eitaa logo
🇮🇷غواص ها بوی نعنا می ده🇮🇷
111 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
44 ویدیو
4 فایل
مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه‌ی شام سر خود با لبه‌ی سنگ لحد می شکنم ملا شدن چه اسان آدم شدن محال است...
مشاهده در ایتا
دانلود
💞 (زندگینامه زیبای شهدا مدافع حرم )👌👌👌 💞یکی از دوستان آقا روح‌الله می‌گفت من می‌خواستم روح‌الله را سمت شمال حلب پیش خودم ببرم اما روح‌الله قبول نکرد گفت آن منطقه خیلی ساکت است اینجا درگیری بیشتر است و من همین جا می‌مانم. ❤️چهار روز قبل از شهادتش برای احوالپرسی با من تماس گرفت. به روح‌الله گفتم برگرد و به ما سری بزن اما گفت حاجی من دیگه برنمی‌گردم شما دعا کن من اینجا شجاع باشم.✋ 💖ماموریت روح‌الله تمام شده بود. فرمانده‌اش می‌گفت من به روح‌الله گفتم روح‌الله نفر جایگزین شما آمده تو خودت را آماده کن که باید به تهران برگردی😔. می‌گفت روح‌الله التماس می‌کرد و من را قسم می‌داد که بذار یک ماه دیگر هم بمانم حتی به خانمش زنگ می‌زد می‌گفت تو دعا کن که با ماندن من موافقت کنند شما نمی‌دانید که اینجا بچه‌ها چطور غریبانه شهید و مظلوم می‌شوند💔 اگر بدانی خودت از من می‌خواهی که بمانم، فرمانده روح‌الله می‌گفت که با ماندنش موافقت نشد و روح‌الله ساکش را برای برگشتن به تهران آماده کرده بوده اما آن هدفی که روح‌الله دنبال می‌کرد برایش مقدر شده بود و روح‌الله به درجه رفیع شهادت رسید.❣❣❣ 💞حضرت آقا فرمودند که ما مدعیان صف اول بودیم از ته مجلس شهدا را چیدند، 😔حضرت آقا فرمودند جوان‌های امروز اگر بیشتر از جوان‌های دوران دفاع مقدس نباشند کمتر نیستند چهره جوان‌ها امروز فوق‌العاده باتقوا و بصیر بچه‌های حزب‌اللهی آماده شهادت هستند. 💜کسانی که از منطقه برمی گردند از مظلومیت مردم منطقه خیلی صحبت می‌کنند که چطور مردم به دست نامردهای تکفیری کشته می‌شوند😢 همه تاکید می‌کنند که امروز خط مقدم ما سوریه است. ❤️اگر ما امروز جلوی دشمن را در سوریه نگیریم فردا به مرزهای ما خواهند آمد. خط قرمز ما امروز در سوریه، عراق و یمن است. طراحی دشمن بر این است که این مناطق را تصرف کند و بعد از آن به سمت مرزهای جمهوری اسلامی ایران بیاید. ❣دوست نداشت دیده شود❣ 💖حسین عبد فروتن برادر خانم شهید روح‌الله قربانی در ادامه می‌گوید: روح‌الله همیشه درگیر موضوع شهادت بود اما دوست نداشت خیلی دیده شود. به من می‌گفت اگر من شهید شدم اجازه ندهید درباره من فیلم بسازند.💔 💞روح‌الله همیشه درگیر کار بود. همیشه دوست داشت یاد بگیرد و تجربه کند. روح‌الله کسی بود که کمتر با اطرافیانش رفت و آمد می‌کرد. اما وقتی با کسی همراه می‌شد با تمام وجود برای آن فرد مایه می‌گذاشت. 👌خیلی سختگیر بود. دوست داشت به دوستان و کسانی که به آنها اعتماد دارد آن چیزهایی را که می‌داند آموزش دهد. 💖آن زمانی که با هم بودیم من متوجه رفتارهای خاص روح‌الله نبودم. فکر می‌کردم این کارها خیلی سخت است. اما الان که روح‌الله شهید شده فهمیدم که افراد کاردرست با افراد معمولی واقعا فرق دارند روح‌الله با دیگران فرق داشت آن زمان من نفهمیدم که چرا روح‌الله فرد خاصی بود. 💖بر اصول و اعتقاداتش محکم بود روح‌الله هیچ وقت پشت سر دیگران حرف نمی‌زد،👌 هیچ وقت حرف زور را قبول نمی‌کرد،👌 بر اصول و اعتقاداتش محکم بود و ایستادگی می‌کرد حتی اگر به ضررش تمام می‌شد باز هم از اصولش کوتاه نمی‌آمد 💞. خیلی مواقع در دفاع از حرف حقش چوب می‌خورد اما از آن حرف حق کوتاه نمی‌آمد بر عقیده به حق خود مستحکم بود. ❤️پیکر روح‌الله وضعیت خوبی نداشت سوخته بود یکی از دوستان روح‌الله وقتی پیکر شهید را دید شروع کرد به‌گریه کردن.😭 می‌گفت روح‌الله عاشق این طور شهید شدن بود. 💖سی چهل روز قبل از شهادت شهید محمد حسین رسول خلیلی عروسی روح‌الله بود. شهید خلیلی در عروسی روح‌الله شرکت داشت😍، 💖 رسول خلیلی از بچه‌های نیروی قدس بود. وقتی رسول شهید شد روح‌الله جای رسول قرار گرفت. پیکر رسول خلیلی را برای تشییع به محله شهید محلاتی آورده بودند. خیلی شلوغ شده بود. روح‌الله با صدای بلند به یکی از دوستانش می‌گفت که فلانی مردم چراگریه می‌کنند⁉️⁉️⁉️ رسول خلیلی به من گفته بود که وقتی او را تشییع می‌کنند هیچ کس نباید مشکی بپوشد وگریه کند،‌گریه فقط برای ائمه است.😢  ..................
