eitaa logo
| تَبَتُّـل |
1.5هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
332 ویدیو
5 فایل
وَ "سلام" بَر‌اندوهی‌کھ‌ قلبمان ‌را ‌وطن‌ برگزید🖤🌱 • • تَبَتُّل←بُریدھ از "جہان" بُریدھ از "مردم"... •• میرسد به دستم ↓ https://harfeto.timefriend.net/16655774622952 +تافوروارد هست،زندگی ‌باید کرد‼️
مشاهده در ایتا
دانلود
ساعت دو بود. امشب ساعت ۱۰ محمودآباد کنسرت داشتن. ساعت ۷ غروب سال تحویل بود. رفتم جلوی کمد ایستادم. قرار بود بریم بازار برای عید خرید کنیم. فکر کنم اولین کسایی هستیم که روز عید میرن خرید. یک شلوار جذب طوسی با مانتو صورتی که بالای زانوم بود و طرح های سنتی طوسی داشت با شال طوسی و کفش عروسکی صورتی پوشیدم. گوشی و کیفم رو گرفتم و رفتم توی حیاط. بنیامین توی ماشین نشسته بود. سریع سوار شدم. لبخندی بهم زد و راه افتاد. زیر چشمی نگاهش کردم. شلوار ذغالی با تیشرت جذب مشکی و سویشرت مشکی پوشیده بود. موهاشو هم برخلاف همیشه ریخته بود توی صورتش. خیلی بهش میومد... _چرا تعارف می کنی؟ خب قشنگ نگاه کن. چشمهات لوچ میشه ها.. با تعجب برگشتم طرفش.یعنی همه جای بدنش چشم داره؟ سریع گفتم: _به تو نگاه نمیکردم که... زد روی بینیم و با خنده گفت: _نمیخوای بگی نگو ولی دروغ هم نگو... چشمهام رو مظلوم کردم و گفتم _باشه ولی یه چیزی بگم؟ _اگه در مورد حرفم و دروغ گفتن که باید بگم.... _بنیامین خیلی خوشگل شدی. بیچاره رسماً لال شد. با تعجب برگشت سمتم و گفت: _چی؟ _ها؟ _چی گفتی؟ _من؟ _آره یک بار دیگه بگو. _چیزی یادم نمیاد.. _که یادت نمیاد دیگه؟ _نه یه دفعه ماشین رو کنار اتوبان کشید کنار و خبیث گفت: _حالا نشونت میدم یادم نمیاد یعنی چی.. آروم و وحشتناک شروع کرد به بالا دادن آستین سویشرتش... کپ کردم.. میخواد من رو بزنه؟ من که چیزی نگفتم.. یعنی بدش میاد ازش تعریف کنم؟ خب من که نمیدونستم. نویسنده: یاس🌱
دیدم اگه به داد خودم نرسم یک کتک مفصل نوش جان می کنم. مظلوم و با بغض گفتم _چرا رم می کنی؟ مگه من چی گفتم؟فقط گفتم خوشگل شدی دیگه.. خب اگه بدت میاد... یه دفعه پرید روم و حرفم رو نیمه تموم گذاشت. دست هاش رو گذاشته بود روی پهلوهام و به طرز افتضاحی قلقلک می داد. جیغ میزدم دست و پا میزدم تا ولم کنه ولی بی خیال نمی شد.. دیگه داشتم نفس کم می آوردم که ولم کرد. خیلی ریلکس صاف نشست. آستین هاش رو داد پایین. تیشرتش رو صاف کرد و همونطور که ماشین رو راه می‌انداخت خونسرد گفت: _وقتی بهت میگم یک چیزی رو تکرار کن حرف گوش کن تا من مجبور نشم به زحمت بیفتم.. صاف نشستم. محکم زدم توی بازوش و با حرص گفتم: _خیلی بدجنسی! سرش رو کج کرد و با خنده گفت: _ما چاکر شماییم. در ضمن آدم وقتی کنار یک خانم خوشگل قدم بر میداره باید خوشگل کنه دیگه نه؟ خندیدم و سرم را به نشانه تاسف تکون دادم. از دست این پسر... جلوی یه پاساژ خیلی شیک نگه داشت. مثل همیشه با کلاه گپ و عینک دودیش رو گذاشت. موهاش از زیر کلاه ریخته بود روی عینکش و جذابیت صورتش رو صد برابر کرده بود‌. باهم پیاده شدیم و رفتیم داخل پاساژ. دستش رو توی دستم قفل کرد‌. _میگم چطوریه که توی تهران این مسائل امنیتی رو رعایت نمیکنین؟ _خب توی تهران به گروه خواننده خیلی توجه نمیکنن‌. ولی تو شهرستان‌ها تمام موزیسین‌های گروهو به اندازه‌ی خواننده دوست... _سلام آقای رستا ببخشید میشه یه عکس بگیریم؟ عینکش رو با ژست خاصی درآورد و چشمکی بهم زد و گفت: _بیا نگفتم؟ رفتم کنار ایستادم. نویسنده: یاس🌱
یه پسر حدوداً ۱۹ ساله بود. بنیامین خیلی صمیمی باهاش خوش و بش کرد و باهاش عکس انداخت و پسره بعد تشکر رفت. دوباره عینکش رو زد و راه افتادیم. جلوی یک مغازه مانتو فروشی ایستادیم. دوتا مانتو خیلی چشمم رو گرفت. یکیش طوسی بود و بلند، تقریباً تا پایین زانو بود. از بالا تا کمر تنگ بود. یک کمربند پهن داشت که پشت یک پاپیون خوشگل میشد. از بعد کمربند هم کلوش بود و شکل دامن ولی راسته. اون یکی هم یک جلوباز سورمه ای بود که تا پشت زانو بود. زیرش هم یک پیرهن سفید تا وسط های ران بود که طرحش همه حروف الفبا رو به صورت نستعلیق و پخش و پلا و توهم کارکرده بودن. رنگ حروف هم سورمه‌ای بود. رفتیم داخل مغازه. به فروشنده اش که یک خانم مسن بود گفتم دوتاش رو بیاره. رفتم تو اتاق پرو. همین که طوسیه رو پوشیدم بنیامین‌در زد تا ببینه. چقدر وقت شناس! چشمهاش برق زد. با لبخند گفت: _خوشگل شدی. اون یکی رو هم بپوش.. در رو بستم و اون یکی رو پوشیدم. وای توی تنم عالی بود! خیلی به رنگ سفید صورتم میومد... در رو باز کردم. بنیامین چند دقیقه با با بهت بهم خیره شد. ولی یک دفعه جدی شد و گفت: _درش بیار اون یکی قشنگ تر بود؛ و رفت سمت پیشخوان تا اون رو حساب کنه. چرا اینطوری کرد؟ مطمئنم از این بیشتر خوشش اومده بود.. بعضی وقت ها حدس زدنش خیلی سخت بود. خودم از این بیشتر خوشم اومده بود ولی بنیامین گفت اون خوشگل تره دیگه. رفتم بیرون. حساب کرده بود و پلاستیک دستش بود. تشکر کردم و رفتیم بیرون. هرچی گفتم پلاستیک رو بده به من نداد. یه شلوار زغالی و شال طوسی سیر هم خریدم. داشتم ویترین یه مغازه لباس مردونه‌ای رو نگاه می کردم که چشمم خورد به یک تیشرت مردونه سفید که ست اون مانتو جلو باز بود و حروف نستعلیق روش بود. نویسنده: یاس🌱
خواستم برگردم به بنیامین بگم که دیدم نیست. وااا کجا رفت این؟ بیخیال سریع رفتم توی مغازه و همون تیشرت رو خریدم و اومدم بیرون. ۲۰۰ هزار تومان شد. همون جا ایستادم بعد ۵ دقیقه از یک ساعت فروشی اومد بیرون و اومد سمتم. _کجا رفتی؟ _رفتم ساعت ببینم چیزی به دلم ننشست.. _خب چرا واینستادی باهم بریم؟ _دیدم داری لباس نگاه می کنی گفتم برم اگه چیزی خوشم اومد صدات کنم که خوشم نیومد. چیزی خریدی؟ _نه... موشکافانه نگاهم کرد و گفت: _پس اون پلاستیک چیه دستت؟ با وحشت به پلاستیک نگاه کردم. خاک بر سر ضایعم، الان می فهمه که.. با تته پته گفتم: _هیچی نیست. _آوا؟ الکی نگو... پلاستیک رو بردم پشتم و گفتم: _گفتم که هیچی نیست.. خواست پلاستیک رو از دستم بگیره که از دهنم پرید و گفتم: _لباس زنونه‌ست.. کشید عقب و صاف ایستاد و نیشش باز شد.. محکم کوبیدم تو بازوش و با عصبانیت گفتم: _نیشتو ببنداا!! دستش رو به حالت تسلیم بالا برد و با خنده گفت: _باشه باشه ببخشید.. برای بنیامین هم یک پیرهن مردونه چهارخونه طوسی با شلوار کتون و کت تک ذغالی خریدیم. ساعت نزدیک چهار بود. به پیشنهاد بنیامین رفتیم توی کافه‌ای که پایین پاساژ بود. گارسون اومد. بدون اینکه از من بپرسه قهوه و کیک شکلاتی سفارش داد و گارسون رفت.. با اخم گفتم: _کلا بلد نیستی نظر بپرسی نه؟ _نه خونسرد گفتم: _با تشکر از صداقت شما دوست عزیز.. خندید و گفت: _خب وقتی میدونم عاشق کیک‌ شکلاتی با قهوه هستی دیگه چرا بپرسم؟ کلی ذوق کردم. پس علایق منم براش مهمه دیگه؟ نویسنده: یاس🌱
-آغوش وسیع‌ترین مکان کوچک‌ِ دنیاست-
در وصف دوست داشتنت همین چند جمله شاملو کفایت میکنه: «مرگم باد! اگر دمی کوتاه آیم از تکرار این پیش پا افتاده ترین سخن که دوستت دارم.»
تو زبان ژاپنی یه کلمه ای هست به اسم یوگن (Yugen) که معنيش احساس زیباییِ راز آلوده. مثل احساست وقتی به آسمون و ماهِ پشت اَبر نگاه میکنی یا پرسه زدن تو جنگل بدون فکر کردن به برگشتن. مثل وقتیکه یه نفرو دوست داری اما نمیدونی چرا انقدر برات جذابه. یوگن؛ تعریفی از زنده بودن روحه.
هدایت شده از نقاش باشی 🎨
پیش ثبت نام دوره آبرنگ🎨 صد تا صد آبرنگ ظرفیت کلاس به دلیل یادگیری بهتر خودتون محدود هست ✅ شامل آشنایی با آبرنگ شابلون سازی ترکیب رنگ سایه زنی نقاشی کامل با آبرنگ و... نمونه کار ها با در کانال موجود است ۵ نفر اول ثبت نام ۲۰٪ تخفیف ثبت نام دارن برای ثبت نام و اطلاعات بیشتر به آیدی زیر مراجعه کنید📛 @yas2002
از هر چه هست و نیست گذشتم ولی هنوز در مرز چشمهای تو گیرم فقط همین