#دلبرووووووون:.
.
درسمتچپ سینهام شهر کوچکیست
که تو برای آن نور و روشنایی
هستی💡✨!
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_عروسی:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
خاطره من مال عروسیمونه
همسر من خیلی خجالتی هستن
اولش که اومدن آرایشگاه دنبالم منو که دیدن نشناختنم و گفت اشتباه شده بگید خانوم خودم بیاد 😂داشت میرفتاااااا بعد صداش که کردم متوجه شد خودمم😂😂
بعد از کارای فیلم برداری تو سالن آرایشگاه
فیلم بردار گفت که بیاد سوار ماشین بشید همسر منم بدو بدو🏃♂🏃♂رفت پایین و من موندم و با لباس عروس دنباله دار و پله ها داغون و کفش پاشنه بلند و یه شنل که رو سرم بود و هیچ جا رو نمیدیدم🤦♀🤦♀
خوب اینجا خونسردیمو حفظ کردم و یواش یواش اومدم پایین تو پیچ پله ها یه پایه فلزی کولر بود که خوب من ندیدمش و خوردم بهش و از درد نمی تونستم تکون بخورم اینقدر حرصم گرفته بود که دلم میخواست جیغ بزنم
😤😤😤😤
وقتی رسیدم پایین پله ها دو لا بودم از درد تو ماشین که نشستم دنباله لباسمو گوله کرد و فشارش میداد که جا بشه تو ماشین 😂😂
خدا رو شکر در مورد اسفند و.. توجیه بود و گرنه خونش حلال میشد 😏
کلا من شب عروسی پله ها برام معضلی شده بود
بعد مراسم هم از پله های سالن داشتم میافتادم و داییم به دادم رسید و نگهم داشت
دیگه اونجا بهش تذکر دادن که بابا این بنده خدا هیچی نمیبینه شما باید کمکمش کنی 😆😆
ولی بازم تکرار شداااااا 🤦♀
خونه مادرشوهرم طبقه چهارم بود و آسانسورم نداشت و ما مجبور بودیم بریم خونه مادرشوهرم (خونه خودمون قمه ولی مراسممون تهران بود) اونجا هم از پله ها رو تند تند میرفت بالا و دست منم گرفته بود و میکشیداااااا پاشنه کفشم کنده شد و دیگه اعصابم خورد شده بود ولی کاری نمی تونستم بکنم چون همه فک و فامیل پشت سرمون داشتن میومدن بالا
چهار طبقه منو دنبال خودش کشید
وقتی رسیدیم پشت در برادر شوهرم از این بمب شادیا ترکوند پشت سرمون و من زهره ترک شدم و جیغ بنفشششش کشیدم
خلاصه هر وقت یاد مراسم عروسیمون میافتم میگم کاش عروسی نمی گرفتیم که من اینقدر اذیت نمی شدم
این فقط سوتی های پله هاش بود 😬
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_ازدواج
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
من ترم دو دانشگاه که بودم ازدواج کردم ازدواجمم به این صورت بود که شب بله برون پدر شوهر و پدرم تصمیم گرفتن یه هفته ای برای ما عروسی بگیرن 🤦♀یعنی ما توی یه هفته آزمایشگاه و خرید بازار و ...همه رو انجام دادیم پدرمون در اومده بود
گذشت و شب عروسی شد من فردای عروسی یه کلاس خیلی مهم داشتم که اگه نمیرفتم استاد حذفم میکرد خلاصه شب عروسی شد و ...
صبح با اون حال خرابم همسری منو رسوند دانشگاه و رسیدم به کلاس استاد سخت گیرمونم اومد و شروع کرد درس دادن منم که بعد یه هفته که سرجمع 24 ساعتم نخوابیده بودم و شب عروسی 😐اینقدر خوابم گرفته بود درحال چرت زدن بودم که یهو استادمون گفت خانوم فلانی دیشب چیکارمیکردی که نخوابیدی؟آقا اینو گفت من که سرخ شدم از خجالت داشتم میمردم کلاس ترکید
کلاس مام اکثرا آقا هستن استاد یه نگاهی به همه کرد و و گفت کجای حرفم خنده داشت یه پسره ی پرروی کلاسمون گفت استاد دیشب عروسیش بوده استاد یه لحظه سرخ شد و بعدم جدی شد و رفت ادامه ی درسش ولی من دیگه اون آدم سابق نشدم 🤣
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_خواستگاری:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
رفتم خواستگاری تو اتاق داشتم صحبت میکردیم گفت مشخصه به شیرینی خامه ای خیلی علاقه مندین
گفتم مشخصه شما هم آدم شناس ماهری هستین
گفت نه جعبه ی شیرینی که اوردین فقط سه تا دونه توش بود😐😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبروووووون:
أما بعد ...
لن أحب أحداً بعدك ،
أما قبل ...
فأنا أساساً لم اعرف الحب إلا بك .. !
« در موردِ بعد . . ؛
بعد از تو هیچ کس را دوست نخواهم داشت ،
در مورد قبل . .
من اساساً عشق را بدونِ تو نمی شناختم...🌱'! »
#عربیات
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_خواستگاری:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
خاطره من برمیگرده به دهه شصت ، اونموقع مدبود که اگه کسی خواستگاری میومد دختر میگفت قصد ازدواج ندارم
داماد خونشون با ما خیلی فاصله داشت ، همسایه ما با برادرشوهرم دوست بود ومعرف ما
روزهای پایانی زمستون بود ولی همه جا پربرف
خونه ما تو ارتفاع بود و خونه همسایه مون که باهاشون خیلی صمیمی بودم پایین تر از خونه ما اونور کوچه
داماد باخانواده اومده بودن اونجا ، دوستمون اومد گفت من چکار کنم ، منم که قصد ازدواج نداشتم😁
مامانم و داداشم رفتند تا اینو بگند ، اما رفتن همان و پسندیدن داماد همان
دیگه گفتن به دخترشون که شاید ده ساله بود بیاد به من بگه که بیام حیاط خونمون تا داماد منو از پشت بوم ببینه
منم از تو حیاط دیدمش پسر تقریبا تپل و بامزه ای بنظر میرسید ، گلوله های برف رو درست میکرد و اینورو اونور ، منم رد شدم البته با چادر رنگی و شلوار لی ، اون که چشمش به من افتاد درجا پسندید و رفت که از پله ها بره پایین
بگم که اونا بنایی داشتن و فقط آجری رو بجای پله گذاشته بودن
دیگه چشمتون روز بد نبینه قل قل تا پایین رفتن😂😂😂
همیشه میخندیم به اونروزها
خوبه عاشق نبودیم حالا وگرنه خدا میدونه چی میشد
بگم که الان نوه هم داریم 😍☺️☺️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبرووووون:
#دلبریبهسبکادبی
وقتۍ عکسشو براتون مۍفرستہ مثل هـلالۍ بهش بگید:
"تسکین نیابد جانمن، صد بار اگر بـینم تـورا"☁️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_خواستگاری:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
شش هفت تا خواستگاری اخیرم بخاطر خجالتی بودنم بهم خورده
آخه یه دسته موز میذارن جلوت
بعد آخرش بابای طرف میگه خجالت نکش اون آخریشم بخور
خب خجالت میکشه آدم دیگه😁😓
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبروووووووون:
‹جان میدهم از حسرت
ديدارِ تو چون صُبح!
باشد كه چو خورشيد
درخشان به در آيی..🌤›
|حافظ|
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_خواستگاری:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
برای اولین بار قرار بود با خواستگارم تو پارک صحبت کنم منم خیلی کم سن وسال بودم وبی تجربه رو صندلی نشستیم .
حرف که نمیزدم بیشتر شنونده بودم اصلا به حرفهاش توجه نمیکردم همش به فکر این بودم خداکنه خوشگل باشم …
و فکر میکردم قیافم از نیم رخ زیباتره همش سعی میکردم نیم رخ باشم تا فر مژهام مشخص باشه سرتونو درد نیارم
اون هم ازم خیلی تعریف میکرد
دیگه من باورم شده بود که الان سیندرلا هستم و آ.. شاهزاده
منم میخواستم خوشگلتر بشم هر یک کلمه که بین پاراگراف های اون صحبت میکردم جوری چشمهامو خمار میکردم و بعد به سرعت سرمو مثل غاز نیم رخ میکردم که…
چندباری این حرکت غیرعادی تکرار کردم
آخر طاقت نیاورد گفت چرا چشماتو مثل کورا سفید میکنی باید حال منو میدید مثل اسکلها لبخند عصبی زدم
حالا اینجا را داشته باشید دیگه نیومد که نیومد
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبروووووووون:
- 🤍 -خورشید را بگو
که نتابد ز پشت ابر
چون صبح من
به خندهات آغاز میشود˘˘✨🌤
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_نامزدی:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
اوایل نامزدی ی شب براشام خونه مادر شوهر بودیم دیدم ی زودپز ده لیتری رواجاق گازشون بودچون خواهر شوهر وبرادر شوهرها همه بودن
موقع سفره انداختی شد من منتظر کله پاچه شدم گفتم زود پز حتما کله پاچه توشه😋😍
سرسفره پیش شوهر جان نشستم یواشکی بهش گفتم من خیلی کله پاچه دوست دارم که ی دفعه دختر خواهرش گف دایی اینو بزار جلو زندایی اینم برا خودت 😐جای همه خالی سیب زمینی ابپز رو خوردم😐😢
من هنوز در حالت شوک بودم که شوهرم گف برا چی گفتی کله پاچه دوس داری🤔 گفتم همین جوری😒
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