“شب عاشورا”
در حال و هـوای #شب_عـاشـورا باش
بـرخیـز بتـاز و روز و شب بـالا باش
عمـری پـی بـازیـچـهی #دنـیـا رفـتـی
یـک چنـد بیـا وِرای ایـن دنیـا باش
از نـور و به سوی نـور تا #صبحِ_ظهور
در نــور بتـاز و همرهِ #زهـرا باش
در محضـرِ او شخصـیتـت را بنـداز
از خویش برون بیا و چون #مولا باش
تـک باش میـان آسـمان همچون ما
#عباسْ صفت گـشته و یک مجرا باش
با فـاصـله دورِ #خیمـهها سخت بتـاز
در این شبِ حسّـاس دمـی تنـها باش
با صاحبِ #کـاروان، یکی باش و رفیق
چـون جمـلـهی کـاروانیـان مِـنّـا باش
همـراهِ #ابـالفضل برو سـوی فـرات
یعنی که به سوی #مهدیِ_زهرا باش
برخیز و به جستجوی #مهدی بشتاب
یک عمـر چو قـطره در پـی دریا باش
✍🏻شاعر: سید محسن مسعودی
eitaa.com/bineshaneha
“موسم اربـعيــــن”
قـلـبها با #حُـبِّ_مـولا ميتَپــد
هر تَپش ما را به بـــالا میكِـشــد
زین كِشِـشها جاذبه معنا شــود
رازِ #عشـق و عاشقـی إفشا شـود
#جـاذبه از شـاخههای حُـبِّ اوسـت
میكِشـاند قلبها را سوی دوسـت
#عشقورزی يك نِمودِ جاذبه اسـت
عشـقِ او بی حُـبّْ نمیآيد بدســت
عاشقيم و قلب، حُبّْ را میچِشَـد
میرود محبـوب و مـا را میكِشَـــد
وين تَپِشهايی كه در اين قلبهاست
حركتـی زآن جوششِ مـولای ماسـت
میتَپـد اين قلـبهــا و بــــارهــــــا
میچِشيـم او را در اين تكــرارهــــــا
با زبـانِ قلـبِ خود از عمــقِ جــــان
میزنـم بـوســه به خــاكِ پـايتــــان
حركـتِ قلبم تـويــی مـولای مـن
حُبِّ تو جـاری است در أعضای مـن
هر چه میجويم تو را در قلبِ خويـش
بیشتر مییابَمَت نسبـت بـه پـيــش
در تَب و تـابم تو را #يــاری كنـــم
در تمامِ عمـر، #سـربـــازی كنـــم
تركِ خود گفتم كه همراهت شَـوَم
همچو يـارانـت به قربـانَت شَـوَم
گوشِ قلبـم در پـیِ فرمـانِ توســت
وين حيـات و حركتـم از آنِ توســت
ما به شـوقِ تـو به #دنيــا آمـديـــم
حُبِّ تـو تـابيــد كاينجـا آمـديـــم
زِابتـدای عمــرمـان گـويــا كـسـی
میدَمَــد در قلـبهـای مـا بَــســی
كيسـت تا مـولاش را يــاری كنـــد؟
در تمـامِ عمــر سـربـــازی كنـــد؟
در رِكــاب مـا بـتـــازد ســـالهـــا
بُگــذرد از حُـبِّ جـــان و مـــالهـــا
وقـفْ گــردد در رهِ إحـيــــای ديـن
بهرِ مــا خـونـش بـريــزد بـر زميـــن
ای حسيــن! لَبَّيـــكْ گويــان آمديـــم
در دفـــاع از تــو به ميـــدان آمديـــم
خونمـان در قـلـــب، بـیتـابــی كنـــد
در فَغــان اسـت تا تــو را يــاری كنـــد!
مــــادرت آورده مـا را كـــــربـــــلا
خيـــز و بـر يــارانــت آقــايــــی نمـــا
#آيــههـا از تــو نشـانــی مـیدهــــد
بـوی نـــوری آسـمــانی مـیدهــــد
ما يقيـن داريـم وقتِ #نصــرت اســت
#اربعیـن گويـی فضای حركــت اســت
وین هيـاهویی كه در اينجـا به پاســت
آيــهای چون أربعیــن در كـربلاســت
برخی از آيــات، اسمش دائمـی اسـت
أربعيـن از آيـههاي موسِـمــی اســت
آيـــههـای دائـمــی در هــر زمـــــان
بــود و مـیتابـيــد هـر دم بر جهـــان
ماه و خورشيد از همين دست آيههاست
بـود و خواهـد بـود تا #عالـم به پاسـت
#لَيْلْ از #آيـاتِ غيرِ دائمـی اســت
عاقبت این #لَيْـلِ_دنيـا رفتنـی اســت
اي #شـبِ_دنيــا! تو دائـم نيستــی
میكِشيمَت سـوی محـو و نيسـتــی
پَرتـویـی تـابیــد و میآيـد #نَهـــار
أربعيــن هم موسِمـی باشـد زِ يـــار
خـيـز و قلبــاً واردِ اين آيــه شــــو
بهـرِ أصـلِ مـاجــرا آمـــاده شــــو
آيهای چون أربعين يك معجـزه است
#مهــدوّیت در دلِ اين آيـه هســت
در فضــای آسمــانهـــا و زميـــن
آيههـا جـاری اسـت برخيـز و ببيـن
در قبــالِ آيــههـا سُستــی مكــــن
خيـز و رفتـاری مناسب پيـشـه كـــن
ما به يُمـنِ تابشِ مــولای خويـــش
سوی #مهـدی میرويـم اينك به پيـش
شـيعـهای میگفـت: نـــورِ آيـههـا
میشـود جـــاری به فـرمـانِ خــدا
أربعيـن هم آيـهای زآيـــاتِ اوســت
تـابشـی زآن نـورِ بیپـايـانِ دوســت
#نـــور، يعـنـی انتـشـــارِ روشـنــــی
تــا فضــای تـيـرگــی را پَـس زنــــی
مركـزِ اين نــور هم در كـربــلاســت
ماجرايـی بَس عظيـم آنجـا به پـاسـت
حـجِّ أكـبر آمده، همراه كيـســت؟
سوي مهدی غير از اين رَه، راه نيسـت؟
بر سبيـلِ مصطفـی از جنـسِ نـــــور
كـــاروانـی میرود ســوی #ظهــــور!
