eitaa logo
بی‌نشانه‌ها
1.3هزار دنبال‌کننده
330 عکس
73 ویدیو
13 فایل
کانال اشعار معارف اهل بیت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
شاپرک.pdf
حجم: 321K
قطعه‌ای از شعر ... روزگاری منِ چو کِرمی بودم... با خزیدن به رُخِ پیکرِ خاک... راه... می‌پیمودم... با تنی بی پَر و دست... بر زمین بودم و یک لانه‌ی پَست...! بود به دنبالِ کسی... شوقِ پرواز به سوی ... در وجودم! فَوَران داشت بسی... لیک... گویی بدنِ کِرمْ صفت! چون قفسی داشت می‌کُشت مرا... من ز دارِ ... داشتم یک قفسِ بی پَر و پا...! می‌خزیدم پیِ نور...! تا شَوَم ...! لیک... روزی دیدم دسته‌ی قاصدکی را بی‌نام...! همگی اوج گرفتن بودند...! با نسیمی آرام... همه باهم جَستند... در فضایی از نور...! غرق در نور همه می‌رفتند...! با نگاهی به رخِ باد کشیدم فریاد... که بِوَز... هان! ای باد...! وَ مَرا زین قفسِ خویش رها کن که شَوَم زینجا دور قاصدک‌گونه پیِ نور...! گشت... آن باد برایم طوفان! تا بِرانَد بدنم را با آن... هرچه در کیسه توان داشت به سمتِ من داد...! لیک... من زآن قفسِ خویش نگشتم آزاد...! داشت می‌سوخت وجودم زین غم... با خودم می‌گفتم... مشکلم این است! چون منم، با بدنم! هم نَفَس است...! رنگِ روح و بدنم از خودِ من رنگین است...! تا خودم در وسطم! این بدنم سنگین است...! قاصدک‌ها به نسیمی جَستند...!؟ چون سبک بودن و آزاد... به رفتند...! قاصدک‌ها رفتند...! قاصدک‌ها رفتند...! قاصدک‌ها رفتند...! ✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی https://eitaa.com/bineshaneha