eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.6هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
671 فایل
دوستان بزرگوار چون کانال ما قفل شده به کانال جدیدمان بپیوندید ‌┄┅═✧☫✧●●✧☫✧═┅┄ #دانستنی_های_زیبا @danestanyhayezyba
مشاهده در ایتا
دانلود
✅اسلحه بسیار کوچکی که فقط یک گلوله در آن جای می گیرد! این اسلحه به "تفنگ شاه کش" معروف بوده زیرا معمولا از آن برای ترور افراد بلدمرتبه سیاسی استفاده می شده است! حکایت نفوذی های کشور هم همینطور شده ، با یه فتنه کوچیک ؛ دارن باعث ازبین رفتن اتحاد ملت میشن👍😳😱 #بوی_فتنه_میاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج قاسم کجایی پیرمرد سیل‌زدهٔ خوزستانی حاضر نبود خونه‌ش رو رها کنه. حاج قاسم اومد، دست پیرمرد رو بوسید و به عکسی که تو دستش بود قسمش داد ازونجا بره مبادا آسیب ببینه. کجایی سردار؟ این روزهای سیستان‌وبلوچستان چقدر جای حضور پرمهرت خالیه...😭😭 🌐 http://eitaa.com/cognizable_wan
#همسرانه #مخصوص_آقایان زن‌ها وقتی دلگيرند، هر چه بپرسی می‌گويند: هیچی؛ مهم نيست، میگذرد. اين يعنی؛ هيچ جانرو؛ كنارم بشين دوباره بپرس.دوباره پرسيدن‌هايت حالم راخوب می‌كند.! ❣🍃❣🍃❣🍃❣🍃❣ #مخصوص_بانوان وقتی مردازمحل کار باز میگردد، میخواهدکه سردی و #سختی کار باگرمی و #لطافت همسرش برطرف شود. لذاوقتی به خانه آمد،اگرهم میخواستید در رابطه با #مشکلی با او صحبت کنید،اجازه دهیدخستگیش دربره
♡﷽♡ ❤️ ☘ حاج اقا فورا سرش را بالا آورد و گفت : نمیشہ دخترم میدونید ڪہ خطرناڪه امڪان نداره _میدونم حاج اقا ولے من باید برم اونجا ... حاج اقا _ ببین دخترم شما تنهایید من نمے تونم قبول ڪنم یه خانم تنها بخواد با ما بیاد با بغض گفتم : حاج اقا من... من خواب دیدم ، دیشب خواب دیدم. من هرجورے شده باید برم. خواهش میڪنم حاج آقا_ چے بگم.آخہ دست من نیست. مطمئنم آقاے ثابتے قبول نمیڪنند. _باهاشون صحبت کنید لطفا حاج اقا پناهے ، آقاے ثابتی را صدا زد و اوهم به جمع دو نفره ما پیوست . آقاي ثابتے بہ هیچ عنوان قبول نمیکرد.هرچہ اصرار کردم فایده نداشت.میگفت زنگ بزن اگر خانواده تون اجازه دادند قبولہ. زنگ زدن به خونہ فایده اے نداشت. باید فڪر دیگہ اے میڪردم. بہ سمت خانم شریفے و مادرش ڪہ قرار بود بہ سامرا بروند رفتم. ساعت حرکت را ازآنہا پرسیدم واز هتل بیرون رفتم. از ڪیفم روبنده مادرم را درآوردم و آن را بہ سرم بستم. اطراف هتل شروع بہ قدم زدن ڪردم. حدودا نیم ساعت بعد یہ ماشین وَن زرد رنگ ڪنار هتل ایستاد.طولے نڪشید کہ مسافرها بیرون اومدند. هنوز حاج آقا نیومده بود. فورا خودم را بہ آنہا رساندم .در حال سوار شدن بودند. روبندم را بالا زدم تا خانم شریفے مرا ببیند . خانم شریفے_ اِه اومدے دنبالت میگشتم. _بلہ ممنون با استرس فراوان نگاهے بہ پشت سر انداختم هنوز کسے بیرون نیامده بود.بعد از سوار شدنِ آنہا ، من هم فورا سوار ماشین شدم و خودم را درعقب ترین صندلے ماشین جا کردم. روبنده ام را انداختم .استرس داشتم نمیدونستم چہ میشود ؟ با خودم زمزمه کردم : از پنجره حاج آقا پناهے را دیدم که با آقاے ثابتی به سمت ماشین می آمدند .در دلم دلهره ی عظیمے بہ پا بود. شروع کردم به صلوات فرستادن . حاج آقا سوار شدند و بعد آقاے ثابتے دم در ماشین روبہ آقایان گفت تا ساعت ۲ ظهر خودتون رو برسونید .خداحافظے کرد و در را بست. حاج آقا کمے سرش را به عقب متمایل کرد و گفت :همہ هستند؟ _بلہ _خب بسم الله ماشین راه افتاد و من نفس راحتے کشیدم. از هتل کمے کہ دور شدیم یکے از مسافران کہ محبے نام داشت ،مردے حدودا ۴۰ سالہ رو بہ حاج آقا کرد و گفت : حاج آقا بہ راننده بگو نگہ داره...یہ لحظہ ...یہ لحظه نگہ دار حاج اقا به راننده گفت و ماشین ایستاد . ماشین متوقف شد. آقاے محبے بہ بیرون اشاره کرد ، حاج آقا سرش را از پنجره بیرون کرد و گفت: _بَهههه آقاے مهندس زمینِ بہ هوا، کجا میرے اخوے تنها تنها؟برسونیمت. ڪنجکاو شدم بہ چہ کسے مے گوید "مهندسِ زمین بہ هوا" سرم را ڪج کردم و بیرون را نگاه کردم . سید طوفـــان بود ... محبی _سید تنهایی ، رفیقت کجاست؟ سیدطوفان _خوابوندمش اومدم هواخورے . هر دو خندیدند. سید_ شما کجا میرید بسلامتے ؟ حاج آقا_ ما ان شاء الله داریم میریم سامرا باهم کمےصحبت کردند ،چند دقیقہ بعد سوار ماشین شد . جلو روے تڪ صندلی، کنار حاج اقا نشست . یعنے او هم با ما می آید؟ و من همچنان بہ خوابم فکر میڪنم ... ↩️ .... ☕️🍃☕️🍃☕️🍃 ╭─┅═♥️═┅╮ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═♥️═┅╯
6.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فوری|ویدئو بازجویی پاسداری که موشک را شلیک کرد... #نشر_حداکثری 🔖👇👇 🌐 http://eitaa.com/cognizable_wan
♡﷽♡ ❤️ ☘ هرچہ تلاش کردم بہ صدایشان توجہ نکنم نشد. محبے _ سید فکر کن شوهر خواهر گرامے پاشہ ببینہ اے دل غافل جا تره و بچہ نیست.چه حالے میشہ بنده خدا . و دوباره همگے خندیدند. از شهر کہ خارج شدیم .نگرانیم برطرف شد . دوباره بہ یاد خواب عجیبم افتادم . چرا دارم میرم سامرا؟ اصلا بہ خواب هم اعتبارے هست؟سید طوفان چرا باید باشہ؟ نگاهم بهش افتاد از پشت سر ...چرا دارم یہ جورایے میشم.رومو برگردوندم . تو حُسناے همیشگے نیستے. خدایا چہ بلایے داره سرم میاد ... در حال خودم بودم کہ آقاے محبےروبہ او کرد و گفت : با اجازه حاج آقا ... آقا سید بسم الله تا نرسیدیم مستفیذمون کن . از او انکار و از محبے اصرار . بالاخره اصرار آقاے محبے نتیجہ داد . شروع به خواندن کرد. عجب صدایے داشت . بہ یاد حرفهاے زهرا افتادم .میخواست خواننده بشہ و حالا ... از خوانندگے به مداحے. این طوفانِ روزگار چه سِیرے را گذرانده . این صدا خیلے برام آشناست. نمیدونستم کجا صداشو شنیده ام . بہ مغزم فشار آوردم ...صداےمداحے توے مسیر ، دعاے کمیل... آره خودشہ . آنقدر با سوز و حال میخوند کہ همه را به گریہ انداخت. حال من بدتر از همہ . ،چادرم را به دهان گرفتم تا صداے هق هقم بلند نشود. در طول راه حاج آقا با راننده عربے صحبت میکرد . تاحدودے من هم متوجہ صحبت هایش شدم . اینجور کہ راننده میگفت مرقد مطهر دو امام عزیزمون از شهر جداست.