🔴 #ثوابها
🎤 #نکاتی از یک سخنرانی دربارۀ شرح کتاب #ثوابالأعمال در روز یکشنبه، ۱ / ۷ / ۱۴۰۳،:
🔹زبانت را (از گناه و بیهودهگویی) حفظ کن تا
ـ (از بلاها و عذابها) نَجات پیدا کنی
ـ و خدا زشتیهایت را بپوشاند (و پیش دیگران آشکار نکند).
🔸فقرت را پنهان کن تا پاداش روزهدار شبزندهدار را به دست آوری.
🔹اگر کسی فقرش را پیش تو آشکار کرد، در صورت توان، نیازش را برآورده کن؛ وگرنه، او را با زخمی که بر دلش زدهای، کشتهای.
🔸اگر دچار فقر (ناخواسته) هستی، بدان که این، نشانۀ خواربودنت پیش خدا نیست؛ بلکه برای این است که اگر تو نسبت به فقرت راضی باشی، او به تو در روز قیامت پاداش دهد؛ به این صورت که بدون حساب، وارد بهشت شَوی و پیش از آن، دستهای کسانی را که به تو نیکی کردهاند، بگیری و وارد بهشت کنی.
#آبرو، #احسان، #بلا، #ذلت، #رضا، #روزه، #سخنگفتن، #سکوت، #شبزندهداری، #شفاعت، #عذاب، #فقر، #قضای_حاجت، #کتمان،
#نیکوکاری
@benisi
🔴 #خاطره ی ۶۸
🦋 هدایای روز معلّم
🔹به مناسبت روز معلّم،
ـ عدّهای آن را به بنده تبریک گفتند
ـ در روز چهارشنبه، ۱۰ / ۲ / ۱۴۰۴، دو طلبه که معمولاً هر هفته به منزل بنده تشریف میآورند تا این که بنده برای بیان معارف مذهبی و علمی و پاسخدادن به پرسشهای آنان، در خدمتشان باشم، یک جعبه شیرینی آوردند.
ـ در روز پنجشنبه، ۱۱ / ۲ / ۱۴۰۴، با خانوادهام، جز یک دخترم که کلاس داشت، به اردوگاه شهید دهداری رفتم ـ چون به همین مناسبت، بنده و تَعدادی از اساتید دیگر حوزه را به آنجا دعوت کرده بودند. ـ و به همۀ ما ناهار و میوه و به دخترانم دفترچه و جاکلیدی و به پسر یکسالهام ماشین اسباببازی هدیّه داده شد.
ـ در روز شنبه، ۱۳ / ۲ / ۱۴۰۴، پس از سخنرانیکردنم در هیأت عصمةالزّهراء ـ علیها السّلام. ـ یکی از اعضای آن، جوراب و پول هدیّه داد و پس از این که از آنجا به خانه برگشتم، خانوادهام برایم جشن گرفتند و همسرم یک لباس و دخترانم پول هدیّه دادند.
ـ در روز چهارشنبه، ۱۷ / ۲ / ۱۴۰۴، خواهر بزرگوارم با همسر و دخترش، به خانهام تشریف آورد و یک دستهگل مصنوعی دلربا، شیرینی و پول هدیّه داد.
ـ در روز شنبه، 20 / 2 / 1404، مرکزی از حوزه که تا هفتۀ پیش در آنجا تفسیر قرآن میگفتم، یک پارچۀ چادری هدیّه داد.
🔸در روز جمعه، ۱۹ / ۲ / ۱۴۰۴، یک عزیز و در روز شنبه، ۲۰ / ۲ / ۱۴۰۴، هم عزیزی دیگر پول هدیّه دادند که شاید به همین مناسبت لطف کرده باشند.
🔹خداوند جزابخش ـ جلّ جلاله. ـ به همۀ آنان خیر و برکت عنایت فرماید.
#احسان، #روز_معلم #قدردانی، #قدرشناسی، #معلم، #مهربانی، #هدیه
@benisi
🔴 #خاطره ی ۶۹، بخش ۱۰
🦋 فیلسوف کمنظیر
🔹در یکی ـ دو سال پایانی عمرشان، ۳ بار سکتۀ مغزی کردند. پس از ۲ سکتۀ مغزی، به حالت طبیعی برگشتند و با عصا در نمازجماعت ظهر و عصر مدرسۀ حجّتیّه شرکت میکردند. روزی پس از نماز دیدم که بستهای در دستشان است و فرمودند: «میخواهم این پول را برای کسی واریز کنم.» از ایشان خواستم که اجازه دهند بنده این کار را برایشان انجام دهم تا هم اذیّت نشوند و هم عمرشان برای این کار صرف نشود؛ امّا نپذیرفتند و انگار نمیخواستند کاری به دوش کسی بگذارند.
🔸پس از سکتۀ سوم، دچار بیهوشی شدند ـ اگرچه ظاهراً بدنشان سالم بود ـ و پس از مدّتی بِستریشدن در بیمارستان، روح شریف این عالم ربّانی که در دورانی ساکن «مشهد» بودند و دستکم، بعضی از تابستانها هم در مشهد زندگی میکردند، در روز جمعه، ۱۹ / ۲ / ۱۴۰۴، سالروز ولادت حضرت امام «رضا» ـ سلام اللّه تعالی علیه. ـ از دنیای فانی کوچ کرد؛ سرایی که ایشان عمری نسبت به آن، زهد ورزیدند و در آن، گمنام زیستند.
🔹به تعبیر رودکی ـ او این شعر را در رثای شهید بلخی سروده است . ـ :
از شُمار دو چشم، یک تن، کم / وز شمار خِرَد، هزاران بیش
🔸امیدوارم که بعداً هم مطالب دیگری از ایشان یا دربارۀ ایشان را بنویسم و برای دوستداران علم و علما منتشر کنم.
🔹اعلام شده که امروز، یکشنبه، ۲۱ / ۲ / ۱۴۰۴، پیکر ایشان از مسجد امام حسن عسکری، تا حرم مطهّر حضرت معصومه ـ سلام اللّه تعالی علیهما. ـ تشییع خواهد گشت و در روز سهشنبه در حرم مطهّر حضرت امام رضا ـ سلام اللّه تعالی علیه. ـ به خاک سپرده خواهد شد.
🔸امیدوارم که روح شریف ایشان مراحل برزخ را با سرعت بپیماید و در برترین جای بهشت، با اهل بیت عصمت ـ سلام اللّه تعالی علیهم. ـ همنشین شود. رحمت و رضوان الاهی، بر ایشان باد!
#استاد_حشمت_پور، #احتیاط، #احسان، #اربعین، #استغنا، #ادب، #بندگی، #پوشش، #پیاده_روی_اربعین، #ترک_گناه، #تفکر، #تواضع، #جوانی، #حافظه، #حیوانات، #خدمت، #دقت، #راه_رفتن، #روضه، #زهد، #ساده_زیستی، #سخنرانی، #شب_زنده_داری، #صبر، #عبرت، #عمر، #فطرت، #فلسفه، #گمنامی، #مجلس_ختم، #محبت، #مهمانداری، #نشستن، #نگاه_کردن، #نماز_جماعت، #هدیه، #همسایه_داری
@benisi
🔴 #خاطره ی ۷۳
🦋 در نمایشگاه کتاب تهران، بخش ۳
🔸عزیز دیگرم هم که در تهران زندگی میکند و میدانست که ما به نمایشگاه رفتهایم، آمد و با ما همراه شد.
🔹صاحب غرفهای هنگامی که فهمید پدرم کیست، گفت: «من وقتی کودک بودم، پولتوجیبیهایم را که مثلاً هر روز، یک ریال بود، جمع میکردم و مثلاً پس از یک هفته که سهونیم ریال جمع میشد، با آن، یکی از داستانهای کودک پدرتان را میخریدم و میخواندم و سرانجام در دهۀ هشتاد، ایشان را در وزارت ارشاد دیدم که داشتند زیبا و با تسلّط، سخن میگفتند و از دیدارشان خوشحال شدم.»
🔸با صاحب غرفۀ دیگری هم که هم خودش شاعر بود و هم مجموعهشعرهای شاعران فارسی غیرایرانی را چاپ کرده بود، دربارۀ اشعار مرحوم پدرم ـ رضوان اللّه تعالی علیه. ـ صحبت کردم و به او گفتم: ایشان میفرمودند: «من ۱۲۰هزار بیت شعر سرودهام!» حدود ۱۰ مجموعه از اشعار ایشان، آذری و بیش از ۱۰۰ مجموعه از آنها، فارسی است؛ امّا تَعداد کمی از این مجموعهها منتشر یا چاپ شده است.
🔹لطفاً شما، خوانندگان عزیز، دعا کنید که توفیق، همراهم شود و بتوانم همۀ آنها را منتشر کنم.
🔸به لطف الاهی، این کتابها را هم خریدم:
۱. ادب زندگی (خلاصۀ کتاب «حلیةالمتّقین» علّامه مجلسی)؛ دو تا از آن خریدم تا یکی را به خواهرم هدیّه بدهم؛ چون شنبهها در هیأت او کتاب «حلیةالمتّقین» را شرح میدهم؛
۲. پوشش و آرامش (خاطرهنگاری تبلیغی در عرصۀ ترویج حجاب و عفاف)؛
۳. پیشتازان ایرانی (روایت زندگی و موفّقیّت چهرههای برتر علمی معاصر ایران)، ۲ ج؛
۴. حدیث فیض (سیری در زندگی، اندیشه و آثار ملّا محسن فیض کاشانی)؛
۵. دیدگاه علّامه سیّد مرتضی عسکری دربارۀ زندگانی عایشه؛
۶. صبح قیامت (گزیدهای از گفتارهای عاشورایی استاد سیّد عبدالله فاطمینیا)؛
۷. طبیب (صد روایت از زندگی میرزا جوادآقا ملکی تبریزی)؛
۸. طریق خدمت (جلوههای خدمت در آینۀ حکایت)؛
۹. علّامه (صد روایت از زندگی علّامه طباطبایی)؛
۱۰. مسیحای شهر (ماندنیهای زندگی عارف توحیدی: سیّد مهدی قوام)؛
۱۱. منِ بیمن (حکایات و نکاتی از زندگانی آقا سیّد محمّدحسن الهی طباطبایی)؛
۱۲. نکوهش زنان یا... (شرح خطبۀ ۸۰ نهجالبلاغه).
🔹دوست داشتم که در نمایشگاه، بیشتر بگردم؛ امّا کمرم هی درد میگرفت و سرانجام، بنده تقریباً حال راهرفتن و کتابخریدن را از دست دادم؛ البتّه میخواستم که کتابهای دیگری را هم از تارنمای نمایشگاه سفارش دهم.
🔸در غرفههایی که با این دو عزیز میرفتم، کتابهایی را به آنان معرّفی و خریدش را توصیه میکردم و آنان برای خودشان میخریدند.
🔹آنان در نمایشگاه، خوردنیهایی برای ما خریدند.
🔸عزیزی که ساکن تهران بود، پول ۶ تا از کتابهایی را که خریدم، پرداخت کرد و گفت: «به مناسبت روز معلّم که گذشت، تقدیم کردم.» و هرچه بنده اصرار کردم که پول آنها را به او بپردازم، نپذیرفت.
🔹عزیز دیگر هم که ما را به تهران برده بود، پس از این که نمازهای مغرب و عشا را خواندیم، ما را به قم و خانهمان برگرداند و در راه برایمان خوردنی خرید. خداوند جزابخش ـ جلّ جلاله. ـ به خودشان خیْر و به اموالشان برکت عنایت فرماید.
#احسان، #تبلیغ، #تولی، #حجاب، #خدادوستی، #دینداری، #غبطه، #کتاب_پوشش_و_آرامش، #معرفی_کتاب، #نمایشگاه_کتاب_تهران
@benisi
🔴 #خاطره ی ۷۴
🦋 استاد مهربان، بخش ۳
🔹چند شب پیشتر به ایشان پیامک دادم که برای بیماری دردناکم دعا کنند. پس از لحظاتی ایشان تماس گرفتند، دربارۀ حال و بیماریام پرسیدند و فرمودند: «اکنون اصفهان هستم و هر گاه به قم برگشتم، به دیدنتان میآیم.» و تشریفآوردن ایشان ظاهراً عمل به این قول بود.
🔸به ایشان عرض کردم: «همان روزهای اوّل که شما استاد بنده و همشاگردیهایم شُدید، از شما نشانی منزل [و اجازه] گرفتم، بنده به منزلتان آمدم و به شما عرض کردم که شما استاد مهرْبانی هستید و در همین چند روز، این ویژگی شما را به بعضی از همشاگردیها گفتهام.»
🔹از ایشان پرسیدم: به چه کارهایی مشغول هستید؟ فرمودند: «۳ تا درس خارج میگویم؛ یکی به صورت عمومی و ۲ تا در مرکز امین.» درس خارج یعنی: درس اجتهاد.
🔸برای ایشان دربارۀ مرحوم حضرت استاد محمّدحسین حشمتپور ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ و تشییع پُرشکوه ایشان که چند روز پیش بود، گفتم و ایشان بزرگوارانه گوش کردند.
🔹پرسیدند: «از آقای پوراکبر چه خبر؟» عرض کردم: مدّتی است که با هم ارتباط نداریم. ایشان با او تماس گرفتند و صحبت کردند؛ سپس گوشی را به بنده دادند و بنده هم با او صحبت کردم.
🔸ایشان و همسرشان حدود یک ساعت ماندند و پیش از رفتن، بنده را مفصّل در آغوش گرفتند.
🔹به یادم آمد که زمانی ایشان را با چند متر فاصله، در خیابانِ جلو مدرسۀ آیتالله گلپایگانی دیدم و احساس کردم که دوست دارند بنده را در آغوش بگیرند. آن بار هم ازخداخواسته، ایشان را بغل کردم. در همان حال پرسیدند: «چه خبر؟» و بنده، این بیت زیبای «حافظ» را خواندم و ایشان مصراع دومش را با بنده خواندند:
بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین / کاین اشارت ز جهان گذران، ما را بس
(یعنی: بر لب جوی آب بنشین و گذشتن عمر را ببین [که مانند آب میگذرد]؛ که همین اشاره از جهان گذران، برای ما بس است [که میگذرد و پایان میپذیرد].)
🔸ایشان از بنده خواستند که باز به منزلشان بروم و یک بار هم یک جلسۀ سهنفره با حضور برادرم، حاجآقا حبیب، که او هم شاگرد ایشان بوده است، تشکیل دهیم.
🔹خداوند جزابخش ـ جلّ جلاله. ـ به ایشان که به بنده خیلی لطف داشته و مهربانی کرده است، خیر دنیا و آخرت را عنایت فرماید.
#استاد_خادم_الذاکرین، #احسان، #اخلاص، #پیش_مطالعه، #عیادت، #مهربانی، #هدیه
@benisi
🔴 #خاطره ی ۷۸
🦋 توصیه به تفسیرخوانی
🔹در روز سهشنبه، ۱۷ / ۴ / ۱۳۹۹، با خواهر بزرگوارم به منزل و محضر نویسنده و مترجم عالیقدر، حجّت الاسلام و المسلمین ذکراللّه احمدی کرمانشاهی، ـ دامت برکاته. ـ مشرّف شدم.
🔸ایشان و همسرشان بسیار خودمانی و کریمانه برخورد کردند و آن عالم بزرگوار، ۳ تا از کتابهایی را که نوشته بودند، به بنده هدیّه دادند.
🔹از ایشان درخواست کردم که مرا نصیحت کنند. پس از ابراز لطف و فروتنی فرمودند: «یک دوره، تفسیر قرآن بخوانید؛ اگرچه تفسیر مختصر.»
🔸زمانی هم استاد عالیقدرم در درسهای فقه و اصول اجتهادی، حضرت آیتالله سیّد محمود مددی، ـ دامت برکاته. ـ به بنده فرمودند: «برای تفسیرخوانی، ابتدا یک کتاب تفسیر مختصر مطالعه کنید تا با همۀ آیات قرآن، آشنا شوید؛ سپس تفسیر مفصّل بخوانید.»
#آیت_الله_مددی، #احسان، #حاج_آقا_احمدی_کرمانشاهی، #تفسیر_قرآن، #دیدار_با_علما، #زیارت_علما، #مطالعه، #هدیه
@benisi
🔴 #خاطره
🦋 زیارت نیمروزۀ ۸ امامزاده در ۴ روستا، بخش ۴
🔸به راه افتادیم تا این که تابلو حرم امامزادههادی را دیدیم و از آن گذشتیم؛ چون دیگر میخواستیم مستقیماً به قم برگردیم؛ امّا همینکه بنده دیدم در زیر آن تابلو نوشته است: «فرزند بلافصل امام باقر (علیه السّلام)»، درخواست کردم به آنجا هم مشرّف شویم.
🔹این حرم در روستای سیرو و دارای محوّطۀ سرسبز و زیبایی بود.
🔸این امامزاده و فرزندش، امامزادهعبّاس، ـ علیهما السّلام. ـ را نیز که یک ضریح خیلیزیبا دارند، زیارت کردیم.
🔹این زیارت، خیلی به دلم چسبید و خطاب به امامزادههادی عرض کردم که دوست دارم بمانم؛ امّا باید بروم.
🔸پس از لحظاتی به شهر آرامشآور قم برگشتیم.
🔹خدایا! در دنیا و آخرت، ما و همۀ اهل ایمان را به زیارت اولیای خودت و حرمها و قبور شریف آنان، فراوان مشرّف کن و با آنان محشور بفرما.
#احسان، #امامزاده_ابراهیم، #امامزاده_ابوطالب، #امامزاده_اسحاق، #امامزاده_ستیه، #امامزاده_سکینه، #امامزاده_هادی، #باله_حسن، #دستگرد، #زیارت، #سیرو، #قم، #میم، #وشنوه، #هدیه_دادن
@benisi
🔴 #نکات_حدیثی دربارۀ #اَجَل (مدّت معیّن زندگی):
☀️۱. بدان که هر چیزى، مانند ظرف، عمرى دارد.
☀️۲. بدان که اَجَل (مدّت زندگی که در نزد خدا معیّن است) سپر محکمى نسبت به مرگ است؛ پس کسى کشته نمیشود، مگر این که اگر در خانهاش هم بود، با پاى خودش به سوى قتلگاهش میرفت و کشتهشدن ناگهانى معنا ندارد و جز مرگ حتمى اتّفاق نمیافتد؛ پس نباید از چیزى ترسید.
☀️۳. بدان که دستکم، دو فرشتۀ نگهبان دارى و آنان نمیگذارند که بلایى بر سرت بیاید (مثلاً: در چاه بیفتى یا دیوار بر سرت آوار شود یا خوراک درنده شوى یا جانورى به تو گزند برساند و یا از کوه سقوط کنى)؛ امّا هنگامى که تقدیرت فرابرَسد، تو را با آن، تنها میگذارند.
☀️۴. با احسان (نیکى و بخشش) و صدقه، بر عمرت بیفزا و با گناه از عمرت نکاه.
#احسان، #بلا، #ترس، #عمر، #صدقه، #فرشته، #گناه، #مرگ، #مرگ_ناگهانی
@benisi|benisiha.ir