03.Ale.imran.110.mp3
3.24M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم
🌺 قسمت ۱۱۰ | سوره آلعمران | كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ ۗ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ ۚ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ
🎤 آیتالله قرائتی
👇هر روز تفسیر قرآن: ۱۱min
#قرآن
#تفسیر_قرآن_صوتی
#کتاب
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
🆔 @bibliophil
✍نقشپنهان قُلک و زن در فَلک
دهانه قلک سفالیام در امان میلههای بافتنی نبود. میلههای بافتنی مامان که پاورچین پاورچین دانههای شالگردن و کلاه را از آن بیرون میکشیدم تا یواشکی از قلک پول استخراج کنم. قلک خودم بود ولی مامان دوست نداشت ولخرجی کنم و من پول نیاز داشتم.
گاهی دویستتومانی یا پانصدتومانی وسط بیرون آمدن نصف میشد و کارش میکشید به چسب نواری.
هربار چیزی مرا برای بیرون کشیدن پول وسوسه میکرد. یکبار ساخت بادبادک برای جشنواره روز کودک مدرسه، باری خرید کاکائوهای خرسی و بستنیهای صندوقی که تازهترین خوراکی بوفه مدرسه بودند.
ولی اینبار فرق میکرد. توی نمازخانه مدرسه ما نمایشگاه کتاب زده بودند. من هر روز با حسرت میرفتم و به جلد رنگارنگ کتابها خیره میشدم و توی ذهنم از روی جلد برای آنها داستان درست میکردم.
بین جلد کتابها، کتاب آبیرنگی بود که عکس پسری بین شعلههای آتش با دوتا چشم زن بالای آن حسابی درگیرم کرده بود.
پیش خودم احساس میکردم پسری برای رسیدن به دختری خودش را آتش زده، پسری که روی جلد کتاب اسمش را سیاوش نوشته بود.
کتاب را با همان پولهای خاکی و پاره بیرون آمده از قلک خریدم و فهمیدم وارد دنیای کهنی شدم که هیچ وقت دست روزگار کهنهاش نکرده بود. کتاب دنیای جدیدی را به روی من باز کرد که به شیرینی بستنیهای صندوقی بوفه مدرسه بود.
ورق زدم و خواندم. تازه به سن تکلیف رسیده بودم. از کارهای سختی که خداوند به دوش دختری نه ساله گذاشته بود گاهی شاکی میشدم.
مگر ما دخترها و زنها چقدر جان داریم؟!
اینجا بود که با زنهای داستان سیاوش آشنا شدم. حتی تلفظ درست اسمهایشان را هم نمیدانستم.
شاید اصلا داستان سیاوش مناسب سن آن روزهای من نبود. ولی نویسنده توی داستان سیاوش نمانده بود، او سیاوش را کنار زده بود و زنهای نیکوکار و بدکردار داستان را از پس پرده نشان داده بود.
زنانی مثل رودابه مادر رستم پهلوان شاهنامه نیکوکار و مثل سودابه زنی فریبکار و حسود.
بین داستان جذاب سیاوش و گذر یوسفوار او از دل آتش برای من فرنگیس جذابیت بیشتری داشت.
من پشت سیاوش چشمهای نگران و گریان فرنگیس را دیدم که اشک میریخت ولی هنوز جان داشت، هنوز ایستاده بود.
خواندم که فرنگیس بعد از سوگ سیاوش، توسط پدرش افراسیاب به چوب خوردن متهم شد تا تخم کین از او فرو بریزد.
به سفارش پیران، فرنگیس از مرگ، میگریزد و پسرش کیخسرو را در خانه پیران مخفیانه به دنیا میآورد و مانند مادر فریدون، کیخسرو دلبندش را به دست چوپانی میدهد تا دور از چشم کینه دشمنان بزرگ شود.
و سالها در سوگ سیاوش و دوری کیخسرو زندگی میکند تا صبح موعود از راه برسد. در تمام این سالها تا رساندن شاهزاده جوان از توران به ایران فرنگیس پنهانی مراقب کیخسرو بود.
کیخسرو همانطور که از اسمش پیداست، شاه نیکنام و دادگری شد که جز پادشاهان دادگر کیانی قرار گرفت.
پس از بازگشت به ایران هم کار فرنگیس تمام نشد او شاهدِ جنگِ خونین کشورِ پسرش با کشورِ پدر شد. صدها تن از خانواده شوهر و صدها تن از خانواده پدر در این جنگ کشته شدند. برادرانش، نیز به همراه پدرش نابود شدند و او تابآورد تا عدالت پا سفت کند.
خواندم: فرنگیس انگیزه کافی برای انتقام داشت ولی دنبال انتقام شخصی از تورانیان نبود ولی آنها را گناهکار و مستوجب مجازات میدانست.
بیش از بیست سال از آشنایی من با سیاوش و فرنگیس گذشته بود که انجمن ادبی بانوی فرهنگ با استاد شهرستانی برای ما کلاس کهنالگوهای زن شاهنامه را گذاشت، دوباره شیرینی بستنی صندوقی زیر زبانم آمد.
اینجا بود که بیشتر با زنان خردمند شاهنامه آشنا شدم؛ رودابه، سیندخت، فرنگیس، فرانک و...
چقدر این زنان جان داشتند. بار امانت و تکلیف را سبکبار به دوش میکشیدند. اینبار پساندازهایم، خرج شناخت این زنان خردمند شد. زنانی که پشت جنگها و صلحها، پشت پرورش قهرمانها و پشت تمام ماجراهای شاهنامه ایستاده بودند. در گذر سخت ستمها و حادثهها.
نقش پنهان مادری و همسری که فردوسی زیرکانه در بیتهای خودش آن را جای داده و این روزگار بیش از پیش به آن نقش پنهان نیازمندیم.
اینجا زنان برعکس آگهیهای تجاری، ابزار تمایلهای حیوانی نیستند، اینجا زنان هرچند فقط اندازه دوتا چشم روی جلد کتاب دیده میشوند اما محور گردش تمام ماجراهای فلک را زیر سر داشتند.
زنانی که دوست دارم مانند آنها جان داشته باشم، تا بتوانم برای برقراری عدالت هزینه کنم از قلکم، جانم و فرزندانم تا دانه دانه مثل میلههای بافتنی مامان پایههای داد و مهر بافته شود و در زمستانهای سرد، گرمای مطلوبش همه را دربر بگیرد. راهی که چشم گریان فرنگیس میخواهد و جگر داشتن و خرد زنانه.
#روز_بزرگداشت_حکیم_فردوسی
#روز_نوشت
🆔 @bibliophil
03.Ale.imran.111.mp3
2.25M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم
🌺 قسمت ۱۱۱ | سوره آلعمران | لَنْ يَضُرُّوكُمْ إِلَّا أَذًى ۖ وَإِنْ يُقَاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الْأَدْبَارَ ثُمَّ لَا يُنْصَرُونَ
🎤 آیتالله قرائتی
👇هر روز تفسیر قرآن: ۸min
#قرآن
#تفسیر_قرآن_صوتی
#کتاب
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
🆔 @bibliophil
یکی از وظایف کتاب، دادن امید به جامعه است. امروز به سراغ کتابهایی رفتیم که با روایت پیشرفت قصد انتقال امید به جامعه رو دارند.
این کتابها در دور اول جشنواره روایتپیشرفت برگزیده شدند.
اگه با نوجوانها و جوانها سر و کار دارید، خوبه که این روایتها رو بشناسید و گاهی در حرفها و نوشتههاتون ازشون یاد کنید.
📒 رسم جهاد (روایت کار در جهادسازندگی)
📒خط مقدم (روایت پیشرفت موشکی ایران)
📒 تندتر از عقربههای حرکت کن(روایت ۲۰ ساله یک شرکت دانشبنیان)
📒 برخیزید (روایتی از آهنگسازی انقلابی)
📒از سرمای کازان تا شرجی خلیجفارس (روایت ۱۵ سال پیشرفت صنعت نفت و گاز ایران)
📒 آرزوهای دستساز (روایتی از یک شرکت دانشبنیان )
📒 نماینده تامالاختیار (۱۷ سال پیشرفت پزشکی)
📒 ملاقات در فکه (روایت فرماندهای شهید حسنباقری در جنگ)
📒 اپلای (مشکلات تحصیل دانشجوی در یک کشور خارجی)
📒 زنده باد جهاد (روایتی از مدیران و مسئولان جهادسازندگی)
📒 صبح شام (روایتی از بحران سوریه)
📒 سطح عمیق (روایتی از یک سطحپوششی در صنعت نانو)
#روایت_پیشرفت
#امید
#کتابخوانی
🆔 @bibliophil
کتابهای برگزیده جایزه دوم روایتپیشرفت
📒 نخل و رعنا (روایت کاشت درخت خرما)
📒 سخت شیرین (روایت مادری)
📒تا خمینیشهر (روایت جهاد عبدالله والی)
📒رودخانه ماهی و نهنگ (روایت زلزله کرمانشاه)
📒شریان مکران (روایت خط لوله نفت)
📒ساخت ایران (روایت صنعتی کارخانههای ایران)
🆔 @bibliophil
یکی از کتابهای به نسبت جدید روایتپیشرفت این کتاب که سال قبل رونمایی شد.