شيعـه يعنی نـورِ خـورشيــدِ #امـــام
او نتـابـد! شيعـه مـیگــردد تـمــــام
میدرخشــد نــورِ آن خورشيــدِ پــاك
از بُلنــدایِ #عَوالِـــم ســوی خــــاک
خـاك گرديــديـم ای مـولای مــــا
ما همه محتــاج و تـــو آقـــای مــــا
آمـديـم اينـجــا كه آقـــايــــی كنـــی
نـــور را بر قلـبِ مـا جــــاری كنــــی
جـانِ ما با نــورِ تـــو بيگانــه نيـســت
در شگفتـم! صاحبِ اين #خانه كيسـت؟
سالــهـا در نــــورِ ايـشـان بودهايـــم
حُـبِّ او! تـــابيــد كـاينــك زنــدهايــم
مـیتَـــراود نـــور بر جــانهــای مـــا
از زمـيــن و آســمــــانِ كــربـــــــلا
گـر نتــابــد نـــور روشـن نيستـيــم
#چشمـهی_نـــور، او بُوَد ما كيستيـم؟
قلبهـا با نـــورِ #مادر آشنــاســـت!
مـهربانـیهـای او لطـفِ خـداســت!
کيست غیر از او كه زهـرايــی كنـــد؟
نــور را بر قلـبهـا جـــاری كنــــــد
هر چه میبينـم همـه أنــوارِ اوســت
پرتــوهـای نـــور هم زآثــار اوسـت
از #نـجـف_تـا_كـربـــلا پَـر میزنيـــم
نـــور میگيريــم و بـالا میرويـــــم
قُــربِ او با نـــور مـیآيــــد به دســت
در صِـراطَ المُستقيـم، نَعْمـاتْ هســت
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha
بینشانهها
“شب عاشورا” در حال و هـوای #شب_عـاشـورا باش بـرخیـز بتـاز و روز و شب بـالا باش عم
عمـری پـی بـازیـچـهی #دنـیـا رفـتـی
یـک چنـد بیـا وِرای ایـن دنیـا باش
eitaa.com/bineshaneha
شاپرک.pdf
حجم:
321K
قطعهای از شعر #شاپرک
... روزگاری منِ #پروانه چو کِرمی بودم...
با خزیدن به رُخِ پیکرِ خاک...
راه... میپیمودم...
با تنی بی پَر و دست...
بر زمین بودم و یک لانهی پَست...!
#فطرتم بود به دنبالِ کسی...
شوقِ پرواز به سوی #نورش...
در وجودم! فَوَران داشت بسی...
لیک... گویی بدنِ کِرمْ صفت! چون قفسی
داشت میکُشت مرا...
من ز دارِ #دنیا...
داشتم یک قفسِ بی پَر و پا...!
میخزیدم پیِ نور...!
تا شَوَم #پنجرهای_بهرِ_ظهور...!
لیک... روزی دیدم
دستهی قاصدکی را بینام...!
همگی #منتظرِ اوج گرفتن بودند...!
با نسیمی آرام...
#قاصدکها همه باهم جَستند...
در فضایی از نور...!
غرق در نور همه میرفتند...!
با نگاهی به رخِ باد کشیدم فریاد...
که بِوَز... هان! ای باد...!
وَ مَرا زین قفسِ خویش رها کن که شَوَم زینجا دور
قاصدکگونه #بتازم پیِ نور...!
گشت... آن باد برایم طوفان!
تا بِرانَد بدنم را با آن...
هرچه در کیسه توان داشت به سمتِ من داد...!
لیک... من زآن قفسِ خویش نگشتم آزاد...!
داشت میسوخت وجودم زین غم...
با خودم میگفتم...
مشکلم این #قفس است!
چون منم، با بدنم! هم نَفَس است...!
رنگِ روح و بدنم از خودِ من رنگین است...!
تا خودم در وسطم! این بدنم سنگین است...!
قاصدکها به نسیمی جَستند...!؟
چون سبک بودن و آزاد... به #بالا رفتند...!
قاصدکها رفتند...!
قاصدکها رفتند...!
قاصدکها رفتند...!
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha
“برای ظهورش مهیّا شویم”
#بیا باغِ گلهای زیبا شویم
برای ظهورش مهیّا شویم
بیا توشه از خیمهگاهِ رضا
بگیریم و در کوی مولا شویم
به دنبالِ اَیْنَ الَحَسن یا حسین؟
بیا ذِي طُوىٰ یا به رَضْوا شویم
بیا صادقانه پیِ محضرش
به خدمت همه عمر برپا شویم
بیا رو به خورشیدِ #عالم کنیم
بیا ذرّه باشیم و بالا شویم
بیا قاصدکهای مفتونِ عشق
از اینجا ببُرّیم و آنجا شویم
بیا فارغ از ما و من! او شویم!
بیا غرقِ انوارِ #زهرا شویم
بیا از دلِ روزهایی که رفت
به امّیدِ رخسارِ فردا شویم
بیا تا بمیریم از این مردگی
در او باقیِ عمر، اِحیا شویم
بیا خنده باشیم بر صورتش
به تقوا و اخلاق رعنا شویم
بیا با صفات وَرَع، اجتهاد
به یاریِّ آن شاهِ والا شویم
به سبحانَ سبحانِ مولا شبی
بیا تا دمِ صبح، اِسراء شویم
بیا ریزهخوارِ سرِ سفرهاش
بمانیم و عمری شکیبا شویم
برای شفای دل مادرش
بیا باقیِ عمر برپا شویم
به سوی همان ذکرِ در آیهها
بیا غرقِ #آیات طاها شویم
کجایی رفیقِ شفیقِ #حسین؟
بیا کربلایی! مهیّا شویم
بیا همچو هفتاد و دو لاله رو
بروییم در دشت و زیبا شویم
کجایی حبیب؟ و کجایی زهیر؟
کجایی که چون جُوْن، شیدا شویم؟
بیا زیرِ بارانِ تیر و سَنان
سپر سینه در پیشِ #مولا شویم
بیا #همّت و #باقری، #باکری
بیا همچو هادی، هویدا شویم
بیا قاسمِ جبههها! یا علی
بگوییم و در آسمانها شویم
بیا تا یکی از هزاران هزار
از این لالههای مصفّا شویم
بیا نسلِ سلمان! کمی زودتر
به دنبال آن نورِ اَعْلیٰ شویم
بیا شهدِ #مادر چشیده! بیا
در آن قلّهها رو به بالا شویم
بیا اربعینی که یادت به خیر
بیا موکبش تا مصفّا شویم
بیا قافله قافله بیشتر
برای تَحَسُّس به صحرا شویم
بیا يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا سوی او
وَلَا تَيْأَسُوا رو به مولا شویم
بیا در صراطِ السَّوی غرقِ او
تَرَبُّصْ کنان سوی بالا شویم
بیا پیرمردِ مسیرِ حبیب!
در این جادهها باز برنا شویم
مبادا چو مرداب #دنیا خموش
چو جویی چو رودی چو #دریا شویم
بیا خیمهگاهش که مهر و صفاست
بیا تا در این خیمه معنا شویم
✍🏻 شاعر: دکتر محمدجواد عسکری
https://eitaa.com/bineshaneha
◾️ رُوِی عَن رَسُولِالله (ص) قال:
✍🏻 اَلْقَلبُ ثَلاثَةُ اَنْوَاعٍ:
قَلْبٌ مَشْغولٌ بِالدُّنْیا وَ قَلْبٌ مَشْغولٌ بِالْعُقْبَی وَ قَلْبٌ مَشْغولٌ بِالْمَوْلَی.
وَ اَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغولُ بِالدُّنْیا لَهُ الشِّدَّةُ وَ الْبَلاءُ وَ اَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغولُ بِالْعُقْبَی فَلَهُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَی وَ اَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغولُ بِالْمَوْلَی فَلَهُ الدُّنْیا وَ الْعُقْبَی وَ الْمَوْلَی!
🔹 پیامبر اكرم (ص) فرمودند:
✍🏻 قلبها سه نوع هستند:
۱- قلبی كه مشغول به دنیا است
۲- قلبی كه مشغول به آخرت است
۳- قلبی كه مشغول به مولا! است
🔸 و اما آن قلبی كه سرگرم و وابسته به #دنیا است! همیشه دچار سختی و گرفتاری است؛
🔸 و اما آن قلبی كه متوجه و مشغول به آخرت است به درجات و مراتب بالایی میرسد؛
🔸 و اما آن قلبی كه پیوسته متوجه و مشغول به #مولا است! هم دنیا، هم آخرت و هم مولا را خواهد داشت!
📚 تحریر المواعظ العددیة، ص ۲۴۵.
https://eitaa.com/bineshaneha