eitaa logo
دفتر شعر من
95 دنبال‌کننده
11 عکس
16 ویدیو
0 فایل
اشعار سید عسکر رئیس السادات
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر چه ضیف نوازیت جای تقدیر است گدا تو را بشناسد.‌.. که کار تقدیر است دوباره آمده ام جمله خادمان گویند دوباره آمده انگار ...کار او گیر است دوباره آمده ام با هزار حاجت نو که باز کردن هر عقده کار این میر است به هر چه دست نیابد گدا ز کاهلی است دلیل دست تهی مانده جای تفسیر است عجیب آمده فوج گدا به درگاهش یکی ز جانب چین و یکی ز کشمیر است برای نوبت اول زیارت آمده بود عیان ولی است که از پیشتر نمک گیر است فتاده برق عجیبی به چشم زائرها بخواه چونکه رضا را بنای تقریر است دوباره آمده ام من هم ای رضا به درت که جز تو هر که در این شهر از گدا سیر است شها به عسکری این بار هم عنایت کن که خصم طاعن او ناخدای تعبیر است ۲۴اسفند۱۴۰۱
رضا راضی به رضوان خدا بود ز آدمهای پوشالی جدا بود ز علمش عالم آل محمد چه غوغایی به هر مجلس به پا بود به هر کس از کتاب دینی او جوابی در خورش چون کیمیا بود چه زیبا آن حدیث نغز و نابش که حک بر روی الواح طلا بود ز اخلاق نکو و از صفایش عدو مجذوب او چون اصدقا بود به هنگام کمک رویش ز سائل نهان می کرد از بس با حیا بود امان از آن دمی کز جور مأمون به ره بنشست و بر رأسش عبا بود الهی عسکری در روز محشر بگویی شکر او از ما رضا بود بیستم آذر نود و چهار
آنچه در واقع برای حضرت سلطان بد است دستهای خالی یک شاعر درباری است ۱۳ فروردین ۱۴۰۴
چه غزلهای سزاوار نثارت  دارم تا بگویم که تو را قصد زیارت دارم من که هستم که حرم را بنشینم به نگاه؟ چشم پروانه شدن هم به مدارت دارم! تحفه ای در خور ارباب مرا نیست اگر به گدایی در او که جسارت دارم تو نخواهی اگرم می روم اما هر جا بروم باز بدان عشق جوارت دارم چه کنم من که به احسان تو هستم مألوف دل آزرده ز هر حصر و حصارت دارم من که در مشهد تو شهد عسل نوشیدم کاش گوییم مرو دور که  کارت دارم چون کبوتر شومت جلد و چو آهوی به بند من به ضامن شدنت باز اشارت دارم گر چه من سخت گنهکار مرانم از خویش که به بحر کرمت قصد طهارت دارم بی پناهم به جهان بر تو پناهنده رضا چشم بر رحمت خارج ز شمارت دارم عسکری را بطلب تا که دمی حس بکنم سهمی از تابش روی گل عذارت  دارم شانزدهم شهریور نود و چهار بازنگری ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴
یک حرم در شهر مشهد دلربایی می کند بر رضایش مشهدی جان را فدایی می کند یک جهان یک ملک ایران یک خراسان یک رضا مشهدی را حق بده گر خودنمایی می کند ما اگر گوییم سلطان خراسان عیب نیست کی به شی اثبات نفی ما عدایی می کند ما به این الفاظ اظهار غلامی می کنیم این مقام خادمی دل را هوایی می کند آری آری بر دو عالم او ولی نعمت است کی فقط بر مشهدی مولا عطایی می کند عسکری از چین و ما چین شرق تا غرب جهان بر همه خلق جهان حاجت روایی می کند ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴
مولا ولی نعمت اهل خراسان است یعنی فقط مولای آنها، شخص ایشان است ثابت اگر شد ما غلامان رضا هستیم رد کی شود جمع غلامانش فراوان است آقا علی موسی الرضا تنها نه بر ایران مانند جدش بر دو عالم شاه و سلطان است سائل به پابوسش رود از بحر احسانش جاه و جلالش حسرت جان سوز شاهان است زائر غذاهای بهشتی را نخواهد خواست آن دم که در مهمانسرای شاه مهمان است مثل صدای بال زنبوران به کندوهاست صوتی که از زوار در این باغ رضوان است سمعی ز سمع دیگری بازش نمی دارد این موهبتها بر رضا از سوی یزدان است ای عسکری گر بر زمینت مانده هر حاجت عزم گرفتن کن تو را این گوی و میدان است ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴
مولا به کوی عشق تو فرهاد می شوم در های و هوی صحن تو فریاد می شوم هر چند با رضای خود اینجا من آمدم شادم که بر رضای تو صیاد می شوم بسیار بر خودم به خدا غره می شوم چون زائر تو در شب میلاد می شوم با نقشه ی وصال مجدد در این بهشت خود با سوال صعب خود از یاد می شوم اما عجیب نیست انیس النفوس را با بخششی مضاعف اگر شاد می شوم ای عسکری کم است بگیرم به جز بهشت «وقتی دخیل پنجره فولاد می شوم» ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴
از باب حسن رفتم با پیر مغان سویش آمد به مشام من بوی کرم از کویش می گفتمش ای مولا باب الحسنی هستم انگار به گوش آمد آن نغمه ی دلجویش انگار اشارت از هر سو ز کرم آمد چون یار رها سازد بر شانه ی خود مویش دل رفت از این نفحه تا نشئه ی بالاسر تا داد مرا شربت از ساغر پستویش ای عسکری از پیرت تجلیل سزا آور زیرا که تو را دیده دلدار به پهلویش ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
. وقت رفتن جمع کردی اهل بیت خویش را امرکردی تا برایت اشک ریزند ای رضا با تو گفتند ای عزیز فاطمه این رسم نیست گریه بر راه مسافر میمنت دارد کجا؟ پاسخت اما شد عالم را رضاجان ماندگار ای رضا از این سخن آتش زدی بر قلب ما راست گفتی این سخن بر آن مسافر گفته اند که به رجعت بر وطن باشد برای او رجا عاقلان را یک اشارت هست کافی بی گمان خواستی تا قصد دشمن را نمایی برملا این سفر جبریست در آن نیست میل و اختیار تا بدانند عازمی بی شک به آغوش بلا عسکری قربان تو آن دم که از تاثیر سم ناتوان گشتی نشستی در میان کوچه ها بیستم آذر نود و چهار بازنگری ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
امروز آتش در دل ما در گرفته است امروز قلب حضرت مادر گرفته است امروز از جبر شقی با ابن زهرا، انگور زهرآلوده را اخگر گرفته است ای وای بر اهل زمین و آسمان ها خورشید می آید عبا بر سر گرفته است در کوچه وقتی می نشیند ذکر زهرا این بار با یک لحن محزون تر گرفته است یک بار دیگر صحبت از کوچ است و راهی در این سفر از محرمی یاور گرفته است در حجره می پیچد به خود فرزند زهرا چون بر هوایش راه بر حنجر گرفته است ای عسکری شاهان نمی مانند مدیون گویا خبر آید عطا نوکر گرفته است ۱۴ شهریور ۱۴۰۳ بازنگری ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
. در سینه ی سیاهی تشدید می نشیند تا آنکه در کمین خورشید می نشیند خورشید با امید تنویر دهر اما در مسلخش به جبر و تهدید می نشیند وقتی که ضعف عارض گشتش بسان مادر در کوچه هی برای تمدید می نشیند چون می کشد عبا را خورشید بر سر خویش در دل به رفع ظلمت تردید می نشیند خورشید مادری بود شاید ز روزگارش این ماجرا برای تاکید می نشیند زین مهر عجب ندارم ای عسکری به شعرت گر مهر او به رسم تایید می نشیند ۱۳ تیر۱۴۰۰ بازنگری ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
اگر فوج بلا دارم رضا دارم رضا دارم به دل حال رجا دارم رضا دارم رضا دارم اگر هر حاجتی دارم به درگاه خدای خود دلی حاجت روا دارم رضا دارم رضا دارم اگر خیلی گرفتارم ز دست غیر بیزارم از او چشم عطا دارم رضا دارم رضا دارم به روز محشر کبری به نزد داور والا اگر کوه خطا دارم رضا دارم رضا دارم زیارتنامه می خوانی اگر ای عسکری با او بگو هر چند نا دارم رضا دارم رضا دارم ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