“شب عاشورا”
در حال و هـوای #شب_عـاشـورا باش
بـرخیـز بتـاز و روز و شب بـالا باش
عمـری پـی بـازیـچـهی #دنـیـا رفـتـی
یـک چنـد بیـا وِرای ایـن دنیـا باش
از نـور و به سوی نـور تا #صبحِ_ظهور
در نــور بتـاز و همرهِ #زهـرا باش
در محضـرِ او شخصـیتـت را بنـداز
از خویش برون بیا و چون #مولا باش
تـک باش میـان آسـمان همچون ما
#عباسْ صفت گـشته و یک مجرا باش
با فـاصـله دورِ #خیمـهها سخت بتـاز
در این شبِ حسّـاس دمـی تنـها باش
با صاحبِ #کـاروان، یکی باش و رفیق
چـون جمـلـهی کـاروانیـان مِـنّـا باش
همـراهِ #ابـالفضل برو سـوی فـرات
یعنی که به سوی #مهدیِ_زهرا باش
برخیز و به جستجوی #مهدی بشتاب
یک عمـر چو قـطره در پـی دریا باش
✍🏻شاعر: سید محسن مسعودی
eitaa.com/bineshaneha
“اُنظُرونا”
أربعین همچون شبِ حسّاسِ عاشورای ماست
فرصتی تا صحنهی #سربازیِ فردای ماست
ماجرای تاختنهای #أبالفضل است دورِ خیمهها
تاختنْ همپای #مادر، اوج ارزشهای ماست
جاری از أبریم و چون باران به سویش میدویم
در نظامِ چرخهی آب! او همان دریای ماست
إرتفاعِ کاروان در فضل، لطفی از تو بود
أربعین رازِ #نمازِ امشبِ آقای ماست
#کاروانی سوی صاحبخانه حرکت میکنیم
در تمام صحنهها او مبدأ و مأوای ماست
چشم از نورِ #ولایت بر نمیداریم ما
نورِ أقیانوسِ کوثر مایهی إحیای ماست
#نورأفشانی کند در کلِّ عالم با نگاه
مهدویّت هم ز نورأفشانی مولای ماست
#یأبنَ زهرا! اُنظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ
کآن نگاهت ناجیِ دنیای وانفسای ماست
صبح عاشورا برای تو به میدان میرویم
نورِ تو سرمایهی پیکارِ عاشورای ماست
در فضای حبِّ تو حرکت به سوی فاطمه
حسّ و حالِ آخرین لحظات این دنیای ماست
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha
بینشانهها
“شب عاشورا” در حال و هـوای #شب_عـاشـورا باش بـرخیـز بتـاز و روز و شب بـالا باش عم
همـراهِ #ابـالفضل برو سـوی فـرات
یعنی که به سوی #مهدیِ_زهرا باش
برخیز و به جستجوی #مهدی بشتاب
یک عمـر چو قـطره در پـی دریا باش
https://eitaa.com/bineshaneha
“حسینی شویم”
زمانِ قیامِ سپاهِ خداست
سرآغازِ رزمِ #ابالفضلِ ماست
سراسر به گوش آید از کربلا
صدای سمِ اسب یاران ما
تلاطم به پا گشته در آسمان
ز آرایشِ جنگیِ #کاروان
به خط گشته یک لشگرِ بیشمار
به سربازیِ صاحبِ ذوالفقار
#امامِ_زمان با همین أربعین
به مجراییِ شیعیان در زمین!
ز بالاترین إرتفاعاتِ #نور!
سرازیرِ دنیا شده تا ظهور!
تکاپوی ما بوی #باران اوست!
ز آرامشِ قبلِ طوفانِ اوست!
به نابودی دشمن آمادهایم!
ولی تابعِ نورِ فرماندهایم!
در این #آیه میجوشد از کربلا
ز چشمانِ فرمانده #نورِ_خدا!!
چرا کربلا، کربلا گشته است؟
زیارتگهِ أنبیاء گشته است؟
به کرب و بلا دختِ #زهرا چه دید؟
چرا عمّه إلّا جَمیلٰا ندید؟
حماسیترین مَشی در کربلاست
ولی راز آن بیش از این ماجراست
شهادت عیان بود پس راز نیست
خدایا! در این ماجرا راز چیست؟
به کرب و بلا صحنه نورانی اَست!
یکی غرقِ در نورأفشانی اَست!
#عوالم ز این نور روشن شود!
سرانجامِ آن محوِ دشمن شود!
خدا با ظهوراتِ نورِ #امام!
ز دشمن بگیرد بسی انتقام!
از این رو بیا کربلایی شویم
به خونخواهیِ او خدایی شویم
ز أبعادِ نوری در این ماجراست
که هر أرزشی چشمهاش کربلاست!
اگر #کاروان_حسینی نبود
به سوی ظهور! أربعینی نبود!
#ظهورِ بروزاتِ این صورت است
بهشتی که سرتاسرش نعمت است
أبالفضلِ ما رفت سوی فرات
که آب آورد در مسیرِ حیات
حیاتی که در حینِ تقدیمِ جان!
به خوبان عطا گشت در هر زمان!
در این صحنه! او بابِ حق را گشود!
شهادت به معنای پایان نبود
أبالفضلِ ما بود و دریای نور!
در این پهنه میتاخت سوی ظهور!
به نحوی که او تربیت گشته بود
تُهی از خود و شخصیت گشته بود
به همپایی نورِ مولا حسین
وجودش پُر از نور شد با حسین
قمرْ گونه میتاخت در کاروان
ولی غرقِ فرهنگِ تقدیمِ جان
در آن دم که در کربلا شد شهید
ز جسمش رها گشته بالا پَرید
حسینی شد! و رفت در آسمان
فراتر از آن رفت و شد #بینشان!
بسی نور میتابد از دست او
که مجرای نورُ الحسین است او
دلِ شيعیان ساكنِ كربلاست
که این خانه، #سكّوی_پرتابِ ماست
همه أنبیاء کربلا آمدند
که در نورِ این خانه بالا روند
بیا با حسین آسمانی شویم
به همپایی او #حسینی_شویم
به مجرایی نورِ مولایمان
همه شیعه باشیم و در آسمان
برای همیشه چو مولا شویم
که هر لحظه با نور إحیا شویم
امامِ حسین قلبِ این ماجراست!
که معطوفِ پمپاژِ نورِ خداست!
إمامی که با نورأفشانیاش
نشانی شد از ربِّ پنهانیاش!
زمان و مکان تحتِ فرمانِ اوست
جهان در یدِ نورِ سلطانِ اوست
ز اوجِ عوالم به سوی ظهور
خدایی کند در نظامِ أمور
بدان! نورِ أَلرّوحْ زین أربعین
شده وارد خاکِ این سرزمین!
چنان مادریهای او جاری اَست
که آمادهی بهرهداری اَست!
چه در قالبِ مرد هستی چه زن
صفتهای بیگانه را پس بزن!
که چون پنجره بابِ خالی شوی!
وَ مَجرای این نورِ عالی شوی!
اگر نورِ #مادر بتابد به ما
خدا داند از ما بسازد چه ها
از این لحظه جان بر کف آماده باش
به همراهی نور دلداده باش
حَنیفیَّتِ شیعه بالاتر است
به همپاییِ نوریِ مادر است
به پهنای شمشیر! در هر نماز
به میدان بیا و سراسر بتاز!
بیا محضرِ #مادرِ_مهربان
چو نوری که وصل است با آسمان
فقط مادرِ مهربان را ببین
که از آسمان آمده تا زمین!
گواهِ حضورش همین آیههاست
به میدان بیا کاو در این ماجراست
هماهنگِ با نورِ #آیات باش
حنیفانه در إرتفاعات باش!
#امام_حسین (ع)
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha
هدایت شده از بینشانهها
“#نابودی_اسرائیل”
ألا ای جــوانــان #ایـــران زمـیـــن
بــه یـمــنِ وجــودِ #امــامِ مبـیــن
شـب از ایـن جـهــانِ دَنـی مـیرود
زمیـن پُــر ز نــورِ #علـی مـیشـود
به عـالم فقط نـورِ او مانـدنـی است
شب و ظلمت از این جهان رفتنی است
مـبـادا کـه غـافـل ز #مـولا شــوید
مـبــادا کــه مشغـول دنـیــا شــویـد
مـبــادا کــه در تــابــش آفـتــاب
تـو بـاشـی گـرفتـار و در بنـدِ خـواب
بـیــا پـرتـوِ نــورِ مـولا شـویـم
بــه هـمــراهِ ایـن نــور بـالا رویــم
شعـاعـی شـویـم از وجــودِ امــام
کــه مـیگـیــرد از دشمنــان #انتـقـام
تـو بـایـد چـو شمشـیـرِ مولا علـی
حُجـب را از ایـن سـرزمیـن پَسْ زنـی
بـه سلـمـان چنین گفت مولای مـا
کـه مـردانِ پــاکــی ز قــومِ شـمــا
بیـایـنـد و #سـربازِ_مـهـدی شــوند
بـه بـاطـل بتـازنـد و محوش کـنـنـد
همه عمرشان وقفِ نـورِ علـی است
قـیــامِ جهتدارشـان مهـدوی است
چـنــان تـابـعِ اهــلِ بیـتِ مَـنَـنــد
کـــه قَــومٍ یُـحِبّـونَــهُ مـیشــونـــد
ز مـجـرای پُـر نـــورِ آن مــردهــا
خــدا مـیکـنـد مُلـکِ حـق را بـه پـا
پس ایـن ماجـرا منّـتـی از خــداست
که #إشــراقِ نـورش ز مَجـرای مـاسـت
بـرادر! بـیـا نــور و مـجـرا شـویــم
بـتـازیــم و مجـرای مـولا شـویـم
همه کــاروانــی بـه میــدان رویــم
بـه دنـیـای ابـلـیس پـایــان دهـیـم
گـمـانـم دگـر وقـت آن وعـده است
همـان وعـدهای کـو به مـا داده است
نـدیـدی کـه بـا #انـقـلابـی عجـیـب
طـلـوعـی نـمـود آن امــامِ غـریـب
در ایـن مـاجـرا نــور بـا انـفـجـار
بـه عمقِ جهـان خورد و شـد آشـکـار
نشـانـیّ آن وعـده ایـن مـاجـراست
همیـن تابشِ نــور مــادر بـه مـاست
بدان! کاین شروعِ همان حرکـت است
دگـر وقـتِ پـاسـخ بـه آن دعـوت است
بیـا وقـفِ #زهـرای_أطـهـر شـویـم
بـتــازیـم و سـربـازِ مــادر شـویــم
همه تن به تن جان فـدایش کـنیـم
نـه ایـن، بلـکه هستی نثـارش کـنیـم
زمیـن و زمـان بـوی او مـیدهـد
بـیـا سـوی او، او تــو را مـیبــرد
بـیـا سـوی ایـن منـبـعِ نــور و بـاز
بـه هـمـراهِ او سوی #مهـدی بـتـاز
نـبـایـد #قـیـامـی زمـیـنـی کـنـیــم
بـیــا جـنـبـشـی آسـمـانــی کـنـیـم
#حـسیـنـی بگـردیـم و بـا کــاروان
چـو نــوری بـتـازیـم بــر ظـالـمــان
بـسـانِ #أبـالـفـضـلِ زهـرا شـویـم
ز خـود خالـی و بــابِ مـولا شـویـم
بــرای دفـــاع از حـریـــمِ امـــام
بـتــازیـم و بـاشیــم دائــــم غـــلام
بـه دیــروز و امـروزمـان بنـگــریـم
سپس همچو #خـوبـان بـه فـردا رویـم
همـه عمـرمـان بـگـذرد در قـیـــام
قـیـامــی جـهـتدار تـا انـتــقــــام