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 #معرفی_شهید #شهیدمجاهد_حاج_حسین_همدانی سردار شهید سرلشگر حسین همدانی، مفتخر به دریافت دو نشان فتح از دست مقام معظم رهبری و فرمانده کل قواست که به خاطر هدایت و فرماندهی موفق لشکرهای تحت امر در دوران دفاع مقدس بوده است 🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 سردار سرلشگر شهید حسین همدانی (ابو وهب) در سال ۱۳۲۹ در شهرستان آبادان دیده به جهاد گشود 🙂و در سن ۶۱ سالگی پس از چهل سال مجاهدت و نبرد در راه اسلام در تاریخ ۱۶ مهرماه ۹۴ در نبرد با تروریست های تکفیری در سوریه به فیض شهادت نایل آمد.😇 سردار حاج حسین همدانی در همان ابتدای جوانی در صف مبارزان انقلابی درآمد و با حضور در محضر آیت الله شهید مدنی در همدان به مبارزه به رژیم شاهنشاهی پرداخت.😌 وی در همان اوایل پیروزی انقلاب اسلامی و به دنبال فرمان حضرت امام خمینی (ره) در جبهه مبارزه با اشرار و گروهک داخلی جان بر کف تن به مجاهدت داد و در سال ۵۹ به همراه خانم مرضیه دباغ از پایه گزاران سپاه استان همدان و بعدها کردستان بود.😃 سردار حسین همدانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی پایه گذاری و تأسیس سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی استان همدان را آغاز و خود نیز به عنوان یکی از ارکان اصلی شورای عالی فرماندهی سپاه استان همدان، فعالیتش را آغاز کرد و با کمک همرزمان و پاسداران آن خطه، به پاکسازی عناصر طاغوت و عوامل فساد و نفاق برآمده و از آنجایی که چندین بار به دست ساواک دستگیر شده و مورد تعقیب بود، عوامل طاغوت را به خوبی می شناخت.😰 با آغاز جنگ تحمیلی، لحظه ای درنگ نکرده و راه کردستان را در پیش گرفت و از آنجا که پیش از جنگ نیز به کمک مردم محروم کردستان شتافته و با دیگر دوستان و همرزمان در آنجا نیز گروهک های ضدانقلاب را می شناخت، دیری نپایید که به صف دشمن ستیزان پیوست و فرماندهی عملیات های مطلع الفجر را با پیروزی کامل تجربه کرد.😊 موفقیت های رزمندگان اسلام در سایه فرماندهی این سردار رشید، سبب شد تا فرماندهان روز به روز بیشتر به او اعتماد کرده و مسئولیت های سنگین تری را یکی پس از دیگر به او بسپارند.😌قبل از عملیات های بزرگ کربلای چهار و کربلای پنج، سردار حسین همدانی به فرماندهی لشگر ۱۶ قدس گیلان انتخاب شد تا توفیق خدمت به کشور را به همراه شیرمردان گیلکی در کارنامه خود ثبت کند.😇 از دیگر سوابق مبارز این سردار شهید، می توان به معاونت اطلاعات و عملیات قرارگاه قدس که چندین لشکر و تیپ مستقل را تحت امر داشت، اشاره کرد. همچنین حضور پررنگ وی در عملیات غرور آفرین مرصاد و مجاهدت های وی در مبارزه به منافقین کوردل از دیگر خدمات ارزنده این شهید به ایران اسلامی بود. پس از دفاع مقدس به دانشگاه فرماندهی و ستاد رفته و تحصیل تئوریک و آکادمیک هدایت یگان ها را هم به تجربیات ارزنده اش افزود و با انتصاب به عنوان فرمانده قرارگاه نجف اشرف و لشکر ۴ بعثت در غرب کشور، کارنامه موفق ازخودبه جای گذاشت💪 معاون هماهنگ کننده نیروی زمینی و جانشینی نیروی مقاومت بسیج در دو دوره و فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسول الله و به همراه آن، جانشینی قرارگاه ثارالله، از دیگر مسئولیت های ایشان بود و معاون مرکز راهبردی سپاه و مشاور عالی فرمانده کل سپاه و جانشینی سازمان بسیج مستضعفان از او فرمانده ای کهنه کار با کوله باری تجربه و شناخت ساخته که سبب شده است تا حساس ترین و مهمترین سپاه کشور که دارای ویژگی های خاص است، بر عهده ایشان گذاشته شود.