زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۶۱۸ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۶۱۹
به قلم #کهربا(ز_ک)
خاله صغری که تاحالا تو آشپزخونه خودش رو مشغول کرده و گاهی غرولندکنان یه فحشی نثار فیروز میکرد جلوم ظاهر شد
ببین دخترم از فیروز تا میتونی باید بترسی و دوری کنی
من جای تو بودم جونم رو برمیداشتم و میرفتم سراغ خونوادهم... هیچ کسی اندازهی خونواده نمیتونه حامی یه دختر باشه
_چی میگی خاله؟مثلا نیما شوهرمه هاااا...
به فیروز خان کار ندارم ولی هرچی باشه پدرشوهرمه
من بخاطر نیماست که الان اینجام
اون بهم گفت فعلا فقط اینجا جام اَمنه...
شوهر و پدرشوهر آدم خونواده حساب نمیشن؟
_از من میپرسی میگم نه... نیمایی هم که سنگش رو به سینه میزنی بچهی همون فیروزه... از دست اون لقمهی حروم گرفته
منصوره گفت
_مثل اینکه حواست نیستا؟ تو هم شناسایی شدی دختر خوب... جریان اون گربه رو فراموش کردی؟ تو داری میگی نیما گفته اینجا اَمنه... مال وقتی بود که لاشهی اون گربه رو ندیده بودی
_آخ نگووو منصوره خانم... راست میگی...
چرا هر طرف میچرخم یه موضوع حل نشده هست که بهم مربوطه؟
و دوباره از نو گریه سر دادم
نهال جان یه زنگ بزن به خونوادهت همه چی رو بهشون بگو...
اجازه بده بیان کمکت کنند
الان که دیگه نیما هم دستگیر شده اگه اون ادما از پدرشوهدت زخم خورده باشن حالا که دیگه دستشون به خودش و پسراش نمیرسه ممکنه برای تلافی بدون واهمه بیان سراغ تو...
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۶۱۹ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۶۲۰
به قلم #کهربا(ز_ک)
الان وقت لجبازی نیست...
مهم نیست خونواده واقعی آدم کیا باشن
مهم اینه که براشون مهم باشی
یه سوال ازت میپرسم
نمیخوام بهم جواب بدی
فقط با خودت ببین چند چندی و جونت چقدر برات اهمیت داره
بنظرت جون تو الان برای خونوادهت مهم نیست؟ اگه بفهمن تو دردسر افتادی کمکت نمیکنن؟
تا خواستم جوابی بدم با گفتن هیس به سکوت دعوتم کرد
_گفتم که نمیخواد بمن جواب بدی
فقط فکر کن و به خودت جواب بده
جوایم معلوم بود
جونم برام مهم بود
دلم نمیخواست توسط کسی بهم آسیبی برسه
من پیش منصوره بودم ممکن بود بلایی سر اونم بیاد
و اما سوال مهمی که پرسیده بود
معلومه که سلامتی من برای خونوادهم مهمه و اگه بفهمن خطری تهدیدم میکنه حتی با توجه به اون افتضاحی که برای قهر کردنم به بار آوردم و اینکه همیشه خلاف خواستههاشون رفتار کردم هیچ تاثیری برای کاهش علاقه و محبتشون نسبت بهم نداره
من همهجوره میتونم روی حمایتشون حساب کنم...
اما بعد از حدود یکسال و نیم که البته کمی مونده به دوسال برسه
با چه رویی باید باهاشون تماس بگیرم
آیا اگه بفهمن من پشت خط هستم جوابم رو میدن؟
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۵٠ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
مصطفی دختر یکی از فامیلها رو میخواست هر چی خواستگاری میرفت بهش میگفتن نه. به خودم گفتم بزار از این حال و هوای افسردگی بیارمش بیرون. رو کردم بهش_ پسر خاله میشه از خاطرات جبهه برامون بگی؟ جواب داد الان یه خاطره ای براتون میگم که از خنده غش کنید؛ شروع کرد با آب و تاب خاطره تعریف کردن من و مامانمم واقعا از خنده غش کردیم. هنوز خاطره ش کامل تموم نشده بود. که حرفش رو قطع کرد و بعد از مکثی کوتاه رو به مامانم گفت_ خاله به نظرت اگه یه دفعه دیگه بریم خواستگاری فاطمه، قبول میکنن. خنده ام گرفت. به خودم گفتم من میخواستم حواسش رو پرت کنم ولی این بنده خدا هنوز تو فاز و فکر خواستگاری هست...
