“موسم اربـعيــــن”
قـلـبها با #حُـبِّ_مـولا ميتَپــد
هر تَپش ما را به بـــالا میكِـشــد
زین كِشِـشها جاذبه معنا شــود
رازِ #عشـق و عاشقـی إفشا شـود
#جـاذبه از شـاخههای حُـبِّ اوسـت
میكِشـاند قلبها را سوی دوسـت
#عشقورزی يك نِمودِ جاذبه اسـت
عشـقِ او بی حُـبّْ نمیآيد بدســت
عاشقيم و قلب، حُبّْ را میچِشَـد
میرود محبـوب و مـا را میكِشَـــد
وين تَپِشهايی كه در اين قلبهاست
حركتـی زآن جوششِ مـولای ماسـت
میتَپـد اين قلـبهــا و بــــارهــــــا
میچِشيـم او را در اين تكــرارهــــــا
با زبـانِ قلـبِ خود از عمــقِ جــــان
میزنـم بـوســه به خــاكِ پـايتــــان
حركـتِ قلبم تـويــی مـولای مـن
حُبِّ تو جـاری است در أعضای مـن
هر چه میجويم تو را در قلبِ خويـش
بیشتر مییابَمَت نسبـت بـه پـيــش
در تَب و تـابم تو را #يــاری كنـــم
در تمامِ عمـر، #سـربـــازی كنـــم
تركِ خود گفتم كه همراهت شَـوَم
همچو يـارانـت به قربـانَت شَـوَم
گوشِ قلبـم در پـیِ فرمـانِ توســت
وين حيـات و حركتـم از آنِ توســت
ما به شـوقِ تـو به #دنيــا آمـديـــم
حُبِّ تـو تـابيــد كاينجـا آمـديـــم
زِابتـدای عمــرمـان گـويــا كـسـی
میدَمَــد در قلـبهـای مـا بَــســی
كيسـت تا مـولاش را يــاری كنـــد؟
در تمـامِ عمــر سـربـــازی كنـــد؟
در رِكــاب مـا بـتـــازد ســـالهـــا
بُگــذرد از حُـبِّ جـــان و مـــالهـــا
وقـفْ گــردد در رهِ إحـيــــای ديـن
بهرِ مــا خـونـش بـريــزد بـر زميـــن
ای حسيــن! لَبَّيـــكْ گويــان آمديـــم
در دفـــاع از تــو به ميـــدان آمديـــم
خونمـان در قـلـــب، بـیتـابــی كنـــد
در فَغــان اسـت تا تــو را يــاری كنـــد!
مــــادرت آورده مـا را كـــــربـــــلا
خيـــز و بـر يــارانــت آقــايــــی نمـــا
#آيــههـا از تــو نشـانــی مـیدهــــد
بـوی نـــوری آسـمــانی مـیدهــــد
ما يقيـن داريـم وقتِ #نصــرت اســت
#اربعیـن گويـی فضای حركــت اســت
وین هيـاهویی كه در اينجـا به پاســت
آيــهای چون أربعیــن در كـربلاســت
برخی از آيــات، اسمش دائمـی اسـت
أربعيـن از آيـههاي موسِـمــی اســت
آيـــههـای دائـمــی در هــر زمـــــان
بــود و مـیتابـيــد هـر دم بر جهـــان
ماه و خورشيد از همين دست آيههاست
بـود و خواهـد بـود تا #عالـم به پاسـت
#لَيْلْ از #آيـاتِ غيرِ دائمـی اســت
عاقبت این #لَيْـلِ_دنيـا رفتنـی اســت
اي #شـبِ_دنيــا! تو دائـم نيستــی
میكِشيمَت سـوی محـو و نيسـتــی
پَرتـویـی تـابیــد و میآيـد #نَهـــار
أربعيــن هم موسِمـی باشـد زِ يـــار
خـيـز و قلبــاً واردِ اين آيــه شــــو
بهـرِ أصـلِ مـاجــرا آمـــاده شــــو
آيهای چون أربعين يك معجـزه است
#مهــدوّیت در دلِ اين آيـه هســت
در فضــای آسمــانهـــا و زميـــن
آيههـا جـاری اسـت برخيـز و ببيـن
در قبــالِ آيــههـا سُستــی مكــــن
خيـز و رفتـاری مناسب پيـشـه كـــن
ما به يُمـنِ تابشِ مــولای خويـــش
سوی #مهـدی میرويـم اينك به پيـش
شـيعـهای میگفـت: نـــورِ آيـههـا
میشـود جـــاری به فـرمـانِ خــدا
أربعيـن هم آيـهای زآيـــاتِ اوســت
تـابشـی زآن نـورِ بیپـايـانِ دوســت
#نـــور، يعـنـی انتـشـــارِ روشـنــــی
تــا فضــای تـيـرگــی را پَـس زنــــی
مركـزِ اين نــور هم در كـربــلاســت
ماجرايـی بَس عظيـم آنجـا به پـاسـت
حـجِّ أكـبر آمده، همراه كيـســت؟
سوي مهدی غير از اين رَه، راه نيسـت؟
بر سبيـلِ مصطفـی از جنـسِ نـــــور
كـــاروانـی میرود ســوی #ظهــــور!