😃 سردار حسین همدانی آخرین ماموریتش، دفاع از حریم مطهر حضرت زینب و کمک به مردم سوریه برای رهایی از دست گروهک صهیونیستی تکفیری داعش بود،😱 که در همین راه شهد شهادت را نوشید و در سن ۶۱ سالگی پس از سالها مجاهدت و نبرد در جبهه اسلام، ندای حق را لبیک گفت و در تاریخ ۱۶مهرماه۱۳۹۴به فیض شهادت نایل گردید. پیکر شهید سردار حسین همدانی در تاریخ ۱۹ مهرماه در تهران تشییع و برای خاکسپاری به زادگاهش همدان انتقال یافت تا همرزمان این شهید در گلزار شهدای همدان آخرین وداع را با وی انجام دهند 🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺 #معرفی_شهید_بابک_نوری_هریس شهید مدافع حرم شهیدی که شاید هیچکس باور نمیکرد مدافع حرم بشود
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 بابک نوری هریس دانشجوی غیور بسیجی داوطلبانه برای دفاع از حرم بانوی مقاومت حضرت زینب کبری سلام الله علیها به صفوف رزمندگان مدافع حرم در سوریه ملحق شد و در عملیات آزاد سازی منطقه البوکمال بال در بال ملائک گشود و دعوت حق را لبیک گفت. نوید شاهد گیلان: « آیا در زمان حیات شهید خود به این نکته توجه داشتید که آنها از اولیاء الهی به شمار می‌روند؟ شهیدی که در سوریه، عراق و در هر مکان و زمانی، شهید شده باشد همانند این است که جلوی در حرم امام حسین (علیه السلام) شهید شده است؛ چراکه اگر این شهیدان نبودند، اثری از حرم اهل بیت(ع) نبود.» این سخنان نقل قولی است از فرمایشات حضرت آیت الله خامنه‌ای در جمع خانواده‌های شهدای مدافع حرم، که به تنهایی گویای منزلتی است که می‌توان برای این شهدا تصور کرد. در روزهای آخر آبان 96 خبر شهادت جوان خوشتیپ و خوش عکس گیلانی در رسانه های گیلانی و شبکه های اجتماعی دست به دست شد و نگاه خیلی ها را به سوی خود کشاند. بابک با این که سن و سال زیادی نداشت دفاع از اعتقادات و باورهایش را به خیلی چیزها مانند زندگی در اروپا ترجیح داده است
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 می‌دانستم بابک شهید می شود محمد نوری هریس، پدر شهید بابک نوری هریس با بیان اینکه خاطرات کل جبهه خود را نوشته‌ام، اظهار کرد: بابک به واسطه سوالات زیادی که از جبهه از من می‌کرد، دفتر خاطراتم را به او دادم تا مطالعه کند. وی  با بیان اینکه من دو آلبوم پر از عکس از رزمندگان دفاع مقدس دارم که اکثریت شهید شده‌اند، افزود: بابک در همچنین فضا و خانواده‌ای رشد داشته است. پدر شهید نوری با بیان اینکه هر  وقت اخباری از سوریه می آمد مشتاقانه اخبارش را دنبال می کرد، گفت: بابک نزدیک شش ماه بود که در سپاه برای رفتن به سوریه ثبت نام کرده بود و بالاخره مجوز رفتنش را اخذ کرد. وی با بیان اینکه هشت و نیم شب در حال دیدن اخبار بودم که یک ان دیدم بابک بدو بدو آمد رفت اتاق بالا و کوله پشتی اش را برداشت و رفت، تصریح کرد: با پسرخاله اش هماهنگ کرده بود که با ماشین سر کوچه بایستد تا کوله پشتیش را به او دهد ببرد و بابک به خانه برگردد که برگشت نوری با بیان اینکه وقتی بابک به خانه آمد به برادرها، پسرها و دخترم زنگ زدم گفتم که گمان می کنم بابک به سوریه می رود شما بیایید، خاطرنشان کرد: بعد اینکه بابک رفت به همه گفتم بروید و بابک را بدرقه کنید چون دیگر بابک بر نمی گردد و آخرین باریست که او را می بینید. بابک به ظاهرش می رسید اما از باطنش غافل نبود مادر شهید نوری اظهار کرد: بابک وقتی کارشناسی‌اش را گرفت، در مقطع ارشد در تهران قبول شد. وی با بیان اینکه بابک هنگام ورزش آهنگ زینب زینب را می گذاشت، افزود: همیشه به فرزندم می گفتم تو جوانی یک آهنگ شاد بگذار چرا این نوحه را در موقع ورزش می‌گذاری، می گفت