https://eitaa.com/joinchat/3695968317C061460af4d
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
مصطفی دختر یکی از فامیلها رو میخواست هر چی خواستگاری میرفت بهش میگفتن نه. به خودم گفتم بزار از ا
توی این کانال داستانهای جذاب، عاشقانه های پاکِ❤️ #رزمندگان_جانبازان_شهدای عالیقدر رو از زبان: #مادر_همسر_فرزند و یا یکی از اقوام این بزرگواران گذاشته میشود. #عزیزان_اصلا_و_ابداً_به _شایعاتی که میگن این داستانها رو نخونید افسرده میشید توجه نکنید. افراد این حرفها رو از سر جهل و با وسوسه شیطان میزنند. بنده این داستانها رو مینویسم و خدا شاهده که خیلی حال روحی خوبی دارم. پس با یه #اعوذبالله_من _الشیطان_الرجیم بزن روی لینک و بیا بخون و حال دلت رو خوب کن🙏🌷
https://eitaa.com/joinchat/3695968317C061460af4d
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
مصطفی دختر یکی از فامیلها رو میخواست هر چی خواستگاری میرفت بهش میگفتن نه. به خودم گفتم بزار از ا
بچه ها این داستان پسر خاله خودم هست. خیلی جذابِ. ازتون دعوت میکنم برید بخونیدش🙏
نویسنده لواسانی
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۶۲۰ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۶۲۱
به قلم #کهربا(ز_ک)
به خودم نهیبی زدم
نهال تو چته؟
اون خونواده هیچوقت باتو بد نبودن
این خود تو بودی که با تفاوتهایی که داشتی سعی میکردی خودت رو همیشه ازشون جدا بدونی وگرنه اون بیچارهها حتی یبارم به روت نیاورده بودند که از خودشون نیستی
اما اگه بپرسن در طول این مدت کجا بودی و چرا سراغمون رو نگرفتی چه جوابی بهشون بدم؟
باید راستش رو بگم...
نهایت میفتم به دست و پای بابا و ازش معذرت خواهی میکنم که به حرفاش گوش نکردم و گول قول و قرارهای فیروز رو خوردم و زن نیما شدم
بهش میگم که فیروز چه چرندیاتی در موردشون گفته و من اغفال شدم
یمدت بعد که آبها از آسیاب افتاد از نریمان میخوام که وکالت نیما رو به عهده بگیره و کمکش کنه تا هرچه زودتر آزاد بشه.
نیما زرنگه اگه حمایت باباشو نداشته باشه درسته که خیلی اذیت میشه اما به نفعشه
میتونه روپای خودش بایسته
اونوقت نریمان که زیر بال و پرش رو بگیره
کم کم به خودش میاد و راه درست رو در پیش میگیره
من بهش ایمان دارم میدونم که خیلی زود میتونه زندگیمونو بسازه
با صدای خاله که من رو برای نهار صدا میزد به خودم اومدم
نگاهی به سفره ی آماده شده انداختم
چه ماکارونی خوشرنگی
یاد ماکارونیهای فرشته اولین آشپز رسمی خودم افتادم که اوایل ازدواج مستخدم خونمون بود
به همون اندازه خوشرنگ و لعاب
البته من رو یاد ماکارونی های مامانمم میندازه
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۶۲۱ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۶۲۲
به قلم #کهربا(ز_ک)
اما با یه تفاوت
ماکارونیهای مامان همیشه خوش رنگ و لعاب بود اما وقتی اولین قاشق رو میخوردی نظرت تغییر میکرد آخه هسچوقت مزهی سویای داخلش رو دوست نداشتم
_چرا تماشا میکنی دختر
بیا بشین یکم غذا بخور
این چند روز کلا از غذا خوردن افتادی
تشکری کردم و مقابلش کنار سفره نشستم
بشقاب غذایی که برام کشیده بود رو مقابلم گذاشت
با کمک چنگال مقداری از غذا رو داخل دهنم که گذاشتم نتونستم مانع درهم شدن صورتم بشم
اما خیلی سریع به حالت اول برگشتم
نمیدونم این خاله و مامانم چطور میتونستند رنگ و لعاب و عطر غذا رو به زیبایی جلوه بدن اما برای طعم سویا کاری از دستشون بر نمیاد
از مزهی سویا متنفرم
به زور مقدار دیگهای از غذا رو خوردم
اجازه ندادم دیگه خاله کاری انجام بده
سفره رو جمع کرده و پس از شستن ظرفهای نهار دستی به آشپزخونه کشیدم...
