eitaa logo
سخنان ناب دکتر انوشه👌
8.9هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
14.7هزار ویدیو
34 فایل
روانشناسی دکتر انوشه 💫﷽💫 تبلیغات پر بازده https://eitaa.com/joinchat/624099682C3e1a6dd3b9
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ویژگی افرادی که هنوز کودک هستند و از مادرشان برای انجام کارهایشان نظر می‌خواهند. ❌بعضی از آقایون از لحاظ شخصیتی،کودک درونشون فعاله و نیاز به والد دارن.../دکتر عزیزی 🎥
هیچ گلی نمیتونه خودشو بو کنه هیچ کتابی نمیتونه خودشو بخونه هیچ پروانه ای نمیتونه بالهای خودشو ببینه و خب توام مشکلت همینه! که نمیتونی خودتو ببینی چقدر زیبایی:) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ⁦ ··‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
⊱ 📗 آنتونی ۴۰ ساله بود ڪه دڪترها به وی گفتند، یڪ سال دیگر بیشتر زنده نیست؛ زیرا توموری در مغز خود دارد. وی بیشتر از خود نگران همسرش بود ڪه پس از وی چیزی برای وی باقی نمی گذاشت. آنتونی قبل از این هرگز نویسنده حرفه ای نبود، اما در درون خود میل و ڪششی به داستان نویسی حس می ڪرد و می دانست ڪه استعداد بالقوه ای در وی وجود دارد. بنابر این تنها برای باقی گذاشتن حق الامتیاز نشر برای همسرش پشت میز تحریر نشست و شروع به تایپ ڪرد. او حتی مطمئن نبود ڪه آیا ناشری حاضر می شود داستان وی را چاپ ڪند یا نه ولی می دانست ڪه باید ڪاری انجام دهد. در ژانویه ۱۹۶۰ وی گفت: من فقط یڪ زمستان، بهار وتابستان دیگر را پشت سر خواهم گذاشت و پاییز آینده، همراه با برگریزان، خواهم مرد. در این یڪ سال وی ۵ داستان را به انتها رساند و یڪی دیگر را تا نیمه نوشت. (بهره وری او در این یڪ سال برابر با بهره وری نصف عمر فورستر و دو برابر سلینجر بود.) اما "آنتونی برجس" نمرد. سرطان وی ناپدید شده بود. وی تا پایان عمرخود، ۷۰ ڪتاب نوشت. مشهورترین ڪتاب وی پرتقالهای ڪوڪی است ڪه به همت خانم پری رخ هاشمی به فارسی ترجمه شده است. پس امید وار باش معجزه همیشه هست ڪافیه ایمان داشته باشی☘
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . چقدر این روزها بی مادری رو بیشتر حس میکردم .بعد از ناهار
📜 🩷 . باشه برو دونفر باشید هم بهتره .منم خیالم راحت تره البته به ممدعلی میگم که ببره وبیارتتون .خیلی خوشحال شدم که آقام یه دفعه هم شده بی چک وچونه ودعوا وکتک به حرفم گوش داد وگذاشت برم پی آجیم .آماده شدیم وراه افتادیم تا سرجاده .تو راه به سکینه گفتم خوشگذرونی نمیرم ها میرم دنبال خواهرم یعنی باید راه برم وبگردم براش تو تا دستشویی تو حیاط میری ومیای دوساعت ناله میکنی وکمرم وپام ودلم میگی حالا چه جوری میخوای راه بیای که زود گفتی منم بیام .سکینه:راه میام تو چیکار داری نترس تو نمیخواد بهم کمک کنی . سوار ماشین ممدعلی شدیم وراه افتادیم .