شيعـه يعنی نـورِ خـورشيــدِ #امـــام
او نتـابـد! شيعـه مـیگــردد تـمــــام
میدرخشــد نــورِ آن خورشيــدِ پــاك
از بُلنــدایِ #عَوالِـــم ســوی خــــاک
خـاك گرديــديـم ای مـولای مــــا
ما همه محتــاج و تـــو آقـــای مــــا
آمـديـم اينـجــا كه آقـــايــــی كنـــی
نـــور را بر قلـبِ مـا جــــاری كنــــی
جـانِ ما با نــورِ تـــو بيگانــه نيـســت
در شگفتـم! صاحبِ اين #خانه كيسـت؟
سالــهـا در نــــورِ ايـشـان بودهايـــم
حُـبِّ او! تـــابيــد كـاينــك زنــدهايــم
مـیتَـــراود نـــور بر جــانهــای مـــا
از زمـيــن و آســمــــانِ كــربـــــــلا
گـر نتــابــد نـــور روشـن نيستـيــم
#چشمـهی_نـــور، او بُوَد ما كيستيـم؟
قلبهـا با نـــورِ #مادر آشنــاســـت!
مـهربانـیهـای او لطـفِ خـداســت!
کيست غیر از او كه زهـرايــی كنـــد؟
نــور را بر قلـبهـا جـــاری كنــــــد
هر چه میبينـم همـه أنــوارِ اوســت
پرتــوهـای نـــور هم زآثــار اوسـت
از #نـجـف_تـا_كـربـــلا پَـر میزنيـــم
نـــور میگيريــم و بـالا میرويـــــم
قُــربِ او با نـــور مـیآيــــد به دســت
در صِـراطَ المُستقيـم، نَعْمـاتْ هســت
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha
“ما به زودی به قـدس میآیـیـم”
اَلسّلامُ عَـلَـیکْ… مادرجان
آمـدم #کربـلا بـه محضرتان!
روزگاری اسـت در پـناهِ تـوإیم
سـاکنِ نـورِ #خیـمهگـاهِ تـوإیم
با تـو در زیرِ نـورِ چـادرِ تـو
آمـدیم أربـعـیـن به خاطرِ تـو
غرقِ امنیّت، عـافیـت، شادی
نـعـمـتـی دلـنـشـیـن! بـه ما دادی
نـورِ این شهر، نورِ #خانهی توسـت
#أربـعـیـن بهتـریـن نشـانهی توسـت
مـات و مبهوتِ ایـن فضای عجیـب
در صـفِ #بـچّههای_شهرِ_غـریب
رفتـه رفتـه به نور، دل بـسـتـیـم
اصلاً انـگار با شما هـستـیـم
آنـچه در نورِ أربـعین پـیـداسـت
#مـادرِ_مـهـربـانِ مـا #زهراسـت
ناجـیِ کودکان تـویـی مادر
بهرِ این نور، آسمـان تـویـی مـادر
مـا در ایـن آسـمـان! سفر کردیـم
دیگر از خویـش هـم گذر کردیم
چون نگـاهـی به سوی #أنواریم
تا #حـریـمِ تـو را نگـهـداریـم
چـشـمِ در #انـتظـارِ ایـن #طـفلان
تشـنـهی لطـفِ تـوسـت مادرجـان
أربعیـنها اثـرگـذاریِ توست
اصلِ این #آیـه، نورِ جـاریِ توست
نورِ جاری ز #عـالمِ_کَـلِـمـات!
