eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.7هزار عکس
633 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
: ‹عندما اكون معك لا أحتاج أي شيء آخر أشعر بالكمال معك فقط› وقتی با تـو هستم بـه چیز دیگری نیاز ندارم! مـن فقط با تـو احساس کامل بودن میکنم . . 🌻🌙 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 چند وقته سوتی های مربوط به خاستگاری و میخونم ولی همت نکردم خودم بنویسم من کلی خاطره از مراسمات خاستگاری دارم آخه ۳تاداداش کوچیکتر از خودم دارم و یه جورایی من بیشتر تو کار پیدا کردن دختر و صحبت کردنا هستم خدا روشکر تا الان ۲تاشون ازدواج کردن وسومی که ۳۰سالشه هنوز براش قبول نکرده دست به کار بشیم و اقدام کنیم اول از همه از همه خواهش میکنم برای خوشبختی و عاقبت بخیری جوونا دعا کنید القصه مورد اول برای داداش اولیم بود که یه شب دوجا رفتیم دختر دیدیم اون موقع برادرام سواری نداشتن ماشین نیسان داشتن من و مامانم و دختر آبجیم اولی رو رفتیم داداش من قدش خیلی بلند و معیار اولیش برا زن آیندش قد بود که بهم بخورن حالا مامان بنده خدای منم از بس عجله داشت و خسته شده بود از گشتن هر قد بلندی و میگفت این دیگه عالیه😂😂😂 داداشم اون موقع حدود۳۰سالش بود این دختر خانم قدش بلند بود ولی سنش شاید حدود۱۸بود لاغر و بلند حالا ما میدونیم داداشم قبول نمیکنه زود بلند شدیم خداحافظی که ب قرار بعدی که دوست دختر خالم بود برسیم مامان ساده مام هی با مادر دختر دل و قلوه میده و قول قرار میزاره که آره زنگ میزنیم قرار بزاریم پسرم بیاد آشنا بشید کلی از این عجول بودن مامان حرص خوردیم برای قرار دومی باید دختر خاله رو میبردیم ک دیگه هیچ جوره جلو ماشین جا نمیشدیم عقب نیسلن نشستیم🤣🤣🤣 دختر خالم هی پشت شیشه میزد ب داداشم میگفت ک نزدیک خونه نشه ی وقت از پنجره ببینن ک ما از عقب نیسان پیاده شدیم ،😂😂البته اون داماد نبودا داداش بعدی بود چون داماد تهران شاغل بود اگ دختری رو پسند میکردیم آخر هفته اون میرفت آشنا میشد😑😑 حالا رفتیم خونه مامان خانم از همون اول ساز مخالف زدکه چیه خونشون چقدر پله داره ۲طبقه رو نمیتونم بیام بالا رفتیم بالام دختر خاله ما به نکاتی دقت میکرد که ما هیچ وقت تو خاستگاریا کار نداشتیم 🥴 یواشکی انگشت میکشید لبه قندون که ببینید تمیزن لبه های قتدونشون خاک نداره😅☺️ یا ببین اصلا گرد کفشای تو پاگردشون تمیز کردن خاک نداره🤨 حالا از همه چی که گذشته نگاهش خورده به جورابای مامانم نگو مامان عجولمون جورابای خودش و پیدا نکرده یه جفت جوراب مردونه طوسی پوشیده این نکته سنجم با انگشت جوراب نشونمون داد😱🤣 دیگه می نتونستیم جلو خودمون و بگیریم حالا هی مامان چشم وابرو میاد چتونه نخندید زشته 🥴😂🤣 نمیدونم اونا متوجه جورابای مامانم شدن یا نه ولی خدایی دختر خوبی بود ما برخلاف اولی پسندیدیم ولی جلسه ای که داداشم رفت دختر ببینه نگو دختر اونقدر محجبه خودش و نشون میده که داداشم گفت من به جز یه دماغ چیزی ندیدم😑 حالا یه تجربه به دختر خانمهای محجبه جلو خاستگار دیگه نباید اینقدر رعایت کنید بابا همون دینش گفته وقتی قصد جدی باشه حتی پسر میتونه با سر باز دختر ببینه تا پسند کنه بغچه پیچ که نمیشه🤨🤨🤨 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: یکی پرسیده‌ بود از کجا‌ بفهمم‌ عاشق‌ شدم؟ جـواب‌ داد: ‌عشق‌ زمانی‌ اتفاق‌ میفتد‌ کہ‌ معشوق‌ به‌ شما‌ قطعه‌ای‌ از‌ روحتان‌ را‌ می‌بخشد؛ که‌ هرگز‌ نمی‌دانستید‌ آن‌ را‌ گم‌ کرده‌ بودید : )🌿 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 صحبت خاستگاری شد داغ دلم تازه شد🤕گفتم بگم من قبل ازدواج ترم اول دانشگاه بودم اشتباهی به یکی زنگ زدم دیگه اون ول کن نبود چهارسال حرف زدیم بعد خونوادش اومدن خاستگاری ما خیلی سرتر از اونا بودیم ولی باز من چون پسره خوب وصادق بود دوسش داشتم خلاصه من تو این چهارسال کل خاسگارامو رد کردم اینا اومدن مامانش وخواهر وهمسر پسرعموش منم چایی بردم واین خانم ک همسر پسر عموی آقا دوماد بود ازم چندتاسوال پرسید منم ج دادم 🤐بعد که رفتن گفته بوده این دختره بدرد شما نمیخوره😒 خیلی پرحرف بود ولی خداشاهده منم فقط سوال خودشو ج داده بودم خلاصه نزاشت بهم برسیم وپسره نامزد کرد بعد اون من ازدواج کردم و دوباره پسره اومد دم مهد کودکی ک کار می‌کردم گف من نمیتونم ادامه بدم بانامزدم بیا دوباره باهم باشیم توام طلاق بگیر منم گفتم من یه بار بهت اعتمادکردم دیگه ن الانم نامزدمو دوس دارم رفت الان هر دوتامون بچه داریم تو اینستا هم پیجمو دیده عکسامم میبینه ولی کلا حرفی نمیزنه بزنه هم من جواب نمیدم چون خیانت تو کار من نیس 😍زندگیمو دوس دارم به اونم گفتم زنتو دوس داشته باشی زندگیت درس میشه وگرنه مطمعن باش خیانت خیانت میاره و..... اون خانم ک نزاشت ما بهم برسیم دختر خودش الان مونده رو دستش چوب خدا صدا نداره ممنون که خوندین ببخشید زیاد شد... @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 سلام یه خاطره یادم اومد خواهرشوهرم که عقد کرده بوده پدرشون دوست نداشته داماد بیاد خونش راهش نمیداده همسر من هم بااین خواهرش پشت سر همی بودند لج بودن باهم هنوزم لج هستن😐😐 یه شب پدرومادرشون خونه نبودن این شوهر خواهرشون اروم میاد پشت پنجره برادر شوهرم و همسرم که نوجوان بودن میفهمن اروم میرن بالا پشت بوم یه چوب بزرگ هم میبرند که دزد بود بزننش بعد میبینن دامادشونه همسرم اروم چوب رو میبره تا نزدیکه سرش بعد چوب و رها میکنه میخوره توسرداماد اینم ترسو پا میزاره به فرار🏃‍♂خونه کناری نیمه کاره بوده این داماد میره تو خونه که کسی نبینه ومیوفته تو چاه خونه😂😂😂 دیگه خلاصه برادر زنا درش میارن اما خب پرو بوده همیشه یواشکی میومده😂😂ولی خب همیشه هم با برادر زناش بده شاید عقده همون موقع رو داره😜😜😜 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: دانیالم سلام ! دلتنگتم ، دلتنگ خندھ‌هایت ، دلتنگ سر به سر گذاشتن هایت ، دلتنگ قدم زدن هایمان در خیابان‌هایی که همیشه میگفتی : امن ترین خیابان‌های دنیاست . مهربانم ! قشنگ‌ترین لحظه‌هاۍ زندگیم با بودن در کنار تو رقم خورد ؛ تا با تکرار خاطرات ، شیرینے زندگۍ را برایم به تصویر بکشی . . عزیز تر از جانم ! تمام آرزوهاۍ عاشقانه‌ام را تقدیم‌ تو میکنم و قول میدهم که بی‌تابۍ نکنم ، محکم باشم ، صبور باشم ، قوی باشم ، شیرزن باشم . . همسرم شهادتت مبارک :) شهادتت مبارک که تو برای همیشه تاریخِ زندھ‌ای و زنده خواهے ماند ؛ و اینک ما ماندھ‌ایم با عهدے سنگین بر گردن‌مان . .🌿'! همسر شهید امنیت دانیال رضازادھ ♥️✨- @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 داداشم نامزد شده بود پدر خانومش امده بود انگار تحقیق 😕 اونم پیش من😂 ن من ایشون دیدم ن ایشون منو ها امد گفت اسم داداشم ... چجور ادمیه یه نگاه کردم طرفش گفتم شما اسم خودش...‌ هستین 😂 گفت شاید منم گفتم فلانی داداشم بفرمایید مغازه چای داداشم رفته نماز 🤣🤣بنده خدا خندش گرفت منم بچه بودم ها ۱۲ ۱۳ سالم بود همیشه ب داداشم‌میگفتم داماد شو پیله بودم عااا اخرش گفت چیه تو میخوای از جلوت رد بشم گفتم نننن میخوام‌تو داماد بشی بیام عروسیت ب عنوان داداش داماد چند تیکه گوشت بخورم کیف کنم🤣🤣🤣🤣🤣 بخدا تمام ارزوم همین بود براداداشم کلا دوجا رفتن خاستگاری اولی قصد ازدواج نداشت کلا گفتن باید صبر کنید فعلا گفتیم ن( عجله داشتیم مهمون خارجی امده بود ک مراسم عقد داداشم ببینه ) دومی وقتی پدر خانومش فهمید اسم بابام و پدربزرگم خودش گفت نماز شکر خوندم❤️🌹 یه چیز دیگه از صبح به همه فامیل گفتم شب یلدا کجا بریم خونه کی اونام میخندیدن چیزی نیمگفتن الان فهمیدم یک ماهه بعده😞😂ساعت ۹ شب🙈 همیشه شب یلدارو من اشتباهی میگیرم یه ماه جلوتر میرم پیشواز😂 تازه اینجام میخواستم بنویسم یلداتون ب سفیدی هندوانه هایی ک میخرین باشه 🤣🤣🤣 نمیدونم چه خبره امروز از ساعت ۱۲ همش دارم ویراش میکنم الان ۱۲شبه😂 الان فهمیدم اون کرم ک چند روزه دارم استفاده میکنم کرم نیس🥴 واکس بعد رنگ کردن مو هست ک داداشم از المان فرستاده برا مامانم😬😂 حالت دهنده مو هس و رنگ طبیعی نشون میده💔😂 خداشاهده هم خوش بوعه هم شبیه آبرسان😂 معذرت زیاد شد همه رو خواستم‌تو یه متن جا بدم🙏🌹 حامد شونم @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: • تو همان دلـبرِ معروف دلـم باش منم آن دلداده‌ۍ مجنون و پریشان . . @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 تقریبا ۱۰سال پیش پسرهمسایمون ازدواج کرد وما هم دعوت شده بودیم عروسیشونو تو یه تالار جدید ونوساز گرفته بودن که کمتر کسی آدرسشو میدونست ماهم رفتیم کنار جاده یه ماشین گرفتیم و رفتیم رانندهه با بابام خوش وبش میکرد وحرف میزدن،یهو برگشت پرسید تالار چی چیه اسمش ؟؟آبجیمم اسمشو داد بابامم گفت تالار جدیده میدونی کجاس؟رانندهه گفت کاریت نباشه حاجی ناسلامتی یه عمره راننده ایم😏.خلاصه این ازهردری حرف میزد،از شاخ بازیاش از لوتی گریاش، بالاخره رسیدیم.دیدیم خیلی تاریکه اونجا،هیچ صدایی اعم از کل کشیدن و دست وجیغ وآهنگ شنیده نمیشد راننده گفت لابد فعلا شروع نشده🤔 ،مام زودباور،باورمون شد😬.پیاده شدیم اونم رفت.رفتیم جلوتر صدا شغال وگرگ و سگ میومد.همه جا تاریک خیلی ترسناک بود، بعد کلی تحقیق و تفحص 🕵🏻‍♀🔍فهمیدیم اونجا یه سفره خونه هست هم اسم همون تالاره این نره خر فک کرده اون تالاره،مارواشتباهی برده اونجا☹️ ولی خداییش همون اولشم که سوارشدیم این خیلی مشکوک بود همچین ناکوک میزد ولی در کل ساقیشو دوس داشتم😁😂 القصه مام تا یه جاییو پیاده اومدیم🚶🏻‍♂🚶🏻‍♀ (مگه آنتن میداد اونجا)بعد زنگ زدیم📞 داداشم از سرکار مرخصی گرفت اومدمارو ورداشت، وقتی رفتیم تالارو بسته بودن. عروسی رفتنمونم عین آدم نیس.😶😢😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
:. . بی‌عشق عبور از دلِ طوفان نتوان کرد بی‌یار سفر از غم و باران نتوان کرد . .!☁️ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿 زمستون سال قبل،من قرار بود ی پسری رو ببینم برا اولین بار(خانواده هامون در جریان بودن) ایشون خیلی پسر مثبت و خانواده داری بود ک فقط چندبار ازدور دیده بودمش.پ آقا هوا خیلی سرد بود و منم منتظر این اقا تو خیابون،زنگ هم زدم ک کجایی و من وقت ندارمو فلان یهو ی ۲۰۶وایساد منم گفتم اخ جوون اومد،از سرما زودپریدم بالا و ی لحظه دستشو دیدم ک رو فرمون بود و ی تتو گل رز گنده داشت.گفتم تو ک تتو نداشتی اصلا بهت میخورد نماز بخونی گفت اره میخونم آقا من هی از قبلا حرف میزدم هی این اقا هیچی نمیگفت فقط اونجایی ک گفتم مگه قرار نبود....برگشت گفت مگ منو میشناسی😮من دیگه چشام گرد شد دست و پاهام شل شد😂اون پسرع ک بزورخودشو کنترل کرده بود نخنده.فقط گفت نترس الان پیادت میکنم😂😂😂من ک جلو خودش زدم زیر گریه🤣 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: -نوید من اونقدری که از نظر تو جذابم از نظر همه نیستم، خب ؟ +تو جذاب ترین دختر جهانی، خب ؟!🌿》 عصبانی نیستم !🎥 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