تموم راه فکرم درگیر بود راستش ازشهر رفتن ازخاطره خوبی نداشتم دیگه ترسیده بودم از اسم شهر .وقتی رسیدیم شهر ممدعلی گفت من برم پنجری ماشینمو بگیرم .شما هم بریدخونه من ظهر میام درخونه اعظم دنبالتون .ازممدعلی جدا شدیم ورفتم تاکسی گرفتم .سکینه:میگم اول من برم دکتر بعد بریم خونه اعظم ها مریم :ببین سکینه الان چندوقته ازآبجیم بی خبرم تو هم که چیزیت نیست حالا .پس توروخدا یه امروز رو با من باش وبه من کمک کن .وقتی رسیدیم در خونه هرچقدر در زدم کسی درو باز نکرد .از همسایه بعلی پرسیدم که گفت :ما یه چند روزی خونه نبودیم وقتی اومدیم دیگه از اون روز من اعظم وندیدم چندبارم رفتم درخونشون جواب ندادن .ببین با اون خونه در کرم داره با اونا زیاد رفت وآمد داشت یه سوال ازشون بپرس شاید بدونن . سریع تشکر کردم ورفتم دراون خونه رو زدم .کسی جواب نداد خونه نبودن .نشستم جلو در خونه ودائم سکینه غر میزد .کلافه شده بودم که یه خانم چادری بایه زنبیل دستش .رفت جلو خونه ای که درکرم داشت وباز کرد وسریع بلند شدم گفتم خانم خانم جون ببخشید .بله فرمایید؟من خواهر کوچیک اعظمم همسایه ها گفتن با شما رفت وامد داشته ما الان دوسه سالی هست ازش بی خبریم توروخدا اگه خبری ازش داری بگو بخدا دوساعته اینجا نشستیم والان شب میشه باید برگردیم ده .خانمه زن مهربونی بود .تعارف کرد وبه زور مارو برد خونه وچایی داغ ریخت گذاشت جلومون وگفت:پس کجایید شما هم خانواده اید اگه بدونی طفلک اعظم چی کشید تو این کوچه .شوهرش بیکار شده بود وبا یه چند نفر دوست شده بود که نارفیق بودن و شب تا صبح نمیومد خونه .اعطم بدبخت نون خالی هم نداشت که با بچش بخوره.صاحب خونه هم هرروز جلو در خونه بود تا روز آخر صابخونه وسیله هاشو ریخت تو کوچه شوهر نامردشم نبود .بدبخت اعظم با اون بچه واون شکم نشست گوشه کوچه که من با التماس آوردمشون خونه یه لقمه نون دادم.
6.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌شخصی که باعث ازدواج دو نفر شود طبق روایات معصومین چه پاداشی دارد؟ ((⚜امیرالمومنین علیه السلام : بهترین وساطتها این است که میان دو نفر در امر ازدواج وساطت شود ، تا سر و سامان بگیرند 📚میزان الحکمه جلد ۵ صفحه ۸۷)) 🎥 ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
«گاهي كمي تنها بمان ...» 🔸🔹ثابت شده که تنهایی و خلوت کردن با خود یکی از نیازهای مهم بشر در این دنیای پر سر و صدا است. در واقع، تنهایی به ما فرصت می دهد تا به طریقی بسیار گسترده تر با بقیه ارتباط برقرار کنیم. 🔹🔸تنها بودن به ما این امکان را می دهد تا زندگی هایمان را تنظیم و تعدیل کنیم. به ما شکیبایی، ثبات، و توانایی برای برآوردن نیازهایمان اهداء می کند. تنهایی میل ما به اکتشاف و کنجکاوی ما برای کشف ناشناخته ها، فردیت و امید ما به آزادی را دو چندان می کند. در واقع اوقات تنهایی سوخت زندگی ما را تامین می کند. 👈و اکنون بیش از پیش، نیاز به تنهایی داریم.
