استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔴 #زندگینامۀ مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به #قلم_ایشان، قسمت ۱۹۷:
🔸... حدود يکونيم ساعت، مرا در اتاقی بازداشت كردند و سپس دوباره به همان اتاق بردند و من ديدم كه برادر، همسر، فرزند و ۳ تا از همروستاییهایم، در آنجا هستند.
🔸همسرم زير چادر گريه میكرد. کودک سهسالهام، «طاهره»، هنگامی که مرا ديد، پیشم آمد، لبهای كوچکش را روى دست راستم گذاشت، آن را بوسيد و با لحن كودكانهاش پرسید: «آقاجان! تو را به خاطر من به اينجا آوردند تا كتک بزنند و اذيّت كنند؟ تو را زدند؟ چقدر زدند؟» من بر سر و صورت او دست كَشيدم و گفتم: نه؛ کسی مرا نزَد و نمیتواند بزند! دخترم! اين تو بودى كه در راه اسلام و حجاب اسلامى، از دستهاى آن پيرزن بیحجاب كتک خوردى. عيب ندارد. ناراحت نباش. همۀ پيشوايان ما به خاطر اسلام ضربهها خوردند و ناراحتیها كَشيدند. مگر امام حسين ـ علیه السّلام. ـ چه كرده بود كه او را در كربلا شهيد كردند و روى بدن مباركش اسب تاختند؟ دخترم! دنيا تا بوده و هست، همین است. هميشه عدّهای از خدا بیخبر، هر كارى بخواهند، میكنند و هیچ كس نیست که جلو آنان بايستد و بگويد که با چه مجوّز و قانونی، اين كارها را انجام میدهید؟
🔸همۀ حاضران، سخنانم را میشنيدند. هنگامی که من واژۀ «قانون» را گفتم، آن درجهدار، خشمگینانه گفت: «حاجآقا! چرا مغز بچه را از این پُر میكنى كه قانونی در كار نيست؟» من با صداى تقريباًبلندى گفتم: راست میگويم. نهتنها در اينجا، بلكه اگر صدايم به آن سوی دنيا هم برَسد، باز خواهم گفت كه در كشور ما قانون درستى كه با آن، عَدالت اجرا گردد و حقّ مظلوم از ظالم گرفته شود، وجود ندارد. اگر چنين قانونی هم باشد، هرگز اجرا نمیشود و سرتاسر كشور ما دچار تبعيضها و بیعدالتىها است.
🔸سخنان من كه آنها را با صداى بلند میگفتم، چنان وحشتی در آن محيط كوچک پدید آورده بود كه برادر و همروستاییهایم به من میگفتند: «فُلانی! اينطور صحبت نكن.» و بهآرامى میگفتند: «اين حرفها خطر دارد. تو را میبرند و به جایی میاندازند که عرب، نی انداخت.»؛ ولی من سخنانم را ادامه دادم و گفتم: راست میگويم. آقاى رئيس، خودش، منصفانه قضاوت كند. اين کودک سهسالۀ من، چه گناهى كرده بود؛ جز اين كه مادرش مقنعهاى به او پوشانده بود تا هم حجابداشتن را به او ياد دهد و هم شؤون طلبگى ما را حفظ كند؟ ما كه نمیتوانيم مانند بعضیها همسر و دخترمان را در كوچه و خيابان و جلو چشمان زلزدۀ نامحرمان و هر كس و ناكس بگردانيم. مگر حجاب از ضروريّات دين مقدّس اسلام نیست؟ یا باید مسلمانبودن خود را انكار كنيم و يا به احكامش عمل نماييم. حالا كه ما میخواهيم به وظيفهمان عمل كنيم، با اين وضع روبهرو میشويم: در وسط روز در وسط ميدان، يک زن بیحجاب، فرزند ما را میزند و وقتی از او میپرسیم که چرا میزنی؟، مردم در اطراف ما جمع میشوند، هورا میكشند و ما را مسخره مینمایند و سرانجام، كار ما به اينجا كشيده میشود.
🔸شخص درجهدار، دستى به صورتش كشيد، بلند شد و از پشت ميزش به طرف من آمد. من و ديگران ترسيديم و گُمان كرديم كه میخواهد مرا بزند؛ ولی همينكه به من نزديک شد، گفت: «شما بفرماييد روى آن صندلی بنشينيد.» من تعارف كردم. گفت: «خواهش میكنم بفرماييد.» من رفتم و روى يک صندلی نشستم. ...
📖 شیرخدای آذربایجان، ص ۲۶۷ ـ ۲۷۰.
@benisiha_ir
🔴 #پند_پیران_بر_پوران
مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «پند پیران بر پوران» (پندنامۀ ایشان به فرزندشان):
🌷 #پسرم! شبها زود بخواب و صبح زود بيدار شو.
💻 مشاهدۀ مطالب دیگر این کتاب:
http://benisiha.ir/235/
#خوابیدن
@benisiha_ir
🔴 #یک_بیت از یک شعر حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی
🌿 دیشب دلت را شکستم از پشت درهای بسته
🌿 امشب دلم کرده پیدا حالوهوای همیشه
تَکرار و واجآرایی حروف «د» و «ش»، این بیت را زیباتر کرده است.
@benisiha_ir
🔴 #ابیات_مهدوی
🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... .
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ دربارۀ آن حضرت:
🔶 هر کجا دنبال او گردم که پیدایَش کنم
🔶 گاه مسجد میروم، گَه مکّه، گاهی جمکران
(ـ گَه: گاهی.)
📖 امید آینده، ص ۲۲۷.
💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان:
http://benisiha.ir/353/
#امام_زمان (علیه السّلام)، #آرزوی_تشرف
@benisiha_ir
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔴 #زندگینامۀ مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به #قلم_ایشان، قسمت ۱۹۸:
🔸... او در برابر دخترم نشست و از او پرسید که نامت چیست؟، خانهتان كجا است؟ كی به تهران آمدید و چرا آن زن، تو را زد؟ دخترم گفت: «نمیدانم. من دست مادرم را گرفته بودم و داشتیم میرفتيم که او آمد و مرا زد. آقاجان خواست نگذارد؛ امّا دعوا شد و مردم جمع شدند.» درجهدار پرسيد: «تو چیزی به آن زن نگفتى؟» دخترم گفت: «نه.»
🔸درجهدار از همسرم پرسيد: «شما هم چيزى به آن زن نگفتى كه ناراحت شود و فرزندتان را بزند؟» همسرم گفت: «نه.»
🔸درجهدار به من رو كرد و گفت: «حاجآقا! شما را به خدايى كه به او معتقد هستيد، سوگند میدهم که راست بگویید. آیا شما هم كه جلوتر از همسر و فرزندت راه میرفتى، چيزى به آن زن نگفتى؟» گفتم: نه. گفت: «سوگند میخوريد؟» گفتم: آری؛ ولی چرا سوگند بخورم؟ آدم كه براى هر چيز كوچک و بزرگی سوگند نمیخورد.
🔸او، در حالی كه پشت ميزش مینشست، گفت: «پس سوگند نمیخوريد؟!» فهميدم كه از سخنانم به شک افتاده و متوجّه منظورم نشده است؛ برای همین گفتم: چرا؛ سوگند میخورم. گفت: «همين الان گفتى که چرا سوگند بخورم؟» گفتم: آقاى رئيس! ما، در كتابهايمان خواندهايم كه براى هر چيز كوچکی سوگند نخوريد. نام خدا، قرآن و نامهای مبارک اهل بیت ـ علیهم السّلام. ـ برتر از این است كه آدم براى چند روزْ زنداننرفتن يا مقدارى پول، به آنها سوگند بخورد.
🔸گفت: «صحبتِ چند روزْ زندان نيست. به من چند گزارش داده شده که شما در ملأ عام و بين مردم، به اعلاحضرت توهين كرده و به يک درجهدار دولتى، دست بلند كرده و با او درگير شدهاید. اگر اين گزارشها ثابت شود، مدّتها گرفتارى دارد و شايد هم».
