eitaa logo
بهشتیان 🌱
35.4هزار دنبال‌کننده
190 عکس
69 ویدیو
0 فایل
کد شامد کانال 1-1-774454-64-0-3 به قلم فاطمه علی‌کرم کپی حرام و نویسنده راضی نیست نام‌اثرها👇 https://eitaa.com/joinchat/1016726656C03ad44f3ea تبلیغات👈🏻    https://eitaa.com/joinchat/3465609338C403c4bc61a
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀💞🍀💞🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀💞🍀💞🍀 🍀💞🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀💞🍀 🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀 🍀💞🍀 💞🍀 🍀 🍀منتهای عشق💞 _ کجا هست؟ _ تو رضایت‌نامه زدن اصفهان. ابروهاش بالا رفت. _ این رو باید پدربزرگت اجازه بده. _ خب... می‌شه شما باهاش صحبت کنید، اجازه‌ش رو بگیرید؟ _ باشه. اون‌ گوشی رو بیار. خوشحال گوشی رو برداشتم و سمتش گرفتم. _ زهره رو نگفتن؟ ناخواسته خندم گرفت. _ نه بابا. زهره به زور ده می‌شه. خاله متأسف سرش رو تکون داد و شماره‌ی خونه‌ی‌ آقاجون رو گرفت.‌ _ سلام‌ آقاجون. نگاهم به علی افتاد که پشت سر میلاد پایین اومد. _ ای وای آقاجون این چه حرفیه! شما بزرگ‌ مایی. علی روبروی من نشست و سینی چایی رو سمت خودش کشید. _ نه ما اصلاً ناراحت نشدیم. تنها ناراحتی ما، نگرانی برای حال شما بود. علی گفت: _ میلاد برو قندون رو بیار. میلاد کلافه ایستاد و سمت آشپزخونه رفت. _ راستش آقاجون‌، رویا تو مدرسه به خاطر یکی از درس‌هاش که نمره‌ش خوب شده، می‌خوان ببرنش آزمون فیزیک... علی قندون رو از میلاد گرفت و نگاهی به من انداخت. _ شما لطف دارید ولی چون قراره یک‌هفته بره اصفهان تا آزمونش رو بده، من گفتم شما باید اجازه بدید. اَخم کمرنگی وسط پیشونی علی نشست و بهم خیره موند. یعنی ناراحت شده که چرا اول به اون نگفتم؟ _ پس با اجازتون من رضایت‌نامه‌اش رو از طرف شما امضاء می‌کنم. _ دستتون درد نکنه‌، به خانم‌جون سلام برسونید. خداحافظ. تماس رو قطع کرد و خوشحال گفت: _ اینم اجازه‌ی اصفهان رفتنت. لبخند خاله رو با لبخند پاسخ دادم. _ رویا هیچ‌جا نمی‌ره! وارفته به علی که بهم خیره بود نگاه کردم. خاله پرسید: _ چرا؟ _ چون من می‌گم. خاله خواست حرفی بزنه اما علی پیش‌دستی کرد. _ چون این خونه قانون خودش رو داره. نمی‌شه دختر شب از خونه بیرون‌‌ بمونه. بغض توی گلوم رو پس زدم. _ خب با مدرسه می‌خوام‌ برم! _ قانون خونه همینه رویا! تو هم با زهره هیچ فرقی نداری. احساس می‌کنم داره در حقم ظلم می‌شه.‌ _ ولی من دوست دارم‌ شرکت کنم.‌ _ تو بیخود می‌کنی! نگاهم رو ازش گرفتم و رو به خاله گفتم: _ خاله این آزمون برای من خیلی مهمه. خاله درمونده نگاهش رو به علی داد.‌ _ علی‌جان... _ من حرف آخر رو زدم.‌‌ رویا هم می‌دونست جواب من چیه که به شما گفت از آقاجون براش اجازه بگیرید. _ نه علی‌جان‌، رویا به من گفت... دیگه نمی‌تونم جلوی بغضم رو بگیرم. ایستادم‌ و با حرص به علی نگاه کردم. _ باشه. نمی‌رم. سمت پله‌ها رفتم و کفری یکی‌یکی بالا رفتم. وارد اتاق شدم و دَر رو بهم کوبیدم. همون‌جا روی زمین نشستم و شروع به گریه کردم.        ✍🏻 🚫 و پیگرد دارد🚫 ╔═💞🍀════╗      @behestiyan ╚════💞🍀═╝ پارت‌اول https://eitaa.com/behestiyan/16 🍀 💞🍀 🍀💞🍀 💞🍀💞🍀 🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀💞🍀 🍀💞🍀💞🍀💞🍀
بهشتیان 🌱
🍀💞🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀💞🍀 🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀 🍀💞🍀 💞🍀 🍀 #پارت345 🍀منتهای عشق💞 علی گفت _این که یه پسر دایی بیشتر ندا
🍀💞🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀💞🍀 🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀 🍀💞🍀 💞🍀 🍀 🍀منتهای عشق💞 _زهره از منم‌فضول تره با لبخند نگاهم کرد _زهره شاید فضول باشه ولی زن من فقط کنجکاوه با لذت خندیدم _ناهارت خیلی خوشمزه بود. ترسیدم جلوی میلاد زیادی تشکر کنم دستش بگیره _میلاد خیلی مهربونه. بالا که بود اصلا من رو نه اذیت کرد نه ناراحت. علی یه چیزی بگم نارتحت نمیشی؟ _چی؟ _کاش رضا و مهشید از اینجا برن _از خداشونه. پول ندارن وگرنه میرفتن پس اون وام رو چیکار کردن! ایستاد و روی مبل نشست _یکم بخوابم. خیلی خسته شدم _منم باعث زحمتت شدم _زحمت چیه! تو خود رحمتی دراز کشید و چشمش رو بست _تو هم بخواب. قبلا‌ ازاینکه بریم پایین پات رو شستشو بشیم _دکتر گفت روزی یک بار. یعنی فردا... یکی از چشم‌هاش روبازکرد وشوخی وجدی گفت _تو بایدحرف من رو گوش کنی یا دکتر صدا دارخندیم _البته که حرف شما چشمش رو بست و لبخندش رو جمع و جور کرد _پس حرف نباشه _چشم بوی قرمه سبزی از پایین میاد و غذای شب هم معلوم شد. صدای پیامک گوشیم بلند شد با فکر اینکه شاید دایی باشه فوری برداشتم و پیام رو باز کردم "رویا گوجه و خیار داری؟ مامان به میلاد میگه برو بخر. نمیره" براش نوشتم "دارم بیا ببر." پارت زاپاس مادرشوهرم طلاهامو دزدید.‌ به شوهرم گفتم‌ عصبی شد و گفت خودت بردی فروختی دادی بابات میخوای بندازی گردن مادر من. یه روز مادرشو صدا کردم پنهانی ازش فیلم گرفتم گفتم خونه دوربین داشته طلاهامو پس بده.‌اونم رنگ‌و روش پری و کیسه‌ی طلاهام رو از کیفش بیرون انداخت و کلی فحشم داد و رفت. شوهرم‌که اومد فیلم رو نشونش دادم.... https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae        ✍🏻 🚫 و پیگرد دارد🚫 ╔═💞🍀════╗      @behestiyan ╚════💞🍀═╝ پارت‌اول https://eitaa.com/behestiyan/16 🍀 💞🍀 🍀💞🍀 💞🍀💞🍀 🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀💞🍀 🍀💞🍀💞🍀💞🍀