مامان اینطوری نگو من این آهنگ را دوست دارم. مادر شهید با بیان اینکه بابک به ظاهرش می رسید اما از باطنش غافل نبود، گفت: مشارکت در مشارکت های اجتماعی و عام المنفعه مانند هلال احمر یکی از فعالیت های بابک است. وی با بیان اینکه بابک مسجدی، هیئتی، ورزکار، بسیجی و ... بود، تصریح کرد: من و پدرش و کل خانواده بابک را پس از شهادتش شناختیم. گفتنی است؛ شهید بابک نوری هریس متولد 21 مهر سال 1371 بود که در 28 آبان 96 در منطقه البوکمال به دست تکفیری های داعش به شهادت رسید و در یکم آذرماه در رشت تشییع و تدفین شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 🔻راوی: همسرشهید 🔰بسیار شوخ‌طبع و بود، حتی برخی اوقات مادرش به او تذکر می داد که در بحث‌های جدی نکند❌ اما او همیشه با شوخ‌طبعی پاسخ می‌داد با کودکان بود و با بزرگان بزرگ! 🔰شاید این‌گونه به نظر بیاید که محض داشت و فقط نماز📿 و قرآن می‌خواند، از دنیا بریده بود، اما این‌گونه نبود به هر کاری در جای خود می‌رسید از گرفته تا تفریحات! 🔰چون فردی اجتماعی بود به همین خاطر دیر🕚 به خانه می‌آمد و جر و بحث‌های مادر و فرزندی سر دیر بین‌شان پیش می‌آمد. خیلی وقت‌ها شده بود که از پدرش هم پنهان می‌کردم و برخی اوقات می‌خوابید و من هم‌چنان منتظر او می‌شدم، با وجود اینکه از خودش مطمئن بودم اما هم می‌شدم. 🔰صادق خشک ‌مقدس نبود اما به هم عمل می‌کرد مثلاً وقتی روزه مستحبی می‌گرفت به همه اعلام نمی‌کرد، چندین بار خانواده دیده بودند که با زبان به استخر رفته حتی برای آنها هم سئوال شده بود که «چرا روزه به می‌روی⁉️» گفته بود: «تا اذان کنار استخر بودم و بعد اذان سرم را زیر آب بردم.» 🔰همه چیز در زندگی جای خودش را داشت! مانند تمام افراد عادی بود حتی می‌توانم بگویم برخی زمان‌ها شده بود که قضا شود یا به سختی بیدارش می‌کردند، اما در مقابل شبهایی هم با خواندن با خدا مأنوس می شد. مردم‌داری را می‌توانم ویژگی صادق بود. 🔰هوش سرشاری داشت و کافی بود بگیرد در یک حوزه ورود کند، در کمترین مدت زمان به تبحر کافی دست می‌یافت و در خیلی از موارد از بقیه اطرافیانش جلو می‌زد صادق بود. ارادت خاصي به اهل بيت(ع) داشت. ذره‌ای به ارزش قائل نبود فقط در حدی به دنبال مادیات💰 بود که معاش زندگی‌اش را تأمین کند و تا لحظه شهادت🌷 مادیات نتوانست او را به سمت خود بکشاند. 🌷
🌷 🔰من فکر نمی‌کردم پسرم یک روز شود. زمانی که به سوریه می‌رفت نگران و دلتنگ💔 می‌شدم ولی اصلاً به شهادتش🌷 فکر نمی‌کردم🗯 🔰آقاعارف اعزام شد. دو بار در سال 94 و بار سوم هم همین چند ماه پیش(سال95) بود. اوایل من مخالفت🚫 می‌کردم و زیادی از اصل ماجرا نداشتم. قبل رفتنش خیلی برایم توضیح می‌داد که باید برای کشور باید برویم. من مخالفت می‌کردم و می‌گفت: کسی که و محب اهل بیت💖 باشد این‌طور مخالفت نمی‌کند. 🔰برایم توضیح می‌داد اگر اعتقاد و عشق❤️ نباشد وارد این راه نمی‌شود. می‌گفتم: آنجا چه کاری می‌خواهی انجام دهی⁉️ می‌گفت بروم ببینم چه کاری بکنم. بدنش آماده بود و دوره‌های لازم را دیده بود و من اطلاع نداشتم. 🔰گفت می‌روم کفش رزمندگان را بزنم. من می‌گفتم اگر می‌روی کفش‌های رزمندگان حرم (س) را واکس بزنی پس برو عزیزم مرا با معرفتش آشنا کرد و من قبول کردم✅ که برود. 🔰بار اول که رفت خیلی برایم سخت بود. هر دوی‌مان عاطفی بودیم و زمانی که رفت خیلی . هنگام رفتن، قرآن📖 آب، آیینه و اسپند را آماده کردم و گفتم دلم می‌خواهد باز هم . از زیر قرآن رد شد و برگشت گفت: «گر من آن است که من می‌دانم/ شیشه را در بغل سنگ⚡️ نگه می‌دارد». این جمله‌اش هر روز در ذهنم💬 می‌پیچید. هر روز برایش می‌فرستادم و می‌خواندم. 🔰با اینکه همیشه بانشاط و روحیه بود ولی وقتی برگشت آن‌قدر نشاط پیدا کرده بود که تا به‌حال او را این‌گونه ندیده بودم❌ دست و پاهایش و پینه بسته بود ولی روحیه عجیبی👌 پیدا کرده بود. 🔰شوق زیادی برای دوباره داشت. می‌گفتم تو که یک بار رفته‌ای و دیگر نیاز به رفتن نیست در جوابم می‌گفت: اگر (س) دوباره مرا قبول کند باید کلاهم را هوا بندازم😍 من هم می‌خواستم ببینم چقدر پای کار است و می‌دیدم خیلی شور و دارد. دوباره راهی شد و باز آن شعر را خواند. من هم گفتم دلمـ💔 تنگ می‌شود و دوست دارم ببینمت. 🎤راوی: مادر شهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 فاتحان خرمشهر تیربارچی مستقر در روبروی پل و آرپی‌جی زن هایشان به علت تسلطی که داشتند معبر را زیر آتش گرفته‌بودند. تا این تیربارچی منهدم نمی شد شرایط همان بود و پیشرفتی حاصل نمی شد. ولی کماکان اَمان را از ما گرفته بود و تلفات می گرفت. بچه های ما هم کوتاه نمی آمدند و به سختی می جنگیدند. نادر دشتی پور و گروه سید مجتبی‌ مسعودیان (ِ‌بیسیم‌چی) و امیرصالح‌زاده و گروه دلاورش درحالی که مین ‌منورها یکی ‌پس از دیگری منفجر می شدند توسط بچه ها و با کلاه‌خُود خفه می شدند. صدای روحیه‌بخش فرجوانی بلند شده بود که "امیر...امیرصالح‌زاده... نادر... یالا یالا خفش کنید) و با بیسیم چی به جلو می دوید. طبق نقشه سردار تذکر داده ‌بود که بایستی ابتدا سنگر تیربار منهدم شود...و سعی‌کنید پُل را منهدم نکنید. در پیشانی حمله عاشورائی بپا شده بود... دلاوران یکی‌یکی زخمی و یا شهید🌷 می شدند. شهید حق‌بین شهید کریمی شهید مسعودیان شهید نبیان شهید اسکندری شهید صرامی شهید شهبا و چندتن دیگر عزیزان در این صحنه به شهادت رسیدند و تعدادی مجروح شدند... هر آرپی جی زنی که می خواست تیربار را خاموش کند، هدف قرار می گرفت و کار پیچیده تر می شد.
🔻 فاتحان خرمشهر سحر روز دهم تیربار لجوج با تمام توان خاکریز و معبر ما را نشانه رفته بود که بالاخره با شجاعت و جانفشانی چند تن از دلاوران سنگر تیربار منهدم گردید و بدون انهدام پلُ‌چوبی مورد استفاده جهت پیشروی قرار گرفت. در گرگ و میش هوا به سراغ تیربارچی لجوج رفتیم تا نگاهی به جسد او کنیم. باورمان نمی شد! 😳 مزدور عراقیه هیکلی معادل ۲۰۰ کیلو وزن و ۲ متر قد داشت که در آن هوای نسبتا گرم، اورکت همراه با کلاهی که تمام صورتش را پوشیده بود به تن داشت و همچون کوهی به خاک افتاده بود. پس از عبور از پُل با رشادت و درگیری توانستیم تسخیر خاکریز متجاوزین بعثی و به تدریج سنگرهای انفرادی و تجمعی عراق را پاکسازی کنیم و تعدادی را اسیر کنیم . تانک‌ها هم در حال عقب نشینی بودند ولی با تیر مستقیم به سمت ما شلیک می کردند. از ساعت ۱۱ و با رسیدن نیروی‌ پشتیبانی و تجدید قوا. پیشروی ادامه پیدا‌ کرد.
🔻 فاتحان خرمشهر منطقه عمومی عملیات بیت المقدس در بین چهار مانع طبیعی محصور شده بود، از شمال به رودخانه كرخه كور، از جنوب به رودخانه اروند، از شرق به رودخانه كارون و از غرب به هور الهویزه  منتهی می شد. این منطقه به جز جاده نسبتا مرتفع اهواز – خرمشهر، فاقد هر گونه پستی و بلندی برای پدافند است. همین امر موجب شد تا زمین منطقه به دلیل مسطح بودن برای مانور زرهی که در اختیار دشمن بود مناسب، و برای حركت نیروهای پیاده به دلیل در دید و تیر قرار داشتن نامناسب باشد. نقاط حساس و استراتژیك منطقه شامل بندر و شهر خرمشهر، پادگان حمید، جفیر، جاده آسفالت اهواز – خرمشهر، شهر هویزه و رودخانه های كارون، كرخه كور و اروند  بود و این گستردگی منطقه اهمیت عملیات را بالا می برد.
🔻 فاتحان خرمشهر پس از عملیات و استقرار گردان، لحظه حساس و تاَسف‌بار برای ما رقم خورد و آن برگشتن و کمک به‌ عزیزانی بود که تعدادی مجروح و تعدادی به شهادت رسیده بودند. مشاهد و حمل‌ دوستانی که تا دیشب در کنار هم بودیم، چنان سخت بود 😢😔 که سختی عملیات آنقدر نبود. عزیزانی که تا روزقبل با یکدیگر بودیم، به معبود خود رسیده بودند و به دوستان خود در عملیات فتح‌المبین و طریق‌القدس مُلحق شده و شهد شهادت را نوشیده ‌بودند که هر کدامشان حکایتی داشتند و جریانی... یگان هایی که در شمال منطقه عملیاتی درگیر بودند بصورت مختلف با عراقی ها مواجه شده بودند. گروهی با مقاومت دشمن روبرو شده بودند و خیلی وارد عمق نشده و عده در کنار جاده و بعد از جاده در کانالهای آب منطقه زمین گیر شده و..... موفق ترین منطقه، جایی بود که نیروها از کنار روستای دب حردان به عمق رفته بودند که از لحاظ نظامی، موضعی قابل دفاع نمی شد تصور شود. ماموریت این منطقه که از لحاظ دشمن، جبهه اصلی محسوب می شد مهمترین و سنگین ترین جبهه به شمار می رفت ولی از لحاظ فرماندهان ایرانی تنها و تنها سرگرم نمودن آنها بود تا از منطقه‌ای دیگر دشمن را غافلگیر نمایند....
🔻 فاتحان خرمشهر برای آشنایی با عملیات لازم است توضیحاتی داده شود تا به ریز حوادث و پیشروی ها بیشتر پرداخته شود. 👈 مهمترین اهداف عملیات بیت المقدس عبارت بودند از: ▪️انهدام نیروی دشمن، حداقل بیش از دو لشكر. ▪️آزاد سازی حدود 5400 كیلومتر مربع از خاك ایران؛ از جمله شهرهای خرمشهر، هویزه و پادگان حمید. ▪️خارج نمودن شهرهای اهواز، حمیدیه و سوسنگرد از برد توپخانه دشمن. ▪️تامین مرز بین المللی (حدفاصل پاسگاه طلائیه تا شلمچه). ▪️آزادسازی جاده اهواز – خرمشهر و خارج شدن جاده اهواز – آبادان از برد توپخانه دشمن. 👈 در طراحی عملیات، تهاجم از طریق عبور از رودخانه كارون و پیشروی به سوی مرز بین المللی و سپس آزادسازی شهر خرمشهر مد نظر قرار گرفته و چنین استدلال می شود كه حمله به جناح دشمن، كه عمدتا به سمت شمال آرایش گرفته بود (که تا حدودی شرح آن داده شد)، عامل موفقیت عملیات است. هم چنین، شكستن خطوط اولیه دشمن و عبور از رودخانه و گرفتن سرپل در غرب كارون تا جاده آسفالته اهواز – خرمشهر به عنوان اهداف مرحله اول و ادامه پیشروی به سمت مرز و تامین خرمشهر به عنوان اهداف مرحله دوم تعیین شدند. محورهای عملیاتی هر یك از قرارگاه ها به ترتیب زیر مقرر گردید: 1- محور شمالی؛ قرارگاه قدس (با عبور از رودخانه كرخه). 2-  محور میانی؛ قرارگاه فتح (با عبور از رودخانه كارون و پیشروی به سمت جاده اهواز – خرمشهر). 3-  محور جنوبی؛ قرارگاه نصر (با عبور از كارون و پیشروی به سمت خرمشهر). 
🔻 فاتحان خرمشهر جریانات مرحله اول عملیات: در محور قرارگاه قدس (یعنی شمال كرخه كور) به دلیل هوشیاری دشمن و وجود استحكامات بسیار زیاد، پیشروی نیروها به سختی امكان پذیر شد و در این میان تنها تیپ های 43 بیت المقدس و 41 ثارالله موفق شدند از مواضع دشمن عبور کنند و منطقه ای در جنوب رودخانه كرخه كور را به عنوان سرپل تصرف كنند. عدم پوشش جناحین این یگان ها باعث شده بود كه فشار شدید دشمن روی این قسمت زیاد شود. در محور قرارگاه فتح، یگان ها موفق شدند از رودخانه عبور کنند و به سرعت خود را به جاده اهواز – خرمشهر برسانند و به ایجاد استحكامات و جلوگیری از نقل و انتقالات و تحركات دشمن در جاده مذكور بپردازند. در این محور عراق نیروی خاصی نداشت و بطور کامل غافلگیر شد. در محور قرارگاه نصر به دلیل تاخیر در حركت و وجود با تلاق در كنار جاده اهواز – خرمشهر و هم تمركز دشمن در شمال خرمشهر، نیروهای این قرارگاه نتوانستند به اهداف مورد نظر دست پیدا کنند و با قرارگاه فتح الحاق صورت دهند. الحاق كامل قرارگاه نصر با قرارگاه فتح و هم چنین تصرف اهداف مرحله اول قرارگاه قدس در دستور كار عملیات شب دوم قرار گرفت كه با انجام گرفتن آن تا حدودی اهداف مورد نظر محقق شد، ولی بعضی رخنه ها همچنان باقی بود تا این كه سرانجام پس از 5 روز، جاده اهواز – خرمشهر از كیلومتر 68 تا كیلومتر 103 تثبیت و كلیه رخنه ها ترمیم شد.