تصمیمی که برای تماس با خانوادهم گرفتم بار سنگینی از روی دوشم برداشته...
احساس سبکی و رضایت میکنم
نگاهی به ساعت انداختم
الان ساعت پنج شده و مطمئنم نسرین هرکجا که هست دیگه شرایط صحبت کردن رو داره
پس گوشی مادربزرگ رو به دست گرفتم و تلاش کردم شمارهی نسرین رو به خاطر بیارم
بعد از گرفتن شماره برای اطمینان بیشتر یه بار دیگه چک کرده و تماس رو برقرار کردم
شنیدن صدای نسرین باعث ایجاد هیجان در صدام شد
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۵٠ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
شبهایی که مجید شیفت هست به من خیلی سخت میگذره با اینکه بخاری تا درجه آخر باز هست اما بازم من یخ کردم ژاکتم رو تنم کردم یک چایی برای خودم ریختم اومدم کنار پنجره خیلی برام لذت بخشه که بارش برف رو تماشا کنم و همزمان چای بخورم همینطور که خیره شده بودم به دونههای برف یه مرتبه دیدم ماشین در خونه ما توقف کرد راننده پیاده شد کاپوت رو بالا زد کمی به موتور ور رفت و در کاپوت را بست و نشست تو ماشین خوب نگاه کردم دیدم یک آقای جوان ....
https://eitaa.com/joinchat/1960640682C4ba40e21a9
هدایت شده از رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
با شنیدن صدای علی که گفت سحرخانم من رو از فکر بیرون آورد. رو کردم بهش_ بله _ بیا بریم سالن انتظار مریم میخواد باهات حرف بزنه، لحن حرف زدن علی طوری بود که حس ششمم بهم گفت یه درخواستی داره که خودش روش نمیشه بگه میخواد این رو از زبون خواهرش بگه، مکث کوتاهی کردم و جواب دادم_ چشم بریم., اومدیم سالن انتظار. علی رو کرد به من و مریم_ من یه دقیقه میرم تو حیاط تا شما حرفهاتون رو بزنید، علی از در سالن رفت بیرون مریم رو کرد به من گفت...
https://eitaa.com/joinchat/4132962888Ce54afeabfb
9.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سالروز جانگداز و دردناک رحلت حضرت خدیجه کبری مادر عزیز و گرامی فاطمه زهرا سلام الله علیها بر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و همه دوستداران و شیعیان تسلیت باد🖤❤️
Hazrate_Khadijeh_Ghaffariyan 2.mp3
9.73M
از پیشم رفتی ای یارو یاورم
کی گردد داغ مرگ تو باورم😭🖤
33.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷به خاطر کدوم آقازاده و ژن برتر، حاضر شدید سرمایه ملی کشور را حراج کنید⁉️
🔹چرا با گزارش خلاف واقع، خطای محاسباتی ایجاد کردید و از شورای عالی فضای مجازی مصوبه استعماری گرفتید؟!
❌بتن ریزی در صنعت ICT
❌زمینه سازی برای اغتشاشات دوباره
❌ارائه آدرس غلط
🎙محمد کرباسی
#استعمار_سایبری
@komite_Bojnord