eitaa logo
بغض قلم
648 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
294 ویدیو
33 فایل
هیچ چیز جای کتاب را پر نمی‌کند! هر روز اینجا دورهم چند صفحه کتاب می‌خونیم، اصلا هم درد نداره💉 📘 محدثه قاسم‌پور/کتاب‌‌ها: _پشت‌پرچم‌قرمز _شب‌آبستن _نمیری‌دختر ❌ارسال مطالب کانال بدون لینک، حلال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
Abiha 7.mp3
9.57M
🎙کتاب صوتی آبی‌ها / فصل هفتم 📒نویسنده:سعید تشکری 👇ادامه دارد.... 🆔 @bibliophil
رسول گفت: یا جبرئیل، مرا همه اندوه امت است تا حال ایشان از پس مرگ من چون بود. جبرئیل گفت: دل شاد دار که همه فرشتگان آسمان‌ها شادی می‌کنند: بر درهای آسمان ایستاده جلوه‌ی جان تو را و حورالعین و ولدان و غلمان بهشت نظاره‌ی جان عزیز تو را. رسول گفت: نه از اینت می‌پرسم. هیچ خبرداری تا حال امت من از پس مرگ من چون خواهد بودن ؟ جبرئیل گفت: هم‌اکنون خبر با تو دهم. پری بزد و ناپدید گشت و در ساعت بازآید گفت: یا محمد، خدایت سلام کند و می‌گوید: دل شاد دار که نگهدار امت تو من باشم. رسول گفت: کنون خوش منش گشتم به مرگ. 📒 کتاب قاف/ نوشته یاسین حجازی 🆔 @bibliophil
جبرئیل گفت: یا احمد، این آمدن بازپسین من است به زمین. طاقت نمی‌دارم که در تو نگرم و تو در سکرات مرگ باشی. پس جبرئیل بر آسمان رفت. ملک موت بیامد و پیش رسول بایستاد و گفت: یا احمد، خدای مرا به تو فرستاده است و فرمود که فرمانبردار تو باشم در هرچه مرا فرمایی. اگر راضی شوی قبض روح بکنم و اگر کراهت داری بگذارم. رسول گفت: یا ملک موت آنچه‌ت فرموده‌اند، بکن. و روی با یاران کرد و گفت: ای یاران من، زنهار که در نماز تقصیر نکنید! و زیردستان خویش را نگاه دارید! و هرکه در دین من درآید او را نیکو دارید و از من سلام رسانید! و از خدای بترسید! و بر خلق خدای رحیم باشید! و به خدا سپردم‌تان. بدرود باشید که من رفتم. گفت: الرفیق‌الاعلی! جان من ببرید تا دوست برترین و بزرگوارترین! این بگفت و فروایستاد. 📒 کتاب قاف/ یاسین حجازی 🆔 @bibliophil
❤️ چه طور عاشقت نباشم؟! کافران مکه، پیامبر را با سنگ ریزه می‌زدند. 😔 گاه او را مسخره می‌کردند و گاه شکمبه شتر بر سرش می‌ریختند. 🐫 روزی فرشته‌ کوه‌ها به فرمان الهی نزد پیامبر آمد. 🗻🗻🗻 او خدمت پیامبر رسید و گفت: مامورم اگر فرمان بدهی، کوه‌ها را بر سر کافران بیاندازم و آنان را هلاک سازم. 😡 پیامبر در جواب فرشته فرمود؛ من برای رحمت برانگیخته شده‌ام. ❤️ آنگاه دعا کردند؛ خدایا قوم مرا هدایت کن! زیرا آنان نادانند. 😍 📒 منبع؛ کتاب بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۴۰۴ 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
02.Baqara.149-150.mp3
2.2M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت صد و چهل و نه و صد و پنجاه | سوره بقره | وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ۖ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ ۗ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ۱۴۹ وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ۚ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِي وَلِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ۱۵۰ 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: 10mint ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
پرواز در خیال به چند سال بعد اتوبوس ایستاد. با مامان پیاده شدیم و مسئول کاروان گفت:(یک ساعت بعد جلوی باب‌القاسم) همهمه بین کاروان افتاد که یک ساعت برای این همه سال دوری. چه می‌شد کرد. کفش‌ها را به کشوانیه شماره ۶ دادم و از ورودی نسا، وارد شدم. صف طولانی بود ولی صلوات‌ مکرر زائرها، قابل تحمل‌ش می‌کرد. کم کم به خادمه‌ای با لباس‌های سبز و روسری سفید رسیدم. مامان را فرستادم جلو که اول او را بگردد. خادمه تا دید فارسی حرف زدم، مامان را بغل کرد، دست‌های مامان را گرفت. با اینکه مامان دوست نداشت ببوسد، بوسید و به فارسی دست و پا شکسته گفت:(خادمی‌! مدیون ایران!) مامان را گشت و مرا هم غرقه بوسه کرد و برای سلامتی قائد ما از جمع صلوات گرفت. فرش چسبیده‌ به در را کنار زدم و وارد صحن قاسم‌بن‌الحسن(عليه‌السلام) شدم. ۴ گنبد طلایی با پرچم‌های سبز زیر نور آفتاب تا عرش بالا رفته بود. هرکس می‌رسید قبل از سلام یک دل سیر روی سنگ‌فرش‌های سفید می‌افتاد و برای این همه سال دوری می‌گریست. به رسم این همه سال دلتنگی زمین را بوسیدم و سلام دادم به حسن‌بن‌علی، به علی بن حسین، به محمد بن علی و جعفر بن محمد(علیهاالسلام) کبوتر‌ها و قمری‌ها، دور چهار گنبد می‌چرخیدند و روی سقاخانه وسط صحن می‌نشستند. گرمای هوا تشنه‌ام کرده بود، هرچند چترها صحن حرم را پوشانده بودند و پنکه‌های آب‌پاش بی‌وقفه هوا را خنک می‌کردند. به سمت سقاخانه‌ رفتم و لیوان را زیر شیر آب گرفتم. آبی کدر داخل لیوان سرازیر شد. لیوان را با تردید به دهان گرفتم. آب طعم عسل می‌داد، در صحن قاسم‌بن‌الحسن (عليه‌السلام). از فکر و خیال بیرون آمدم و چه خیال شیرینی... تعبیر مےشود بہ خدا خوابهایمـاڹ روزے شود شرابِ عسـل، آبهـایماڹ گردد بقیـع و دور و برش یکسره حرم جانم فداے گـنبد اربـاب‌هـایمـاڹ 🆔 @bibliophil
ان‌شالله به زودی به واقعیت تبدیل بشه 😭 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Abiha 8.mp3
13.74M
🎙کتاب صوتی آبی‌ها / فصل هشتم 📒نویسنده:سعید تشکری 👇ادامه دارد.... 🆔 @bibliophil
Abiha 9.mp3
11.21M
🎙کتاب صوتی آبی‌ها / فصل نهم 📒نویسنده:سعید تشکری 👇ادامه دارد.... 🆔 @bibliophil
نامه‌ی زائر اربعین خدمت امام حسین (علیه السلام) آقای امام حسین، سلام! گفته بودید وقتی به منزل رسیدیم‌ خبر رسیدنمان را به شما بدهیم‌ تا خیالتان‌ راحت بشود. ‌ خواستم بگویم خیالتان راحت! ما زائرها روی بال فرشته‌ها قدم گذاشتیم و به خانه‌هایمان برگشتیم. شکرخدا همه‌ی کودکان در سلامت به سر می‌برند و مجبور نشدیم حتی یکی از آنها را در خرابه‌ی کشور غریب بگذاریم و برگردیم. روسری و چادر همه‌ی خانم‌ها پر از خاک شد اما از سرشان‌تکان نخورد. اصلا عموهای کاروان آنقدر غیرتی بودند که حتی اجازه ندادند کسی نگاه چپ به آنها بکند، چه برسد به اینکه بخواهند به چشم کنیز نگاهشان کنند! مردم خیلی ما را دوست داشتند. برایمان لقمه می‌آوردند و اصرار می‌کردند بخوریم. خداروشکر لقمه‌ها صدقه نبود. آقا جان! نگران حالمان بودید، خواستم بگویم هیچ خاری در پایمان فرو نرفته، روی دست‌هایمان جای طناب نیست و موهایمان آتش نگرفته. فقط کمی آفتاب سوخته شدیم، همین! سراغ شش ماهه‌ی کاروان را گرفتید، خواستم بگویم الان توی بغل مادرش خواب است و احتمالا دارد رویای شیرین سفر را می‌بیند. شما خیلی تاکید کرده بودید تشنه نماند. خواستم بگویم همه خیلی دوستش داشتند، بغلش می‌کردند و برایش آب می‌آوردند. دخترها هم کلی بازی کردند و از این طرف به آن طرف‌‌ دویدند. ولی خداروشکر در بین انبوه جمعیت نه گوشواره‌ای گم شد و نه دامنی آتش گرفت. همسفرهایمان همه عالی بودند، همه مودب و متین صحبت می‌کردند و هیچ کس به شما و خانواده تان بد نمی‌گفت. آقای مهربانم، خواستم بگویم همه چیز خوب است. همه به خانه‌هایمان برگشتیم و هیچ چیز و هیچ کس را در صحرای کرب و بلا جا نگذاشتیم به جز "دلمان". چقدر عجیب است که شما اصلا اجازه نمیدهید ما حتی یک جرعه از مصیبت شما را بچشیم. به امید دیدار زائر اربعین امام‌حسین 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می‌گویند: تهران بهترین آب نوشیدنی را دارد که شیرین و کم ضرر است. می‌گویند: کسی که آب تهران را بخورد، ماندگار می‌شود. راست می‌گویند: چون پدر من، کمی از آب تهران را خورد و دیگر به شهر خودش (یزد) برنگشت. همین‌جا ازدواج کرد و آن‌قدر ماند تا سکته کرد و برای تنفس هوای تازه مجبور شد به شهر خودش برگردد. من آب تهران را دوست دارم اما برای جرعه‌ای از آب سقاخانه حرم شما توی صف می‌ایستم‌. 📒کتاب آهوانه‌های صحن آزادی/ سید‌محمد‌اخوی 🆔 @bibliophil
غذای حضرتی، آدم را زیر رو می‌کند بی‌آنکه بخواهی تلقین را داخل احساست کنی، چیزی از درونت گواهی می‌دهد که هر دانه برنج این غذا با آنچه در خانه و سفره‌ات می‌بینی، متفاوت است. جز من پیرزنی که مقابل سفره‌خانه حرم ایستاده بود و از آستین لباسم، دانه برنج مانده از سفره حضرتی را برداشت و بوسید و به دهان گذاشت هم این راز را می‌داند. 📒کتاب آهوانه‌های صحن‌آزادی/سید‌محمد‌اخوی 🆔 @bibliophil
مسافرت با اتوبوس را دوست ندارم. اما به خاطر یک چیز دوستش دارم: وقتی اتوبوس‌ها به جایی می‌رسند که گنبد حرم پیدا می‌شود و مسافرانشان، صلوات می‌فرستند. 📒کتاب آهوانه‌های صحن‌آزادی/ سید‌محمد‌اخوی 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
02.Baqara.150-151.mp3
1.09M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت صد و پنجاه و صد و پنجاه و یک | سوره بقره | كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ ۱۵۱ 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: 5mint ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
رجاء گفت: بفرمایید ابالحسن! بفرمایید بالای سفره بنشینید... امام به رجاء گفت: اگر کنار سفره تان برای غلامان هم جا هست مهمان شما هستم. اگر نه، کنار برادرانم می نشینم. رجاء گفت: منظورتان از برادران، غلامان که نیستند! علی بن موسی گفت: درست همین منظور را دارم. رجاء گفت: یعنی می خواهید با غلامان سیاه همسفره شوید؟ علی بن موسی جواب داد: جدم رسول خدا نخستین چیزی که به ما آموخت بعد از یگانگی پروردگار آن بود که هیچ کس بر دیگری برتری ندارد مگر به خاطر تقوا و پرهیزگاری اش. 📒کتاب اعترافات غلامان روایت سی‌غلام از سفر امام رضا به ایران 🆔 @bibliophil
بغض قلم
پوستر جشنواره ده 🆔 @bibliophil
این جشنواره تا ساعت ۲۴ فردا فرصت دارد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Abiha 10.mp3
11.13M
🎙کتاب صوتی آبی‌ها / فصل دهم 📒نویسنده:سعید تشکری 👇ادامه دارد.... 🆔 @bibliophil
Abiha 11.mp3
12.38M
🎙کتاب صوتی آبی‌ها / فصل یازدهم 📒نویسنده:سعید تشکری 👇ادامه دارد.... 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻امام‌رضا را قبول نداشتم! من تا امامت امام کاظم را قبول داشتم و به من واقفی می‌گفتند.‌ کارم فروش پارچه و تجارت بود. روزی به مرو رفتم. غلام سیاهی نزدم آمد و گفت:(مولایم گفته، برد یمنی که نزد تو است، بده تا غلامم را که از دنیا رفته است، کفن کنم.) پرسیدم مولایت کیست؟ گفت:(علی بن موسی‌الرضا (عليه‌السلام)) گفتم:(همه را فروختم.) غلام رفت و برگشت و گفت:(نفروختی، داخل کیسه است.) با خود گفتم اگر این سخن راست باشد، دلیلی بر امامت حضرت است. کیسه را باز کردم، دیدم آن برد در ردیف دیگر لباس ها هست، آن را برداشتم به او دادم و گفتم؛(پول نمی‌گیرم.) غلام رفت و برگشت و گفت:(چیزی که مال خودت نیست، می‌بخشی؟) دخترت فلانی این برد را به تو داده که بفروشی و برایش از پول آن فیروزه و نگینی از سنگ سیاه بخری، این پول را بگیر و برایش بخر و ببر. بسیار تعجب کردم، مسائلی نوشتم، برگه را در آستین قراردادم و به خانه حضرت رفتم. گوشه‌‌ای نشستم. غلامی آمد و گفت؛(پسر دختر الیاس کیست؟) گفتم منم. فورا پاکتی به من داد که جواب سوالاتم با شرح و تفسیر در آن نوشته شده بود. از خانه بیرون رفتم، توبه و استغفار کردم و بعد برای دیدار امام آمدم. 📒 کرامات علی‌بن‌موسی/ موسی خسروی/ نشر بارش 📒 @bibliophil
امام رضا به چند دلیل غریب هستند! وقتی پدرشون شهید شد، اموال زیادی از وجوهات شرعی دست نمایندگان امام کاظم بود. این نماینده‌ها از اقوام و یاران امام بودند. پول زیاد باعث شد، واقفی بمانند، یعنی هفت امامی. یعنی امامت امام رضا را انکار کردند به خاطر پول.‌ آقا در بین اقوام و یاران غریب و مظلوم شدند! 🆔 @bibliophil
امام رضا دامنه‌ی زیادی از مردم رو در مدینه جذب کردند! از گوشه گوشه دنیا به مدینه می‌رفتند برای دیدن امام رضا و دست حضرت برای نشر دین در مدینه باز بود. مأمون از طرفدران زیاد امام ترسید و حضرت رو مجبور به هجرت از وطن و قبول ولایتعهدی اجباری کرد. امام رضا بیست سال از مأمون بزرگتر بودند و هیچ ولیعهدی بزرگتر از شاه انتخاب نمیشه! و به وسیله ولیعهدی مامون قصد داشت بگه اهل‌بیت نبینید زاهدانه زندگی می‌کنند چون ندارن اگه به مال و مقام برسند اونا هم تغییر می‌کنند. 🆔 @bibliophil
رفتارهای مأمون شبیه معاویه بود. امام رو شهید کرد و بعد مجلس ختم به پا کرد تا جایی که بعضی تاریخ‌نویس‌های درباری هم نوشتن علی‌بن‌موسی به مرگ طبیعی از دنیا رفت. در دفن حضرت هم مأمون قصد داشت، حضرت رو پایین پای پدرش هارون دفن کنند ولی معجزه‌ای رخ داد که مجبور شدند امام رضا رو جلو هارون دفن کنند. 🆔 @bibliophil
یاسر خادم حضرت می‌گوید: هر وقت حضرت رضا از نمازجمعه برمی‌گشت، دست بالا می‌برد و می‌فرمود: خدایا اگر فرج من به مرگم فراهم می‌شود، هم اکنون مرگ مرا برسان. امام پیوسته غمگین و محزون بود تا شهید شد. 🆔 @bibliophil