9.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ترفندی برای قهر نکردن همسر - این فرد آسیب دیده است ❤️·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . باشه برو دونفر باشید هم بهتره .منم خیالم راحت تره البته
📜 🩷 . خودش که پوست واستخون خیلی بدبختی کشید من تا الان فکر میکردم پدرم نداره .واقعا متاسفم چه جوری دلش اومده پدربچشو ول کنه .مریم:الهی بمیرم برای آبجیم .حاج خانم من اصلا نمیدونستم که تو این وضعیت واصلا خبر نداشتم که دوباره باردار شده یا اینکه عباس اینقدر بد شده وآبجیمو اذیت میکنه آخه اونا خیلی خیلی همدیگرو دوست داشتن با بدبختی وخودکشی کردن وتهدید به هم رسیدن بخدا .توروخدا حاج خانم بگو بعدش چی شد الان کجاست آبجیم .رقیه خانم:هیچی دیگه دخترم یه دوسه روزی اسباب اساسیه تو کوچه بود واعظم وملیحه هم به زور آوردم تو خونه ما موند .عباسم ازش خبری نبود تا بعد دوروز اومد وقتی دید که چی شد رفت ویه روز بعد اومد وسیله ها رو اعظمم برد یه چندروزی من ازشون بی خبر بودم چون اعظم خودشم نمیدونست کجا میخوان برن .تا چندوقت بعد اعظم زنگ زد وگفت که تو محله چشمه پایین یه اتاق گرفتن ونشستن (چشمه بالا اسم یکی از پایین ترین وداغون ترین محله های شهر هستش که اصلا جای بردن وزندگی کردن با زن وبچه نیست بیشتر مجرد ها ومعتادها وساقی ها اونجا سکونت دارن )گفت بالاخره یه روز مریم خواهرم میاد دنبالم بهش بگو که من کجام فقط اون سراغمو میگیره .با شنیدن حرفای رقیه خانم جیگرم آتیش گرفت اصلا نمیدونستم چیکار باید بکنم کجا باید برم کل شهر دور سرم میچرخید چقدر دلم برای بدبختی های خودمون میسوخت .بلند شدم وگفتم توروخدا رقیه خانم ادرسو برام دقیق بنویس من سواد ندارم زیاد میترسم اسمش یادم بره به سکینه هم گفتم تو ممدعلی برو دکتر یا برو خونه یکی از خواهرات چون من معلوم نیست کی برگردم .ولی قبول نکرد وگفت منم میام حاجی بفهمه که تنها رفتی برای دوتامون بد میشه .رفتم پرس با پرس سه چهار بار اتوبوس سوار شدیم ویه دوساعت هم پیاده رفتیم .انگار اون سر دنیا خونه گرفته بودن .وقتی رسیدیم سرکوچه خونه سر کوه بود یعنی باید نزدیک هزار تا پله شایدم بیشتر بالا میرفتیم تا برسیم .محل کر وکثیف وداغون که اصلا ماشین وموتور ازش رد نمیتونست بشه .تموم کوچه ها ومحله های جوونهای داغون وکه هرکی رد میشد تیکه مینداختن .نصفه راه سکینه وایساد وای مریم من دیگه نمیتونم بیام .رفتم وگفتم توروخدا سکینه من که بهت گفتم نیا حالا هم که اومدی باید بیای دیگه میخوای بمونی تو کوچه پیش اینا ؟پاشو من کمکت میکنم .دستشو انداختم رو شونمو ویه دستمم دور کمرش گرفتم و با هر بدبختی بود رسیدیم ته کوچه .یه خونه با یه در آبی رنگ که رنگش ریخت
هر دو بخوانیم 💞 اجازه ندید تو زندگیتون حرمت‌ها از بین بره🙂 ❣زندگى مثل يک كامواست؛ از دستت كه در برود، می‌شود كلاف سردرگم، گره مى‌خورد، می‌پيچد به هم، گره‌گره مى‌شود. 👈 بعد بايد صبورى كنى، گره را به وقتش با حوصله باز كنى. زياد كه كلنجار بروى، گره بزرگ‌تر مى‌شود، کورتر مى‌شود. يک جايى ديگر نمى‌شود کاری كرد. ❣بايد سر و ته كلاف را بريد، يک گره ظريف و كوچک زد، بعد آن گره را توى بافتنى جورى قايم كرد، محو كرد كه معلوم نشود. 👈 يادمان باشد گره‌هاى توى كلاف همان دلخورى‌هاى كوچک و بزرگند، همان كينه‌هاى چندساله، بايد يک جايى تمامش كرد و سر و تهش را بريد. زندگى به بندى بند استْ به‌نام «حرمت» كه اگر پاره شود، تمام است... 😔 ❤️
⚡️🌸 ویژگی های مردایده آل برای ازدواج 👈تکیه گاه شماست 🔹️بیشتر بانوان در زندگی مجردی دوست دارند زمانی که ازدواج می کنند به همسر خود تکیه کنند. مرد ایده آل تمام زنان مردی قوی است که همواره مراقب آنهاست و از آنها محافظت می کند. زنان دوست دارند تکیه گاه محکمی داشته باشند. اگر این تکیه گاه متزلزل شود و مرد ضعیف باشد قطعا زن امیدی به آینده با او نخواهد داشت. توصیه ما به شما این است این ویژگی را مورد توجه قرار دهید. ❤️