در تـمـامِ #عَـوالِـم و #نَـشَـئٰات
ما به دنبـالِ نـشـئـهی حَـقّـیم
تا دوباره به #نور بـرگـردیم
نورِ پاکـی که اصـل و ریشـهی مـاسـت
یـادِ او مـونسِ هـمـیـشهی مـاسـت
در پَسِ صـحنه بـا تـو همراهیم
إذنِ #سربازی از تو میخـواهیـم
#شیعهای بـارهـا بـه ما میگـفت:
دیگـر ایـن روزهـا نباید خُـفت
تا زمان هست #أربـعیـنی بـاش
همرهِ #فـاطمه، #حـسـیـنـی بـاش
#کاروانِ_حسیـن در راه است
با #إمامی که #نـورِ_أَلله است
نعمتِ #أَلهـُـدیٰ! #ولایـتِ اوست
#چشمهی_نـورِ بـینهایـتِ اوسـت
تا زمـانِ #ظـهـورِ_دیـنِ_الْحَـق
هم قدم باش! زیرِ این بیـرَق
کـاروانْ در مسیرِ آینده
چشمهای شـد زلال و تـابـنـده
نـورِ حق زیـن دریچه میبـارد
أربعیـن جنـسِ #کـوثری دارد
سِیْلی از نورِ کـاروان جـاری است
بر قـلوبی که غرقِ دیـنـداری است
کاش یک عمـر #بندگی بکنیم
در همیـن صـحنـه زنـدگـی بکنیـم
بـا صفاتی چـو أربعینـیهـا
پَر بگیـریـم بـا حـسیـنـیها
زین پس آغازِ نورِ #قسـوره اَسـت
#حـرکتِ یک جمـاعـتِ یـک دست
#جنـبـشی با نگاه او همراه
#لـشگری در ترازِ #حزبُ_الله
دیر یـا زود شیـرِ #جبـههی_حقّ
چون سپـاهـی شـود بـه هـم مُـلْـحَق
غُرّشِ شیـر! خـانمان سوز اسـت
بـر شـکارش همیشه پـیـروز اسـت
بعـد از ایـن دوره مـیشـود تـأویـل
صحنهی سخـتِ #جنگِ_اسـرائـیـل
میرسد طـبـقِ #وعـدهی_قـرآن
عصـرِ قدرت نمایـیِ #خوبان
پـس هم اکنون خطابِ بـا کـفّار
مـیدهیـم ایـن زمانه را هشـدار
وقـتِ نابـودیِ شما شده اَست
أربعیـن زین جهت به پا شده اَست
ما به زودی به #قدس میآییـم
در کمـینِ شکـارِ آنهـاییـم
خـانه، خـانه به جـستجو برویـم
یک وجب هم ز حقّ نمیگـذریـم
راهِ حـقّ باز میشـود زآنـجا
با ورودِ به #مسـجدُ_الأَقْصـٰا
این همـان وعدهی خـدا بر ماست
أربعیـن جـلـوهای ز #نـورِ_خـداسـت
شیعـه بـاید دگر به هـوش آیـد
بوی #جنگـی عظیم میآید
ما در این جنگ رفتـنی هستـیم
بـر عَـدو تـیغ را ز رو بسـتـیـم
حملهور می شـویم بر کـفّار
چـون هجومی بـه سرعتِ #أنوار
رعد و بـرقی ز بـاد و بارانیم
با تو توفـندهتـر ز طوفانیـم
چون خروشی ز رعدِ بـارُقـههـا
همچو ضَـرْباتِ سختِ صاعقههـا
بـر سـرِ دشمنـان فرود آییـم
چـون جهـنّـم عـذابِ آنـهـایـیم
از چپ و راسـت، وز در و دیوار
سوی دنـیـای کـفر و استکبـار
کوهـی از آتش و گُـدازه شویـم
دم به دم یـک عـذابِ تـازه شویـم
تـا بگیریم #انتـقامِ تـو را
بـا بـه آتش کشیـدنِ آنها
این رجز نیست التمـاسِ من اسـت