🔸گفتم: آقاى رئيس! او به من دست بلند كرد؛ نه من به او. گفت: «شما به دولت و ـ در حالی كه به عكس شاه اشاره میكرد ـ به شخص اوّل مملكت توهين كرده و فحش دادهاى و آن درجهدار براى دفاع از حريم دولت خواسته که شما را تنبيه كند و به شما دست بلند كرده.» گفتم: پس معلوم است كه او به من دست بلند كرده؛ نه من به او. امّا برای اين گزارش كه من به دولت و شاه توهين كردهام، بايد مدرک داشته باشيد. من اهل توهين نيستم. از كارهاى دولت، بدم میآيد و بعضی از آنها را خِلاف دين مقدّس اسلام میدانم؛ ولی اهل بدوبيراهگفتن نيستم. شما میتوانید از همسر، فرزند، برادر و همروستاییهای من بپرسيد كه آيا من اهل فحشدادن و بدگویی هستم يا نه.
🔸همۀ آنان گفتند: «راست میگويد. اهل این کارها نیست و ما تا کنون نديدهايم كه با كسی دعوا كند يا به كسی فحش دهد.»
🔸او به سر و صورتش دست كَشيد و به برادرم رو كرد و گفت: «شما برويد، جواز كسب خود را بياوريد و برادرتان را ضمانت كنيد و ببرید تا هنگامی که من ماجَرا را پيگيرى كنم.»
🔸يكی از همروستاییهایم كه در نزديكی ميدان امام حسين ـ علیه السّلام. ـ مغازه داشت، گفت: «من میآورم؛ چون مغازهام در همين نزديكیها است.» درجهدار گفت: «عيب ندارد. تو بياور.»
🔸آن شخص رفت و جواز كسبش را آورد. درجهدار به من گفت: «هر وقت خواستيم، بايد خود را معرّفی كنید.» گفتم: من ساكن قم هستم. گفت: «هر كجاى دنيا كه باشی.» گفتم: چَشم. لبخندزنان گفت: «به سلامت.» ...
📖 شیرخدای آذربایجان، ص ۲۷۰ ـ ۲۷۲.
@benisiha_ir
🔴 #پرسش_اندیشهبرانگیز
یک پرسش مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «یکصد سؤال» از خوانندگان برای برانگیختن اندیشۀ آنان:
❓بهترين داروی #غم چیست؟
@benisiha_ir
🔴 #یک_بیت از یک شعر حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی
🌿 چون زوْرَقی میکَشانی پای مرا هم به دریا
🌿 لطف خدا هَمرَهت باد ای ناخدای همیشه!
(زورق: قایق، کشتی کوچک. همره: همراه.)
@benisiha_ir
🔴 #ابیات_مهدوی
🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... .
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ دربارۀ آن حضرت:
🔶 هست بر شیعهْ پناه و، مؤمنان را نیکخواه
🔶 دوستانش منتظر، هم عاشقانش جانفشان
(نیکخواه: خیرخواه، در مقابل بدخواه. جانفشان: فِداکنندۀ جان.)
📖 امید آینده، ص ۲۲۸.
💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان:
http://benisiha.ir/353/
#امام_زمان (علیه السّلام)، #انتظار، #تولی
@benisiha_ir
🔴 #زندگینامۀ مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به #قلم_ایشان، قسمت ۱۹۹:
🔸... ما با خوشحالی از پاسگاه بيرون آمديم. همروستاییها تعارف كردند به خانۀ آنان كه نزديک آنجا بود، برويم؛ ولی ما تشكّر كردیم و هرچهزودتر به خانه رفتیم تا پدر و مادرم و ديگران، از نگرانی درآیند.
🔸هنگامی که رَسيديم، ديديم حدود ۳۰ نفر از خویشاوندان كه جريان گرفتارى مرا شنيده بودند، نگران شده و آمدهاند تا جوياى حالم باشند. آنان از ديدن ما خوشحال شدند و براى برطرفشدن گرفتارى ما شكر كردند.
🔸مادرم صورتم را بوسید و گفت: «پسرم! وقتی شنيدم که تو را به پاسگاه بردهاند، نزديک بود سكته كنم. خيلی گريستم و براى نَجاتت نذر كردم كه يک روز روزه بگيرم و نماز هم بخوانم.» گفتم: مادر! عمرت بلند باد! از اينگونه پيشامدها زياد نگران نشو؛ چون كار دنيا همین است. هر کسی چيزى میگفت.
🔸ما چند روز ديگر در تهران ماندیم و سپس برای ادامۀ تحصیل من، به شهر مقدّس قم برگشتيم. ...
📖 شیرخدای آذربایجان، ص ۲۷۲ و ۲۷۳.
@benisiha_ir
🔴 #پند_پیران_بر_پوران
مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «پند پیران بر پوران» (پندنامۀ ایشان به فرزندشان):
🌷 #پسرم! همۀ لحظات عمرت را در راه خدا به کار بگیر.
💻 مشاهدۀ مطالب دیگر این کتاب:
http://benisiha.ir/235/
#خداگرایی، #عمر
@benisiha_ir
🔴 #خاطرات_روزانه
دیروز به محضر حضرت استاد سیّد عزیزالله قائمی طباطبایی ـ دامت برکاته. ـ رَسیدم و حدود ۲ ساعت در خدمتشان بودم.
ایشان عالمی بزرگوار و بسیارشاداب، برادرزادۀ مرحوم علّامه طباطبایی و از دوستان قدیم مرحوم پدرم، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی، ـ رضوان الله تعالی علیهما. ـ است که بیش از ۳۰۰ جلد کتاب دینی و ملّی، به ۳ زبان فارسی، عربی و آذری نوشته و تنها یک کتاب ایشان به نام «دانشنامۀ ایرانشناسی»، ۴۲ جلد است؛ امّا سوگمندانه هیچ کدام از آثارشان چاپ نشده است!
خوب است که برای چاپشدن و انتشار جهانشمول آثار ایشان و بقیّۀ عالمان و اندیشمندان دینمان، صلوات بفرستیم.
@benisiha_ir
🔴 #یک_بیت از یک شعر حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی
🌿 روییده صدها گل عشق از دفتر خاطراتت
🌿 بوی تو را میشناسم ای آشنای همیشه!
@benisiha_ir
#نکته در #تصویر
نابودی #اسرائیل در بیانات دیروز مقام معظّم رهبری ـ دامت برکاته الوافرة. ـ با شیخ ابراهیم زکزاکی
@benisiha_ir
🔴 #نوشتار_کوتاه
فریادِ عطش...، سوختن چلچلهها
افتاده میان سر و تنْ فاصلهها
میگفت گلوسوختهْ بیمارستان:
این حرملهها، حرملهها، حرملهها...
(از: میلاد عرفانپور.)
لعنت خداوند والا ـ جلّ جلاله. ـ ، اولیاءالله و اهل ایمان بر رژیم ددمنش اسرائیل که با بیرحمی مطلق، حتّی «بیمارستان» المعمّدانی را که «پناهگاه» «زنان» و «کودکان» فلسطینی شده بود، بمباران کرد!
ای خدای منتقم! هرچهزودتر اسرائیل را رسوای جهانی و نابود کامل بفرما!
«و سَیَعلَمُ الَّذینَ ظَلَموا اَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبونَ؛ و کسانی که ستم کردند، بهزودی خواهند دانست که به کدام بازگشتگاه باز خواهند گشت.» (شعرا: ۲۶، ۲۲۷).
#اسرائیل، #فلسطین
@benisiha_ir
🔴 #چکیده_سخنرانی تاریخ ۱۴۰۲/۷/۲۶:
🔹حضرت امام محمّد باقر ـ سلام الله تعالی علیه. ـ فرمودند: «۳ چیز، درجه هستند و ۳ چیز، کفّاره میباشند و ۳ چیز، نابودگر هستند و ۳ چیز، نَجاتبخش میباشند.
امّا درجهها عبارتند از: آشکارکردن سلام، غِذادادن، و نمازخواندن؛ در حالی که مردم در خواب هستند.»
🔹شرح حدیث:
۳ چیز، باعث افزایش درجات، رتبه و مقام انسان در نزد خداوند والا ـ جلّ جلاله. ـ هستند:
۱. سلامدادن به همه با صدای آشکاری که مخاطبان بشنوند؛ البتّه به این افراد نباید سلام داد؛ نامحرم (مگر در ضرورت)، کافِر، شَعبدهباز، نَردباز، شِطرنجباز و... .
۲. غِذادادن؛
در قرآن کریم آمده است: «الَّذینَ یُجاهِدونَ بِاَموالِهِم و اَنفُسِهِم؛ کسانی که با مالها و جانهایشان جهاد میکنند». در این آیۀ مبارکه، جهاد مالی، مقدّم بر جهاد جانی شده است! ممکن است که بعضی، از جانشان بگذرند؛ امّا هر کسی آنقدر ایمان ندارد که احسان مالی کند؛ مثلاً: به دیگران غذا دهد.
استادی به نام سیّد ابراهیم داشتم که روزی بهشوخی به خودش اشاره کرد و فرمود: «از سیّد ابراهیم جون بخواه؛ ولی پول نخواه!»؛ البتّه ایشان احسان مالی کرد و از جیب خودش به بعضی جایزه داد.
۳. نمازخواندن؛ در حالی که مردم در خواب هستند؛ همچون: خواندن نمازهای مغرب، عشا و صبح؛ در حالی که خیلیها در خواب هستند و نیز: خواندن نماز شب.
این ۳ کار، درجات انسان را بالا میبرند.
ادامه: در مطلب پسین ⬇️ .
#اطعام، #جهاد، #سلام، #شطرنج، #شعبده، #نامحرم، #نرد، #نماز، #نماز_شب
@benisiha_ir
🔴 #چکیده_سخنرانی (ادامه)
🔹در ادامۀ این حدیث شریف آمده است: «و امّا کفّارهها عبارتند از: وضوی کامل گرفتن در سرمای سخت، و پیادهرفتن به سوی نمازها در شب و روز، و محافظت بر جماعتها.»
🔹شرح حدیث:
کفّاره یعنی: پوشاننده. مقصود، کارهایی هستند که گناهان را میپوشانند؛ به گونهای که انگار گناهان اتّفاق نیفتادهاند و به عبارت دیگر: کارهایی که گناهان را از بین میبرند.
۳ کفّارۀ گناهان که در این حدیث شریف بیان شدهاند:
۱. وضوی کامل گرفتن در سرمای سخت؛
بعضی وضو میگیرند؛ امّا وقتی به وضویشان نگاه میکنی، میبینی مثلاً بخشی از ساق دستشان را در وضو نشُستهاند. این وضو ناقص است.
بعضی با یک لیوان آب یا کمتر، وضو میگیرند. این در غیر ضرورت، خیلی خوب نیست؛ بلکه بِنا بر معارف، بهتر است که وضوی انسان، شاداب باشد و انسان با حدود ۱ لیتر آب، به اندازۀ یک آبمعدنی کوچک، وضو بگیرد؛ البتّه مراقب باشد که در استفاده از آب، دچار وسواس نشود.
۲. پیادهرفتن به سوی نمازها در شب و روز؛
مقصود، این است که انسان در شب برای خواندن نمازهای مغرب و عشا و در روز برای خواندن نمازهای ظهر و عصر، به مسجد یا... پیاده برود.
پیادهرفتن برای بعضی از کارهای خوب، موضوعیّت دارد؛ مانند همین کار.
۳. محافظت بر جماعتها.
مقصود، این است که انسان باید در نماز جماعتی که همۀ شرایطش وجود دارد و در راهپیماییهایی که ولیّ فقیه به آنها دعوت میکند و در جمعهایی که حضور در آنها واجب یا مستحب است، شرکت کند.
این ۳ کار، بعضی از گناهان را پنهان و پاک میکنند.
ادامه: در مطلب پسین ⬇️ .
#اجتماعیبودن، #پیادهروی، #راهپیمایی، #کفاره_گناهان، #نماز، #نماز_جماعت
@benisiha_ir
🔴 #چکیده_سخنرانی (ادامه)
🔹در ادامۀ این حدیث شریف آمده است: «و امّا نابودگر(های انسان) عبارتند از: حرصی که از آن اطاعت شود و هوای نفْسی که از آن پیروی گردد و خودشیفتگی.»
🔹این مطلب در حدیث پیشین هم بود و در ذیل آن، شرح داده شد.
ادامه: در مطلب پسین ⬇️ .
#حرص، #خودشیفتگی، #عجب، #هوای_نفس
@benisiha_ir
🔴 #چکیده_سخنرانی (ادامه)
🔹در پایان این حدیث شریف آمده است: «و امّا نَجاتبخشها عبارتند از: ترسیدن از خدا در نهان و آشکار، و میانهروی در توانگری و تنگدستی، و سخن عادلانه در خشنودی و خشم.»
🔹این مطلب هم در حدیث پیشین وجود داشت؛ جز این که در آن، ترسیدن از خدا در «آشکار» و جمع مردم نبود و به جای «سخن عادلانه»، «عَدالتورزی» بود که «سخن عادلانه»، یکی از مصادیق آن است.
ادامه: در مطلب پسین ⬇️ .
#تنهایی، #ثروت، #خشنودی، #خشم، #خلوت، #خوف، #عدالت، #فقر
@benisiha_ir
🔴 #چکیده_سخنرانی (ادامه)
🔹حدیث ۶: حضرت امام جعفر صادق از پدران مقدّسشان نقل کردهاند که حضرت امیرالمؤمنین، امام علیّ بن ابیطالب، ـ سلام الله تعالی علیهم. ـ فرمودند: «۳ چیز، نجاتبخش هستند: (این که) زبانت را نگه داری و بر گناهت گریه کنی و خانهات تو را فرابگیرد.» و فرمودند: «خوشا به کسی که به خانهاش بچسبد و غِذایش را بخورد و به اطاعت از پروردگارش مشغول شود و بر گناهش بگرید!»
🔹شرح حدیث:
۳ چیز، انسان را از گرفتاریها، بدبختیها و عذابهای دنیوی و اخروی نجات میدهند و رها میسازند:
۱. حفظ زبان؛ یعنی: این که انسان با زبانش گناه نکند.
خیلی از گناهان و شاید بیشتر آنها، از راه زبان است.
بر طبق روایتی زخم زبان، بدتر از زخم نیزه است.
۲. گریستن برای گناهان؛
۳. خارجنشدن از خانه؛ جز در موارد واجب و مستحب که بعضی از آنها در شرح حدیث پیشین بیان شد.
مقصود فقط خانۀ فیزیکی نیست؛ بلکه خلوت بین خود و خدا است؛ پس نباید در فضای مجازی هم حضور پیدا کرد؛ مگر در موارد واجب و مستحب.
خوش به حال کسی که بدون جهت شرعی از خانه و خلوتش خارج نشود، غِذای خودش را بخورد (نه اموال دیگران را)، پیوسته از پروردگارش اطاعت کند و برای گناهان و خطاهایش گریه کند!
#بندگی، #تنهایی، #حلالخوری، #خلوت، #زبان، #سکوت، #فضای_مجازی، #گریه
@benisiha_ir
🔴 #ابیات_مهدوی
🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... .
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ دربارۀ ظهور آن حضرت:
🔶 همهجای دنیا منوّر شود
🔶 ز نور رُخ دلبر عاشقان
(منوّر: روشن. رخ: چهره.)
📖 امید آینده، ص ۲۲۹.
💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان:
http://benisiha.ir/353/
#امام_زمان (علیه السّلام)، #ظهور، #نور
@benisiha_ir
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔴 #زندگینامۀ مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به #قلم_ایشان، قسمت ۲۰۰:
🔸... گرفتارى دیگر من که موقّت بود، از آنجا آغاز شد كه شبى در تهران مهمان خویشاوندی بودم. فرزندانش با او درِ گوشی سخن گفتند و او گفت: «اجازه بدهيد که تلويزيون را روشن كنيم؛ چون امشب فیلم "مرادبرقى" دارد و بچهها دوست دارند که آن را ببینند و دستبردار نیستند.»
🔸من، چون مهمان بودم، نمیتوانستم جلو بچهها را بگيرم؛ پس، سرم را به عنوان تأیید تكان دادم؛ امّا صحنههايى از آن فيلم ديدم كه مبتذل و بیمحتوا بود؛ مثلاً: یک مرد در نقش دو نفر، به خواستگارى دخترى رفت.
🔸دریافتم که مردم با صَرف وقت برای چنين چيزهایی، دچار بردگى میشوند!؛ برای همین، پس از برگشتن به قم، كتابی به نام «بردگى يا بندگى؟» نوشتم و چون براى چاپكردنش پول نداشتم و شايد به آن، اجازۀ چاپ هم داده نمیشود، چند تا از آن، كپى كردم و به دوستانم دادم.
🔸روزی دوستی گفت: «فُلان سرهنگ که در تهران است، کتاب "بردگی یا بندگی؟" را خوانده و چند صفحه از آن را کپی کرده و به عنوان مدرک نگه داشته و میخواهد براى تو پاپوش درست كند.» گفتم: نگران نباش؛ من در آن، چيزى ننوشتهام كه باعث گرفتاریام شود و فقط بعضی از عقايد پست و پليد اسرائيلیها و موانع اندیشیدن درست را نوشتهام؛ همچون: خرافهپرستى، تقليد كوركورانه، سينما، راديو، تلويزيون، هواپرستى، خودخواهى، کوتاهی و زیادهروی، و تحميل عقيده و سليقه.
🔸گفت: «ديگر میخواستى چه بنويسی؟! واژهبهواژۀ هر کدام از اينها، گرفتاری میآورد. خيال نكن که شيرخدايى و هر چه بخواهى، میتوانی انجام دهی و هر چه به اندیشه و قلمت آید، میتوانی بنويسی. اکنون زمانۀ گرفتاریها است و اختناق، همهجا را فراگرفته و هر كسی که حرف حق بزند، او را میگيرند و پدرش را درمیآورند. مگر نشنيدهاى كه چقدر روحانی و دانشجو زندانی شدهاند و حاجآقا "فلسفى" ممنوعالمِنبر شده است؟»؛ سپس گفت: «من، چون به تو علاقهمندم، به قم آمدهام تا بگويم که حواسّت را خوب جمع كن و بعضی از مطالب را ننويس یا منتشر نكن و بگذار تا زمان مناسب برای انتشار آنها فرارَسد.»
🔸سخنانش دلسوزانه بود و من در ظاهر پذیرفتم. در هنگام خداحافظى گفت: «اگر بتوانی، مدّتی به تهران نيا تا مبادا سرهنگ، تو را گرفتار کند.»
🔸پس از چهار ـ پنج ماه، به تهران رفتم. برادرم گفت: «برای شما اخطار آمده كه خودتان را به فُلان سرهنگ معرّفی كنيد.» پرسیدم: نمیدانی دربارۀ چيست؟ گفت: «نه؛ ولی فُلان خویشاوندمان میگفت: "قبل از اين كه برادرت پيش او برود، با من تماس بگیرد."»
🔸من شمارۀ تلفن آن شخص را از برادرم گرفتم و با او تماس گرفتم. گفت: «من از سرهنگ خواهش كردم که گزارش تو را پس بگيرد و كپى صفحات کتابت را هم از او گرفتم. تو هر گاه بخواهی که پیش او بروی، به من خبر بده.» گفتم: من كه نمیروم؛ مگر اين كه مرا با دستبند ببرند.
🔸در تهران زیاد نماندم و به قم برگشتم. ...
📖 شیرخدای آذربایجان، ص ۲۷۳ ـ ۲۷۵.
#اسرائیل، #بردگی، #تفکر، #خرافه، #خودخواهی، #سینما، #فیلم
@benisiha_ir
🔴 #پرسش_اندیشهبرانگیز
یک پرسش مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «یکصد سؤال» از خوانندگان برای برانگیختن اندیشۀ آنان:
❓ـ رُهبانيّت چيست و چرا اسلام از آن نهى كرده است و فواید ازدواج چیست؟
#ازدواج، #رهبانیت
@benisiha_ir