قسمت اول رمان زیبای #دوری_سکه🌱✨
💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞
https://eitaa.com/chadooriyam/11298
💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞
بِسمِ نآمَتـ ڪِھ اِعجاز میڪُنَد...
بســمِ #اللھ••🍃
#سلامصبحتونمعطربهنامولےعصر(عج)❤️
من یه دخترم..💙
یہ دخترےڪہ عاشقــ❣ چادرشہ..!
یہ دخترےڪہ حاضره توےجمعا تنها یہ گوشہ بشینہ ولےنره قاطےشوخےهاے دختر پسرا!!☺️👌🏻
یہ دخترےڪہ توےگرماے تابستونـ🌞 زیر چادر گرما رو بہ جون میخره تا دل امام زمانش رو شاد ڪنہ..!❤️🍃
یہ دخترےڪہ حد و حدودایے🚫 براے خودش مشخص ڪرده و نمیزاره نامحرم از حد و حدودش جلوتر بیاد!!🙃💪🏻
یہ دخترےڪہ شاید بارها بہ خاطر حجابشـ💝 تمسخر شده ولے پا پس نڪشیده...!🙆🏻✌️🏿
یہ دخترےڪہ لاڪ زدن روهم بلده ولےنہ هر جایے و براے هرڪسے!!💅🏻🌸
یہ دخترےڪہ عاشـــ💚ـــق چادرشہ...!
بعلہ، زندگے ما چادریا اینجوریاستــ😏!!
بهشــ میبالیم،با افتخـــار سرمونو میگیریم بالا و بہ تموم عالمـ🌏 میفهمونیمـ ما عاشـــق چادریم...!!🥀🍃
عاشق آن سیاهـ🖤 آرامش بخش...!!
عاشق آن چیزےڪہ بہ نظر بعضیا تڪہ پارچہ اے بیش نیست.. ولے از نظر ما ♥ #عشــــقہ♥ !
.
.
http://eitaa.com/chadooriyam
┄┅═══✼❣☀❣✼═══┅┄
التماس تفڪر
.
.
زنـــڪَ آخر دنیا چه زمانے به صدا در خواهد
آمد ؟
.
تنهاخــــــــــدا مے داند✔️ ولے........................ آن روز ڪه آخرین زنڪَ دنیا
مے خورد دیڪَر نه
مے شود تقلب ڪرد ونه مے توان سرڪسے
را ڪلاه ڪَذاشت.
.
.
آن روز خواهیم فهمید دنیا با همه بزرڪَــــــــــــــــــــےاش
از جلسه امتحان هم ڪوچڪتر بود.
.
آن روز خواهیم فهمیدڪه زندڪَے عجب سوال
سختے بود ،
.
سوالے ڪه بیش از یڪ بار
نمے توان به آن پاسخ داد.😔
.
.
خدا ڪند آنروز ڪه آخرین زنڪَ دنیا به صدا در مےآید
؛
روے تخته سیاه قیامت اسم ما را جزء خوبها
بنویسند.
.
.
خدا ڪند حواسمان بوده باشد وزنڪَهاے تفریح
آنقدر در حیاط نمانده باشیم ڪه حیات
یادمان رفته باشد.
.
.
وبدانیم دنیا چرڪ نویسے بیش نیست💎😔✋
.
.
آمین یا رب العالمین
http://eitaa.com/chadooriyam
هدایت شده از 🌹🌹🌹
_____________________🌸✨🍃
🍃🔹جملاتی که حال ما را خوب میکند
🍃🔸 eitaa.com/joinchat/2038169634C6c7e4e631b •|🌿
✨بسم رب العشق✨
رمان زیبای مخاطب خاص مغرور
برای سلامتی امام زمانمون و هم چنین نویسنده رمان نفری 5 صلوات بفرستید🤗🌺🍃✨
#ادمین_نوشت
eitaa.com/chadooriyam 💓💫
🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿:
#داستان_مذهبی
رمان #مخاطب_خاص_مغرور
#قسمت_1 بسم الرب العشق❤️
-مامان من رفتم کاری نداری؟
-صبحانه نمیخوری کیانا
-نه عزیزم دیرم شده
مواظب خودت باش
-چشم عشقم،یاعلی
خدا به همرات
با هر بدبختی بود رسیدم دانشگاه،بذارید اول کار خودمو معرفی کنم
اسمم کیانا مولایی ملقب به آتیش پاره. چادری نیستم و عاشق کل کل کردنم/ ترم دوم ادبیات دانشگاه دولتی درس میخونم
چرا هنوز نگاه میکنین؟نکنه انتظار دارین صفحه اول شناسنامه هم براتون شات بگیرم؟
-کیانااااااااااااااااااااااااااا
-زهر عقرب،این چه طرز صدا کردنه فاطی جونم؟
-سلام کیان جونم
-علیک سلام زی زی خانوم(ببخشین اینا زیادی باهم راحتن)
رو به هر دوتاشون گفتم:چیکار کردین با تعطیلات؟
فاطمه:خدا نگم چیکارت کنه کیانا با اون لهجه شیرین اصفهانیت
-ما اینیم دیگه
فاطمه:بچه ها پایه ایین بریم استادا رو ببینیم؟
من و زینب:بزن بریم
پشت پنجره ی استادا:یا علییییییییییییییییییییی چقدر استاد چه خبره اینجا؟👀
فاطمه:کیانا،دلبندم،تب نداری احیانا؟مثل اینکه اینجا حدود200تا کلاس داره ها
مقنعمو بطور نمادین خاروندمو گفتم:عه راست میگیا
زینب:وای استاد حسینیوووووووووو چه خوشتیب کرده امروز
سمیرا در حالیه که به ما ملحق میشد گفت:درویش کن مال خودمه
من:وای اونم غلیظیه
یهدفعه یه صدای بمی از پشت سرمون اومد:خانومای محترم...شما انگار آدم نشدید؟نمیدونید نباید دم اتاق استاد بایستید من زیر لب:اشهد ان لا الله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله
سه تاییمون با چشای گرد شده برگشتیم عقب که دیدیم ...بله حجت الاسلام رمانپور بود...استاد مچ گیر...همیشه سر بزنگاه مچمونو میگرفت
من:حاجاقا ما ارادت داریم خدمت شما
خنده ایی کرد و گفت:من اگه شما سه تا رو نشناسم که..برو دختر...برو که دیگه دستت برا من رو شده
فاطمه کف دست شو نشون داد و گفت:استاد بخدا دستامون مو نداره
استاد:مواظب باش اون بالا سریه تو کمرت نزنه
بعد رو به زینب کرد و گفت:خانوم الهی هم که مثل همیشه ساکت و خجالتی
من:استاد خوب شاگرداتونو میشناسیدا
-خانوم مولایی (من)هم که دست شیطونو از پشت بسته
استاد غرضی بود استاد جامعه شناسیمون....بدبختی پشت بدبختی ...چقدرم زود معروف شدیم
در همین حین که میخواستیم یه جوری در بریم استاد فتوحی با همون اخم وحشتناکش اومد بیرون
آقا بخدا من هر وقت این استادو میبینم آیه و جعلنا رو سه بار میخونم
با دیدنش وا رفتیم یعنی از ترس زهره هر سه مون رفت زینب به زور گفت:خب استاد ....ما دیگه رفع مزاحمت ...یعنی چیزه رفع زحمت میکنیم و دوییدیم سر کلاس
رو به فاطی گفتم:خبر عروسیت چرا یه کلمه حرف نزدی؟دلمون به تو خوش بود که جنابعالیم....
فاطمه: نمیتونم...اگه بگم احساساتم فوران میکنه
سمیرا:اشکالی نداره که عشقم...فوقش رمانپور یه هوو سر عیالش میاره
⏪ ادامه دارد ...
eitaa.com/chadooriyam 💓💫
🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿:
#داستان_مذهبی
رمان #مخاطب_خاص_مغرور
#قسمت_2
در همین حین استاد تشریف فرما شدن،به احتراش بلند شدیم
-من،استاد فتوحی هستم دبیر جامعه شناسیتون
زیر لب گفتم:منم مولایی هستم
نمیدونم از کجا شنید که گفت:نوبت به شما هم میرسه خانوم مولایی
انگار همه استاد منو میشناختن...منم سرمو پایین انداختمو هیچی نگفتم
بچه ها خودشونو معرفی کردن تا نوبت به معرفی من رسید یه دفعه در با شدت بدی باز شد و دوتا درخت بید(بلا نسبت بید البته)ظاهر شدن
اولی پالتو و شلوار مشکی دومیشونم انگار میخواست بره عروسی اینقدر به خودش رسیده بود که...استغفرالله
درخت بید اول:-استاد اجازه هست بیام داخل؟یه لحظه به چشماش نگاه کردم یااکثر امامزاده ها چه چشمای وحشتناکی
استاد:بفرمایید (چرا پس دعواش نکرد؟)
درخت بید دومی:نه استاد تو رو خدا اینقدر اصرار نکنید...همونجا وایمیسم(کلاس منفجر شده بود از خنده من یکی که دل درد گرفته بودم از خنده)استاد اول یه نگاه ترسناکی به ما کرد و بعد گفت:بفرمایید لطفا،اما دفعه آخرتون باشه با شخصیت من اینجوری بازی میکنید
و بید دومیم مث موش آب کشیده اومد تو کلاس(خو بیچاره بهش برخورد)
استاد:خب میفرمودید خانوم مولایی
آب دهنمو قورت دادمو گفتم:کیانا مولایی هستم 20ساله از اصفهان
یکی از اون آخر داد زد:منم سهراب دلیری هستم23از دانشگاه
حیف که جلو استاد بود و گرنه حسابشو میرسیدم
بعد از اینکه خنده ی ملت تموم شد استاد گفت:میدونم...معدل ترم قبلت رو بگو؟
-90/18
دوباره همون پسره گفت:نه باباااااااااا...پس خرخونی
دیگه داشت شورشو در میاورد منم تحمل نکردمو دفترچه سررسیدمو پرت کردم به طرف صورتش و از اونجایی که نشونه گیریم حرف نداره مستقیم خود تو فرق مبارکش
خلاصه بعد از اینکه کلاس تموم شد حسابی دنبال سهراب گذاشتم و واسش خط و نشون کشیدم:سهراب یه بار دیگه منو مسخره کنی این سر رسید که سهله کفش600تومنیمو میزنم تو جفت چشمات
(پرو پرو داشت میخندید)
یه دفعه یه صدای گیرایی از پشت سرم شنیدم:خانوم مولایی دلیلی نمیبینم شما اینقدر با داداش من صمیمی باشید....
⏪ ادامه دارد ..
eitaa.com/chadooriyam 💓💫