🔻 فاتحان خرمشهر جریانات مرحله دوم عملیات:  در این مرحله آزاد سازی خرمشهر از دستور كار عملیات خارج و تصمیم گرفته شد كه قرارگاه های فتح و نصر از جاده اهواز – خرمشهر به سمت مرز (غرب) پیشروی كنند و قرارگاه قدس نیز ماموریت یافت تا به صورت محدود برای تصرف سرپل در جنوب كرخه كور اقدام نماید و سپس آن را گسترش دهد. عملیات در این مرحله در ساعت 22:30 روز 16/2/1361 آغاز شد. نیروهای قرارگاه فتح در همان ساعات اولیه به جاده مرزی رسیدند. یگان های قرارگاه نصر نیز با اندكی تاخیر و تحمل فشارهای دشمن، به مرز رسیده و با قرارگاه فتح الحاق كردند. دشمن با مشاهده جهت پیشروی نیروهای ایران به طرف مرز، لشكر های 5 و 6 خود را به عقب كشاند. به نظر می رسید این عقب نشینی با دو هدف انجام شده باشد: یكی جلوگیری از محاصره و انهدام این لشكرها،  و دیگری تقویت هر چه بیشتر خطوط پدافندی بصره و خرمشهر. در پی این عقب نشینی كه از ساعات اولیه روز 18/2/1361 آغاز شده بود، نیروهای قرارگاه قدس ضمن تعقیب نیروهای دشمن، تعدادی از آن ها را كه از قافله عقب مانده بودند، به اسارت خود درآوردند و در نتیجه جاده اهواز – خرمشهر (تا انتهای جنوب منطقه ای كه توسط قرارگاه نصر به عنوان سرپل تصرف شده بود) و نیز مناطقی همچون جفیر، پادگان حمید و هویزه آزاد شدند. این پیروزی ها توانست روحیه نیروهای ایرانی را بالا ببرد و محاسبات دشمن را بر هم زده و روحیه نیروهای بعثی را در هم بشکند. دیگر همه می دانستند که ایران به کمتر از خرمشهر راضی نخواهد شد و دیر یا زود از راهی که برای آنها مبهم بود شکست سختی بر آنها تحمیل خواهد کرد. لذا دستپاچگی در نظام دادن یگان ها حاکم شده بود و باید منتظر روزهای آینده می ماندند.
🔻 فاتحان خرمشهر جریانات مرحله سوم عملیات: در این مرحله، قرارگاه نصر ماموریت یافت تا حركت خود به سمت خرمشهر آغاز نماید. نیروهای عمل كننده كه متشكل از چهار تیپ مستقل سپاه پاسداران و دو تیپ ارتش بودند، در آخرین ساعات روز 61/2/19 عملیات خود را آغاز كردند؛ اما در این مرحله به دلیل هوشیاری دشمن و تمركز نیرو در خطوط  پدافندی اش، نیروهای خودی در انجام ماموریت خود توفیقی نیافتند. تكرار این عملیات در روز بعد نیز به شكست انجامید. به همین خاطر تصمیم گرفته شد تا برای انجام عملیات نهایی فرصت بیشتری به یگان ها داده شود. هم چنین مقرر شد دو تیپ المهدی (عج) و امام سجاد (ع) از قرارگاه فجر نیز در حركت بعدی استفاده شود. حرکتی که باید تمام کننده کاری بزرگ باشد و یکسره کردن کار دشمن و گرفتن شهری که دلهای زیادی در انتظار دیدار مجددش بی تابی می کرد. همه دست به کار شده بودند تا در طرحی پیچیده دشمن را با همه هوشیاریش غافلگیر نمایند و از راهی به آنها بزنند که در تصور آنها هم نگنجد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹ماجرای جالب دیدار با 🍃🌺 شهید سید مجتبی علمدار بعد از اتمام جنگ در واحد طرح و عملیات لشکر ۲۵ کربلا در ساری مشغول خدمت شد. او مداح اهل بیت عصمت و طهارت(ع) و از جانبازان شیمیایی جنگ تحمیلی بود. چندین سال پس از جنگ یعنی در سال ۱۳۷۵ بر اثر جراحت‌های شیمیایی به یاران شهیدش پیوست. دوستان و همرزمان شهید خاطره‌‌های بسیاری را در رابطه با او در “علمدار” نقل کرده‌‌اند. تواضع و فروتنی، ایمان و اخلاص، التزام عملی به مراقبات و روحیه جهاد و مبارزه از سید مجتبی علمدار شخصیت بی نظیری ساخت که حتی علما او را صاحب امتیازات خاصی می‌دانستند. “حمید فضل‌الله نژاد” از دوستان شهید در همین رابطه خاطره‌ای از دیدار همرزم شهیدش با علامه حسن زاده آملی چنین روایت می‌کند: ♦️سید مجتبی علمدار علاقه ویژه‌ای به روحانیت داشت. می‌گفت:”سکان کشتی مبارزه، در این نظام اسلامی به دست روحانیت است.” روحانیت را قطب تاثیرگذار جامعه می‌دانست. سید در مراسمی که برگزار می‌شد از روحانیون استفاده می‌کرد. یکبار سید مجتبی بچه‌های هیأت بنی فاطمه(ع) را به روستای ایرا، در اطراف شهر آمل، برد. هدف زیارت و دیدار با علامه حسن زاده آملی بود. یکی یکی بچه‌ها را فرستاد داخل اتاق. خودش همان پایین مجلس در کنار درب ورودی نشست. حضرت علامه در بالای مجلس نشسته بودند. علامه قبل از شروع صحبت نیم خیز شد و درب اتاق را نگاه کرد. بعد اشاره کرد که سید جلو برود و نزد ایشان بنشیند. سید هم رفت و در کنار علامه نشست. علامه روی شانه او زد و چیزی گفت. از دور دیدم سید سرش را به حالت ادب پایین گرفته. بعد از اتمام دیدار، به سید گفتم: “علامه به شما چی گفت؟” سید جواب درستی نداد. هرچه اصرار کردم پاسخی نشنیدم. این اخلاق سید بود. همیشه کمتر از خودش حرف می‌زد. از نفری که جلوتر نشسته بود ماجرا را پرسیدم. گفت:وقتی علامه روی دوش سید زد به او گفت: ” بنده در چهره شما نوری می‌بینم. بیشتر مواظب خودتان باشید.” آن شب همه ما برگشتیم و وقتی سوار شده و حرکت کردیم سید دوباره به حضور علامه رسید.🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید بسیجی عیسی متولد 1344 در شهرستان است. از کودکی پدرش را از دست می دهد و از همان کودکی مشغول بکار می شود. بعد از انقلاب به همراه برادرش احمد مومنی رهسپار تهران می شوند.با شروع جنگ تحمیلی به نبرد علیه رژیم بعث می رود و حتی به درجه رفیع جانبازی نائل می گردد ولی باز هم به جبهه ها میرود تا اینکه در عملیات والفجر8 که به همراه برادرش شرکت کرده در منطقه عملیاتی فاو مورخ24 بهمن 1364بر اثر اصابت ترکش شربت شهادت می نوشد .شهید عیسی مومنی در گلزار شهدای امامزاده جعفر(ع)کن آرام می گیرد. برادرش احمد نیز که در همان عملیات بر اثر استنشاق گازهای شیمیایی جانباز می گردد ، پس از سال ها درد و رنج ناشی از اثرات ناشی از مجروحیت شیمیایی در تاریخ 1 تیر ماه 73 شهید و به خیل شهدای سر افراز انقلاب اسلامی پیوست . بخشی از وصیتنامه شهید عیسی مومنی: پشتیبان امام و ولایت فقیه باشید و امام را تنها نگذارید مادر و خواهرم برایم گریه نکنید و حجابتان را رعایت کنید که با حجابتان است که راه شهدا ادامه پیدا می کند.
هواپیما هنوز بلند نشده است که دوربین ابراهیم حاتمی‌کیا روشن می‌شود و زوم می‌کند روی چهره رنگ پریده احمد. سرفه‌های احمد امانش را بریده و قرار است تا چند ساعت دیگر هواپیما در فرودگاه اتریش فرود بیاید و او به همراه دیگر دوستانش راهی بیمارستان شوند. با این وجود خنده‌های احمد و دوستانش در حین فیلمبرداری فیلم ماندگار از کرخه تا راین نمایشی نبود. خنده‌هایی که نشان از روح آرام مردانی می‌داد که درد جسم تنها ظاهرشان را رنجور کرده است و روحشان آرام‌تر از آن چیزی بود که بشود درک کرد. سکانس ابتدایی فیلم از کرخه تا راین برای علی مؤمنی، فرزند شهید فرق می‌کند. او که در آن زمان روزهای کودکانه‌اش را سپری می‌کرد این فیلم نمایشی مستند از درد پدری است که برای درمان به دیار غربت می‌رود. همان روزها که او به همراه خانواده‌اش چشم‌انتظار پدر بودند تا به سلامت برگردد. هرچند که آرزوی سلامت پدر برای علی هیچ‌وقت برآورده نشد و تنها یاد و خاطرات پدر باقی ماند. آن روز سکانس ابتدایی فیلم از کرخه تا راین تصویری مستند از جانبازان شیمیایی همچون شهید احمد مؤمنی بود که ابراهیم حاتمی‌کیا با زکاوت همیشگی‌اش آن را ثبت کرد. چون خوب می‌دانست این بخش از فیلم را نمی‌توان برعهده هیچ بازیگری گذاشت. شهید «احمد » زاده ، در عملیات والفجر8 در منطقه فاو به دلیل استنشاق گازهای شیمیایی به درجه جانبازی نایل آمد و پس از سال‌ها درد و رنج ناشی از مجروحیت شیمیایی سرانجام یک تیر 1373 مصادف با ایام سوگواری‌سالار شهیدان به خیل دوستان شهیدش پیوست. این مختصرترین زندگینامه‌ای است که می‌توان از زندگی یک مرد نوشت. چند خط که به هر خواننده‌ای می‌فهماند قرار است داستان زندگی مردی را بخواند که درد و رنج را برای خودش خرید تا تکه‌ای از وطنش را زیر پای دشمن نبیند. علی مؤمنی فرزند شهید خودش خبرنگار است. قلمش زندگی شهدا را روایت می‌کند و به قول خودش تا زنده است نمی‌گذارد این قلم روی زمین بماند. امامزاده سید جعفر کن(ع) مزار پدر شهیدش است.