صحبت از نحـوهی سپـاسِ من اسـت
تا أبـد گر دَهم برای تـو جان
باز ممـنـونـم از محـبّـتـتـان
ما به لطـفِ شما در ایـن راهیـم
وز تَـهِ قلـب از تو میخـواهیم
إذنِ میـدانمـان بـده مـادر
تـا چـو شمشیـر در یـدِ #حیـدر
لشـکرِ کفر را درو بکنیـم
صحنـه را با تو زیر و رو بکنیـم
همچو کـوه استوار میمانیـم
تا همیـشه درون میدانـیـم
با تمـامِ وجـود میتازیـم
در حـریـمـت همیشـه #سـربازیم
وقفِ نـوریـم و غرقِ همـراهـی
تا بیـایـد زمـانِ #خـونخـواهی
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha
“حسینی شویم”
زمانِ قیامِ سپاهِ خداست
سرآغازِ رزمِ #ابالفضلِ ماست
سراسر به گوش آید از کربلا
صدای سمِ اسب یاران ما
تلاطم به پا گشته در آسمان
ز آرایشِ جنگیِ #کاروان
به خط گشته یک لشگرِ بیشمار
به سربازیِ صاحبِ ذوالفقار
#امامِ_زمان با همین أربعین
به مجراییِ شیعیان در زمین!
ز بالاترین إرتفاعاتِ #نور!
سرازیرِ دنیا شده تا ظهور!
تکاپوی ما بوی #باران اوست!
ز آرامشِ قبلِ طوفانِ اوست!
به نابودی دشمن آمادهایم!
ولی تابعِ نورِ فرماندهایم!
در این #آیه میجوشد از کربلا
ز چشمانِ فرمانده #نورِ_خدا!!
چرا کربلا، کربلا گشته است؟
زیارتگهِ أنبیاء گشته است؟
به کرب و بلا دختِ #زهرا چه دید؟
چرا عمّه إلّا جَمیلٰا ندید؟
حماسیترین مَشی در کربلاست
ولی راز آن بیش از این ماجراست
شهادت عیان بود پس راز نیست
خدایا! در این ماجرا راز چیست؟
به کرب و بلا صحنه نورانی اَست!
یکی غرقِ در نورأفشانی اَست!
#عوالم ز این نور روشن شود!
سرانجامِ آن محوِ دشمن شود!
خدا با ظهوراتِ نورِ #امام!
ز دشمن بگیرد بسی انتقام!
از این رو بیا کربلایی شویم
به خونخواهیِ او خدایی شویم
ز أبعادِ نوری در این ماجراست
که هر أرزشی چشمهاش کربلاست!
اگر #کاروان_حسینی نبود
به سوی ظهور! أربعینی نبود!
#ظهورِ بروزاتِ این صورت است
بهشتی که سرتاسرش نعمت است
أبالفضلِ ما رفت سوی فرات
که آب آورد در مسیرِ حیات
حیاتی که در حینِ تقدیمِ جان!
به خوبان عطا گشت در هر زمان!
در این صحنه! او بابِ حق را گشود!
شهادت به معنای پایان نبود
أبالفضلِ ما بود و دریای نور!
در این پهنه میتاخت سوی ظهور!
به نحوی که او تربیت گشته بود
تُهی از خود و شخصیت گشته بود
به همپایی نورِ مولا حسین
وجودش پُر از نور شد با حسین
قمرْ گونه میتاخت در کاروان
ولی غرقِ فرهنگِ تقدیمِ جان
در آن دم که در کربلا شد شهید
ز جسمش رها گشته بالا پَرید
حسینی شد! و رفت در آسمان
فراتر از آن رفت و شد #بینشان!
بسی نور میتابد از دست او
که مجرای نورُ الحسین است او
دلِ شيعیان ساكنِ كربلاست
که این خانه، #سكّوی_پرتابِ ماست
همه أنبیاء کربلا آمدند
که در نورِ این خانه بالا روند
بیا با حسین آسمانی شویم
به همپایی او #حسینی_شویم
به مجرایی نورِ مولایمان
همه شیعه باشیم و در آسمان
برای همیشه چو مولا شویم
که هر لحظه با نور إحیا شویم
امامِ حسین قلبِ این ماجراست!
که معطوفِ پمپاژِ نورِ خداست!
إمامی که با نورأفشانیاش
نشانی شد از ربِّ پنهانیاش!
زمان و مکان تحتِ فرمانِ اوست
جهان در یدِ نورِ سلطانِ اوست
ز اوجِ عوالم به سوی ظهور
خدایی کند در نظامِ أمور
بدان! نورِ أَلرّوحْ زین أربعین
شده وارد خاکِ این سرزمین!
چنان مادریهای او جاری اَست
که آمادهی بهرهداری اَست!
چه در قالبِ مرد هستی چه زن
صفتهای بیگانه را پس بزن!
که چون پنجره بابِ خالی شوی!
وَ مَجرای این نورِ عالی شوی!
اگر نورِ #مادر بتابد به ما
خدا داند از ما بسازد چه ها
از این لحظه جان بر کف آماده باش
به همراهی نور دلداده باش
حَنیفیَّتِ شیعه بالاتر است
به همپاییِ نوریِ مادر است
به پهنای شمشیر! در هر نماز
به میدان بیا و سراسر بتاز!
بیا محضرِ #مادرِ_مهربان
چو نوری که وصل است با آسمان
فقط مادرِ مهربان را ببین
که از آسمان آمده تا زمین!
گواهِ حضورش همین آیههاست
به میدان بیا کاو در این ماجراست
هماهنگِ با نورِ #آیات باش
حنیفانه در إرتفاعات باش!
#امام_حسین (ع)
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha
“علی کیست؟”
گویند: علی کیست؟ بگو آیهی کبراست!
در سورهی طاها است علی! در شبِ اَسْراست!
در سینهی #قرآن همه اسرارِ علی هست
او نقطهی باء، اوّلِ قرآن به تجلّاست
پرسند علی کیست!؟ بگو کیست! یدالله است
پیش از ازل و بعدِ ابد او ولی اللهست
موسی به گریبان ببرد دست که دانند!
او آیهی کبری است! علی! در ید بیضاست!
از فرش برو تا به سموات و به ادنیٰ
او شاهِ قَدَرقدرت و او عُروهی وُثْقاست
او لنگرِ ارض است و سموات ببینید!
او قیّمِ دین است و هم او لنگرِ اَسْماست
او سِرِّ خدا، چشمِ خدا! عبدِ خداوند
او روحِ خدا، وجه خدا، همرهِ زهراست!
او نَفْسِ رسول است! که بالاتر از آن نیست
او خیرِ بشر، شمس و قمر! آیهی عظماست!
احمد چو کند جلوهگری شمسِ ضحاهاست
#مولا قمری در پیِ او غرقِ تَلاهاست
بی حُـبِّ علی راهِ صراط است مُسَدَّد!
با حُـبِّ علی باز! همه عالمِ بالاست!
در #عالمِ اعلی همه نازند کز اویند
او شاهِ قوی! شوکتِ خیبرشکنِ ماست
بر شهرِ پیمبر! چه کسی باب؟ علی بود!
بابُ الله و ثارالله و عین و اسداللهست
جبریل! بگو راهبرت کیست؟ #علی هست
استاد رسولان و رفیقِ همه، مولاست
در روز قیامت به سوالش چه جوابی است؟
هر کس که علی گفت در آن جَنَّتِ مَأواست
آدم! تو چه گفتی به خدا عذر پذیرفت؟
گفتا «به علی» گفتم! و او گفت بفرماست
آن شاهِ #عوالم که به یک دم همه جا اوست!
آن جانِ جهان، روحِ نهان، سیّد و آقاست
پرسند علی کیست؟ بگو ما که ندانیم!
پیوسته علی بوده و پیوسته مُعَلّاست
✍🏻 شاعر: دکتر محمدجواد عسکری
https://eitaa.com/bineshaneha
“ستارهی مادر”
میانِ اهلِ زمین! او نشـانِ #مــــادر بــود
همان ستـارهی در آسـمانِ مــــادر بــود
ز روشناییِ خورشیـد، روشنـایـی داشـت
که بـابِ تابشِ نـورِ عیــانِ مــــادر بــود
نگـاهِ او! به جهانـی حیــات میبخشیــد!
که آن نگـاه، همان دیـدگـانِ مــــادر بــود!
همیشه حالـتِ چشـمانِ او به ما میگفت:
همیشه! در همه جا! قدردانِ مــــادر بــود
معارفِ سخنش رنگ و بوی مــادر داشت!
که این معارفِ ناب از زبـانِ مــــادر بــود!
برای تربیـتِ #بینشـــانـههـا بـا نــــور
نشـانـهی حرمِ بینشــانِ مـــــادر بــود!
ز منظـرِ کـلـِـماتـی! به عِینـه میدیــدیــم
که نـورِ صـادرههایش بِسـانِ مــــادر بــود!
تمـامِ حیـطهی او در #عـوالم و نَشَــئـات
فضای جوششِ نــورِ نهــانِ مــــادر بــود!
برای حـرکـــتِ یــاران درونِ نــورِ صراط
مـؤذّنِ جــریـــــانِ أذانِ مـــــادر بــود!
درونِ چشمهی نورش! سلـوک میکردیم!
که او تَلَأْلوئی از بوسـتــانِ مــــادر بــود
ز بهـرمنـدی او! بهـرمـنـد میگشـتـیـم!
که ریزهخوارترین! عبدِ خوان مــــادر بــود
برای رَفعتِ #عـالم به سـوی مُلکِ کــبـیر!
تکلّمـش! جـریـانِ بـیـــانِ مـــــادر بــود!
بـه سـوی جَهـرِ نظـامِ خـلافـتُ اللّٰهـــی
امــامِ حرکـتِ در کــاروانِ مــــادر بــود!
نظــامداریِ او! با صفــاتِ مهـدویاش!
ز نـورِ فـاطمـیِ بیکـــرانِ مــــادر بــود
به مهـربـانـیِ مـــادر! برای طفلانـش
تمامِ مــادریِ مهربــانِ مــــادر بــود!
فضای سورهی طاها! مَنِ إهْتـَداییِ اوست!
که جامِعُ الْکـلِماتـم! ز آنِ مــــادر بــود!
#امام_مهدی عج
#صاحب_الزمان عج
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha
“بيا قائم به او باشيم”
ندایی بود در جانها: بیا قائم به او باشیم!
پیامی طبقِ وجدانها: بیا قائم به او باشیم!
درونِ نورِ بیتُ الله، #بیا چون نور، پیوسته
بگو با کلِّ انسانها: بیا قائم به او باشیم!
در این خانه! من و ما را نبین و غرقِ صاحب باش!
رها از نام و عنوانها! بیا قائم به او باشیم!
مرامِ مادریهایش محبّتهای پنهانی است!
برای فهمِ پنهانها! بیا قائم به او باشیم!
به درمانها! همه دیدیم که نورِ او شفا میداد!
چو آن دورانِ درمانها! بیا قائم به او باشیم!
قلوبِ ما به نورِ او! چشیده طعمِ ایمان را!
به یادِ نورِ ایمانها! بیا قائم به او باشیم!
به سویِ محضرِ این نور، اگر خواهانِ آنی که
نباشی در بیابانها! بیا قائم به او باشیم!
بدان بارانِ رحمت در بهارِ مهدوی! از اوست!
بهاران است! و بارانها! بیا قائم به او باشیم!
خوشا آن یاورانی که به عهدِ خود وفا دارند!
برای عهد و پیمانها! بیا قائم به او باشیم!
چو عبدِ بارگاهِ او، برای بر حذر بودن
ز غفلتها و نِسْیانها! بیا قائم به او باشیم!