کتاب روایت ناداستانی از سفر پنج نویسنده خانم به معدن چادرملوی یزد است. کتابی که بعد خواند آن به ایرانی بودن خودم افتخار کردم.
📒 برای میلگردها سعدی بخوان!
#کتاب
#بغض_قلم
🆔 @bibliophil
معدن از آن واژههای مرموز و پر ابهت است. همین که به گوش میرسد، در دلش ترس همراه با سختی دارد. از آن واژههایی که نه میشود بهش نزدیک شد، نه میشود از شدت کنجکاوی از آن دل کند.
انگار آدمی دلش میخواهد از کار معدن سر در بیاورد. بداند چجوری آدمها از دل سنگهای بیجان طلا، آهن، مس و فولاد بیرون میکشند.
چگونه توانستهاند دل سنگ را بشکافند و عصاره جان زمین را برای ما به ارمغان بیاورند.
( برای میلگردها سعدی بخوان ) گزارش سفر پنج نویسنده است به یکی از بزرگترین معدنهای کشورمان.
معدن چادرملوی یزد. معدنی که نتیجه اراده جوانان همین مرز و بوم است و افتخار این خاک.
#امید_آفرینی
#کتاب
#روایت_پیشرفت
🆔 @bibliophil
1.22M
📒مروری بر کتاب آینهداران آفتاب
🔹قسمت چهل و ششم/ منزل پانزدهم/ دوازده شباهت امام حسین به یحیی 😭
🖌استاد محمدرضا سنگری
👇شناختی نو از یاران امامحسین
#از_مبعث_تا_عاشورا
#بعثت_حسین
#آینهداران_آفتاب
#بغض_قلم
🆔 @bibliophil
هدایت شده از بهشت ثامن الائمه
✍🏻 ... ما گدایان خیل سلطانیم ...
🎊 جشن بزرگ امام رضاییها 💛
📌 زمان: پنجشنبه ۲۷ اردیبهشت ماه 🗓
⏳ همزمان با اذان مغرب 🕢
📍مکان: کرج، خیابان چهارصد دستگاه، 🏳 سالن شهدای شهرداری کرج! 🚩
🆔 @beheshtesamen I اطلاعیه ⚜
03.Ale.imran.112.mp3
3.26M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم
🌺 قسمت ۱۱۲ | سوره آلعمران | ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ مَا ثُقِفُوا إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ ۚ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ
🎤 آیتالله قرائتی
👇هر روز تفسیر قرآن: ۱۱min
#قرآن
#تفسیر_قرآن_صوتی
#کتاب
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
🆔 @bibliophil
تبریک به دوست عزیزم خانم زینبمحمدقلیزاده برای چاپ کتابشون
#از_دانوب_تا_الوند
🆔 @bibliophil
و سپاس از مدیر گروه جمال و جلال
جناب آقای ایمانی
گروه جمال و جلال به صورت رایگان
دورههای آموزشی خوبی رو در نرمافزار بله
برای دوستان علاقمند به نویسندگی
قرار میده.
👇 لینک گروه جمال و جلال
ble.ir/join/8Eq9RcFDfP
روز خاکسپاری درست چند دقیقه قبل از اینکه کار تمام شود، دست به دست پرچمی آوردند و گفتند: پرچم گنبد حضرت عباس است.
گذاشتیم روی پیکر و لحد را چیدیم.
یادم افتاد هر وقت هرکسی میگفت: دارم میروم کربلا، آقا پولی میداد و سفارش میکرد توی حرم حضرت عباس از طرفش زیارتی بخوانند. جواب آن زیارتها، به موقع رسیده بود.
📒کتاب به شیوه باران/ زندگینامهی آیتالله بهجت
#آیتالله_بهجت
#بغض_قلم
#جمع_دوستداران_کتاب
🆔 @bibliophil
آیت الله بهجت(ره):
در دنیا [نهایتا] به ده درصد از خواستههای خود می رسد. کمتر کسی پیدا می شود که زندگی بر #وفق مراد او باشد. هرگونه عیش نوش دنیا با هزار تلخی و نیش همراه است. اگر کسی #دنیا را اینگونه پذیرفت و شناخت، در برابر ناگواری ها و بدی های همسر و همسایه و... کمتر ناراحت می شود؛ زیرا از دنیا بیش از اینکه #خانه بلاست، انتظار نخواهد داشت.
📒در محضر بهجت، ج ۲ ص ۳۰۲
🆔 @bibliophil
مزد یک بار ما سه بار شماست
هیچ کس سر نزد به ما این قدر
وقت مردن بیا کنارم باش!
ظرف ما را مکن طلا این قدر
کربلای مرا به تو دادند
پس اذیت نکن مرا این قدر
این که ما عاشق شما شدهایم
کار ما بود یا شما این قدر...؟!
✍ علیاکبرلطیفیان
#سی_و_ششمین_شب_چله_امامرضایی
#شب_جمعه
🆔 @bibliophil
03.Ale.imran.113.mp3
2.5M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم
🌺 قسمت ۱۱۳ | سوره آلعمران | لَيْسُوا سَوَاءً ۗ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ يَتْلُونَ آيَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ
🎤 آیتالله قرائتی
👇هر روز تفسیر قرآن: ۸min
#قرآن
#تفسیر_قرآن_صوتی
#کتاب
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
🆔 @bibliophil
💐تولد امامرضا، تولد همهی ما!
سالهاست که امام رضا برای ما محدود به دههی کرامت نیست. محدود به ساعت هشت هر روز و صلوات خاصه و سلام بعد هر نماز نیست.
محدود به سالی یکبار مشهد رفتن و دوری دور حرم زدن و یک سفر ساده نیست.
امام رضا برای ما حکم خون در رگهای خشکی را دارد که هیچ کس امید به جریان دوباره آن نداشت. حکم آب برای زمینی که یک قدم تا شورهزار شدن آن باقی مانده بود.
حکم هوا برای نفس کشیدن. حکم دریا برای ماهی.
ما مجلس روضه رفتنمان، هیاتی شدنمان، علاقمند و پابند به مذهب شدنمان، عاشق رهبر و انقلاب و جهاد شدنمان، قدم در مسیر کربلا گذاشتنمان، انتخاب شغل و رشته و خانواده تشکیل دادنمان همه و همه در امتداد ولادت امامرضا بوده و هست.
ما هر لحظهی زندگی، را مدیون همین آقا هستیم. هر ثانیهی حیات را وصل به اولین بار ایستادن در حیاط صحن انقلاب همین آقا دیدیم.
او بود که اذن ورود هر گنهکاری به حرم را امضا زد. او بود که برخلاف هر عقیده و ظاهر و گذشتهای راهمان داد تا طعم شیرین مهربانی را بچشیم. تا بدانیم دین چیزی جز محبت نیست.
پس شب ولادت او برای ما شب تولد شرط حیات، دلیل نفس و علت زندگیست.
شب ولادت امامرضا، شب تولد خود ما است. پس حق داریم، به بهانه پول، به مقام، به شهرت و هر عنوانی دست از امامرضا و خادمی امامرضا بر نداریم.
کاش تا لحظه مرگ که آقا قول داده به آمدن
به راه امامرضا بمانیم و راه برای امامرضایی شدن بگشایم.
👇 عکس دیشب، اجتماع کانونهای امامرضایی کرج و تهران در جشنولادت اماممهربانیها
#امام_رضا
#بغض_قلم
🆔 @beheshtesamen
🆔 @bibliophil
مشغول خوندن اولین کتاب از خریدهای امسالم از نمایشگاه کتاب هستم. خانم حدادی روایتی صمیمی از سفر حجشون نوشتند که گاهی چشمم نم بارون میزنه و گاهی از ته دل میخندم.
این مدل روایت گاهی اشکی و گاهی خندان، خاصیت قلم خانم حدادی و در کتاب اربعینشون(سر بر خاک دهکده) هم همینطور بود.
این روایت حج برخلاف بقیه روایتهای حج خیلی معنوی نیست و بیشتر دنبال نشان دادن ظرفیت بزرگ حج در به وحدت رسیدن مسلمانان کشورهای مختلف است.
شروع کتاب هم دقیقا سوالی که هر شخصی بفهمه یه نفر در جوانی رفته حج ازش میپرسه؛ پولش از کجا آوردی؟! مخصوصا در روزگار حاضر که حج خیلی گران آب میخوره ولی منم دلم خواست برم فیش بخرم.
و شروع کتاب اینطوری:
مگر حج مال پیرزن _ پیرمردها نبود؟
مگر حج یکی از فروع دین نبود که میتوانست به ما مربوط نشود؟
مثل جهاد و زکات و امر به معروف و نهی از منکر که از سرمان باز کرده بودیم؟
مگر (وارزقنی حج بیتکالحرام) یک قسمت تزئینی از دعاهای ماه رمضان نبود که صرفا آرزویش میکردیم و رد میشدیم؟ مگر همه چاله و چولههای زندگیمان را پر کرده بودیم و پول قلبمه مانده بود روی دستمان که به فکر حج بیفتیم؟
#دورت_بگردم
#وصف_کتاب
#کتابخوانی
🆔 @bibliophil