eitaa logo
#کارتون و #فیلم های #قدیمی #نوستالژی
2.7هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
5.3هزار ویدیو
12 فایل
جهت پیام و تبادل با این آیدی در تماس باشید. 👇 @admin_ghadimiii « کپی برداری از مطالب و فیلم و کارتون ها، حرام است.»
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 😇 ( زاغ سیاه چوب زدن ) بسیاری از مردم با شنیدن ضرب المثل ”زاغ سیاه کسی را چوب زدن ” بی درنگ به یاد که پرنده ای شبیه به است می افتند و گمان می کنند که در این المثل لابد این پرنده بوده است که آن را چوب زده اند و فراری داده اند؟ اشتباه نکنید، منظور از زاغ ، همان شبیه کلاغ نیست . زاغ ( زاج) نوعی  است که انواع دارد:(، ، و غیره ) زاج ( یا زاغ ) نمکی و بلوری شکل است که در رنگ های سیاه، کبود، سبز و یا سفید وجود دارد. (چشم زاغ نیز اشاره به رنگ این نمک در نوع سبز و کبود آن است) این که بی بو و بی مزه است و در آب می شود، در پزشکی و به کار می رود. نوع سیاه رنگ این نمک یعنی ” زاغ سیاه ” بیش تر به مصرف قالی و پارچه و چرم می رسد. در گذشته اگر کسی از صنعتکاران می دید که نخ یا پارچه و یا چرم سیاه همکارش خوش رنگ تر، شفاف تر و یا براق تر از کارهای خودش است، درصدد بر می آمد تا در فرصتی مناسب پنهانی خود را به ظرفی که همکارش زاغ خود را در آن حل می کرد برساند و چوبی در آن بگرداند تا با دیدن و بوییدن و وارسی های دیگر پی ببرد که در آن چه اضافه کرده اند و نوع و مقدار و نسبت ترکیبش چیست. بدین ترتیب بوده است که مفهوم این کار را که در آن زمان نوعی جاسوسی به شمار می آمد بعدها به صورت اصطلاحی برای هر گونه زیرنظر گرفتن و جاسوسی کردن به کار برده اند و امروز نیز اگر چه از آن زاغ به آن صورت دیگر خبری نیست، ولی برای سر در آوردن از راز کسی، همچنان زاغ سیاه او را به صورت اصطلاحی چوب می زنند. این مثل وقتی به کار می رود که کسی کسی را می پاید و می خواهد ببیند او چه می کند و از چیزهایی پنهان و رازهایی آگاه شود. 🙈@cartoon_ghadimy🙊
📚 😇 (کلاغ می‌خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد، راه رفتن خودش را هم فراموش کرد) کبکی بود که خیلی راه می‌رفت. همه پرندگان، مجذوب خرامان راه رفتن او بودند. وقتی از دور دیده می‌شد، پرنده های دیگر دست از و جست و خیز بر می‌داشتند، روی شاخه‌ای می‌نشستند تا راه رفتن او را ببینند. در میان همه پرندگانی که از راه رفتن کبک خوشش می‌آمد، پرنده‌ای هم بود که فکرهای دیگری به سرش زده بود. این پرنده کسی جز نبود. در ابتدا کلاغ هم مثل سایر پرنده‌ها، به راه رفتن کبک نگاه می‌کرد و مثل همه لذت می‌برد. اما چند روزی که گذشت، کلاغ با خود گفت: " مگر من چه چیزی از کبک کم دارم ؟ او دو تا بال دارد، من هم دارم. دو تا پا دارد و یک منقار، من هم دارم. قد و هیکل ما هم که کم و بیش به یک اندازه است. چرا من مثل کبک راه نروم ؟ این فکرها باعث شد که کلاغ طور دیگری عمل کند. او که می‌دید توجه همه پرنده‌ها به کبک است، حسودی اش شد و تصمیم گرفت هر طور که شده نظر پرنده‌ها را به خودش جلب کند. با این تصمیم، نگاه کلاغ به کبک عوض شد. او به جای اینکه مثل همه پرنده‌ها از راه رفتن کبک لذت ببرد، به راه رفتن کبک دقیق می‌شد تا بفهمد او چطوری راه می‌رود که همه آن را دوست دارند. کلاغ هر روز در گوشه‌ای سر راه کبک می‌نشست و سعی می‌کرد با نگاه به او، شیوه راه رفتنش را یاد بگیرد. بعد از آنکه کبک از کنار کلاغ می‌گذشت، کلاغ بلافاصله راه می‌افتاد و سعی می‌کرد مثل کبک راه برود و راه رفتن او را تقلید کند. چند روز گذشت. کلاغ خیلی تمرین کرده بود و فکر می‌کرد که شیوه راه رفتن کبک را یاد گرفته است. یک روز که همه پرندگان منتظر آمدن کبک بودند، کلاغ از جایی که بود بیرون آمد و سعی کرد پیش چشم همه پرنده‌ها مثل کبک راه بود. پرنده‌ها که تا آن وقت کلاغ را با آن حال و روز ندیده بودند، کم مانده بود از تعجب درآورند. آنها نگاهی به یکدیگر انداختند و شروع کردند به مسخره کردن کلاغ. کلاغ که منتظر تحسین پرندگان بود، با شنیدن حرفهای مسخره آمیز پرنده‌ها و دوستانش دست و پایش را گم کرد و روی زمین افتاد. پرزه پرانی پرنده‌ها شروع شد. یکی می‌گفت: " کلاغ را ببین بعد از سالها پرواز، بلد نیست دو قدم راه برود. " یکی دیگر می‌گفت: " کلاغ جان، نمی‌خواهد مثل کبک راه بروی. بهتر است همان طور که قبلاً راه می‌رفتی، راه بروی. " این حرف، کلاغ را کرد. تصمیم گرفت از راه رفتن مثل کبک دست بردارد و مثل گذشته راه برود. اما هر کاری کرد، نتوانست. انگار راه رفتن خودش را فراموش کرده بود. از آن به بعد، به کسی که صرفا ًتقلید می‌کند و ادای دیگران را درمی‌آورد و شیوه درست زندگی خودش را هم از یاد می‌برد، می‌گویند: " مثل کلاغی شده که می‌خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد، رفتن خودش را هم کرد. 🙈@cartoon_ghadimy🙊