eitaa logo
سخنان ناب دکتر انوشه👌
9.3هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
14.5هزار ویدیو
34 فایل
روانشناسی دکتر انوشه 💫﷽💫 تبلیغات پر بازده https://eitaa.com/joinchat/624099682C3e1a6dd3b9
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سیاست های زنانه 🌸🍃🍃🍃 ⛔️ گیرهای الکی 🍃گاهی وقت ها پیش میاد که شوهرها سر یه مسائلی ،( بی دلیل و یا با دلیل) حساس میشن 🍃مثلا شوهرتون به اینکه شما برین خونه ی خواهرتون حساس میشه و میگه : 👈"دلم نمیخواد بری اونجا" و ... 🍃اینجاست که سیاست زنانه به درد میخوره ،وقتی اینجوری برخورد میکنن اگه واقعا میدونین دلیل رفتارشون چیه و دلیل شون منطقیه، سعی کنین باهاشون حرف بزنین اگه احیانا دیدین قانع نمیشه و حرف حرفه خودشونه، بیش تر از یبار صحبت نکنین و بگین : 👈"باشه اگه شما نیای که من هیچ جا نمیرمممم ..." 🍃خودتون رو به این قضیه حساس نشون ندین ،اگر هم دلیلش رو نمیدونین و یا میدونین که دلیل درست و حسابی ندارن بازم حساسیت نشون ندین و دائم نگین : 👈"چرا ؟ دلیلت چیه؟ مگه خواهرم چیکار کرده؟ اصلا منم خونه خواهرت نمیام!" ⛔️ 🍃یکم صبر کنین و همون جمله بالا رو اگه موقعیت مناسب بود به کار ببرین . کم کم با گذشت زمان از خر شیطون میان پایین به شرط اینکه شما "حساسیت" نشون ندین و نخواین مقابله به مثل کنین. گاهی بزرگواری نشون دادن هم خیلی خوبه و جواب میده. 🍃البته کلا این نکات به شرایط و روابط قبلی خیلی بستگی داره. راستی توی این موقعیت اصلا وقت به رخ کشیدن کارهای بد خواهرش درحق شما نیست ، چون بحث رو بی منطق جلو میبره و درست که نمیشه ،هیچ بدتر هم میشه و به نتیجه نمیرسه⛔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙وقتی که لجاجت وارد صحنه زندگی شد دیگه به اون زندگی نمیشه گفت زندگی! ⭕️ ❤️
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . همه رفته بودن سرخونه زندگیشون وزندگی ما به حالت عادی بر
📜 🩷 . حیف که خودم جایی ندارم وگرنه عمرا میزاشتم خواهرم پاشو اینجا بزاره قدم خودشو بچش به روی چشمم بود .با شنیدن صدای ما موسی که تو اتاق بالا خواب بود خمیازه ای کشید واومد بیرون وگفت چه خبره باز .؟ مریم :به به خوش غیرت ما بفرما زن وبچتو برات آوردیم تحویل بگیر واقعاکه حیف خواهرمن که افتاد زیر دست تو .تو مثلا مردی .نه برادرمن هرکی نر بود دلیل نمیشه مرد هم باشه .ننش اومد جلو گفت هوی گفته بودن زبون درازی ولی من نمیزارم این زبونت بچه منو بچزونه خواهرتو میخوای دلت زیادی میسوزه براش بردار ببرش هری . مریم:خواهرم خودش میخواد اینحا باشه منم تا آخر پشتشم اگه یه درصد نمیخواست مطمئن باش همین کارو میکردم .باز هم ننش انگشت اشارشو رو هوا گرفت واومد حرف بزنه که موسی گفت :بسته دیگه ننه برو کنار . رفتیم نشستم تو خونه عاطفه طفلک از ترس طعنه زدن تموم چیزایی رو که خریده بودم براش رو باز کرد ویکی یکی گذاشت وسط تا همشون ببینن با چه ذوقی هم توضیح میداد که چیه .من نگاش میکردم ولبخند میزدم بهش تا دلش قرص بشه .گفتم آقا موسی نمیخوای بیای زردک رو ببینی وبگید اسمش چی میشه بالاخره .؟ ننه موسی پوزخندی زد وگفت هه زردک انگار اجاق کورمون روشن شده افتخارم میکنن . مریم:دوست نداشتم جوابشو بدم تا خدایی نکرده ذوق عاطفه کور نشه .موسی بعد از یه ساعتی که اونجا بودیم با اصرار من جلو اومد وزردک رو گرفت وگفت ننه چی بزاریم اسمشو .؟ننه هم سری تکون دادو گفت به من چه اینا خو همه کارارو خودشون کردن ازکجا معلوم اسم انتخاب نکرده باشن ؟موسی :اخمی کرد وگفت ننه این بچه منه اسم بگو . ننه موسی :باشه فقط بخاطر تو اسمش زهرا باشه خوبه .مریم :مبارکه زردک من شده زهرا خانم خیلی هم اسم قشنگیه . عاطفه وزهرا کوچولو رو بردم تو اتاقشون وکلی هم به عاطفه سفارش کردم مواظب بچه باشه وحتی یه لحظه هم تنهاش نزاره .آخه معلوم نبود این قوم الضالمین چی تو سرشون میگذره .ننه احمد حتی نیومد بچه رو نگاه کنه یا بغلش کنه .به موسی هم دیگه چیزی نگفتم چون میدونستم فایده نداره وموسی فقط به حرف مادرش گوش میکنه برای همین اصلا باهاش همکلام نشدم دیگه .خداحافظی کردیم وراه افتادیم ولی دلم پیش عاطفه وزردک مونده بود چقدر بهشون عادت کرده بودم گفتم مهدی چه جوری من الان تو خونه طاقت بیارم جای زردک خیلی خالیه اصلا دلم نمیخواد برم تو اون خونه ببینم داداش تو نمیخوای بچه دار بشی تا منم عمه بشم وسرم گرم بشه یکم .مهدی سرخ شد وسرشو پایین انداخت .خندیدم وبادست موهای فرفری شو بهم ریختم.
آدمايى كه احساساتشون رو راحت و صادقانه بدون سانسور نشون ميدن نه ضعيفن، نه احمق و نه ساده لوح بلكه اونقدر قوى و واقعى هستن كه به نقاب روى صورتشون احتياج ندارن و بجای پنهان كردن حرفها يا نقش بازى كردن، راحت احساسشون رو بيان ميكنن🌩 ‌‌‌ ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای هر چیزی در زندگی، غصه نخور: 1_ کار سختی که تو داری: آرزوی خیلی از بیکارهاست.. 2_ فرزند لجبازی که تو داری: آرزوی کسیست که بچه‌دار نمیشود... 3_ خانه‌ی کوچکی که تو داری: آرزوی کرایه نشین است.. 4_ و دارایی کم تو: آرزوی یک قرض دار است... 5_ سلامتی تو: آرزوی یک مریض است.. 6_ لبخند تو: آرزوی هر مصیبت دیده‌ایست... تو خیلی چیزها داری به داشته‌هایت بیشتر بیندیش و برای تمام گرفتاران دعا و آرزو کن تا مشکلاتشان حل شود ... 🎥 ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
📌دوران عقد جنین یک زندگی است که نیاز به مراقبت دارد تا پرورش پیدا کند و زندگی مشترک از همین جنین شکل میگیرد. ✅دختر در این دوران باید مهارتها را یاد بگیرد . یکی از این مهارتها شناسایی همسر و خانواده همسر است . دختر تا چند ماه کمتر حرف بزند ، حرکتی انجام ندهد و فقط چشم👀 و گوش 👂خود را باز کند و دنبال شناسایی باشد تا بتواند قلقها ، حساسیتها ، علاقمندیها و... آنها را کشف کند و بر همین اساس جلو برود. 👈دختر باید ببیند همسرش از چه چیزی ناراحت شده و با چه چیزی خوشحال میشود؟ چه نوع تکلم را دوست دارد ؟ چه نوع پوشش و آرایشی؟ چه نوع غذا و پذیرایی ؟ چه میزان رفت و آمد؟ چقدر محبت❤️ ؟ چه نوع محبت؟ و... ❤️ @daneshanushe✍️
🔺✨زوجین خوشبخت چطور با هم ارتباط برقرار می کنند؟ ✍🏻 زنان و مردان خوشبخت براي نشان دادن تعاملات مثبتشان علاوه بر ابراز علاقه به یکدیگر، به گفته های همسرشان هم با علاقه گوش می‌دهند و براي نشان دادن محبتشان از راه‌های مختلفی مثل توجه به همسر و تلفنی حرف زدن در طول روز استفاده ميکنند. ✍🏻 از ديگر رفتارهای بروز علاقه به همسر میتوان به یادآوری خاطره های مشترک زندگی، شوخی کردن ، قدردانی از یکدیگر، توجه به ناراحتی زوج یا زوجه، همدلی، پذيرايي اشتباهات و غیره اشاره نمود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . حیف که خودم جایی ندارم وگرنه عمرا میزاشتم خواهرم پاشو ا
📜 🩷 . با دست موهای فرفریشو بهم ریختم وگفتم من تو رو بزرگ کردم حالا ازمن خجالت میکشی خوبه والا . دلمو پیش زهرا وعاطفه جا گذاشته بودم وقتی وارد خونه شدم انگار سقف خونه ودیوارهاش داشتن فرو میریختن روی سرم چقدر بی حوصله وکلافه بودم . دلم هوای اعظم وبچهاشو کرده بود ازوقتی عباس ترک داده بودم ندیده بودمشون .شب با منصور نقشه کشیدیم که منصور به آقام بگه میخوام خدیجه رو ببرم شهر عروسی دارن لباس بخره ولی خدیجه بلد نیست میخوام آبجیمم با ما بیاد تا به این بهونه بریم خونه اعظم عید هم ندیده بودیمشون . شب سر سفره بعد از کلی چشم وابرو به منصور فهموندم که شروع کنه .منصور هم کمی من من کرد وگفت :آقا عروسی فامیلای خدیجه است ماروهم دعوت کردن حاج محمد وحاج عبدالله ومش ملک هم هستن با عروساشونو داماداشون .خدیجه لباس مباس نداره گفتم فردا بریم براش یکی دودست لباس بخرم .اونا رو هم که میشناسی همه فیس وافاده ای فردا نگن عروس فلانی سرولباسش مثل گداسامره بود .فلانی برای عروسش چیزی نگرفته واین حرفا .دوست ندارم پشت سر شما حرف بزنن . آقام کمی چپ چپ نگاه کرد وگفت باشه برید ولی زیاد ولخرجی نکنی ها پولاتو ندی جی جی بی جی بخری .!خندم گرفته بود تو دلم گفتم آفرین منصور پدرسوخته میدونست از کجا بگه چه جوری بگه تا آقام نه نگه .آخه آقام برای اینکه پیش فامیلای سکینه کم نیاره هرکاری میکرد اونا هم حاجی حاجی میبستن به دمش وحسابی تیغش میزدن ... باز زدم به منصور که پس من چی بگو دیگه منو .منصور:آقا ما که دست خرید نداریم خدیجه هم که تاالان خرید نرفته که بلد باشه میریم پولمونو حروم حلال میکنیم یا چیزای بدرد نخور وجی جی بی جی میخریم .میگم آبجیمم با ما بیاد سررشته داره وارده بلده کاره همراهمون باشه پولمونو ندزدن یا کلاه سرمون نزارن ها چی میگی ؟ آقام :ناسلامتی تو مردی مریم بیاد مواظبت باشه پولتو ندزدن ؟خاک به سر بی عرضت کنن .باشه برید زود برگردید .پاشو برو ببین ممدعلی هست با اون برید لااقل کرایه رفت ندید پاشو . اولین باری بود آقام بی چک وچونه قبول میکرد من جایی برم همیشه باید قول هزار تا کار بهش میدادم تا راضی بشه همش هم بخاطر سکینه وفامیلاش بود که اجازه داد . ولی برای من مهم نبود فقط فکرم پیش اعظم بود وبا خودم میگفتم حتما زندگیشون خیلی خوب شده دیگه وسیله همه چی خریدن شهری شدن خدایا شکرت که این روزارو هم دیدم ..... ملیحه ومریم هم حتما خیلی تغییر کردن وبزرگتر شدن ای قربونتون برم عزیزای دلم
بعضی اتفافات دلت رو میشکنن ولی چشمات رو باز میکنن ! میگن شیشه حافظه داره یعنی هر ضربه ای بهش بزنی تو خودش جمع میکنه؛ برا همینه که بعضی وقتا بی دلیل یا با یه تقه کوچیک میشکنه. حکایت دل ما آدماست...! 🖌 @daneshanushe✍️
💑 تفاوت همـسر خسیس با همسر مقتصد! 🔸فرد مقتصــد در زندگی دارای هدف‌ هایی مثل خریدن خانه یا خودرو، فرستادن فرزندان به دانشگاه، پس انداز دوران پیری و ... است و هدف او «جمع‌آوری پول» نیست، بلکه آسایش خانواده در درجه اول برای او اهمیت دارد. 🔸فرد خسیس اما پول رو فقط برای فجایع آینــده که همه‌شون قابل درک نیستنـد و به صورت «اگر»هایی که با احتمال اندک بیان میشن، می‌خواد و برای موارد ضروری خرج نمی‌کنه و با کم خرجی سلامت جسمانی و روانی خودش و اعضای خانواده رو به خطر میندازه.