جالب اینڪہ با وجود دو امام شیعہ اکثر مردم سامرا سنے هستند . داعش چندبار بہ این نزدیکے آمده . و حتے در بین مردم نفوذے هم دارد. سامرا زادگاه سرکرده داعش ابوبکر البغدادیہ نباید بدون راه بلد وارد شهر شد .خطرناکہ بالاخره بہ حرم رسیدیم . پشتِ سرِ بقیہ از ماشین پیاده شدم.حاج آقا با آقایون صحبت میکرد .توصیہ هاے امنیتے کرد و اینکہ از هم دور نشیم ، بعد از نمازعصر هم بیرون از حرم بایستیم . همہ پشت سر حاج اقا راه افتادیم .سید طوفان یہ لحظہ برگشت و نگاهے بہ عقب کرد .با دیدن منے کہ سرتاپام مشکے بود، نگاه عجیبے کرد و سرش را برگرداند. بہ ورودے که رسیدم بخاطر اینکہ حاج آقا متوجہ بشہ من هم با آنہا هستم . ازکنارش رد شدم و گفتم : _برای همہ چیز ممنون حاج آقا ، التماس دعا او کہ متوجہ صدایے کنارش شد سرش را بالا آورد و نگاهے کرد. جز خانمے سیاه پوش چیزے ندید. بہ آقاے محبے اشاره کرد و گفت : این خانوم با ما بودند؟ محبی_بلہ حاج آقا کہ تازه متوجہ شده بود یہ مسافر دیگہ هم در ماشین بوده و او ندیده بہ سمتم آمد و گفت : ببخشید شما چطورے با ما اومدید؟ روبنده ام را بالا زدم و گفتم : اونے که دعوت میکنه ،خودش راهش رو هم نشون میده ... ↩️ .... ☕️🍃☕️🍃☕️🍃 ╭─┅═♥️═┅╮ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═♥️═┅╯
💢 تصویری از مزار سرباز ولایت سپهبد حاج قاسم سلیمانی
"دانستنیهای زیبا"
🎥 فوری|ویدئو بازجویی پاسداری که موشک را شلیک کرد... #نشر_حداکثری 🔖👇👇 🌐 http://eitaa.com/cognizable
. .: سلام خدمت اعضا کانال با عرض تسلیت پیشنهاد میکنم فیلمی که در فضای مجازی غوغابه پا کرده و دست به دست میشه به عنوان بازجویی از پاسداری که فرمان شلیک موشک را داده حتما ببینید و نشر بدید صحبتهای جالبی بیان میکنه👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴جنگ ترکیبی علیه ایران در جریان است مراقب کدهای دشمن باشیم 🌐 http://eitaa.com/cognizable_wan
♡﷽♡ ❤️ ☘ نگاهش کہ بہ من افتاد تعجب ڪرد. حاج آقا _خانم حکیمے شما اینجا چیکار میکنید؟چطورے بدون اجازه اومدید؟اقای ثابتے اگر بفهمه ... براے من مسئولیت داره خانم .آخہ چطورے شما ... مشخص بود کلافہ شده. _میدونم الان بهشون زنگ میزنم و خبر میدهم. موبایلم را از کیفم درآوردم و شماره آقاے ثابتے را گرفتم. چندبارے آنتن نداد بالاخره گرفت. آقای ثابتی وقتی متوجه شد من سامرا هستم خیلی ناراحت و عصبانی شد. _اگر اتفاقی بیفته جواب خانواده تون رو چے بدهم ؟چرا بدون اجازه رفتید؟ _فعلا که سالمیم به خانواده ام هم خودم اطلاع می‌دهم که شما بی تقصیرید.نگران نباشید. هرچه فکر کردم تماس گرفتن با خونه هرچند کار خوبیہ اما بہ نگرانیش نمی ارزد. بهتر اینہ به دايے پیام بدهم مختصر و کوتاه براش نوشتم کہ کجا هستم .میدونستم توضیح دادن اضافے کار را خرابتر میکند. داخل حرم شدم، از بدو ورود در درونم انقلابے به پا بود. بعد از خواندن زیارتنامه ، نماز خواندم و بعد از آن "زیارت جامعہ کبیره ". قصد کردم به سمت سرداب برم . بہ خانم شریفے هم گفتم انگار از خداشون بود ، سریع بلند شدند و همراه من آمدند. بہ پله هاے ورودی سرداب کہ رسیدیم همانجا ایستادم .