بـه کنـجی ز غـفـلت نشستن چه سود
قـیــامــی جـهـتدار بـایــد نـمــود
قـیـامـی کـه بـا نــور، مـعـنـا شـود
سـرانـجــامِ آن، #مـُلـک بـرپــا شــود
بیـا روز و شب وقـفِ این کــار بـاش
چـو خوبـانِ ایـن #جبـهـه بـیـدار بـاش
بـرو ســوی فـردا سـپـس بــا قــوا
بـیــا و بـکـن مُـلـک حــق را بـپــا
بـه سربـازیِ مـهـدیِ فـاطـمـه
بـه دنـیــای دشـمـن بــده خـاتـمــه
همـان دشمنـی کـه درخت بـدی است
یقین دان در این جبهه دشمن یکی است
ألا زابـتــدا #دشـمـن ابـلـیس بــود
کـه بـا نــورِ رَبّ دشمنـی مـینـمـود
به خوبـانِ ایـن جبـهه، او ضـربـه زد
هم او بـر رخ ِفـاطـمه لـطـمـه زد
بـیـا دست او را ز کیـن بشـکـنـیـم
بـتـازیـم و او را بـه آتـش کِـشـیـم
شـعـاعـی شویـم آتـشـیـن از امــام
کـه مـی گـیـرد از دشمـنـش انـتـقـام
چـو شمشیــر گـردن زنیـمـش هـمـه
کـه او لـطـمه زد بـر رخِ #فـاطـمـه
از ایـن مـاجـرا آتـشـی در مـن است
کـه خاموشیش محو این دشمن است
بپـاخیـز و ایـن پسـت را محـو کـن
بـر او ذرّهای رحم و بخشش مکـن
ولـیکــن بـدان عـدّهای گـرگ خـو
شـدن همچو #ابـلـیس و از جـنسِ او
گروهی که شیطـان پـرستنـد و پَسـت
چو شیطـان ذلیـلند و شـهـوت پرست
هـمـه تـیـره و تـار و ظـلمـانـیانـد
سـراپـا چـو #شیـطـان و شیطـانیانـد
بـه دنـبـالِ اربــابِ خـود مـیدونـد
چو او قـاتلـنـد و فـقـط مـیدرنــد
اگـر نامشـان را بپـرسی کـه چیـست؟
بگـویـم همـان ملـتِ سَگـیـونیـست!
اگــر در پــی مـحـوِ اهــریـمـنــی
وگــر وقـفِ #نــابــودی دشـمـنــی
بـیــا از هـمـیـن عِـدّه آغـاز کـــن
بـه ســوی هــدف راه را بــاز کــن
یقین دان که این ملـتِ #صهـیـونیـست
بـه واقـع بـه جز دستِ ابلـیس نیـست
همان سان که اربابشان گـرگ روست
همه گـرگ و افسارشـان دستِ اوست
کنـون وقت نـابـودی گـرگهـاست!
بـتـاز و درو کـن کـه این کـارِ مـاست
بـتـاز و چـو آتـش ببـار ای جـوان
بـه دنـیــای ابـلـیـس و ابـلـیسـیـان
#جـهـنّـم صفـت بـاش بـر قــومِ او
بـه تَـدمیـرشان خیـز و کـن زیـر و رو
به #نصرت بتـاز و چو شمشیـرِ نــور
درو کـن حُـجـب را بـه سـوی #ظـهـور
بـه نـابـودی قـومِ ابـلـیسِ پـسـت
بـتـاز و درو کــن ز او هرچـه هست
بِـزَن ریـشـهی نسـلـشـان را زِ بـُن
سـپـس آیــهی لَـیــل را مـحـو کــن
تـو بـایـد شـوی همچو دستِ خـدا
ز کـیـن بشـکـنـی دستِ ابـلـیـس را
بـر ایـن مردمِ پستِ شیطـان پـرست
جـهـنـّم شـدن هـم گـمـانـم کـم است
بیـا سـوی میـدان مکُـن دست دست
کـزیـن لحـظـه دیـگـر نـبـایـد نشست
بــیــا هـمــرهِ #کــاروانِ_ظـهـــور
حُـجـب را درو کــن برو سـوی نــور
چو دشمـن گـرفتـار ظـلمت مبـاش
در ایـن #جنگِ نـور و حُجب، نـور بـاش
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha