولی خب گرسنکی فشار آورده بود سر سفره دیدم‌خاله شوهرم با اینکه وضع مالی خوبی هم‌داشتن غذای خیلی ناچیزی درست کرده بود ومن‌پیش خانوادم‌خجالت کشیدم ولی خب بهتر از گرسنگی بود و دقیقا سر سفره روبرو شوهرخاله شوهرم‌نشسته بودم یهو یه لقمه بگرفتم‌دهنمو به شدت باز کرده بودم و چشمم افتاد به مرده که خیره به من شده بود و کاملا مشخص بود تعجب کرده بود🤣🤣🤣🤣🤣🤣 هنوز بعد از ۱۳ سال یادمه وقتی فکرشو میکنم خجالت میکشم.... @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: بدترین نوعِ جان دادن در آب و آتش نیست نه! بدترینش آن زمان است که تو مُدام صدایم میزنی و من ذره ذره جانم را نثارت میکنم🌙 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 تازه ازدواج کرده بودیم ورفته بودیم خونه خودمون. شوهرم هرروز ظهر میرفت مسجد نزدیک خونمون. یه روز منم هوس کردم برم اون مسجد. دفعه اولم بود. وقتی رسیدم نماز شروع کرده بودن. حالا هرچی دنبال در قسمت زنونه میگشتم پیدا نمیکردم. منم دیدم نزدیکه حاج آقا بره رکوع ونماز ازدستم دربره سریع پریدم تو قسمت مردونه وپشت سر مردا نمازم رو بستم. آخرکار که حاج آقانماز رو تموم کردمن هنوز داشتم رکعت های عقب افتاده ام رو میخوندم.مردایی که بلافاصله بعداز نماز بلند شده بودن که برن وقتی منو میدیدن پیش خودشون میگفتن این دیگه چه خنگیه که اومده داره اینجا نماز میخونه😂 تازه وقتی نمازم تموم شد دیدم شوهرم بلند شده داره میره منم صداش زدمو باهاش بای بای کردم. اونم تا منو دید از خجالت تو زد تو سر خودش.. سریع ازمسجد در رفت بدون اینکه جوابمو بده. خونه که اومدم کلی دعوام کرد که آبروی منو بردی وهمه همکارام اونجا بودن و... @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: بجای صبح به خیر بهش بگو... "برخیز،که دلم تورا میخواهد" صبحتان به خیر ای آقـاے من⛅️✨ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