آنہا پایین رفتند اما من روے همان پله اول نشستم. فقط نگاه مے کردم. گویے در این عالم نبودم. گر من از باغ تو یک میوه بچینم چہ شود پیش پایے بہ چراغ تو ببینم چہ شود یارب اندر کنف سایه آن سرو بلند گرمن سوختہ یک دم بنشینم چہ شود ... بہ اینجای غزل حافظ کہ رسیدم چشمہام سوخت و اشکهایم بے اختیار جارے شد. صدايے سکوت مرا شکست: «آخر اے خاتمِ جمشیدِ همایون آثار گر فِتد عکس تو بر نقش نگینم چہ شود» صداے چہ کسے بود؟ از کنارم دو نفر بہ سختے رد شدند ، از پلہ ها پایین رفتند . خوب کہ نگاه کردم حاج آقا پناهے بود و آن یکے سید طو... نهههههه . او بود. یعنے صدامو شنیده ؟ امکان نداره.من بہ قدرے آرام این ابیات را خوندم که صداے خودم را هم بزور میشنیدم. حتے اگر شنیده باشہ چہ دلیلے داره این کارش؟ افکارم را پَس زدم و آرام اذن ورود گرفتم و پایین رفتم. نگاهے کردم بہ سجده افتاده بودید و شانہ هایش می لرزید. دلهره داشتم ، یہ حالت بیقرارے خاص . من اینجا باید دنبال چہ چیزے باشم؟ بعد از نماز عصر در صحن نشستیم و با خانم شریفے مشغول صحبت بودیم. ناگهان بہ فاصله نزدیک ، صداے ۴ انفجار بلند شد، به قدرے صدا بلند بود کہ زیر پایمان لرزید. سراسیمه خودمون رو بہ بیرون حرم رساندیم. بقیہ همسفرها منتظرمان بودند . همهمه اے بہ پا شده بود. نیروهاے نظامے آماده باش کامل بودند و هر کدام بہ سمتے میرفتند. بہ ما کہ رسیدند گفتند خیلے سریع از اینجا دور شید.یا بہ داخل حرم برید احتمالا حرم را میبندند. ↩️ .... ☕️🍃☕️🍃☕️🍃 ╭─┅═♥️═┅╮ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═♥️═┅╯
♡﷽♡ ❤️ ☘ بیرون کہ اومدیم من همچنان روبنده ام سرم بود دنبال ماشین میگشتیم کہ آقاے محبے نفس زنان آمد . رو بہ حاج آقا گفت: راننده رفت هرچے اصرار کردم صبرکنه تا بقیہ برسن ، نموند . گفت پول هم نمیخوام ، ترسید و فرار کرد. حالا تو این اوضاع ماشین از کجا گیرمون میاد. چند نفر بہ سمتمان اومدند و گفتند میخواهند درِ حرم را ببندند . حاج آقا پرسید : تا کِے بسته میمونه ؟ - هیچے معلوم نیست.تا وقتے مطمئن شدیم اینجا امنه ممکنہ تا شب شاید هم تا فردا هر کسے چیزے میگفت. من جلو رفتم و گفتم: بهتره دنبال ماشین بگردیم و بریم. آخہ بقیہ تو کاظمین منتظرمون هستند .باید برسیم کربلا ... اما سید طوفان سریع گفت طوفان _نہ حاجے بهتره بریم داخل ، اینجاها امن نیست. رو به او کردم : _تا کِے بمونیم؟شاید این در تا فردا بستہ باشہ. با تحکم گفت : طوفان_تا هروقت لازم باشہ میمونیم .رومو برگردوندم زیر لب طورے کہ نشنوه گفتم :"بروبابا ، تو چیکاره اے؟ " خداروشکر منو نمیدید . بہ سمتش برگشتم و مثلا مخاطبم حاج اقاست : _حاج آقا خب این چہ کاریہ بگردیم زودتر ماشین پیدا میشہ طوفان_نمیبینید چہ خبره؟خطرناکہ _خب همہ دارن میرن طوفان_همہ برن . قرار نیست ما تابع بقیه باشیم _حاج آقا من کہ میگم بریم طوفان_فعلا کسے از شما نظر نخواست. حاج آقا_ اے بابا شما دو نفر رو بزارن تا شب یکے بہ دو میکنید.بذارید ببینم چہ فکرے میشہ کرد؟ حِرصَم گرفتہ بود کہ نتونستم جوابش بدهم. یہ کم از اونجا دور شدم . یک نفر آمد و با لهجہ عربے غلیظ گفت: ماشین میخواید؟ کجا میخواید برید ؟ فورا گفتم: بغداد ،کاظمین مقدار کرایہ را گفت ،زیاد هم گفت و من از طرف بقیہ قبول کردم. سریع بہ سمتشون رفتم . _حاج آقا ماشین پیدا شد. همہ بہ من نگاه میکردند. اما "او" با تأسف سرش را تکون میداد. دیدے حالتو گرفتم ؟ بقیہ هم ترجیح دادند بہ کاظمین برگردیم. بہ سمت مینے بوس قراضہ اے کہ پارک شده بود، رفتیم و سوار شدیم. صندلے عقب نشستم و روبنده ام را در آوردم . دلم سبڪ شده بود. شاید باید اول اینجا می اومدم تا براے " آنجا" آماده میشدم. ماشین راه افتاد . گرسنہ بودم از کیفم شکلاتے درآوردم و مشغول خوردن شدم ↩️ .... ☕️🍃☕️🍃☕️🍃 ╭─┅═♥️═┅╮ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═♥️═┅╯
❗️این مقاله بسیار مهم است، در خواندن و نشرش همت کنید: ⛔️عمار که شهید شد علی‌(ع) مجبور شد به مالکش بگوید برگرد، شرایط امروز این است! 🖤 از واقعه هواپیما واقعاً متأسفیم و با داغداران این حادثه همدرد! 👈امّا دو هفته قبل از ترور حاج قاسم، ترور نافرجام در سوریه روی داد. این یعنی به همان اندازه که برای دشمن اهمیت داشت، نیز برای او اهمیت دارد. واقعیت هم جز این نیست! سلیمانی در خارج از مرزها و در آسمان دژ مستحکم ایران بوده و هستند. 🛑 در یک پرونده کاملاً و در حالی که سامانه های پدآفندی ایران تا کنون به شدت دقیق عمل کرده‌اند، به ناگاه بروز یک اشتباه یا حتی ضربۀ یک همه چیز را زیر سئوال برد. حقیقت ماجرا بالاخره مشخص خواهد شد. امّا چیزی که بسیار مهم است: ‼️از امروز طرح به سوی برای ترور شخصیت او آغاز شده است و مهمترین نتیجه آن عزل این سردار از مسئولیت بسیار بسیار مهم و کلیدی هوافضای سپاه است، که بر عهده دارد. اگر حد نفرت از سطحی بگذرد که رهبر انقلاب نتواند با آن مواجهه داشته باشد، مجبور به عزل خواهد شد و این یعنی ایران در کمتر از 8 روز دو خود را از دست بدهد! به تعبیر بهتر اگر علیِ زمان جمعه 13 دیماه عمار خودش را از دست داد، در شنبه 21 دیماه مجبور شود به مالکش نیز بگوید بازگرد. ▪️حقیقت این است که در بدترین حالت یک اشتباه از سوی عوامل زیر مجموعه روی داده است، امّا ممکن بود اشتباه بر عکس باشد و امروز را به خاطر شلیک نکردن محاکمه می‌کردیم. 🔺جوانان انقلابی، یک مهم در پیش داریم: اکنون که خلوص و صداقت را در رسانه دیدیم و دیدیم که چگونه از آبروی خود مایه گذاشت، وظیفه ما این است که تا می‌توانیم از او دفاع کنیم و نگذاریم سلیمانی دیگری را از دست دهد. 1️⃣ در تمام صفحاتی که دارید عکس‌های را قرار دهید. 2️⃣ (علیرغم غم سقوط هواپیما) هشتک را تا می‌توانید داغ کنید و میدان رزم فضای مجازی را از آن خود کنید. واقعیت هم جز این نیست که فرمانده سیلی محکمی بود که به آمریکا زدیم! مراقب باشیم مصداق لم یشکرالخالق نشویم! 3️⃣تا می توانید از در فضای مجازی دفاع کنید، تا دشمن بداند که سربازان حاج قاسم سرزنده و محکم‌اند! و در پایان: را دشمن دانا ترور کرد، مراقب باشیم را دوست نادان ترور نکند! 👇👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan