بغض قلم
«قانقاریا» را از طاقچه دریافت کنید https://taaghche.com/book/137903
با هر گناه قلب شما قانقاریا میگیرد.
این ایده جذاب کتاب قانقاریا، نوشته صفورا مردانیاست که به تازگی توسط نشر خودنویس چاپ شده.
داستان کتاب از خودسوزی زنی به نام سهیلا در جلوی انجمن قلبهای متعفن آغاز میشود.
داستان با کشمکشهای زندگی طهمورث ادامه پیدا میکند. در دنیایی که قلب همهی انسانها گندیده، چهار نفر با همت و پشتکار برای نجات دنیا تلاش میکنند.
سید هادی طلبه جوان، طهمورث وکیل خبره، سماواتی دانشمند علوم آزمایشگاهی و خردمند ریس انجمن قلبهای متعفن که راضی به بیرون آوردن قلب خود نشدهاند.
لذت خواندن این کتاب را از دست ندهید.
#کتاب
#کتابخوانی
🆔 @bibliophil
بغض قلم
کتابی با مضمون مولا علی (عليهالسلام) #آسنا_و_راز_کنیسه #امام_علی #ماه_رجب 🆔 @bibliophil
📒بخشی از کتاب
نفس زنان، خودش را به نخلستان کنار قلعه ناعم رساند: آخرین قلعه ای که باید از آن می گذشت. صدای بایست، هنوز در گوشش بود و می دوید. قلبش به شدت می کوفت؛ مثل مرغکی تازه اسیر که محکم خود را به در و دیوار قفس می زند. نفسش دیگر بالا نمی آمد. ایستاد و به تنه زیر نخلی تکیه داد. دست روی سینه اش گذاشت و چند نفس عمیق کشید. نگاهی به اطرافش انداخت. تا چشم کار می کرد، تنه های تنومند نخل بود و لیف های خرما. با گوشه روبنده، دانه های ریز عرق را از روی پیشانی اش پاک کرد. دلش شور می زد. زیر لب گفت: «نکند آن سوار من را دیده! حتما جایی در کمینم نشسته بوده و حالا دنبالم آمده.»
آب گلویش را به زحمت فرو داد، چشم تنگ کرد و به نخل ها خیره شد و زمزمه کرد.
-اگر من را دیده بود و به دنبالم می آمد، صدای سم اسبش را می شنیدم. چند قدم دیگر برداشت. صدای شیهه ابی، سکوت شب را شکست. ایستاد . به اطرافش نگاه کرد. حس کرد شبحی تیره، چون سایه ای ساکت پشت سرش می آید. با تمام توانی که داشت دوید. نخل ها یکی پس از دیگری، پشت سرش جا می ماندند که یک آن، زمان و زمین چرخیدند و با صورت به زمین خورد.
درد به جانش افتاد. خودش را از روی زمین جمع کرد و نشست. ردایش را بغل کرد و به پایین ردا دست کشید. حجم ظریف کاغذ را لمس کرد. نفس راحتی کشید. پایش می سوخت. روی پایش دست کشید. غلاف لیف خرمایی به پایش پیجیده بود. پایش را آزاد کرد و بلند شد. نگاهی به دوروبرش انداخت. پشت نخل ها کسی را ندید؛ اما حس می کرد کسی همان نزدیکی است. ردا را محکم به خودش پیچید و باز چشم چرخاند. کسی را ندید. با خودش گفت: «باید هرچه زودتر از قلعه بیرون بروم.»
دامن لباسش را بالا گرفت. خواست بدود که دستی از پشت، روی دهانش را گرفت و تیزی خنجری کنار گردنش نشست.
#امام_علی
#ماه_رجب
🆔 @bibliophil
«رؤیای بعد از ظهر؛ تقدیری از هشتمین جایزهی ادبی امیرحسین فردی» را از طاقچه دریافت کنید
https://taaghche.com/book/44823
بغض قلم
«رؤیای بعد از ظهر؛ تقدیری از هشتمین جایزهی ادبی امیرحسین فردی» را از طاقچه دریافت کنید https://taag
یکی از زیباترین کتابهای داستان نوجوان دربارهی انقلاب اسلامی ایران که جوایز زیادی هم گرفته
پارسا پسر بچهی نوجوانی است که برای تعمیر چراغ مطالعه، پیچگوشتی را از جعبه ابزار برمیدارد و بدون قطع برق به تعمیر چراغ مشغول میشود.
پارسا بعداز برق گرفتگی وارد دنیای جدید و جذابی میشود که میتواند با مادر خودش بازی کند.
#دهه_فجر
#رویای_بعدازظهر
🆔 @bibliophil
هدایت شده از بهشت ثامن الائمه
XRecorder_05022023_151452.m4a
1.02M
🎧بخشی از کتاب رویای بعدازظهر
این کتاب به صورت صوتی هم در فیدیبو موجود است.
https://www.fidibo.com/book/118789
#رویای_بعدازظهر
#دهه_فجر
#موسسه_فرهنگی_تربیتی_دختران_بهشت_ثامن_الائمه
🆔 @beheshtesamen
📒 معرفی کتاب
💥کتاب عقیله روایتی داستانی از زندگی حضرت زینب(سلاماللهعلیها)
🦋 این کتاب جز برندگان جایزه جشنواره جلال امسال بود.
#یا_زینب
#کتابخوانی
#کتاب
🆔 @bibliophil
🌺 بخشی از کتاب عقیله
#یا_زینب
#عقیله
#کتابخوانی
#کتاب
💥 لینک دریافت کتاب از طاقچه
https://taaghche.com/book/114984
🆔 @bibliophil
🌺 بخشی از کتاب عقیله که علت رفتن دوباره حضرت از مدینه به شام یا مصر را روایت کردند.
#یا_زینب
#عقیله
#کتابخوانی
#کتاب
💥 لینک دریافت کتاب از طاقچه
https://taaghche.com/book/114984
🆔 @bibliophil
🚖 راننده خوش غیرت
سوار تاکسی شدم. دوتا خانم عقب پراید بودیم، راننده منتظر مسافر سوم بود. هر مسافر آقایی که میآمد، راننده با لبخند میگفت؛ (آقا نه!)
دختر کنارم که روسری نداشت گفت: (وا! آقا و خانم نداره. بزن زودتر بریم.)
دست آخر مسافر خانمی به جمع دونفر ما نیامد و راننده حرکت کرد. برایم عجیب بود که برای باورش به پول کمتر راضی ست. جلوتر که رفتیم فهمیدم این مرام همیشگی اوست. پشت فقط آقا یا فقط خانم سوار میکند.
وقتی کرایه را دادم و پیاده شدم. گفتم؛ (خیلی خوشحالم که هنوز مردای با غیرتی تو شهرمون هستند)
راننده خندید و گفت؛ ( همه چیز پول نیست! تو مثل دختر خودمی باید تو ماشینم راحت باشی)
و من از پای این تاکسی تا آسمانها پرواز کردم.
خوشا به غیرت تو مرد!
#روایت_یعنی_زندگی
#آدم_های_خوب
🆔 @bibliophil
هدایت شده از رسانه بهشت
18.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کرسی پخشزنده _ ابعاد مختلف شخصیت زینب کبری (سلام الله علیها) به عنوان قهرمان جهادتبیین و جهاد رسانهای
🦋 محدثه قاسمپور/ غرفه رسانو در نمایشگاه بینالمللی رسانه و فضای مجازی تهران
#یا_زینب
#جهادتبیین
#رسانه_بهشت
#رسانو
https://eitaa.com/joinchat/628621426Cf222dbed01
🆔 @behesht_media
هدایت شده از رسانه بهشت
Eitaa-Live-1675679486355.m4a
5.56M
🎧کرسی پخشزنده _ ابعاد مختلف شخصیت زینب کبری (سلام الله علیها) به عنوان قهرمان جهادتبیین و جهاد رسانهای
🦋 محدثه قاسمپور/ غرفه رسانو در نمایشگاه بینالمللی رسانه و فضای مجازی تهران
#یا_زینب
#جهادتبیین
#رسانه_بهشت
#رسانو
🆔 @behesht_media
📒 معرفی کتاب
💥سلفی با خرابکار
🦋 کتاب نوجوان متناسب با ایام دهه فجر
#دهه_فجر
#کتابخوانی
#کتاب
🆔 @bibliophil
بغض قلم
📒 معرفی کتاب 💥سلفی با خرابکار 🦋 کتاب نوجوان متناسب با ایام دهه فجر #دهه_فجر #کتابخوانی #کت
کتاب سلفی با خرابکار ماجرای نوجوانی به اسم یونس است که با مدرسه به موزه رفته است. در عکسهای ساواکیها عکسی میبیند که شبیه یکی از فامیلها ست. همین موضوع دلیلی برای شروع کنجکاوی یونس برای رسیدن به این خرابکار است.
خانم مشایخ ساکن شمال و داستان هم در شمال ایران روایت شده است.
#دهه_فجر
#سلفی_با_خرابکار
#کتابخوانی
#کتاب
🆔 @bibliophil
4_5965141014963290210.mp3
6.07M
رضا امیرخانی: همه نباید داستان نویس شوند.
#مستند_نگاری از سری کارگاههای آل جلال
قسمت اول
🆔 @bibliophil
892215043_-1425085602.mp3
16.28M
🎤 رمان تاریخی و دینی
#نویسندگی #داستان_دینی دربارهی امیرالمؤمنین(علیهالسلام)
📒 استاد: احمد شاکری
منبع: موسسهی حوزوی امام خمینی/ اردیبهشت ۱۴۰۱
🆔 @bibliophil
-456777983_-393749511.mp3
22.66M
🎤 درس گفتارهای عاشورایی
#داستان_دینی #نویسندگی
📒 استاد: احمد شاکری
منبع: موسسهی حوزوی امام خمینی/ مرداد ۱۴۰۱
🆔 @bibliophil
259954.m4a
25.28M
🎤 خانم مریم راهی/ راهکارهای نوشتن داستان دینی، وارد کردن حوادث تاریخی در داستان
📒 کارگاه نخستین جشنوارهی بانوی بی مثال
#نویسندگی
🆔 @bibliophil