شیاطین مانعی هستند برای حرکتِ یاران
به دفعِ کیدِ شیطانها! بیا قائم به او باشیم!
اگر پیوسته میخواهی که در این جبههی دنیا
مصون باشی ز عصیانها! بیا قائم به او باشیم!
حسینی باش! و هر لحظه به رویاروییِ دشمن
درونِ اوجِ بحرانها! بیا قائم به او باشیم!
چو سربازی که میتازد به سوی صحنههایی سخت!
به رفتن سوی میدانها! بیا قائم به او باشیم!
رَجَز میخوانْد بر دشمن، سپاهش حینِ جنگیدن!
شبیه آن رجزخوانها! بیا قائم به او باشیم!
برای او به هنگامِ نمازِ ظهرِ عاشورا
به دفعِ تیغ و پیکانها! بیا قائم به او باشیم!
به منظورِ سپر گشتن! میانِ صاحب و دشمن!
زمانِ تیربارانها! بیا قائم به او باشیم!
تمامِ طولِ تاریخِ بشر با او گِرِه خورده!
ببین او را به دورانها! بیا قائم به او باشیم!
چو کشتی بود بی سُکّان! همه با نوح میدیدیم!
که غرقِ موجِ طوفانها! بیا قائم به او باشیم!
چو ابراهیم و آن دم که بر او آتش گلستان گشت!
به سوی آن گلستانها! بیا قائم به او باشیم!
به موسی و یدِ بیضاء، نگاهش! نورباران بود!
زمانِ نوربارانها! بیا قائم به او باشیم!
تَکلُّمهای نورانی درونِ زندگیهامان!
کلامی بود! از آنها: بیا قائم به او باشیم!
به إذنِ الله! عیسی هم ز آنها نورأفشان بود!
چو #نورِ نورافشانها! بیا قائم به او باشیم!
به معراجْ آن همه أبعاد! چو انسانی! به عمق آمد!
میانِ ما مسلمانها! بیا قائم به او باشیم!
اگر مشتاقِ أَللّهی! غلامی تابعِ او باش!
وَ در انجامِ فرمانها! بیا قائم به او باشیم!
به او با إبْتِهالْ از عمق! #عوالم را بیا بالا!
وَ تا إتمامِ هجرانها! بیا قائم به او باشیم!
سپس با رفت و آمدها! در این أبعادِ نَفْسُ الله!
رها زآغاز و پایانها! بیا قائم به او باشیم!
به عرفان میرساند او! غلامی را که وقفِ اوست!
به حمدِ درکِ عرفانها! بیا قائم به او باشیم!
#مادر_مهربان س
#امام_مهدی عج
#صاحب_الزمان عج
#قائم_آل_محمد ص
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha
“چشم از تو بر نداریم”
چشم از تو بر نداریم! ای آفتابِ تابان!
کان اسمِ أعظمی تو! در آسمانِ قرآن!
خیراتِ بینشانت جاری است در #عوالم!
نوری که جاری از توست! ای پادشاهِ پنهان!
گویی نظامِ اَلْحَقْ زین نور میتَراود
با تو همیشه جاری است نورِ بهشتِ رضوان!
در نورِ اربعینها دیدیم ماجرا چیست
یک لشگرِ هماهنگ با آیههای رحمان
همچون ستارههای دنبالهدارِ خورشید
در جستجوی أصلیم مثلِ تمامِ خوبان
شیعه نشانی از توست! بارید از دلِ أبر!
جاری به سوی دریاست! با قطرههای باران!
حمدِ خدا که ما را با #نور همنوا کرد
هنگامِ نَفْخِ اَلرّوحْ! در ماجرای انسان!
همچون بهشتِ آدم بابی دوباره وا شد!
آباد میشود باز زآن نور این بیابان!
با معرفت به این نور، تسلیمِ امرِ او باش!
زیرا قرونِ اولیٰ آباد گشته با آن!
#مادر_مهربان س
#فاطمه_زهرا س
#یاران_مهدی عج
#لشگر_شهدا
#کوثر
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha